یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

از ادعای حاکمیت از طرف خدا، تا واقعیت حاکمیت مردم، بخش سوم - حسین اسدی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۶ آذر ۱٣۹۰ -  ۱۷ دسامبر ۲۰۱۱


"حاکمیت دولت، استمرار و اعمال ولایت تشریعی خداوند است که به عنوان اقتداری مطلق، حقانیت آن ریشه در حقیقت لایزال و مطلق خداوندی دارد و از این رو، غیرقابل انتقال و یا تجزیه است، زیرا خداوندی که صاحب این ولایت است در ذات خود استقلال دارد و از این رو، حاکمیت و ولایتش نیز بالذات و اصیل بوده و قائم به غیر نیست و چنین حاکمیتی از بقا و استمرار برخوردار خواهد بود. این ولایت مشروط و مقید به هیچ عاملی نیست و از این رو، مطلق است و چنین حقیقتی قابل انتقال نیست، چرا که انتقال صفتی نامحدود به موجودی محدود اصولا بی معناست. همچنین قابل تجزیه هم نیست، زیرا تجزیه در“حاکمیت تشریعی“ به معنای شریک قرار دادن دیگران در ملک اوست و چنین چیزی با توحید مغایر است.و چون خدای متعال حقیقت مطلق درعالم وجود است. پس ولایتش ولایتی بر حق و به دور از هرگونه اعتباری مجاز خواهد بود"
مبانی ادعاهای ملا یان


آنچه آن زمان مورد اد عای ملایان بود و اکنون هم اساس حکومت آخوندها در قالب جمهوری اسلامی را تشکیل میدهد از این قراراست که آنان ادعا میکنند:
"حاکمیت دولت، استمرار و اعمال ولایت تشریعی خداوند است که به عنوان اقتداری مطلق، حقانیت آن ریشه در حقیقت لایزال و مطلق خداوندی دارد و از این رو، غیرقابل انتقال و یا تجزیه است،زیرا خداوندی که صاحب این ولایت است در ذات خود استقلال دارد و از این رو، حاکمیت و ولایتش نیز بالذات و اصیل بوده و قائم به غیر نیست و چنین حاکمیتی از بقا و استمرار برخوردار خواهد بود. این ولایت مشروط و مقید به هیچ عاملی نیست و از این رو، مطلق است و چنین حقیقتی قابل انتقال نیست، چرا که انتقال صفتی نامحدود به موجودی محدود اصولا بی معناست. همچنین قابل تجزیه هم نیست، زیرا تجزیه در“حاکمیت تشریعی“ به معنای شریک قرار دادن دیگران در ملک اوست و چنین چیزی با توحید مغایر است.و چون خدای متعال حقیقت مطلق درعالم وجود است. پس ولایتش ولایتی بر حق و به دور از هرگونه اعتباری مجاز خواهد بود."
پایبندی ملایان به نظریات فوق که در آن آزادی انسانها جایی ندارد، در زمانیکه جوامع اروپایی هر روز قدم های جدیدی در برسمیت شناختن حقوق شهروندی اتباع خود بر میداشتند، و دخالت های بی جای آنان در امور مملکت داری از یکطرف، و خیانت های آشکار آنان در کمک به تجزیه خاک ایران و از دست رفتن بخش وسیعی از سر زمین های آن در شمال و شرق کشور، و هم چنین عملکرد آنان بعنوان ترمزی در راه دست یافتن مردم به علوم و فن آوری های جدید، که باعث بوجود آمدن تحولی عظیم در جامعه ارو پا گردیده بودند از طرف دیگر باعث این شد که بخشی از ایرانیان روشنفکر بفکر مقابله با نظر یات متحجر و دخالت ملایان در امور حکومتی برآیند.
ملایا ن معتقد بودند که هرچه در“سنّت“ نباشد و جدید باشد، “بدعت“ است و شریعت را متزلزل می کند، آزاداندیش ترین و دانشمندترین ملایان این دوره از فلسفه سیاسی غرب آگاهی درستی نداشتند، آنان قواعد شرعی را جامع تعقّل بشری می شمردند و به چیزی بیرون از آن آشنا نبودند، و می کوشید ند که هر مفهوم و فکر جدیدی را در قالب همان احکام مذهبی بگنجانند، و در نتیجه اغلب چیزهایی می ساختند مسخ شده، که اصالت شرعی شان نیز مشکوک بود، و در قلمرو تعقّل اجتماعی جدید سست پایه و کم اعتبار بودند.
اولین کسی که از خیانت ملایان به مملکت به تنگ آمده و زبان گشود عباس میرزا بود که پس از شکست سپاه ایران از روس و تصرف تبریز در اثر خیانت ملایان این شهر، به وزیر خردمند خود قائم مقام نوشت:
"از تاریخی که شیخ الاسلام تبریز در فتنه مغول صلاح مسلمین را استسلام دید تا امروز هر گز علمای تبریز این احترام وعزت و اعتبار و مطاعیت نداشتند تا در این عهد از دولت ما و عنایت ما است که علم کبریا به اوج براافراشتند. سزای این نیکی این بدی است؟ امروز که ما در برابر سپاهی مخالف نشسته ایم و مایملک خود را بی محافظ خارجی به اعتماد اهل تبریز گذاشته در شهرپایتخت ما آشوب و فتنه کنند و دکان وبازار ببندند و سید حمزه و باغ میشه بروند . روی اهل تبریز سفید اگر فتحعلی خان عرضه داشت و کدخدایان آدم بودند فتاح غیر علیم چه قدرت و جرات داشت که مصدر این حرکات شود؟ فرمودند اگر حضرات از آش و پلو سیر نشوند بجا اما شما را چه افتاده است که از زهد ریایی و نهم ملایی سیر نمی شوید. کتاب جهاد نوشته شد، اگر سد یک آن چه با اهل صلاح حرف جهاد زدید اگر با اهل سلاح صرف جهاد شده بود کافری نمی ماند که مجاهدی لازم باشد. باری بعد از این سفره زرق و حیل را برچینید، سکه قلب و دغل را بشناسید ،
نقد صوفی نه همه صافی و بی غش باشد          ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد "
شکست ایران از روسیه در جنگ های معروف ایران و روس و تجزیه هرات، و مشاهده ناتوانی ایران در مقابله با دو قدرت تجاوزگر، عباس میرزا سرکرده سپاه ایران را کم کم به فکر چاره انداخت. او با مشورت و کمک وزیر متفکر خود، قائم مقام فراهانی در صدد بر آمد راهی برای خروج از عقب ماندگی از قافله علم و فن آوری جدید پیدا نماید ویکی از اقدامات اولیه او اعزام دانشجو به خارج از کشور برای آشنایی با و آموزش علوم جدید بود.
با مرگ عباس میرزا و توطئه قتل قائم مقام فراهانی وزیر خردمند او توسط اتحاد نامقدس ملایان و ماٌموران جیره خوارانگلیس، از طریق خفه کردن او همه ی فعالیت ها و نوآوری های این دو از جمله فرستادن محصل به اروپا و ترویج علوم و انتشار کتب و روزنامه تعطیل گردید و از بین رفت.
از آن پس آنچه در حوادث بعدی در ایران مٶثرواقع گردید، سفرهای متعدد ناصر الدین شاه به اروپا بود. ناصرالدین شاه در سفرهای سه‌گانه خود به اروپا که اولین آن در سال ۱۲۹۰ ه. ق (۱۸۷۳م) آغاز شد، و دو مرتبه دیگر هم در سال‌های ۱۲۹۵ ه. ق و ۱۳۰۶ ه. ق. تکرار شد، دستآوردهای برای کشور داشت. روبرو شدن ناصر الدین شاه با نظم و هماهنگی نهاد‌ها و موسسات در کشورهای غربی، بازدید او از تأسیسات نظامی و غیر نظامی این کشور‌ها، امضای قرارداد‌ها و به طور کلی قرارگرفتن وی در برابر تکنولوژی غرب از آن پس در ادامه کشورداری او مٶثر بود.
خانم کارلا سرنا جهانگرد ایتالیایی در سفرنامه خود در این باره چنین می نویسد
"با این که ناصرالدین شاه ناظری دقیق نبود، در بازگشت از اروپا دریافت که کشورش نیازمند تحولی اساسی است، و برای وصول به منزلت ممالک متمدن باید به کلی شیوه حکومت خود را عوض کند. بزرگترین ابتکارش بعد از بازگشت، تاسیس شورای عالی است که موظف است همه مسائل مملکتی را مورد بحث و نظر قرار دهد. این شورا مرکب از وزرا و گروهی از بزرگان کشور است که در دو اثر مختلف ممکلت مقامات عالی را بر عهده دارند. همه اعضاء حق دارند که نظریه های خود را در شورا ابراز کنند و با استقبال کامل در هر مساله ای به بحث و جدل بپردازند. آیین نامه شورا به وسیله خود شاه تدوین و انشاء شد.“
ناصر الدین شاه در افتتاح شورای دولتی، بیان نمود که:
„امروز خودمان به این مجلس آمدیم که افتتاح مشورتخانه دولت را خودمان کرده باشیم. در این اتاق که از سابق به مجلس وزراء دارالشوری اختصاص داشته، هفته ای دو روز شنبه و سه شنبه مستمرا بدون تعطیل باید شوری منعقد شود. امین الملک به نظم و ترتیب مجلس مراقبت کند. احکام ما را در مجلس تقریر نماید، رای مجلس را به عرض برساند. در سایر دول هم این مجلس در کمال قوت و دوام برقرار است و باید علاوه بر تکلیف دولتی به حکم تاکیدات شرع شریف، مشاوره در امور و حفظ مجلس شوری را نظیر واجبات بدانیم. البته فکرها و عقول در هر جزوه کار چیزها می بیند که هرگز از یک عقل کامل آن درجه بینایی متصور نیست "
واین همان مجلسی است که بعدا به مادرالشوری و مجلس وزراء معروف گردید. اگر چه از همان ابتدا روشن بود که مجلسی را که شاه به میل و اراده شخصی خود تشکیل دهد و اعضای آن را نیز از میان همان رجال فاسدی که ایران را به ویرانی کشانده و آنرا“ثمن بخس“ می فروختند، انتخاب کند، چیزی بیش از یک تقلید کورکورانه از مجالس کشور های ارو پایی نمیتواند باشد.
ملایان که مخالف سفر شاه به اروپا بودند اگر چه درظاهردلیل خود را ناپاک بودن این کشورها ونجس بودن افراد غیر مسلمان اعلام میکردند. اما ترس اصلی آ نان در حقیقت آشنا شدن شاه با مظاهر و دست آورد های روشنفکران این جوامع بود، که توانسته بودند بدخالت های مذهبیون در امور مملکت شان خاتمه داده، وآنان را بجایگاه اصلی خود در جامعه یعنی کلیسا و پرداختن به امور مذهبی که وظیفه اصلی آنان است وا دارند . از آنجاییکه صدراعظم ها هم با استفاده از تاًثیری که این سفرها بر روحیه شاه میگذاشت، کمر به محدود کردن نفوذ ملایان در امور سیاسی و مملکت داری بسته بودند ملا یان بمخالفت شدید با این سفر ها پر داختند، تا ازاین طریق جلو اقدامات کسانی را که با استفاده از ضعفهای اخلاقی و بی ارادگی ناصرالدین شاه ومستمسک قراردادن این سفرها را قصد تضعیف آنان را داشتند بگیرند.
با آغاز صدارت امیر کبیر او چهار برنامه مشخص را برای پیشبرد امور مملکت در دستور کار خود قرار داد که عبارت بودند از:
. گشودن راه برای گسترش دانش و صنعت پیشرفته در کشور.
. انتظام امور کشور.
. کوتاه کردن دست ملایان از حکومت.
اولین اقدام امیرکبیر اعزام محصلین و دانشجویان ایرا نی به اروپا، تأسیس اولین مدرسه جدید ایران (دارالفنون) در هفت شعبه بود، که در آن با استخدام استادان اروپایی اصول علمی جدید و دانش‌های مهندسی، پزشکی و فنون تازه به جوانان آموزش داده می‌شد. دارالفنون بعدا به مهم ترین و پایدارترین اقدام امیر کبیر تبدیل گردید، بطوریکه حتی قتل او، ومخالفت‌های میرزا آقاخان نوری(جانشین او) با اقدامات انجام شده توسط امیر نتوانست موفق به تعطیل کردن آن گردد. این یادگار امیرکبیر بعدا و تا مدتها اساس و پایه ی تداوم پیشرفت دانش در ایران گردید و تحصیل کردگان درآن نقش بزرگی درپیشرفت و ترقی جامعه ایران بویژه در جنبش مشروطیت ایفا نمو دند.
از دیگر اقدامات امیر کبیر انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه در سال۱۲۲۹ بود، که در آن اخبار داخلی شامل خبرهای مربوط به دربار، عزل و نصب‌ها، اعطای مقام‌ها، نشان‌ها و امتیازات و در برخی شماره‌ها نیز اخبار و رویدادهای شهرهای ایران به چاپ می‌رسید. در بخش اخبار خارجی نیز اخبار مربوط به کشورهای اروپایی چاپ می‌گردید. امیر کبیر برای گسترش فرهنگ روزنامه خوانی و پخش وسیع این روزنامه دستور داده بود که آبونمان این روزنامه برای افرادی که از دستگاه دولتی بیش از ۲۰۰ تومان حقوق می‌گیرند اجباری گردد.
امیرکبیر در دوران صدراعظمی خود با رشوه خواری به مبارزه برخاست و دستور داد دریافتی‌های بی‌حساب و مواجب کسانی که بی‌جهت از دستگاه‌های دولتی پول می‌گرفتند قطع گردد. او حقوق ثابتی برای ماموران دولتی تعیین کرد و در این راه حتی تا آنجا پیش رفت که حقوق شاه رانیز کم نمود، و ماهانه به دوهزار تومان تقلیل داد. امیر به قوانین مالیاتی سر و سامان داده و صورت عواید و مخارج را تعدیل کرد. به ارتش سامان داد. وضع لباس ارتشیان را با استفاده از پارچه ایرانی مرتب کرد وساخت مهمات در ایران دوباره ازسر گرفته شد و توپ‌ ریزی و باروت‌سازی تبریز مجددا رونق یافتند. در زمینه سیاست خارجی دستگاه وزارت امور خارجه را توسعه داد و دست به تأسیس سفارت‌خانه‌های دائمی در لندن و سن‌پترزبورگ، و ایجاد کنسولگریهایی در بمبئی، عثمانی و قفقاز زد.
امیرکبیر ا گرچه نسبت به علمای مذهبی با احترام خاصی برخورد می‌کرد با این حال میرزا ابوالقاسم امام جمعه تهران، از جمله روحانیونی بود که به شدت به مخالفت با امیرکبیر برخاست و بسیاری از روحانیون دیگر نیز باو پیوستند. چه امیر کبیر با رواج خرافات همچون قمه‌زنی و لوطی‌بازی(جلو گیری از چماقداران ملایان)، حمل سلاح های سرد و گرم مخالفت میکرد، وخواستاراصلاح امور روضه‌خوانی بود و این مخالفت ها خشم ملایان مر تجع را نسبت باو بر انگیخت و عملا زمینه قتل او را فراهم آورد.
اتحاد شوم ملایان و بیگانگان با سوء استفاده از ضعف ها و هوی و هوس های مادر شاه با عث گردید که انان حکم عزل و سپس قتل امیر کبیر را از شاه عیاش وضعیف النفس بگیرند. در گزارشی از کنسول انگلیس در ملاقات با امیر کبیر آمده است که:
“ امیرنظام مصمم است که جلوی نفوذ روحانیون را بگیرد اگرچه می داند کاری است بس دشوار و پر خطر . او همین کار را خواهد کرد یا سرش را به باد خواهد داد.“
میرزا حسین سپهسالار ملقب به مشیرالدوله در مقام صدارت ناصرالدین شاه، راه اسلاف خود قائم مقام فراهانی وامیر کبیر را دنبال نمود، و به موتوری در جهت ایجاد تحولاتی تازه در اداره امور جامعه و روابط میان دولت و ملایان تبدیل گردید. مشیرالدوله که در یک دوره ۲۰ ساله در خارج از ایران و در زمان اقامت خود در استانبول با جنبشهای قانون‌خواهی و مشروطه‌طلبی اروپا که در عثمانی بازتاب گسترده‌ای داشتند از نزدیک آشنا گردیده بود و به کوشش روشنفکران عثمانی برای دستیابی به قانون اساسی و بنای مجلس قانونگذاری پی برده بود، روشنفکری متجدد و مردی اصلاح طلب بود، شش سال پیش از شروع صدارتش خواستار جدایی دین از حکومت بود و در نامه ای به یوسف مستشارالدوله نوشت که:
"اعتقاد من در باره ی حضرات ملاها بر اینست که ایشان را باید در کمال احترام و اکرام نگاه داشت و جمیع اموری که تعلق به آنها دارد از قبیل نماز جماعت و موعظه به قدری که ضرر به جهت دولت وارد نیاید و اجرای صیغه عقد و طلاق و حتا مسایل شرعیه یا متعلق بها را به ایشان واگذار نمود و به قدر ذره ای ایشان را در امور حکومت مداخله نداد، ایشان را ابدا واسطه فیمابین ملت و دولت مقرر نکرد و الا وسیله بی انتظامی می شود.“
درهنگام صدارت او نیز با محدود کردن حوزه ی عملیات ملایان حرکت نمود، و به ویژه اختیارات آن هارا در اداره امور اوقاف و امور قضایی بسیار محدود کرد. در این دوره او دست به انجام اصلاحاتی زد که تاسیس پستخانه و انتشار تمبر پستی، تقویت دارالفنون، تاسیس مدرسه سپهسالار، انتشار روزنامه‌های وقایع عدلیه، نظامی، مریخ، وطن، و یک سالنامه، و همچنین استخدام مشاورین و متخصصین اتریشی برای اصلاح امور مالی دولت و بهره‌برداری از معادن طبیعی از آنجمله اند . علاوه براین در زمان صدارت او امور جاری دولت به ۶ وزارتخانه محول گردیدند، که گرچه وزرای منتخب در برابر صدراعظم هیچ مسئولیتی نداشته و از شخص شاه دستور می گرفتند . ولی عمده ترین اثر این کار تشکیل "مجلس صدر اعظم" بود که بعدا به اولین مجلس شورای ایران یعنی "دارالشورای کبری دولتی" تبدیل گردید که درآن علاوه بر صدر اعظم، وزیران ، شاه زادگان و چندین تن از رجال و اعیان نیز عضو بودند.
سپهسالار از سفر های بعدی ناصرالدین شاه به اروپا که باعث این گردیده بودند که هر بار او آمادگی بیشتری برای تغییرات جدید در امور اداری مملکت داری را پیدا نماید استفاده میکرد. در زمان صدارت او ویک سال پس از سفر دوم ناصرالدین شاه به ارو پا شاه ضمن صدور دست خطی، قسمتی از اختیارات خود را به هیئت دولت و شورای دولتی تفویض نمود. در این دست خط ناصرالدین شاه اختیار و اقتدار کامل به وزرا محول کرده و دستور داد که از این تاریخ به بعد وزیران در هر قسم از امور دولت از جزیی و کلی مختارند ومجازند آنچه را که صلاح میدانند به عرض شاه رسانده و وی نیز ضمن قبول این خواسته ها آنها را بدون ارائه دلیل رد نکند.
سپهسالار که کماکان به اصلا حات لازمه و مورد نظر خود ادامه میداد و بخطری برای ملایان مرتجع تبدیل گردیده بود آنان علیه او دست به توطئه زده و بلاخره حاج علی کنی ملای معروف آن زمان به ناصرالدین شاه نوشت که:
“ کلمه قبیح آزادی به ظاهر خیلی خوش نما است وخوب است و خود در باطن سراپا نقص است و عیب. این مساله بر خلاف جمیع احکام رسل و اوصیا و جمیع سلاطین عظام و حکام والامقام است.“
و ازشاه خواستار عزل صدراعظم گردید. و ناصر الدین شاه هم بدلیل شدت و وسعت اعتراضات ملا یان از سپهسالار خواست که از صدارت استعفا داده و کنار گیرد.
آنچه لازم به ذکر است این است که ناصر الدین شاه گرچه تحت تاُثیر جوامع اروپایی حاضر به قبول پاره ای اصلاحات گردیده بود ولی در مقابل ایجاد زیربنا هایی که در دراز مدت بتوانند پیشرفت مملکت و توسعه فن آوری وعلوم جدیدرا تضمین نمایند بشدت مقاومت میکرد. بعنوان مثال موقعیکه گروهی از جوانان دانش‌آموخته به وسیلهٔ کنت دو مونت فرت اتریشی رئیس نظمیه آن زمان و نیز کامران میرزا پسر شاه و نایب‌السلطنه از ناصرالدین شاه خواستار اجازهٔ گشایش دانشگاه برای خود شدند و طرح قانونی آن را نیز در ۴۷ ماده به شاه تسلیم داشتند، ناصرالدین شاه در حاشیه نامه به کامران میرزا نوشت:
“جوانان معقول بسیار بسیار غلط کرده‌اند که ایجاد دانشگاه می‌خواهند بکنند، اگر همچو کاری بکنند پدرشان را آتش خواهم زد، حتی نویسندهٔ این کاغذ در ادارهٔ پلیس باید مشخص شده و تنبیه سخت بشود که من بعد از این فضولی‌ها نکند.“
با کنار رفتن مشیرالدوله عدم کارآیی اصلاحات از بالا مشخص گردیده و رو شنفکران جامعه به لزوم ایجاد تغییراتی اساسی در امر مبارزه با دوقلوی قدرت ( شیخ و شاه) پی بردند.
پایان دوران اصلاحات از بالا و شروع روشنگری
در اواخر دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار دلبستگی قشریون و ملایان سنت گرا به شرکت در حاکمیت و عدم تحمل هر گونه تخطی از سنت های شناخته شده آنان از یکسو، و جاذبه تمدن غربی برای جمعی از آشنایان با فرهنگ اروپایی از سوی دیگر، با عث گردیدند که تدریجا دردرون جامعه دو گروه مخالف و متخاصم با یکدیگر بوجود آید. اثرات این دوگانگی فکری از سویی در کتب و رساله های ملایان مرتجعی چون سید کاظم رشتی و سید جعفر کشفی عیان میگردید که روایات جن و ملائکه و احوال حور و غلمان و دوزخ و بهشت را به منزله واقعیات علمی معرفی و تعلیم می کردند و از جانبی دیگر آثار انتقادی آخوندزاده و طالبوف تبریزی و میرازا آقاخان کرمانی بودند که برای آنان چنینجنین گفتاری جز مجموعه ای از خرافات نامعقول چیز دیگری نبود.
در این زمان استبداد، شقاوت و ظلم، بیماری و فقر سراسر ایران را فرا گرفته، و اطلاق مرتد و کافر به هر آزاداندیشی که صحبت از حقوق افراد و اصلاح جامعه میکرد بکار روزانه ملایان تبدیل گردیده بود. چنین شرایطی سبب شد که کم کم هم مردم عادی و هم روشنفکرانی که قادر بودند، جلای وطن کنند و روانه کشور های اروپایی و یا کشورهای همسایه گردند.
آشنایی مهاجرین با زبان و آثار فلسفی، اجتماعی و سیاسی دنیای غرب سبب این گردید که پیشروان و پیشگامان بیداری ایرانیان، با براه انداختن روز نامه ها و نوشتن مقالات وکتب، و ترجمه آثار فلسفی و متون قوانین، بدفاع از آزادی و حقوق ملت برخاسته و استبداد و خودکامگی حکام را به چالش کشند. در کنار آنان گروهی از دانشجویان ایرانی هم که به فرانسه اعزام گردیده بودند، نخستین جمعیت های سیاسی را به نام مجمع فراموشخانه (فراماسیون که در آنزمان جنبه های مترقی داشت) پایه ریزی نمودند.
و درچنین شرایطی بود که ادامه جنبشی که نطفه های اولیه آن توسط عباس میرزا، قائم مقام و امیر کبیر با افت و خیزهای زیادی کاشته شده بود، ونابود کردن آن هدف همیشگی ملایان حتی با بند وبست با بیگانگان بود بدست روشنفکرانی افتد که با درایت و هوشمندی، دفاع از آزادی و دموکراسی و حکومتی لائێک و خارج از حوزه دخالت ملایان را دنبال میکردند و با وجود برخورداری از حد اقل امکانات کم کم توانسته بودند افکار و نظریات خود را به درون جامعه و به میان مردم کشانند.
استبداد مستقر در کشور و نفوذ بی حد ملایان که حتی افرادی چون عباس میرزا ولیعهد، وامیر کبیر و قائم مقام در مقام صدراعظم نمیتوانستند از آن در امان بمانند، سبب شد که روشنفکران دوراندیش مجبور گردند حوزه عمل خود را بخارج ار کشور و بدور از منطقه نفوذ آنان انتقال داده و از آنجا دست به تبلیغ نظریات خود زنند. لذا بپاس سپاس گذاری از کوشش های انان سزاوار است که از مهمترینشان و نظریات آنها در اینجا یادی بعمل آید. در این ار تباط میتوان از سیدجمال الدین اسدآبادی، میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا عبدالرحیم نجار زاده تبریزی معروف به طالبوف، میرزا یوسف خان مستشارالدوله، میر زاآقا خان کرمانی و حاجی زین العآبدین مراغه ای نام برد. زیرا هر یک از اینان بنوبه خود تواسته اند قدمی موًثر در ترویج افکار نوین و بیداری ایرانیان بردارند. . سیدجمال الدین اسد آبادیی
وی که هدف اصلی اش اتحاد امت اسلام و وحدت مسلمین بود، در صدد بود که سنیان و شیعیان مایه‌های اختلاف و موارد نزاع بین خود را کنار گذاشته و مشترکا به مبارزه علیه استعمار و استبداد و تلاش در احیای عزت مسلمین بپردازند. و بدین منظور ابتدا به کار در سطح "ارشاد " سلاطین (عثمانی، ناصرالدین شاه ) پرداخت، ولی بدلیل عدم برخورداری از خط و مشی مشخصی که از طرفی در صدد برقراری تماس با سلاطین و درباریان و گرفتن کمک از آنان بود و از طرف دیگر مریدان خود را تشویق به ترور هم آنان میکرد، نتوانست به اهداف اولیه خود توفیق یابد ودر آخر عمر به بیهودگی راهش پی برد و باین نتیجه سید که
"افسوس می‌خورم ار اینکه کشته‌های خود را ندرویدم... ای کاش من تمام افکار خود را در مزرعه مستعد افکار ملت کاشته بودم. چه خوش بود تخم‌های بارور و مفید خود را در زمین شوره زار سلطنت فاسد نمی‌نمودم. آنچه در آن مزرعه(مردم) کاشتم به ثمر رسید و هر چه در این کویر(سلاطین و نخبگان حکومتی)غرس نمودم فاسد گردید.
آنچه به نقش سید جمال در جنبش بیداری ایرانیان اهمیت میدهد، اول کمرنک نمودن نقش ملایان شیعه و ادعای حاکمیت آنان است که آنرا حق مسلم خود میدانستند، چه او اولا با طرح یکپارچگی امت اسلام در مجموع خود و بدون درنظر گرفتن محدوده های جقرافیایی توجهش فقط باقلیت شیعه نبوده و با طرح نمودن مسلمانان در مجموع خود وحرکت امت اسلام درکلیتش و نه فقط اقلیت ناچیزشیعیان پایه و اساس ادعای آخوندهای شیعی مذهب که خود را به تنهایی نایب پیغمبر می دانستندعملا مورد سوًال قرار میداد. ثانیا اگرچه خود او از امکاناتی که حکومت عثمانی در اختیارش گذاشته بود، بدلیل مخدوش بودن نظریاتش نمیتوانست استفاده چندانی ببرد و   چنانکه میرزای کرمانی در یکی از نامه هایش می نویسد
"حضرت شیخ“سید جمال„ در خانه خود به استقلال نشسته و چند نفر نوکر گرفته از صبح تا شام به پذیرایی مردم مختلف از هندی و تازی و افغانی و مصری و ایرانی و ترک و سودانی مشغولند و غیر از این هیچ کاری ندارند.“
ولی جایگاه نسبتا امنی را که او در استانبول توانسته بود بوجود آورد به محلی برای فعالیت های دیگر ازادیخواهانی چون شیخ احمد روحی و میرزا آقاخان کرمانی و میرزا حسن‌خان خبیرالملک تبدیل گردیده بود، گرچه این امنیت زیاد طول نکشید و با کشته شدن ناصرالدین شاه به دست میرزا رضای کرمانی که از مریدان سید جمال‌الدین بود این آزادیخواهان از طرف حکومت عثمانی تحویل مقامات ایرانی گشته و در تبریز و در حضور ولیعهد محمد علی میرزا سر آنان بریده و به تهران فر ستاده شد.
اقدام دیگری که به سیدجمال الدین اسد آبادی نسبت داده می شود، نامه ایست که او به پیشنهاد سیدعلی اکبر فال اسیری به میرزای شیرازی نوشت. واین نامه سبب گردید که میرزای شیرازی تلگرافی به ناصرالدین شاه بفرستد و خواهان این گردد که کسانی که تبعید شده اند به کشور بازگردند و ضمنا مخالفت خود را با قرارداد تنباکو نیز باو اعلام کرده بود. تلگرافی که بی اعتنایی ناصرالدین شاه بدان سبب این گردید که میرزای شیرازی فتوای تاریخی خود را به این شرح صادرکند:
"الیوم استعمال توتون و تنباکو ... در حکم محاربه با امام زمان (عج) است."
با صدور این فتوا جنبش عظیمی به راه افتاد که سراسر ایران را فرا گرفت، وحتی بحرمسرای ناصرالدین شاه نیز سرایت نموده و زنان او به پیروی از این فتوا قلیان ها را شکستند. پس از آن ناصر الدین شاه تحت فشار افکار عمومی مجبور گردید قراداد "رژی" را لغو نماید، و مردم ایران برای اولین بار طعم شیرین پیروزی بر سلطان مستبد را چشیدند.
ناصرالدین شاه که تا آن زمان دوش بدوش "رهبران مذهبی" حکومت کرده بود و برای حفظ خود هرچه را که این رهبران می‏خواستند برآورده میکرد، خشمناک از این عمل و"عهدشکنی" ملایان، در نامه‏ای به میرزا حسن آشتیانی، سردمدار "جنبش تنباکو" نوشت:
"اینطور قرار نبود بکنید به عوام. یعنی چه؟... آیا... مسند خود را می‏خواهید به این واسطه رونقی بدهید؟ و باز هم در مجالس و محافل خودتان در عوض تحسین و تمجید، بر ضد دولت و اولیای دولت حرف می‏زنید... آیا نمی‏دانید که کسی نمی‏تواند بر ضد دولت برخیزد؟ آیا نمی‏دانید، که اگر خدای نکرده، دولت نباشد، یکنفر از شماها را همان بابی‏های تهران تنها گردن می‏زنند؟ ... عجب خدمتی به ملت و مردم می‏کنید! هرکس هم که تریاک کش نبود، حالا چپوق تریاک می‏کشد. غلیان چرس را عجب رواجی دادید! مرد که بی‏جهت غلیان را ترک نمی‏کند. لابد استرا برود یا تریاک بکشد یا چرس یا هر نجاستی که گیرش بیاید، سر غلیان بگذارد، بکشد و دیوانه شود. ناخوش شود، بمیرد."
با این پیروزی ملت، که ملایان آنرا بحساب خود گذاشتند،ٍ عملا بر حاکمیت دو گانه مذهب – حکومت ضربه سنگینی وارد آمده و زمینه را برای اشاعه افکار روشنفکران و تجدد طلبان بیش از پیش فراهم نمود.
میرزا فتحعلی آخوندزاده
میرزا فتحعلی آخوندزاده از پیشگامان جنبش ترقی‌خواهی و ناسیونالیسم ایرانی بشمار میرود ، چه او به صورت عمیق و بشکلی که بر اندیشه های سایر پیش آهنگان بیداری ایرانیان همچون میرزا آقاخان کرمانی، میرزا ملکم خان نیز تآثیر گذار بود، ریشه اصلی عقب ماندگی مملکت از کاروان تمدن و پیشرفت جهان وغرق شدن درخرافات مذهبی را زاییده مشترک المنافع بودن حکام مستبد و ملایان میدانست و بهمین دلیل امر مبارزه با استبداد و کوتاه کردن دست ملایان از امور کشور داری یکی تلقی میکرد. آخوندزاده بر خلاف میرزا آقاخان کرمانی، میرزا ملکم خان، سید جمال الدین اسدآبادی، طالبوف تبریزی، میرز ا حسن خان سپهسالار و مستشارالدوله و دیگران، اندیشه دینی نداشت و به اصالت ماده معتقد بود و بر خلاف آنانیکه اصول حکومت و دولت در اروپا را با احکام سیاسی اسلام آشتی پذ یر می پنداشتند و نظام مشورت اسلامی را با مشروطیت یکی میدانستند ونیزآن عده که از این نیز جلوتر رفته و“ اجماع“ و“ بیعت“ مسلمین رابا " قرارداد اجتماعی" ژان ژاک رسو همسان بر میشمردند، هم نظر نبود وچنین نظریاتی را پوچ و بی معنی میخواند.
آخوندزاده در اثر خود „ مکتوبات“ اوضاع ملت و مملکت را در آنزمان چنین تعریف میکند:
" ای ایران، اکنون زمین تو خراب و اهل تو نادان واز سیویلیزاسیون جهان بی خبر و از نعمت آزادی محروم و پادشاه تو (ناصرالدین شاه) دیسپوت، اهل تو فزون از حساب در ممالک عثمانی و روس و افغانستان و هندوستان و ترکستان و عربستان و فرنگستان از کثرت ظلم و شدت فقر پراکنده شده در کمال ذلت به فعلگی و نوکری روزگارمی گذرانند . پادشاه تو (قبله عالم ناصرالدین شاه) ازپروقری ( تمدن) دنیا غافل و بی خبر در پایتخت نشسته، چنان می داند که سلطنت عبارت است از پوشیدن البسه فاخر و خوردن اغذیه لطیفه و تسلط داشتن به مال و جان رعایا و زیردستان"
آخوندزاده علاوه بر این فقط روشنگری را کافی ندانسته و مردم را برای رهایی از این وضع بمبارزه فرا می خواند:
"ای اهل ایران، اگر تو از نشئه آزادیت و حقوق انسانیت خبردار می‌بودی ، با اینگونه عبودیت و با این گونه رذالت متحمل نمی‌گشتی ، طالب عمل شده ، فراموش خانه‌ها گشادی ، مجمع‌ها بنا می‌نمودی ، وسایل اتفاق دریافت می‌کردی ، تو در عدد و استطاعت به مراتب از دیسپوت زیادتری برای تو فقط یکدلی و یک جهتی لازم است. اگر این حالت یعنی اتفاق به تو میسر می‌شد ، برای خود فکری می‌کردی ، و خود را از عقاید پوچ و ظالم دیسپوت نجات می‌دادی".
میرزا عبدالرحیم نجار زاده تبریزی(طالبوف)
طالبوف در جوانی و برای کسب معاش به قفقاز رفت، و در آنجا به سبب آشنایی به زبان روسی به اندیشه ها و آگاهی های نوین دست یافت، در "کتاب احمد" که یکی از با ارزش ترین کتاب های عصر مشروطه است، آخوندزاده با زبانی ساده و قابل فهم با فرزند خیالی خود (احمد) که نمادی از طفولیت جامعه ایرانی است، سخن گفته و مطالب علمی و دور از ذهن این جامعه را که کمترین اطلاعی از دانش و تکنولوژی زمان دارد بیان می کند. در ایامی که اکثریت جامعه ایرانی در بی سوادی و ناآگاهی علمی و اجتماعی به سر می بردند، طالبوف که با نوشته های ژان ژاک روسو، ارنست رنان، ولتر، و دیگر حکیمان اروپا یی آشنا گر دیده است، با استفاده از این شناخت از مفاهیم وطن، ملت و دولت بر بنیاد نظر یات نو و آن چنان که مورد نظر این اندیشمندان بوده است سخن می گوید. کلمات، و واژه هایی همچون حق رای، تحصیل دختران و مشروطیت، که بوی غربت می دادند و هنوز جایگاهی در ذهن و کلام مردم نداشتند را برای آنان تشریح میکند.
این آذربایجانی میهن دوست و روشن بین ایرانی که با مشکلات کشورش ایران ودردهای مردم آن آشنا بود، بر این باور بود که مشکلات کشورایران بایستی بدست خود ایرانیان حل گردیده و هیچکسی را اجازه مداخله در این کار نیست. طالبوف که یکی از طرفداران جدی جدایی دین از حکومت بود در ا ین ارتباط چنین می نویسد :
این آزادی ما را دو دشمن قوی در پی است، یکی منافقین (مقصود ملایان مشروعه خواه است) و مستبدین داخله که می خواهند باز مثل قدیم فعال مایرید باشند، خون مردم را بخورند و انقراض ملیت ما را به یک عیش پنج روزه خود بفروشند که نه غیرت دارند، نه مسلمانند و نه ایرانی و ایرانی نژاد . غیرت ندارند، زیرا می بینند و می دانند که یک کرور ایرانی در بلاد خارجه گرسنه و عریان فعلگی و گدائی می کنند . مسلمان نیستند، زیرا قرآن می خوانند و ... روزه می گیرند ولی در معبد خدا حکم قتل می دهند... باید دین از سیاست جدا شود و سلطنت، علماء را در اداره- کشور - شریک خود نسازد ...علمای روحانیه هرگز به امور مرافعه- قضاء و دادگستری- مداخله نکنند ... پادشاه حقیقی به کسی اطلاق می شود که تابع قانون بوده و در فکر آبادی و آسایش وطن و در فکرتربیت و ترقی ملت باشد ... پادشاه اصلا قدرت ندارد که بر خلاف قوانین اقدام کند ."
طالبوف که در جهالت ملایان به آنچه در دنیا میگذرد آگاه بود، وشاهد طمعکاری و چپاول مردم توسط اربابان و تجار، روشنفکران و بخصوص آنانیکه جلای وطن نموده اند را بمبا رزه وهدایت کشتی مشرف به غرق وطن به ساحل نجات دعوت میکند:
"گاهی آتش مکافات خیلی زود مثل شیخ نوری، و گاهی قدری دیر مثل حاجی میرزا حسن تبریزی که هنوز به سخط منتقم جبار گرفتار نگشته طول میکشد، ولی می بیند و می کشد . از آن طرف آن بیچاره ها چه بکنند؟ چند جلد کتاب فقه و اصول خوانده و هم از اخبار و احادیث کذبه و جعلی یاد گرفته، می بینند شخص مجهولی یا پسر نجاری[ طالبوف پسر یک نجار تبریزی بود] چیزی می نویسد که نمی توانند درست بخوانند تا چه رسد بمعنی و فهمیدن آن و می بینند به اقتضای عصر و احتیاج مردم تمجید می کنند و تحسین مینمایند . این حب نشاط را چطور بخورد و سرگرم نشود؟ و حربه قدیم و کهنه هزارساله خود را که تکفیر باشد در میدان جهل به کله و کتاب خود نزند . لامحاله در میان وحوش دایره خود اظهار حیاتی ..... ملت ایران یک مشت جهله فقیر محتاج، ورای تحمل بشری و خارج از امکان تحریر و تمثیل ... علماء بیشتر ملاک و محتکر و جاه طلب، مدعی استقرار شریعت مصنوعی خودشان و مانع هر گونه ترتیبات و تنظیمات .خوانین ما ارباب تیول مفتخوار بی ناموس و شرف، برای خوردن خون ضعفا و فقرا، مطیع هیچ شرع و قانونی نمی باشند و نمی خواهند بشوند . سایر ناس آنچه تجار است فجار[ تبه کارند ] بی دین بی انصاف، هر چه میگویند نفع شخصی امیدوارم که به زودی تمام پراکندگان وطن [پناهندگان در تبعید] به ایران برگردند و در عوض مجادله و قتال، در خط اعتدال کار بکنند. یعنی خار بخورند و بار ببرند وکشتی مشرف به غرق وطن را به ساحل نجات بکشند ."
میرزا یوسف خان مستشارالدوله
مستشارالدوله از پیشروان و آزادیخواهان دوره ناصرالدین شاه و مردی روشنفکر که آرزوی نظم و اقتدار کشور را در سر می‌پرورانید. اواصول افکار سیاسی خود را در رساله "یک کلمه" که در ۱۲۸۷ ه. ق در پاریس نوشته بود، بیان نموده بود. "یک کلمه" یکی از اولین آثار آزادیخواهان ایران به شمار می‌رود و در تحریک احساسات و بیدار کردن مردم در آن زمان نفوذ فوق العاده داشت، بعدا نیز راهنمای سیاسی انجمن مرکز غیبی گردید که در سال ۱۳۲۳ تآسیس گردیدند.
مستشارالدوله در این رساله به جستجودرعلل عقب ماندگی جامعه ایران پرداخته، و بدنبال یافتن راه رهائی برای نجات مملکت ازاستبداد است. او از زبان دوستی که وجود خارجی ندارد، پیشرفت کشور را فقط در یک کلمه و آن هم قانون ذکر میکرد و اندیشه تدوین قانون اساسی و تشکیل مجلس شورا را پیشنهاد می نمود:
"من نگفتم کود(قانون) فرانسه یا سایر دول را برای خود استنساخ (نسخه برداری) کرده و معمول بدارید، مراد من کتابی است که جامع قوانین لازمه ومقبول ملت ما باشد. تدوین چنین کتابی ممکن است، خصوصا در دیوانی که اجزاء آن از رجال دانش و معرفت و ارباب حکمت و سیاست باشند همه کتب معتبره اسلام راحاضر و جمله کود های دول متمدنه را جمع کنند و در مدتی قلیل کتابی جامع نویسند."
مستشارالدوله در نامه مفصلی که به مظفرالدین میرزا نوشت از او خواهش کرد که آن را از نظر ناصرالدین شاه هم بگذراند. در این نامه از حکومت استبدادی و فساد دربار انتقاد و اصلاحات مملکتی و ایجاد حکومت قانون و برقراری آزادی و مساوات را خواستار گردید. او گوشزد کرد که اگر زمامداران ایران خود در صدد تأسیس دولت مقننه برنیایند، سیر حوادث تاریخ آن را بدانان تحمیل خواهد کرد.
سخنان مستشارالدوله چون با مزاج ناصرالدین شاه سازگار نیامد، گرفتار همان سرنوشتی گردید، که قبلا دامنگیر همه آزادیخواهان دیگر آن زمان گردیده بود، به فرمان شاه او را در عمارت رکنیه محبوس و در آنجا بزنجیر کشیده نگاه داشتند. زندان او انفرادی بود و اجازه ملاقات با احدی، حتی با سایر زندانیان را نداشت. او را آنقدر در زندان نگه داشتند، زجرش دادند، وکتابی را که نوشته بود بر سرش کوبیدند تا درگذشت.
میر زااقا خان کرمانی
فریدون آدمیت‌، آقاخان کرمانی را نخستین کسی میداند که دیدگاه‌های فلاسفه اروپا را در چارچوبی خرد‌ورزانه به فارسی برگردانده است. او پایه‌ حکمت را بر دانش و آزمون قرار داد. از نظر آدمیت‌، آقاخان را از بنیانگذاران فلسفه‌ تاریخ در ایران و ویرانگر سنت‌های تاریخ ‌نگاری کهن و وقایع نگار اندیشه‌ور ایران آن روزگار می باشد.
میرزاآقا خان در ابتدا “جنگ هفتاد و دو ملت“ را به منظور آگاهی بخشی و رهایی و اتحاد جهان اسلام نوشت، و سپس بر اثر مشاهده فساد حاکم در دستگاه سلطنت عثمانی و ایران و همچنین محافظه کاری و بی عملی سید جمال به یک باره منتقد دین و نقش آن در جامعه شد. او در رساله‌ها "هفتاد و دو ملت" تصور خود را از حقیقت جهان و مسوًلیت انسان در برابر مردم و جامعه را " چنین بیان میدارد:
" .... از پس حقیقت در جهان رفتن شگفت باشد، حقیقت یعنی خدمت به ابناء بشر، یعنی سعی در نظام عالم، یعنی تنویر عقل و افکار، یعنی اجرای مساوات حقوق در میان تمام افراد انسان، یعنی حفظ ابنای خود، یعنی عمارت بلدان و ایجاد صنایع و اختراع فابریک‌ها و تسویه طرق و شوارع و تسهیل و سایط نقلیه و ترویج معارف خیرخواهی عموم خلق و ترویج نفوس و اجرای قانون عدل و انصاف"
و سپس دراثر دیگرخود "سه مکتوب" ودر خطابی به جلال الدوله در این باره چنین می نویسد که:
"ای جلال الدوله
در جهان ، شرف و افتخاری برتراز آن در کتان نیست که کسی دامن همت به کمر زند و احیای ملی را بنماید ، و نام نیک خود را بسیادت و بزرگواری در دفتر روزگار پایدار بدارد ، در واقع آن مرام جانفزا و آن صفت الوهیت که اعلی مقام ادمیت است همین است ، از همت مردانه و قوت پاتریوت که دست قدرت در طبیعت سامی گذارده، توقع دارم که دفعه شان زمانی در ایران نموده ، رولوسیونی برپا دارید، و این زنده به گور شده‌های ایران را بقوه الکتریکی لیتراتورهای خودتان و با آن قدرت لیبرال که در حضرتعالی سراغ دارم . از قبر ذلت و قید اسارت این حکام دیسیوت و این علمای آزاد دارید . زیاده براین به اصطلاح مسلمان بر این کهنه گورستان ایران فاتحه . "
آقاخان همانند فلاسفه بزرگ چون توماس هابز‌ سلطنت را دست مایه قهر وغلبه و قلدری بر مردم بینوا میدانست و حکومت ظالمانه مطلقه دیسپوت راعلت اصلی بدبختی‌های مردم مشرق زمین می شناخت. او معتقد بود که آنان سرنوشت مردم را بازیچه هوا و هوس افرادی می‌دانند که خود را ظل الله می نامند. و علاجی نیست “جز این که تیشه را برداشت و به ریشه آنان زد" . او مردم را فرا میخواند که با عزم و جزمی راسخ به کوشش برخاسته، ریشه درخت فرمانروائی دیسپوت مطلقه را از زمین برآورند و بردارند. بپاخیزند، و هر اساسی را که مباین و منافی منافع عام و خیر جمهور است را براندازند و ایرانی بزرگ و شرافتمندی را برپا نمایند.
کم کم به نقش مخرب دو قلوی قدرت سلطان و شیخ پی برده و بفکر رهایی از استبداد و وادار نمودن ملایان به اموری که مر بوط بدانان است افتند و به مبارزه برای دست یابی بدان بپردازند.

بخش چهارم
انقلاب مشروطیت و دست آورد های آن

حسین اسدی
assadi@gmx.net 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست