سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نمود های اَمپریالیسم (۱۰)
شبکه امپراتورانه ایالات متحد و «جنگ علیه تروریسم»
پایگاه های نظامی و امپراتوری


محمدتقی برومند (ب. کیوان)


• «جنگ علیه تروریسم» ایالات متحد به جنگ صلیبی جدید در گرداگرد سیاره تبدیل شد و همه مرزهای ملی را درنوردید. واشنگتن از خطر « توسعه جهانی تروریسم» برای توجیه گسترانیدن گروه های خود در همه جا سود جسته است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۵ دی ۱٣۹۰ -  ۲۶ دسامبر ۲۰۱۱


         اشاره : «طبق واپسین برآورد ایالت متحد برای تأمین رهبری آمریکا در سراسر جهان 900 پایگاه نظامی دارد» مترجم.

    چنان که می دانیم، در پی سو قصدهای 11 سپتامبر علیه « مرکز جهانی تجارت» و پنتاگون، واشنگتن باحمایت پرشور و تقریباً متفق تمامی طبقه سیاسی « جنگ علیه تروریسم» را راه انداخت. چند ماه بعد، « جنگ علیه تروریسم» ایالات متحد به جنگ صلیبی جدید در گرداگرد سیاره تبدیل شد و همه مرزهای ملی را درنوردید. واشنگتن از خطر « توسعه جهانی تروریسم» برای توجیه گسترانیدن گروه های خود نه فقط در افغانستان، بلکه همچنین در فیلی پین، گرجستان و یمن و نیز برای ادامه تشدید عملیات ضد شورشی خود در شمال آمریکای جنوبی سود جسته است. این خطر اجازه داد طرح هجوم ایالات متحد به عراق که رهبران سیاسی آن زوایای اجرای آن را از پایان جنگ خلیج (فارس) در 1991 در سر می پرورانیدند، توجیه شود.
    سو قصدهای 11 سپتامبر برای طبقه رهبری ایالات متحد، آنچه را که از دیرباز در جستجوی آن بود، پایه ای فراهم آورد که به اعتبار آن توانست بر « سند روم ویتنام» (احساس های ضد مداخله گرایانه در مردم ایالات متحد) فایق آید و امریکایی ها را به منظور توسعه امپراتوری سرمایه داری و توسعه هژمونی ایالات متحد درگیر جنگ صلیبی جدید جهانی کند. به عنوان سخنی مجازی، قویترین صدای دوم 11 سپتامبر در واشنگتن، صدای باز کردن در بطری های شامپانی در QG سیا در لانگ لی، در دپارتمان دولتی و دفترهای اداری دست نخورده باقی مانده پنتاگون بود. سو قصدهای 11 سپتامبر یک فرصت بادآورده [!] (علامت تعجب از مترجم است) برای مجتمع نظامی- صنعتی ایالات متحد بود. هدایت مردم به پشتیبانی از حفظ و توسعه یک امپراتوری، بویژه در هنگامی که این امپراتوری برای خدمت به نیازهای سرمایه بنا می گردد، کار آسانی نیست. دلیل «امنیت ملی» که با سو قصدهای 11 سپتامبر فراهم آمد، بدرستی دلیل آیده آل برای رسیدن به این هدف است.
    با اینهمه، حمله های 11 سپتامبر به امپراتوری ایالات متحد اجازه داد به خروش درآید و از سوی دیگر، فوریت شرح سرشت منطق این امپراتوری را برای مبارزان تقویت کند. جنگ جدید دایمی جهانی علیه « شیطان ها» تضادها را تکمیل کرده و ناگزیر یک فاجعه تقریباً از منظر همه دیدگاه ها خواهد بود. در ایالات متحد این مهمترین مجال برای مطرح کردن مسئله امپریالیسم و رابطه آن با سرمایه داری در نسل جدید خواهد بود. پس به احتمال این بحران تا اندازه ای از دیرباز بهترین فرصت را برای یک پیشرفت ترقی جویانه فراهم می آورد.
    موضوع متنی که در پی می آید همانا بررسی یک قطعه مهم، و در مقیاس بزرگ ناشناخته، از چیستان امپراتورانه ایالات متحد است. این حضور نظامی جهانی از 12 سپتامبر برقرار نگردید، بلکه طی قرن بیستم، زمانی که ایالات متحد به عنوان قدرت هژمونیک سرمایه داری سربرآورد، توسعه یافته است. پایگاه های نظامی بطور تنگاتنگ با نیازهای امپراتورانه ایالات متحد، همزمان برای حمایت از اقتصاد درونی و تقویت فرمانروایی جهانی اش در پیونداند. به عقیده ما وجود این سیستم از پایگاه های نظامی بیش از هر چیز بطور مشخص امپراتوری ایالات متحد را بنیان می نهد.

پایگاه های امپراتوری
    در خلال تاریخ بشریت، امپراتوری ها برای تحمیل فرمانروایی شان روی پایگاه های نظامی درخارج تکیه کرده اند. در هر حال از این دیدگاه صلح آمریکایی ( Pax Americana) متفاوت از ُصلح رومی یا ُصلح بریتانیایی نیست. تاریخ دان آرنولد توین بی در اثرش « آمریکا و انقلاب جهان» (1962) می نویسد: « روش اصلی که بنا بر آن رُم برتری سیاسی اش را در دنیای خود برقرار کرد، مبتنی بر حمایت از همسایگان ضعیف ترش و حفظ آنها در کنار خودش و همسایگان نیرومندترش است. رابطه رُم با حمایت شدگان اش مبتنی بر قراردادها بوده است. از نظر حقوقی آنها وضعیت آغازین خودسالاری فرمانروای شان را حفظ می کردند. حداکثر چیزی که ُرم از آنها در ارتباط با قلمروها انتظار داشت، واگذاری یک قطعه زمین در اینجا و آنجا برای ساختن یک دژ رومی برای تأمین امنیت مشترک متحدانش و خودش بود».
    دست کم از این روست که [امپراتوری] رُم آغاز می شود. البته، در زمان، « سرزمین های وسیع متحدین قدیم» که در آغاز توسط این سیستم پایگاه های نظام رُم حفاظت می شدند، « به بخشی از امپراتوری رُم تبدیل شدند، به همان عنوان که سرزمین های کم وسعت دشمنان قدیم رُم، بطور ارادی و آشکار توسط آن ضمیمه شده بودند». (صص 106 - 105)
    انگلستان در اوج خود در قرن 19 به عنوان قدرت اساسی سرمایه داری بر امپراتوری وسیع استعماری که به وسیله سیستم جهانی پایگاه های نظامی حفاظت می شد، حکومت می کرد. همانطور که روبرهارکاوی در اثر مهم اش « قدرت عظیم رقابت به خاطر پایگاه های خارجی» (1982) توضیح داده، این پایگاه ها در امتداد دالان های دریایی زیر مدیریت قدرت دریایی بریتانیا در چهارچوب شبکه توزیع شده بودند»: 1- از مدیترانه تا هند از راه سوئز 2- آسیای جنوبی، خاور دور و اقیانوس آرام 3- آمریکای شمالی و کارائیب 4- آفریقای غربی و آتلانتیک جنوبی. این پایگاه های نظامی در اوج امپراتوری بریتانیا در بیش از 35 کشور / مستعمره های متمایز مستقر بودند. با اینکه هژمونی بریتانیا در آغاز قرن 20 به سرعت زوال یافت، آما پایگاه هایش مدت ها پس از امپراتوری باقی ماند و سیستم پایگاه های اش طی جنگ دوم جهانی اندکی توسعه یافت. با اینهمه، بی درنگ پس از جنگ، امپراتوری بریتانیا بکلی از هم پاشید و اکثریت عظیمی از پایگاه هایش ناگزیر برچیده شد.
    سقوط امپراتوری بریتانیا با صعود امپراتوری دیگر همراه بود. ایالات متحد به عنوان قدرت هژمونیک اقتصاد جهانی سرمایه داری جانشین بریتانیا شد. ایالات متحد از جنگ دوم جهانی با سیستم پایگاه های نظامی بسیار وسیع که تا آن زمان سابقه نداشت، وارد عرصه کاملاً جدیدی شد. به عقیده جیمس بلاکر مشاور عمده سردستیار ستاد مشترک نیروهای سه گانه این سیستم پایگاه های خارجی همزمان در پایان جنگ دوم جهانی با بیش از 30 هزار تأسیس های پراکنده در 2 هزار نقطه مستقر در تقریباً 100 کشور و منطقه از مدار شمالی تا مدار جنوبی گسترده بود. پایگاه های نظامی ایالات متحد همه قاره ها و جزیره های بین قاره ها را در بر می گرفت. بلاکر می نویسد: « در کنار انحصار هسته ای ایالات متحد نمادی بطور جهانی شناخته تر از این سیستم پایگاه ها در خارج در تائید وضعیت ابرقدرتی ملت ما وجود نداشت» (1).
    پس از جنگ، موضع رسمی ایالات متحد در مورد این پایگاه ها این بود که آنها به هر ترتیب که ممکن است، حفظ شوند و پایگاه های جدیدی بر آنها افزوده گردد. رئیس جمهور هاری ترومن در کنفرانس پتسدام در 7 اوت 1945 اعلام داشت: « هر چند ایالات متحد برای کسب سود و بدست آوردن امتیاز خودخواهانه از جنگ نمی کوشد، با اینهمه ما پایگاه های نظامی لازم را برای حمایت کامل از منافع ما و ُصلح در جهان حفظ می کنیم. پایگاه هایی که کارشناسان نظامی ما آنها را برای حمایت از ما اساسی تلقی می کنند، تصاحب خواهد شد. ما این پایگاه ها را بنا بر موافقت ها مطابق با منشور سازمان ملل متحد بدست می آوریم» (2).
    با اینهمه، گرایش فرمانروا از پایان جنگ دوم جهانی تا جنگ کره کاهش شمار پایگاه های ایالات متحد در خارج بود. به عقیده بلاکر « نیمی از پایگاه ها از زمان جنگ طی دو سال در پی شکست ژاپن و نیمی از پایگاه ها که تا 1947 حفظ شده بودند در 1949 برچیده شدند» (ص 32). با اینهمه، این کاهش شمار پایگاه ها در خارج در پس از جنگ با جنگ کره قطع شد و شمار پایگاه ها، سپس، طی جنگ ویتنام افزایش یافت. پس از جنگ ویتنام شمار پایگاه های ایالات متحد در خارج دوباره کاهش یافت. در 1988، شمار پایگاه ها اندکی پایین تر از شمار آنها در پایان جنگ کُره بود، اما مدل جهانی بسیار متفاوت از مدل آغاز دوره پس از جنگ دوم جهانی را با کاهش ناگهانی در جنوب آسیا و خاورمیانه - آفریقا بازتاب می دهد: (بنگرید به جدول شماره 1).

جدول 1. پایگاه های ایالات متحد در فراسوی دریا – در خارج از منطقه 1988 – 1947



      از حیث تاریخی، پایگاه ها اغلب طی جنگها بدست آمده اند. مثلاً، پایگاه دریایی ایالات متحد در گوانتانامو در کوبا در پی جنگ اسپانیا -آمریکا تصرف شد، هر چند این پایگاه از حیث فنی « اجاره شده»، اما این اجاره دایمی است. طبق قرارداد، حاکمیت ایالات متحد بر پایگاه تنها با موافقت متقابل کوبا و ایالات متحد منتفی می گردد. البته، مدت مدیدی است که پرداخت های ناچیز سالیانه که به دولت ایالات متحد « حق بهره برداری از این قسمت از خاک کوبا را می دهد، بدون در نظر گرفتن رأی دولت و مردم کوبا واریز شده است. از انقلاب کوبا به این سو، چک های صادر شده از جانب ایالات متحد برای پرداخت اجاره پایگاه تنها یک بار وصول شد (نخستین فقره این چکها پس از انقلاب پرداخت شد). همه چک های بعدی توسط دولت کوبا نگهداری شده و مبلغ آنها دریافت نشده است؛ زیرا کوبا خواستار است که این پایگاه از سرزمین اش برچیده شود.
    بسیاری از پایگاههای کنونی ایالات متحد در پی جنگهای زیر بدست آمده است: جنگ دوم جهانی، جنگ کره، جنگ ویتنام، جنگ خلیج (فارس) و جنگ افغانستان. پایگاه های نظامی آمریکا در اوکیناوا که به طور رسمی به ژاپن تعلق دارد، میراث اشغال ژاپن توسط ایالات متحد طی جنگ دوم جهانی است.
    مانند همه امپراتوری ها، ایالات متحد در مورد ترک پایگاه های مشخص زیر تصرف خود سکوت اختیار می کند. این پایگاه ها که طی جنگ ها بدست آمده اند و همچون موقعیت پیش آمده برای جنگ معین در آینده نگریسته می شوند، اغلب بر آمادگی در برابر یک دشمن بکلی جدید دلالت دارند. طبق گزارش کمیته فرعی درباره موافقت های امنیت و درگیری ها در خارج و گزارش کمیته رابطه های خارجی سنای ایالات متحد از 21 دسامبر 1970: « به محض این که یک پایگاه آمریکا در خارج تأسیس شد، دینامیک خاص مستقل اش را توسعه می دهد. مأموریت های آغازین می توانند کهنه شوند. اما مأموریت های جدید نه فقط با هدف حفظ موجودیت خود، بلکه در واقع اغلب برای خارج توسعه یافته اند. درون اداره های خیلی نزدیک به دولت - دپارتمان دولت و دفاع - ابتکارهای بسیار کمی یافته ایم که هدف شان کاهش یا حذف برخی از این تأسیس ها در خارج باشد» (ص ص 20-19). در سال های 1950 و 1960، ایالات متحد دکترین ویژه « منع دسترسی استراتژیک» را توسعه داد که بر حسب آن هیچ عقب نشینی نمی تواند در هر پایگاه که ممکن بود بالقوه در فرجام کار توسط شوروی استفاده شود، انجام گیرد. بیشتر پایگاه های ایالات متحد به عنوان « محاصره » و « سدبندی» کمونیسم توجیه شده اند. با وجود این، از زمان فروپاشی اتحاد شوروی، ایالات متحد کوشیده است تمامی سیستم پایگاه ها را حفظ کند و آن ها را همچون امر ضروری برای فراافکنی جهانی قدرت خود و حمایت از منافع خود در خارج توجیه کند.

پس از جنگ سرد
    شفافیت و نوسازی در پایان دهه 1980 که فروپاشی نظام های زیر فرمانروایی که طبق بیان نامه های رسمی باور کرده بودند که این پایگاه ها هیچ هدفی جز جلوگیری از خطر شوروی ندارند. با اینهمه، وزارت دفاع آمریکا در گزارش وزیر دفاع خود در 1989 (ص 410) تصریح می کند که « پروژه قدرت» ایالات متحد برای « گسترش های آینده» ضروری است.
    2 اوت 1990، رئیس جمهور بوش طی گفته هایی نشان داد که هر چند سیستم پایگاه ها در خارج باید در جدول حفظ شوند، نیازهای ایالات متحد در زمینه امنیت جهانی می تواند از 1995 بنا بر نیروی فعال پایین تر از 25% نیروی 1990 تأمین گردد. همان روز عراق به کویت تجاوز کرد. ورود چشمگیر گروه های نظامی ایالات متحد به خاورمیانه طی جنگ خلیج (فارس) بر مبنای هژمونی و قدرت نظامی ایالات متحد به اعلام « نظام نوجهانی» منتهی گردید. در آن وقت بوش اعلام داشت: « به عنایت پروردگار، ما یک بار برای همیشه از سندروم ویتنام رهایی یافته ایم» (3) از این روست که پایگاه های جدید نظامی یکی پس از دیگری در خاورمیانه، بویژه در عربستان سعودی که از بیش از یک دهه هزاران سرباز آمریکایی در آن مستقرند، بر پا می گردد.
    هر چند دستگاه اداری کلینتون بیش از دستگاه اداری بوش پدر روی ضرورت کاهش درگیری نظامی ایالات متحد در خارج اصرار ورزید، اما هیچ کوششی برای کاهش « حضور گسترده» ایالات متحد که پایگاه های نظامی بسیار دور دست اش گواه آن است، بعمل نیاورد. دگرگونی اساسی بطور پایدار بیشتر نمایشگر کاهش شمار گروه های مستقر در خارج به سود گسترش بسیار متداول گروه ها در دوره های بسیار کوتاه بود. همانطور که لوس آنجلس تایمز (در 6 ژانویه 2002 ) گزارش داد:
    « دفتر Army war collage» در 1999 افشا کرد که حضور دایمی گروه ها در خارج بطور چشمگیر افزایش یافته است، گستردگی های کاربردی بطور تصاعدی افزایش یافته اند [...] پیش از این، جریان عادی عبارت از این بود که عضوهای نیروهای مسلح به طور معمول برای اقامت های چندین ساله و اغلب همراه با خانواده های شان در خارج مستقر باشند. امروز آنها برای مدت های نامعین و تقریباً همیشه مستقر شده اند، بی آنکه خانواده های شان همراه آنها باشند. بنابراین، استقرار آنها همزمان متعدد و طولانی هستند. به عقیده وزارت دفاع، پیش از 11 سپتامبر پیاپی و پیوسته بیش از 60000 نظامی، فعالیت ها و تمرین های نظامی در یک کشور معین را هدایت می کردند. با آنکه تأسیس های نظامی اروپا کاهش یافته اند، داده های وزارت دفاع نشان می دهند که شیوه جدید کاربرد پرسنل نظامی بنحوی است که ارتش زمینی 135 روز در سال، نیروی دریایی 170 روز در سال و نیروی هوایی 176 روز در سال به خارج اعزام می گردند. در ارتش زمینی، اکنون هر سرباز بطور متوسط 14 هفته برای مأموریت به خارج اعزام می گردد».
    علاوه بر صف آرائی های متعدد دوره ای نیروها، از پایگاه های مورد بحث برای از پیش تعیین کردن دستگاه ها ووسیله ها به منظور واکنش سریع استفاده می شود. مثلاً ایالات متحد وسیله ها و تجهیزهای بریگاد سنگین برای استفاده در کویت و همچنین تجهیزهای بریگاد سنگین فرعی همراه با وسیله های گـردان تانـک را بـرای مقابله با خطر از پیش معین کـرده بـود (گـزارش وزیر دفاع، 1996   صص 14- 13) .
    دهه 1990 با دخالت نظامی در بالکان و افزایش پشتیبانی ایالات متحد از فعالیت های ضد شورشی در آمریکای جنوبی در چارچوب «برنامه کلمبیا» به پایان رسید. در پی سوء قصدهای تروریستی 11 سپتامبر 2001 علیه « مرکز تجارت جهانی» و براه انداختن « جنگ علیه تروریسم، افزایش سریع شمارگان پایگاه های نظامی ایالات متحد و توسعه جغرافیایی آن متداول شده است.
    بر مبنای ساختار گزارش 2001 وزارت دفاع، ایالات متحد از این پس مالک تأسیس های نظامی در 38 کشور و سرزمین مشخص است. اگر پایگاه های نظامی سرزمین ها و مالکیت های زیر اقتدار ایالات متحد در خارج از 50 ایالت و ناحیه کلمبیا را بر آن بیفزاییم، شمار پایگاه ها به 44 می رسد. با اینهمه، این شمارگان خیلی کم است، چون پایگاه های مهم استراتژیک پیشرفته از جمله برخی از پایگاه ها را در بر نمی گیرد که ایالات متحد شمار زیادی از سربازان اش را مثلاً در عربستان سعودی، کوزو و بوسنی در آنها جا داده است. البته، برخی از پایگاه های تازه احداث شده ایالات متحد جزو این شمارگان نیست. طبق برنامه کلمبیا - که بطور اساسی علیه نیروهای چریکی کلمبیا، علیه دولت نافرمان ونزوئلا و جنبش توده ای عظیم مخالف با لیبرالیسم نو در اکواتر ساخته و پرداخته شده، ایالات متحد از این پس در روند توسعه حضور نظامی در منطقه های آمریکای لاتین و کارائیب گام نهاده است. در این میان پورتوریکو به عنوان صفحه گردان منطقه جانشین پاناما شده است. در همان حال، ایالات متحد چهار پایگاه نظامی جدید در مانتا، اکواتر و همچنین در آروبا، کوراسائو و کومالاپا، در سالوادر برپا کرده است که همه به عنوان «موضع های جدید کاربردی» توصیف شده اند. از 11 سپتامبر ایالات متحد در پاکستان، قرقیزستان، ازبکستان و تاجیکستان و همچنین در کویت، قطر، ترکیه و بلغارستان پایگاه های نظامی دایر کرده که شامل 60000 سرباز است. پایگاه مهم دریایی ایالات متحد در دیه گوگارسیا در اقیانوس هند در این فعالیت جنبه تعیین کننده دارد. در مجموع، ایالات متحد اکنون در خارج در نزدیک 60 کشور و سرزمین مشخص پایگاه نظامی دارد. (4)
      
نمودار



بنا بر دیدگاه معینی، این تعداد حتی می تواند آنگونه که هست، بطور واهی ناچیز تلقی گردد. همه مسئله های دادرسی و آمریت در رابطه با پایگاه های مستقر در کشورهای خارج در اساسنامه موافقت نامه های نیرو ها بررسی شده است. طی سال های جنگ سرد، این سندها بطور عادی سندهای عمومی بودند. آنها در حال حاضر اغلب به عنوان سندهای سری طبقه بندی شده اند؛ مثل سندهایی که به کویت، امارات متحد عربی، عمان و در موقعیت های مُعیینی به عربستان سعودی مربوط اند. بنا بر سند های پنتاگون ، ایالات متحد موافقت های صوری از این نوع با 93 کشور امضا کرده است ( لوس آنجلس تایمز، 6 ژانویه 2002).
    امپریالیسم از خلأ وحشت دارد. در خارج از کشورهای بالکان و جمهوری های پیشین آسیای مرکزی شوروی که در گذشته در داخل قلمرو و نفوذ شوروی یا جزو خود اتحاد شوروی بودند، پایگاه های پیشرفته ای که اکنون بدست آمده اند در منطقه هایی هستند که ایالات متحد کاهش های بنیادی شمار پایگاه هایش را انجام داده بود. در 1990، پیش از جنگ خلیج (فارس)، ایالات متحد هیچ پایگاه در آسیای جنوبی نداشت و تنها 10% شمار پایگاه هایی بود که آنها در منطقه خاورمیانه - آفریقا در 1947 در اختیار داشته در آمریکای لاتین و کارائیب شمار پایگاه های ایالات متحد در فاصله 1947 و 1990 تقریباً به دو سوم تنزل یافت. از دیدگاه ژئوپلیتیک این امر برای یک هژمونی اقتصادی و نظامی جهانی همچون هژمونی ایالات متحد، حتی در دوره موشک های رزمناوها با برد دور یک شکل واقعی به حساب می آید پس پیدایش پایگاه های جدید در خاورمیانه، در آسیای جنوبی، در آمریکای لاتین و در کارائیب از 1990 که به عنوان نتیجه جنگ خلیج (فارس)، جنگ در افغانستان و برنامه کلمبیا به نمایش درآمد می تواند به عنوان تأیید دوباره قدرت نظامی و امپریال ایالات متحد در مکان هایی باشد که این قدرت با فرسایش معینی روبرو بوده است.
    دکترین نظامی تصریح می کند که اهمیت استراتژیک پایگاه نظامی در خارج فراتر از جنگی پیش می رود که طی آن تصاحب شده بود و برنامه ریزی دیگر مأموریت های بالقوه که از این تملک یافته ها استفاده می کنند باید تقریباً بی درنگ روبراه گردد. این دلیلی است که بخاطر آن ساخت پایگاه ها در افغانستان، پاکستان و در سه جمهوری قدیمی شوروی در آسیای مرکزی ناگزیر از جانب روسیه و چین به عنوان خطرهای اضافی برای امنیت شان تلقی شده است. روسیه پیش از این نارضایی اش را در برابر چشم انداز پایگاه های دائمی نظامی ایالات متحد در آسیای مرکزی ابراز کرده بود. در مورد چین، همانطور که گاردین لندن در 10 ژانویه 2002 نوشت پایگاه مانا در قرقیزستان که هواپیماهای امریکا روزانه در آن فرود می آیند « در 250 هزار کیلومتری مرز غربی چین قرار دارد. با پایگاه های ایالات متحد در شرق ژاپن، جنوب کره جنوبی و حمایت نظامی واشنگتن از تایوان، چین خود را در محاصره احساس می کند».
    پروژه قدرت نظامی ایالات متحد در منطقه های جدید بر پایه تأسیس پایگاه های نظامی نباید بطور قطعی فقط در ارتباط با هدف های مستقیم نظامی اندیشیده شود. از این پایگاه ها همیشه بمنظور ارتقاء هدف های سیاسی و اقتصادی سرمایه داری ایالات متحد استفاده می شود. در مثل شرکت ها و دولت ایالات متحد از دیرباز تصمیم خود را در ساختن راه مطمئن برای عبور لوله های نفت و گاز طبیعی زیر کنترل ایالات متحد اعلام داشتند که از دریای خزر و آسیای مرکزی تا دریای عمان پیش می رود و سپس از افغانستان و پاکستان عبور می کند. جنگ در افغانستان و ساختن پایگاه های نظامی ایالات متحد در آسیای مرکزی به مثابه یک فرصت برای تحقق بخشیدن چنین خط لوله ها بود. طرفدار اصلی این سیاست شرکت یونیکال بود (زیرا شهادت نماینده این شرکت در برابر کمیسیون رابطه های بین المللی مجلس نمایندگان در فوریه 1998 زیر عنوان « جاده جدید ابریشم: طرح خط لوله در افغانستان» منعکس در مونتلی رویو دسامبر 2001 به این امر گواهی می دهد) (5). 31 دسامبر 2001 رئیس جمهور بوش، زالمه خلیل زاد افغانی اصل و عضو شورای امنیت ملی را به عنوان فرستاده ویژه در افغانستان انتخاب کرد. خلیل زاد مشاور پیشین یونیکال، که طرح ساختمان خط لوله از راه افغانستان را دنبال می کرد، نزد دولت ایالات متحد بنفع سیاست مداراجویانه نسبت به رژیم طالبان وساطت می کرد. او پس از موشک باران هدف ها در افغانستان (برای از پا درآوردن اوسامه بن لادن) در 1998 از جانب دولت کلینتون تغییر سیاست داد.
    در هنگام جنگ افغانستان، رسانه های ایالات متحد طبق معمول درباره هدف های کشور خود در زمینه نفت در منطقه سکوت کردند. با اینهمه، یک مقاله منتشر شده در صفحه بازرگانی نیویورک تایمز(15 دسامبر 2001) یادآور شد که « بخش دولتی امکان هایی را بررسی کرد که پس از سقوط رژیم طالبان راه به روی طرح های انرژی در این منطقه که بیش از 6% ذخیره های نفت ثابت شده جهانی و تقریباً 45% ذخیره های گاز را در اختیار دارند، گشوده می شود». ریچارد باتلر عضو «شورای رابطه های خارجی» در یک سخنرانی که در نیویورک تایمز (18 ژانویه 2002) انتشار یافت، اعتراف کرد که « جنگ افغانستان از حیث سیاسی ساختن خط لوله از راه افغانستان و پاکستان را برای نخستین بار از زمان نبرد بین یونیکال و کمپانی آرژانتینی بریداس در مورد امتیاز افغان در میانه دهه 1990 ممکن ساخته است» به یقین بدون حضور قوی نظامی ایالات متحد در منطقه و استقرار پایگاه ها به عنوان نتیجه جنگ تقریباً مسلم است که ساختن چنین خط لوله ناممکن خواهد بود.

شوک بازگشت
    تاریخ به ما می آموزد که پایگاه های نظامی در خارج همچون شمشیر دو لبه اند. توضیح بسیار روشن در تصدیق آن « جنگ علیه تروریسم» کنونی است. به راستی، نمی توان درباره این واقعیت شک کرد که سو قصدهای آخرین دهه یا بیشتر همزمان رهبری شده علیه نیروهای ایالات متحد در خارج و هدف ها در داخل خود ایالات متحد در بخش بزرگی یک واکنش در برابر نقش فزاینده آنها به عنوان قدرت نظامی خارجی در منطقه هایی چون خاورمیانه است که در آن ایالات متحد تنها وارد کنش های نظامی و حتی جنگ در مقیاس بزرگ نشده است، بلکه از 1990 هزاران سرباز مستقر کرده است. برخی از سعودی ها معتقدند که استقرار پایگاه های ایالات متحد در عربستان سعودی اشغال کشور بسیار مقدس اسلام است که می بایست بهر قیمت دفع شود.
    درک پایگاه های نظامی ایالات متحد به مثابه تجاوز به حاکمیت ملی کشورهای « پذیرنده» تنها به این دلیل رواج یافته که وجود این پایگاه ها بطور اجتناب ناپذیر مداخله در سیاست های داخلی است. همانطور که گزارش کمیسیون فرعی درباره موافقت های پنهانی امنیت و تعهدها در خارج به کمیسیون امور خارجی سنا در 1970 خاطرنشان می کند: « پایگاه ها در خارج، وجود بخش هایی از نیروهای مسلح ایالات متحد، برنامه های مشترک، تمرین های هماهنگ و پیوسته، یا برنامه های کمک نظامی افراطی ... تقریباً استقرار ایالات متحد در امور داخلی دولت پذیرنده تضمین می کنند» (ص 20). چنین کشورهایی بیش از پیش در امپراتوری ایالات متحد جای می گیرند.
    بدین ترتیب پایگاه های نظامی ایالات متحد در خارج بیش از پیش موجب اعتراض های مهم اجتماعی در کشورهای مربوط می گردد. حتی با عقب نشینی نیروهای ایالات متحد در 1992، این پایگاه ها در فیلی پین به مثابه میراث استعماری ایالات متحد در این کشور ارزیابی می شود. تقریباً مثل همه پایگاه های نظامی ایالات متحد در خارج، آنها مجموعه ای از مسئله های اجتماعی را آفریده اند. چنانکه شهر dongapo در جوار پایگاه ایالات متحد در Subig Bar به تمامی برای « استراحت و سرگرمی» سربازان ایالات متحد اختصاص یافته و بیش از 50 هزار روسپی را پناه داده است.
    پایگاه های اوکیناوا که در پی از دست دادن پایگاه ها در فیلی پین به مرکز سیستم پایگاه های ایالات متحد در اقیانوس آرام تبدیل شده اند، رابطه تناقض آمیزی را با مردم حفظ می کنند. به نوشته چالمرز جانسون رئیس « انستیتوی پژوهش های سیاسی در ژاپن» در کتاب اش: blowback (2000) جزیره اوکیناوا، این ایالت ژاپنی، بطور اساسی یک مستعمره نظامی پنتاگون یک پناه گاه عظیم است که در آن کلاه سبزهای بره ای و DIA (De Fence intelligence Agency )، بی صحبت از نیروی هوایی و دریایی، می توانند کارهایی انجام دهند که جرئت انجام آنها را در ایالات متحد ندارند. این مستعمره برای روبراه کردن قدرت آمریکا در آسیا که در خدمت استراتژی بزرگ دوفاکتو است، دایمی کردن و افزایش قدرت هژمونیک آمریکا در این منطقه حساس و حیاتی را هدف خود قرار داده است (ص 64)
    در 1955، اعتراض ها علیه پایگاه های اوکیناوا اوج بی سابقه ای یافت. این اعتراض ها واکنش در برابر تجاوز به یک دختر بچه 12 ساله ژاپنی توسط سه نظامی ایالات متحد بود که اتومبیلی را برای حمل او به یک نقطه دورافتاده اجاره کردند و پس از تجاوز او را به قتل رساندند و نیز واکنش در برابر تأیید عاری از کمترین ظرافت دریاسالار ریچارد س. ماکه فرمانده مجموع نیروهای ایالات متحد در اقیانوس آرام بود که خطاب به مطبوعات گفته بود: « من فکر می کنم که [این تجاوز] بکلی احمقانه است. آنها (سربازان) در برابر اجاره اتومبیل مجاز بودند یک روسپی در اختیار داشته باشند». اعتراض های وسیع زیر رهبری سازمان موسوم به « زنان اوکیناوا علیه خشونت نظامی عمل می کنند» تنها واکنش در برابر چنین تجاوز تبهکارانه نبود. به نوشته یک روزنامه محافظه کار ژاپنی به نام « نیون کای زه شیمبون»: در فاصله 1972 و 1995 نظامیان ایالات متحد مرتکب 4716 فقره جرم شدند که هر روز یک جرم می شود. موافقت بین ژاپن و ایالات متحد برای مدیریت پایگاه اوکیناوا به مقام های اتازونی اجازه می دهد درخواست مقام های ژاپنی را برای تسلیم نظامیان مظنون رد کنند. از این رو، سربازان برای جرم شان اندک بیمی به خود راه نمی دهند.
   علی رغم اعتراض های عظیم توده ای، تعقیب بمباران های ایالات متحد به خاک Porto Rico Vieques که به عنوان تمرین بمباران های آینده در نقطه هایی چون خلیج فارس انجام گرفته، بدرستی نشان می دهد که پورتوریکو به داشتن موقعیت استعماری ادامه می دهد. در کنار موقعیت بمباران Viegues، پنتاگون آنچه را زیر نام « outer range » با تقریباً 200000 میل مربع در آبهای نزدیک پورتوریکو در اختیار دارد، یک ایستگاه مراقبت زیر دریایی و یک منطقه تمرین برای جنگ الکترونیک را در بر می گیرد. اینها مورد استفاده نیروی دریایی و تهیه کنندگان ارتش های مختلف برای پابرجا ماندن سیستم های سلاح ها است. (6)
    استفاده کنونی از پایگاه دریایی گوانتانامو در کوبا برای زندانی کردن و بازجویی از زندانیان جنگ ایالات متحد در افغانستان، علی رغم مخالفت کوبا و نیز در شرایطی که اعتراض جهانی را برانگیخته، شکل خشن دیگری در تأیید قدرت امپراتورانه ایالات متحد بر پایه این پایگاه ها است.

جهانی شدن قدرت
    همانطور که دیده ایم، ایالات متحد زنجیره ای از پایگاه های نظامی و هوایی پیرامون سیاره به عنوان وسیله گسترش سریع نیروهای هوایی و دریایی برای حفظ هژمونی سیاسی و اقتصادی خود مستقر کرده است. این پاگاه ها آنگونه که مورد انگلستان در قرن 19 و آغاز قرن 20 بود، تنها جزو مکمل امپراتوری استعماری نیستند، بلکه آنها « در نبود کلوینالیسم» اهمیت بسیار زیادی دارند (7). ایالات متحد که برای حفظ سیستم اقتصادی امپراتوری بدون کنترل سیاسی صوری حاکمیت سرزمین ملت های دیگر تلاش کرده است، از این پایگاه ها برای اِعمال فشار بر ملت هایی استفاده شده که کوشیده اند با سیستم امپراتورانه گسست کنند یا راه مستقلی را دنبال کنند. ایالات متحد این کشورها را تهدیدی برای منافع خود تلقی کنند. بدون گسترش جهانی نیروهای نظامی ایالات متحد در این پایگاه ها و بدون آمادگی ایالات متحد در بهره گیری از این پایگاه ها برای دخالت های نظامی خود جلوگیری از گسست و خروج سرزمین های متعدد پیرامونی بسیار وابسته اقتصادی ناممکن خواهد بود.
    بدین ترتیب قدرت سیاسی، اقتصادی و مالی ایالات متحد نیازمند کاربرد دوره ای قدرت نظامی است. دیگر کشورهای پیشرفته سرمایه داری متصل به این سیستم نیز به عنوان ضامن اصلی قاعده های بازی به ایالات متحد وابسته اند. بنابراین، به لحاظ وضعیت، پایگاه های نظامی ایالات متحد باید نه به عنوان پدیده ساده « نظامی، بلکه به عنوان نقشه نگاری (Cartogzaphie) حوزه امپراتورانه زیر فرمانروایی ایالات متحد و نوک پیکان در پیرامون نگریسته شود. آنچه از این پس روشن است و باید تکرار شود، این است که چنین پایگاه هایی اکنون در سرزمین هایی بدست آمده که ایالات متحد بسیاری از «حضور پیشرفته» اش را از دست داده بود: مثل آسیای جنوبی، منطقه خاورمیانه - آفریقا، آمریکای لاتین و کارائیب یا در منطقه هایی که پایگاه های ایالات متحد پیش از این وجود نداشت، مثل بالکان و آسیای مرکزی. پس در این مورد نمی توان تردید کرد که آخرین ابرقدرت موجود در حال حاضر در مسیر توسعه امپراتورانه در پی هدف ارتقا منافع سیاسی و اقتصادی اش و جنگ کنونی علیه تروریسم است که در بسیاری جنبه ها محصول نامستقیم پروژه قدرت ایالات متحد است و یا هم اکنون به منظور توجیه پروژه جدید این قدرت مورد استفاده قرار می گیرد.
    آنهایی که مخالفت با این وضعیت چیزها را انتخاب می کنند، نباید توهم داشته باشند. توسعه جهانی قدرت نظامی از جانب دولت هژمونیک سرمایه داری جهانی بخش مکمل جهانی شدن اقتصادی است. رد این شکل توسعه گرایی نظامی در عین حال رد جهانی شدن سرمایه داری و امپریالیسمی و بنابراین رد خود سرمایه داری است.


نویسندگان: جان بلامی فوستر، هاری ماگدوف و روبر دبلیو ماک چسنی، ناشران مشترک مونتلی رویو. ترجمه از انگلیسی به فرانسه کریستین ویویه.

جان بلامی فوستر
    اقتصاددان و جامعه شناس محیط زیست، استاد جامعه شناسی در دانشگاه اورگون و مدیر مشترک مونتلی رویو (نیویورک) از سال 2000 . نوشته های او عبارتند از: اکولوژی ضد سرمایه داری (2000)، اکولوژی مارکس (200)؛ « ولع سود» ( باهمکاری فرد ماگدوف و فردریک باتل 2000)، سرمایه داری و عصر انفورماسیون (با روبر دبلیو ماک چسنی و الن مایکسین وود 1998) و غیره

هاری ماگدوف
    رهبر بررسی های بهره وری برای WPA در نیودال روزولت در دهه 1930. او دستیار ویژه وزیر تجارت هانری والامن بود. او بخاطر تحلیل های اقتصادی امپریالیسم شهرت دارد. او از 1969 مدیر مشترک مونتلی رویو است. « جهانی شدن با چه فرجامی؟ (1993)، امپریالیسم از زمان عصر استعمار تا زمان حاضر (1977) و عصر امپریالیسم (1969) و بسیاری دیگر از اثرهای اوست.

روبر دبلیو ماک چسنی
    تحلیل گررسانه های مشهور بین المللی و مدیر پژوهش های « انستیتوی بررسی ارتباط های دانشگاه ایسلی نویز» و مدیر مشترک مونتلی رویو از سال 2000 است. « رسانه های ما نه رسانه های آنها (2002)، « رسانه های اشرافی، دموکراسی بی روح» و بسیاری دیگر از اثرهای اوست.

منبع: مجموعه « نظم جدید امپراتورانه» نشر دانشگاهی فرانسه بخش مجله ها، پاریس، ژانویه 2003


پی نوشت:
1- جیمس ا. بلاکر، پایگاه های خارجی ایالات متحد، نیویورک، پره گر، 1990، صص 37 و 9
2- س. ت. ساندرز، پادگان های خارجی آمریکا، امپراتوری اجاره ای ، آکسفورد، دانشگاه آکسفورد، مطبوعات، 2000، ص 5
3- Cité dans Thoms J. McCormick, America Half Century (Baltimore, Johns Hopkins University
    Press, 1995), p. 249
4- این سنجش شمار کشورها که پایگاه های ایالات متحد در آن قرار دارند نمی توانند بطور مستقیم با رقم های فراهم شده در بررسی پیش گفته بلاکر مقایسه شود. زیرا این رقم ها فقط پایگاه هایی را در بر می گیرد که وزارت دفاع در فهرست های تأسیس های اش (بر پایه ارزش سرمایه گذاری) معرفی کرده، در صورتی که ما در این جا 1- پایگاه های ذکر نشده در پایین ساخت گزارش پنتاگون که شمار اساسی سربازان آمریکا را جای می دهد و 2- موقعیت های کارکردی پیشرفته را که تازه در محل های استراتژیک (بطور عمده در خاورمیانه، آسیای مرکزی و جنوبی و آمریکای لاتین و کارائیب) بدست آمده، گنجانده ایم. با اینهمه، رقم هایی که اینجا ارائه شده، هر چند به دقت با رقم های پیش از این فراهم آمده مقایسه پذیر نیست، اما این را یادآوری می کند که انتشار جغرافیایی پایگاه های ایالات متحد از پایان جنگ کره (و به یقین نه از پایان جنگ ویتنام) که اکنون وارد مرحله جدید توسعه شده کاهش نیافته است.
5- داستان پروژه خط لوله که توسط یونیکال در آسیای مرکزی طرح شد به تفصیل در اثر احمد رشید، طالبان مورد بحث قرار گرفته است.
                                                                (New Haven, Yale University Press, 2000) صص 180- 151
6- John Lindsay-Poland, "U.S. Military Bases in Latin America and the Carribean", Foreign
    Policy in Focus 6, october 2001, http://foreignpolicyin focus.org.
7- Harry Magdoff, Imperdialism: From the Colonial Age to the Present, New York, Monthly
    Review Press, 1978, p. 205.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست