یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

کارت قرمز


احمد پورمندی


• اجماع بی نظیر و بی سابقه ای که بر سر عدم شرکت در انتخابات و تحریم آن به وجود آمده، می تواند به فرصتی بزرگ برای تغییر بدل شود، اگر ظرف مناسبی است برای گفتگوی معطوف به عمل سیاسی با هدف "گذار از عدم شرکت منفعل به تحریم فعال" ایجاد کنیم و با عمل یکپارچه خویش، کشور را به یک "نه!" ده ها میلیونی بدل کنیم! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۵ دی ۱٣۹۰ -  ۲۶ دسامبر ۲۰۱۱


خبر این است:
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، جبهه مشارکت ایران اسلامی، شورای همآهنگی احزاب اصلاح طلب، مجمع نمایندگان ادوار مجلس، شورای هماهنگی راه سبز امید و به طور خلاصه همه جریانات شناسنامه دار موسوم به "اصلاح طلب" تصمیم به عدم شرکت در انتخابات مجلس نهم و تحریم آن گرفتند و با این تصمیم تاریخی، آخرین علقه های میان خود با بیت فاسد خامنه ای و باند های نفتی- نظامی- امنیتی حامی اش را گسستند، تا با چهره ای شفاف و اپوزسیونی در کنار مردم بمانند.
این اصلا خبر خوبی نیست! اینکه در اوضاع به شدت بحرانی کنونی، حکومتگرانی تا این حد کودن و کوته بین زمام امور کشور را به دست دارند که خود را از نزدیک ترین یاران تا دیروزشان هم بی نیاز می پندارند و نصیحت هیچ مصلح و خیرخواهی را بر نمی تابند و زبانی جز زبان زور و داغ و درفش نمی فهمند، نشانه خطرناکی است! نشانه اسارت جامعه در چنگ استبدادی مطلقه و نشانه خطر سقوط آزاد کشور به ورطه جنگ یا تباهی و فروپاشی!
بر بستر این خطر و نگرانی اما، می توان به نیمه پر لیوان نظر افکند و این گسست و پیوست یک پارچه را به مثابه سرآغازی برای شگل گیری مجدد یک اراده ملی، دمکراتیک و رهایی بخش به فال نیک گرفت. به فال نیک گرفت و دست به کار شد! دست به کار شد برای سازمان دادن اراده معطوف به عمل. پیش از آنکه این آخرین فرصت ها هم از کف بروند.
راز سر به مهری نیست که فضای سیاسی کشور یخ زده است و احساس بیم، سردرگمی، انتظار و یاس چون گرد مرگ بر فضای جامعه شهری و سیاسی پاشیده شده است. اما این نخستین بار نیست که خاکستر انتظار، شعله آتش و امید را پنهان می کند. در اردیبهشت ۸۸ هم وضع همین طور بود و هیچ ناظری باور نمی کرد که آن آرامش گورستانی آبستن طوفان سبز خرداد باشد. ولی بود! اکنون نیز اوضاع به همان گونه است و سرمای بهمن، آبستن بهار سبز دیگری است. برای این مدعا دلایل زیادی وجود دارد: تورم از کنترل خارج شده و افسار گسیخته است، بیکاری، فقر و فساد بیداد می کنند، خطر شعله ور کردن جنگی ویرانگر تا بیخ گوش تهران رسیده است، فساد و تباهی حاکمان بی حد و مرز شده و روزی نیست که طشت رسوایی تازه ای از بام نیفتد، دروغ و هرزگی دیری است که از مرزهای تحمل گذشته اند و در یک کلام کارد به استخوان مردم رسیده است و این یک روی سکه است. روی دیگر سکه ناتوانی و شکست های پی در پی حکومت است؛ از فردای ۲۲ خرداد ۸۸ که خامنه ای به گردنگشی آشکار در مقابل مردم و اراده ملی متبلور در جنبش سبز روی آورد، تا امروز، بحران درون حکومت و جامعه سیری فزاینده داشته است:
در داخل طرح موسوم به "هدفمند کردن یارانه ها"، که همه امید حکومت به توفیق آن بود، به شکست انجامیده و شمارش معکوس برای دفن طرح و مجری نافرمان و بداقبالش آغاز شده است.
در منطقه با خیزش مردم سوریه، طرح انتقال "عمق استرتژیک" به فلسطین، لبنان و سوریه ترک برداشته است و در جهان حاصل سیاست "بازی با ریسک بالا" ،"نگاه به شرق"و "دیپلماسی تهاجمی"، اجماع جهانی در اعمال تحریم های فلج کننده و بازگشت گزینه نظامی به روی میزها بوده است.
در نتیجه تشدید بحران، خامنه ای دیگر "فصل الخطاب" نیست و در حالی که همه به ظاهر مدح و ثنای او را می گویند، اما حکومت به "مجمع الجزایری" از باندهای گانگستر تبدیل شده است و هر باندی ساز خود را می زند: یکی به مشاور آن دیگری یورش میبرد، دومی طرح ترور سفیر فلان کشور را می ریزد، سومی سفارت می گیرد، چهارمی معاون می دزدد، پنجمی دزد بیت المال فراری می دهد، ششمی، هفتمی و هشتمی در لندن و نیویورک مشغول "مذاکره" اند و در این "حسین قلی خانی" هیچ کس پاسخگوی هیچ کس نیست. این حکومت را فقط و فقط سرنیزه سرداران و امنیتی های فاسد و فربه از میلیاردها دلار نفتی،- که تا اطلاع ثانوی حمایت از بیت را لازم می دانند- سر پا نگهداشته است و جز سیدعلی خامنه ای کیست که نداند: "... بر سر سرنیزه نشاید نشست!"
در چنین شرایطی است که اجماع بی نظیر و بی سابقه ای که بر سر عدم شرکت در انتخابات و تحریم آن به وجود آمده، می تواند به فرصتی بزرگ برای تغییر بدل شود اگر ... اگر دست به کار شویم! اگر باور کنیم که کار ما کنشگران سیاسی نه نشستن و تفسیر و تفسیر و باز هم تفسیر که اقدام، اقدام و باز هم اقدام برای بسیج مردم و سازمانگری عمل سیاسی است و اگر بتوانیم بر خودخواهی های بدخیم و بیمارگونه خود چیره شویم و اگر بفهمیم که مردم برای مشتی مدعی پرگو و خودخواه تره خرد نخواهند کرد ولی برای کنشگرانی که اهل سازش، گذشت و مدارا و اهل کار دشوار سازمانگری باشند و بتوانند به اتفاق هم برآمد کنند، احترام قایل بوده، در غیاب رهبران ربوده شده جنبش سبز و در کنار آنها به حرفشان گوش فرا میدهند.
نخستین قدم برای دست به کار شدن، ایجاد ظرف مناسبی است برای گفتگوی معطوف به عمل سیاسی با هدف دستیابی به تفاهم بر سر نقشه کار. بر سر هدف مرحله ای یعنی "گذار از عدم شرکت منفعل به تحریم فعال" ظاهرا تفاهم عمومی وجود دارد و بنابراین نقشه کار باید در خدمت تحقق این هدف باشد و نیازی به تاکید نیست که مهم ترین وجه یک تحریم فعال، "همگانی "و "سراسری" بودن – و شدن آن است. بنابراین اصلی ترین وظیفه سیاست در دو ماهی که به روز رای گیری مانده، تبدیل ایران به یک "نه!" و یک کارت قرمز بزرگ است.
اگر همه نیروهای سیاسی اپوزیسیون – بدون هیچ گونه قید و شرطی – نیروی خود را در "ائتلاف برای تحریم" یک کاسه کنیم، هزاران ابتکار در میان جوانان دیروز و امروز سر برخواهند آورد، حس اعتماد به نفس در جنبش دانشجویی، در جنبش های زنان و کارگران، در جنبش های ضدتبعیض و در میان میلیون ها روشنفکر فقیر، تقویت و احیا خواهد شد و این بار، مرکز حاشیه را محاصره می کند تا بذر آگاهی به بار بنشیند و صندوق های دروغ و تحقیر خالی بمانند و در هیچ کجا منافع محدود – و اغلب غیرواقعی- محلی سبب بی توجهی به منافع ملی و کلان نشود و باشد که کشور بلا کشیده ما - از خلیج فارس تا بحر خزر - یک صدا – و فقط یک صدا شود و ارتعاش فریاد "‌نه!" ملت بارگاه بیداد شیخ را به لرزه در آورد و مردم رنج کشیده ایران به دنبال تحریم یکپارچه نمایش انتخاباتی، روحیه خود را بازیافته، فرصتی برای برآمدی تاریخ ساز بدست آورند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست