یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

حکمیت ملی و مسائل اتنیکی در ایران - عباس خرسندی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ٨ دی ۱٣۹۰ -  ۲۹ دسامبر ۲۰۱۱


طرح مسائل اتنیک در کشور ما بسیار جدی تر و حیاتی تر از آن است که بتوان آنرا کتمان ، انکار و یا تقبیح نمود. هر نوع اندیشه و یا تفکری در این راستا تنها به دامن زدن به منازعات اتنیکی و تعمیق هر چه بیشتر بحران ملی در آینده کشورخواهد انجامید همچنانکه حکومتهای گذشته نیز تا کنون در تلاش بوده اند با سرپوش گذاشتن بر واقعیت های موجود آنرا درپشت سپر سرکوب و کشتار هموطنانمان پنهان نمایند. باید با طرح مطالبات از سوی جریانات انتیکی بصورتی جدی و در سطحی ملی به تعامل نشست تا مسائلی نظیر جدایی طلبی که زمینه های نگرانی در سطح ملی را فراهم آورده است با مفاهمه ملی حل و فصل گردد. موضوع اتنیک در ایران واقعیت دارد همچنانکه تجزیه بخشهای زیادی از کشور ما تا کنون واقعیت داشته است. کافی است نیم نگاهی به تاریخ کشورمان یندازیم تا عمق بحران سیاسی را که در نتجه تجزیه های مکررکشور بوجود آمده و تا امروز نیز ادامه یافته است مشاهده کنیم . نتایج تجزیه بویژه از دوران صفویه + عثمانیان به بعد بسیار بیشتر قابل لمس است، بنا بر این آنچه که در این مرحله حساس تاریخ کشورمان با آن روبرو هستیم محصول دوران تجزیه های مکررکشور ما است، در این مرحله اما نمی توان از این بحران عبور کرد بدون اینکه به راه حل اساسی آن اندیشید.

عوامل درونی و عوامل بیرونی ایجاد انگیزشهای جدایی طلبانه در کشور

اگر تمام فاکتورها برای نشان دادن عوامل و حل ا نگیزهای جدایی خواهانه از تک نگاه حاکمیت مرکزی قرائت شود ناچارا یک گزینه بعنوان دشمن تجزیه طلب برای تثیت استبداد و یک گزینه برای محو چنین انگیزه ای در نظر گرفته می شود. گزینه محو انگیزه، گزینه سرکوب دائمی است که کشور را همواره در وضعیت نه جنگ و نه صلح یعنی بواقع جنگ دائمی داخلی نگه می دارد. تداوم این شیوه سیاست (سرکوب) از این پس دیگر نه به نفع کشور است و نه تضمینی برای حفظ تمامیت ارضی بحساب می آید. در این راستا   بدوا علتهای تجزیه در ایران باید بررسی شود، اینکه چگونه و چرا افغانستان از ایران تجزیه گردید، بلوچستان به دوبخش تقسیم شد و چرا کردستان چهار پاره شد و سرزمینهای شمالی ایران چگونه در تصرف دولت شوروی سابق قرار گرفت. مراجعه به تاریخ پاسخ روشنی به این سوالات میدهد. تاریخ نشان میدهد که عوامل تجزیه به نقش دولتهای مرکزی ایران، سیاستهای استعمار انگلستان و سیاست اشغالگرانه عثمانیان و روسیه مربوط است. شیوه های تجزیه های سرزمینی یا بصورت تهاجمی و با حمله دشمن ویا عمدتا با عقد قرار داد با حکومتهای مرکزی ایران از موضع ضعف صورت گرفته است در این تکه پاره کردن های سرزمینی اما مردمان ایران هیچگاه نقشی نداشته اند. حتی این رویداد تاریخی واقعیت دارد که پس از جدایی مردم و سرزمینهای بخشهای شمالی کشور موج مهاجرت مردمانی که سلطه استالینیزم را نپذیرفتند بسوی ایران سرازیر شده بود و این واقعیت نیز وجود دارد که در پروسه تجزیه های مکرر کشور بدست عوامل ذکر شده فوق   نه مردم بلوچستان تمایل به دو تکه شدن داشتند و نه مردم کردستان می خواستند که به چهار پاره تقسیم شوند، نه مردمان شمال ایران با روسیه قرارداد ترکمانچای امضاء کرده اند و نه حتی نسل کنونی بر سر دریای خزر و اخیرا واگذاری سه منطقه استراتژیک کشور ما به چین به معامله نشست. بنا بر این نقش مردمان کشور در این میانه نقشی پاسیو از سر ناتوانی بوده است. آنها نه تصمیم به جدایی داشتند و نه توان تجزیه کردن، بطور کلی در سراسر تاریخ ایران ملتها نه در عرصه سیاسی و نه در عرصه اجتماعی هیچگاه نقشی موثر و تعیین کننده نداشته اند ولی اساسا در طول تاریخ پس از تجزیه های مکرر، تفکر جدایی طلبانه به موضوعی تبدیل شده که در هر بزنگاهی از هر سویی جاری می شود. منبع این اندیشه که در برخی از نقاط کشور نیز نفوذ کرده است بیش از آنکه در داخل کشور باشد در بیرون از مرزها تقویت میشود.               
در طول سه قرن تجزیه کشور تنها زمان رضا شاه بود که از شتاب تجزیه کشور کاسته شد، اما حذف وی از قدرت سیاسی نشان داد که انگلستان نه تنها به تمایلات حوزه سیاسی در حفظ منافع و حفظ تمامیت ارضی کشور ما علاقمند نیست بلکه سرنوشت مردم و کشور ایران همچنان باید توسط این کشور استعمارگر تعیین گردد، حقی که غربیها برای تمام ملتهای جهان به تصویب رساندند اما همچنان خود سرنونشت آنها را تعیین میکنند. آنچه دکتر مصدق برای حفظ منافع ایران در مقابل انگلستان انجام داد و منجر به حذف وی از حوزه تعیین سرنوشت ملی گردید دنباله سیاست ضد حقوق مردم ایران توسط کشورهای غرب و استعمار انگلیس بوده است. دلیل بیرونی سقوط سلطنت محمد رضا پهلوی نیز تا حد زیادی به تمرد و دوری وی از غرب بویژه انگلستان بوده است. اکنون سوال مهم این است چرا حکومتها در کشور ما باید توسط غرب و شرق عزل و نصب شوند.؟ ! آیا این روند همچنان ادامه دارد.؟! ...حضور نظامی آمریکا و اروپاییان در منطقه ادامه سیاست گدشته است و منافع طلبی سخن اول آنهاست. این سخن تنها زبان گفتمان نیست بلکه زبان نظامی گری است، زبانی که بسیاری از دیکتاتورها از جمله جمهوری اسلامی بکار میگیرند تا بر ملتهای خود چیره شوند و بر منافع آنها نسلط یابند از این نظر تفاوتی بین منافع حکومتهای مستبد و منافع کشورهای قدرتمند حاضر در منطقه وجود ندارد. در عرصه سیاست نظامیگری غرب در منطقه چه باید کرد.؟! با سیاست نظامی گری حکومت مستبد حاکم بر کشور چه باید کرد ! آیا منافع این کشورها در حغظ یکپارچگی کشور ما خواهد بود و یا تجزیه دیگر باره بخشی از کشور ما منافع آنها را تامین خواهد نمود؟!
. تعیین چنین استراتژی نباید تنها به تصمیم غرب بستگی پیدا کند. اگر به معضلات ملی توسط خود ایرانیان توجه نشود و نتوانند بعنوان نیروهای بالفعل و بالقوه یطور همبسته و متحد عمل نمایند هر طرحی از سوی کشورهای قدرتمند در منطقه و هر معامله ای از سوی جمهوری اسلامی قابل اجرا خواهد بود. به همین دلیل نیروهای دموکرات و ملی باید نسبت به حل معضلات ملی اقدام نمایند و به رفع مشکلات تاریخی ای بپردازند که تا کنون لاینحل باقی مانده است. برای رفع مشکلات تاریخی باید به دو فاکتور بسیار مهم توجه شود الف-   ماهیت و ساختار حکومت در ایران و ب- انگیزه های جدایی خواهانه اتنیکی، تا روشن شود سطح و عمق بحران و معضلات ملی چقدر است. از آنجاییکه ارتباط این دو فاکتور بسیار عمیق است توضیح آنها یصورت جدا از هم مسیر را به زاویه غلطی میکشاند.

تاثیر ساختارحکومت و انگیزه های جدایی طلبانه برون نگر

نگرش مرکز گرایی مطلق و سرکوب دائمی در مقابل خواست و مطالبات جریانات انتنیک در کشور ما در طول تاریخ آنقدر تداوم یافت تا موجب پیدایش احساس و در نتیجه تفکر ضد مرکز شده است. جمهوری اسلامی نمونه برجسته چنین حکومت مطلقه ای است که حتی حلقه تنفس برای مرکز نشینان را هم تنگ کرده است تا چه رسد به مردمان مناطق دیگر و مرز نشینان کشور. بنا بر این بسیار بدیهی است که باید خط روشنی بین حاکمیت مستبد و حقوق و مطالبات مردم ایران ترسیم نمود به همین دلیل نیز موضوع و محوراصلی جریانات اتنیک بیش از آنکه فرهنگی و زبانی باشد سیاسی است، سیاسی است چون باید دیگر حوزه ها را نیز متاثر از مطالبات خود نماید. حکومتهای مرکزی تا کنون در مقابل جریانات اتنیک دارای نقش و نیروی واکنشی دفعی بوده اند، یعبارت روشنتر چون نسبت به خواستهای مردم پاسخگو نبوده اند نیروی دافع را از طریق سرکوب اعمال کرده اند. سرکوب مردم ترکمن صحرا در قلب کشور، و تهاجم وحشیانه به مردم کردستان از ابتدای انقلاب اسلامی نمونه ای از اعمال نیروی دافع بوده است. نیروی دافع از طریق سرکوب دائمی و تحریک به دور شدن از مرکز، مردم کردستان، بلوچستان، خوزستان و سایر بخشهای مرزی کشور را با تقویت دو انگیزه در آنها روبرو ساخته است اول مقاومت مسلحانه بدلیل عدم توجه و پاسخگویی حکومتها به مطالبات مردم مناطق مرزی و دوم برداشتن نگاه از درون به بیرون از مرزها. هرجه بر وسعت تهاجم از سوی مرکز افزوده شد انگیزه دوری نسبت به مرکز زیادتر شده و برگرایشات ناسیونالیسم منطقه ای و نگاه به بیرون از مرزها افزوده شد. حکومتها که خود را حافظ تمامیت ارضی میدانسته اند بجای حل معضلات اتنیک در کشور انها را در موضع دفاعی قرار داده و وادارشان نموده اند که در دفاع از خود به مقاومت مسلحانه روی بیاورند. اتفاقا این مبارزه مسلحانه بود که هر چه بیشتر بر رشدگرایشات ناسیونالسیم منطقه ای افزود. این شیوه از اعمال سیاست سرکوب دولت مرکزی نسبت به جریانات اتنیکی در مناطق مرزی کشوربه این معنی نیست که آنها می توانسته اند سیاست دیگری بجز سرکوب اتخاذ نمایند، بلکه این شیوه بدلیل متمرکز بودن و انحصاری بودن قدرت در دست یکنفر و یا یک باند حکومتی همواره و اجبارا به عنوان تنها روش در سیاست آنها می بایست اعمال شود و راه مسالمت آمیز دیگری در بین نبوده است. به این ترتیب نقطه ضعف محوری حوزه سیاسی کشور تا کنون ساختار حکومت مرکز ی بوده است که بشکل انحصاری و در حیطه اختیار اقلیتی در آمده که به مانع اصلی در استیفای حقوق مردم در بخشهای مختلف کشور تبدیل شده و زمینه را برای رویکردی برون نگر آماده نموده است.

عامل فرهنگ سیاسی جدا سازی درون نگر

ایران کشوری است که مردمانش آنرا زنده نگه داشته اند و برایش تاریخساز ( زشت و زیبا ) بوده اند، بنا بر این انگیزه جدا سازی مردمان یک کشور از سرزمین و ملک و خانه و کاشانه امری سفیهانه و نشان از یک نگاه فاشیستی نسبت به مردمان کشور است . حکومتی که بر علیه مردم هر منطقه از کشور اقدام میکند در واقع امر بر علیه کلیت کشور دشمنی می ورزد. درک این موضوع چندان مشکل نیست مالک سرزمین ایران ملت ایران با تمام تنوعاتش است و هر تعریفی بغیر از این بر خلاف آیین نامه ها و میثاقهای بین المللی است. اما هستند عده ای در اپوزیسیون خارج از کشورکه از ایران بجز خاک و صحرا و چمن و دمن نمی بینند و ظاهرا نیز دارای سند مالکیت برکشور هستند تا برای مردمی( بخوان اقوام) که برایشان نقش مستاجر دارند تعیین تکلیف نمایند.!!! حاملان چنین اندیشه ای حاضرند بر سر آبرو و اعتبار و جان و مال مردم ایران بادشمنان آنها به معامله بنشینند. این موضوع زمانی شفاتر می شود که این عده از اپوزوسیون ظاهرا کشور دوست، و جبرا ضد مردم سوال شود که اگر شیفته خاک کشور بوده اید چرا کشور را رها کرده و فرار را بر قرار ترجیح داده اید! مگر دلیل فرار شما غیر از این است که دیگر منافع شما در کشوری که به آن عشق میورزید تامین نمیشود و امنیت از شما توسط حکومت سلب شده است؟! آیا غیر از این است که با دشمن روبرو شده اید و از قید خاک و سرزمین گذشته اید.؟! باید از تجربه گریز میلیونها ایرانی از کشور و سرزمین شان نتیجه قابل فهمی بدست بیاید. هرگاه منافع بخش و یا بخشهایی از جامعه توسط حکومتها در خطر قرار گیرد و مورد تهاجم قرار گیرند و زندگی بر آنان تلخ شود ترجیح می دهند زیر سلطه چنین حکومتهایی نباشند. این موضوع استثناء ندارد و می تواند به طیفهای گسترده و مختلف جامعه نیز تعمیم یابد.                           
براساس تعریف بین ا لمللی از واژه کشور، هرکشوری با مردمانش تعریف می شود و تفکرضدیت با مردم کشور بطرفیت خاک تز بسیار غلط و بی ریشه ای است.. غلط بودن این طرز تلقی ادعایی و ذهنیت مخرب عده ای از اپوزیسیون خارج کشوردر این است که اگر ایران در شرایط بحرانی تجزیه قرار گیرد و خاک کشور مورد تعدی دشمنان (بخوان اقوام ایران بویژه کردستان ایران!!!)قرار گیرد با جمهوری اسلامی بیعت میکنند!!! اکنون باید پرسید مگر جمهوری اسلامی که یک حک.مت ضد ملی و ضد حقوق ملت است به چه کاری دیگری مشغول است؟ هم مردم را سرکوب میکند هم آنها را از کشور بیرون میراند و هم ثروت کشور را به تاراج مییبرد و هم سرزمین و دریای کشور را به ثمن بخس به کشورهای شمال و روسیه میبخشد. در تازه ترین خبر، قرار داد ننگین دیگری توسط جمهوری اسلامی با چین بسته شده است که سه منطقه مهم و استراتژیک کشور ما به تحت الحمایگی چین در خواهد آمد بصورتی که ایران هیچ حقی در این مناطق نخواهد داشت. مناطقی که در اختیار چین قرار داده میشود شامل ۱- ٣٨۰ کیلو متر حاشیه خلیج فارس تا مرز پیشروی درون دریا به عمق ٨ کیلومتر. ۲- حوزه جغرافیایی ایلام تا مریوان منطقه بزرگی از منبع گاز که توسط خود چینی ها کشف شد.٣- حوزه شمالغربی ایران در مجاورت دریای خزر که منبع بسیار عظیم نفت و گاز را در خود جای داده است. اداره و حفاظت نظامی کامل این بخشها از سرزمین ما بطور کامل تا سال ۲۰۲۴ در اختیار چین قرار خواهد گرفت که تا سال ۲۰۲۹ قابل تمدید خواهد بود. براستی آیا این تجربه گرانبار تاریخ نیست که اکثریت حکومتها در ایران برای بقای خود از سرزمین ایران خرج کرده اند.؟ آیا اشتباه محرز از آن کسانی نیست که فکر میکنند حکومتهای مطلقه ضامن آب و خاک کشورها هستند و ملتها در کشور نقشی بجز تجزیه ندارند؟.این وضعیت قرار گرفتن در بن بست فکری است که قدرت درک مسئله ملی و بین المللی و مهمترین رکن و عامل حفظ تمامیت ارضی کشور یعنی مردم را از دست داده است و البته تنها جایگزین حفظ تمامیت ارضی کشور را یا جمهوری اسلامی و یا هر نوع استبداد دیگرپر می کند. این طرز تلقی سره را ناسره تشخیص نمی دهد و با ذهن ناسره مغشوش خودانگیزه های کشور بر باد ده را تحریک میکند.                                                   
معضل دیگر این نوع اندیشه استبداد گرایانه، اندیشه یکسان سازی و سرباز خانه ای کردن فرهنگ و مردمان یک کشور است . یکسان نمودن و یکسان نگری به معنای برابر بودن مردم در حقوق نبست بلکه به مفهوم یکدست کردن فرهنگ و سیاست و در نتیجه سلطه پدیر نمودن کلیت یک جامعه در پوشش یک حاکمیت مستبد است که قادر به حفظ کشور و منافع ملی نیست . بنا بر این حاملان تفکری که یکدست نمودن جبری را برابری معنی میکنند دست به تقلب سیاسی بزرگی میزنند، اینان هرگز نمی توانند به دموکراسی و آزادی فکر کنند چون با هر گونه تنوع در فرهنگ و روابط اجتماعی و آزادی های مصرح در بیانیه حقوق بشر و میثاقهای بین المللی مخالفت میورزند. بدیهی است با اعمال چنین تفکراتی نمی توان تعریفی درست که مقصدش دموکراسی حقوق بشر و آزادی همه مردمان ایران باشد بدست داد، نمی توان با نفی و انکار و در نتیجه سرکوب دائمی ، مردم کردستان، بلوچستان، خوزستان،لرستان، ترکمن و آذربایجان و مردم سایر نقاط ایران را نادیده انگاشت ولی بر طبل دموکراسی کوبید، نمی توان بر تنوعات فرهنگی و زبانی و تفاوتهای سیاسی و اقتصادی سرپوش گذاشت و ساز دموکراسی کوک کرد . اگر می پذیریم این مردمان با تنوعات مختلف زبانی در منا طق جغرافیای ملی ایران زندگی میکنند،که میکنند، بنا بر این جزء ملت ایران هستند، که هستند. اگر جزء ملت ایران هستند باید دارای حقی برابر با سایر بخشهای مرکزی ایران باشند، مطالبات آنها باید در معادله و مناسبات ملی کشور مورد محاسبه قرار گیرد و آنها نیز در تصمیم سازیهای ملی و منطقه ای دارای حقی برابر با سایر مناطق کشور باشند. آنها باید بتوانند آزادانه از حقوق فرهنگی و زبانی خود همچون سایر کشورهای جهان استفاده نمایند. مردم ما در تمام نقاط کشور حق دارند مطالبات خود را طرح نمایند. اگر این واقعیات را می پذیریم باید تمامی احزاب و سازمانهای اتنیکی و پایگاه اجتماعیشان که در تعربف ملت ایران جای میگیرند در کنار سایر جبهه ها ، احزاب و سازمانهای ملی و دموکراتیک در مرکز ایران جزء نیروهای ملی و دموکراتیک کشور محسوب شده و نقشی مشترک با همه داشته باشند..ضرورت با هم بودن ضرورت همبستگی بین تمام نیروهای سیاسی و مدنی کشور همبستگی اجتماعی را تقویت کرده و کشور را در مقابل هر گونه تجاوزات بیگانه غرب و شرق و هر گونه اعمال تجزیه کشور توسط قدرت های نظامی و سیاسی حاضر در منطقه مقاوم میکند. کنگره ملی محصول همبستگی بین تمام جریانات سیاسی اجتماعی است. کنگره ای کاراکتر ملی خواهد داشت که در بر دارنده تمام جریانات سیاسی – مدنی از تمام تنوعات اجتماعی مختلف باشد . کنگره ملی زمانی دارای کاراکتری جامعه پذیر خواهد بود که از سوی بخشهای مختلف جامعه ایران در تمام مناطق کشور نمایندگان خود را دارا باشد. هیچ جریان خاص منفرد سیاسی قادر نخواهد بود جامعه پذیری و مشروعیت خود را به اثبات ویا به تایید همه ملت ایران برساند.
اکنون اگر تفکر و یا اندیشه ای در مقابل چنین همدلی و همبستگی و کنگره ای متشکل از جریانات ملی و دموکراتیک مرکز و جریانات اتنیک قرار بگیرد به چند هدف شوم دشمن بر علیه کشور یاری می رساند. الف بقای هرچه بیشتر جمهوری اسلامی ب- ایجاد گسست و جدایی میان نیروهای سیاسی و اجتماعی در سطح ملی و دامن زدن و تقویت اندیشه های جدایی طلبانه. ج- بروز مجدد جنگهای داخلی و سرکوبگری هرچه بیشتر جریانات اتنیکی تحت پوشش حاکمیت مرکزی. اکنون که هم جریانات ملی و دموکراتیک داخل و بیرون کشور و هم جریانات اتنیکی دست همبستگی بسوی همدیگر دراز کرده اند، فرصتی تاریخی پدید آمده است تا با حکمیت ملی تمامی نیروهای سیاسی کشور همانند جنبش مشروطه خواهی باب مفاهمه ملی را باز نموده و با تشکیل کنگره ملی و انسجام هر چه بیشتر در مقابله با جمهوری اسلامی برای تامین و حفظ منافع سیاسی ، اقتصادی تمام مردم ایران و حفظ یکپارچگی و تمامیت ارضی اقدام نمایند.                        
آنانی که تصور میکنند برای حفظ تمامیت ارضی و حفظ یکپارچگی کشور بجای اتحاد و همبستگی با جریانات سیاسی و اجتماعی اتنیک و مردمان مناطق حساس مرزی کشور باید با با دشمن ملت و کشور یعنی جمهوری اسلامی کشور ادامه طریق دهند و یا جای آنرا بایک استبداد مطلق دیگری پر نمایند در جایگاه دشمنان کشور، خاک به چشم ملت ایران می پاشند و کشور را در لبه پرتگاه تجزیه دیگر باره قرار می دهند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست