چه باید کرد (بخش های ۵ تا ۷) - مهران سیرانی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۹ دی ۱٣۹۰ -
۹ ژانويه ۲۰۱۲
بخش پنجم:
ت: جنبش سبز و طرح خاورمیانه بزرگ:
با نگاهی گذرا به مجموعه حوادث اتفاق افتاده در سال ۱۳۸۸ بخوبی پی میبریم که چه طرح و توطئه ایی برای ایران در نظر گرفته شده بود. در این مقطع زمانی بازیگران مختلفی در صحنه سیاسی کشور ایران شروع به فعالیت میکنند و هر یک بنوعی قصد دارند که از آب گل الود شده (جنبش اعتراضی مردم ایران) بنفع خود ماهی بگیرند. بازیگران اصلی عبارتند از: ۱- ائتلاف دو جناح اصولگرایان و اصولگرایان افراطی(خامنهای - احمدینژاد). ۲- ائتلاف جناح اصولگرایان محافظه کار و اصلاح طلبان (در مرحله اول اتحاد رفسنجانی، محسن رضایی، خاتمی، میر حسین موسوی و کروبی)، ۳- طیف ناهمگونی از ملت ایران (از طبقات و اقشار مختلف، شامل رادیکالترین بخش جامعه ایران که موقعیت را غنیمت شمرده و بدنبال سرنگونی رژیم اسلامی هستند (اکثریت)، تا طیف طرفداران جناحهای اصولگرایان محافظه کار و اصلاح طلبان که خواهان سرنگونی رژیم اسلامی نیستند، اما بدنبال کنار زدن احمدینژاد و جایگزین کردن موسوی و کروبی هستند(اقلیت). و ۴- جهان غرب که بدنبال خیزشهای مردمی سعی میکند از این موقعیت فراهم شده، استفاده کند و طرح خاورمیانه بزرگ را در ایران اجرا کند و با اتکا به آن آلترناتیو مورد دلخواه خود را در ایران بقدرت برساند. جهان غرب تلاش میکند که با ایجاد یکسری تغییرات جزعی و سطحی در ساختار رژیم اسلامی، هم جنبش اعتراضی مردم ایران را کاملا کنترل کند و هم یک جمهوری اسلامی اهلی مسلح به اسلام رحمانی و معتدل ایجاد کند. بعبارتی دقیقا مانند سال ۱۳۵۷، اما اینبار بجای خمینی، قرار بود موسوی و کروبی جایگزین شوند و ملت ایران هم به خیال اینکه یک انقلاب انجام داده اند بخانههای خود برگردند و قائله ختم شود.
با توجه به تقسیم بندی و اهداف هر یک از بازیگران فوق میبینیم که بازیگران شماره ۲ و ۴ در یک صف قرار میگیرند، اما هر دوی آنها بخوبی میدانند که جهت پیروزی در این نبرد باید باید بتوانند بخش وسیعی از ملت ایران (یعنی بازیگران شماره ۳ ) را با خود هم ساز و هم آواز کنند. چون هدف بازیگران شماره ۲ و ۴ سرنگونی کامل رژیم اسلامی نیست، و از طرفی جهت پیروزی، به کمک اکثریت مردم جامعه ایران نیاز دارند، یکسری دستور العملها در دستور کار قرار میگیرد. ۱- در مرحله اول این جنبش باید یک رهبر داشته باشد، رهبری که هم بتواند بیشترین تعداد ایرانیان را با فراخوان خود به خیابانها بکشاند و هم بتواند حد و مرز جنبش اعتراضی مردم را کنترل کند. ۲- این جنبش باید مارک، آرم، تاکتیک و استراتژی مخصوص بخود را داشته باشد. ۳- با اتکا به دو نکته فوق این جنبش باید بتواند بیشترین تعداد ایرانیان داخل و خارج از کشور را در خود جا دهد. در این راستا از بیشترین و بهترین امکانات تئوریک، تبلیغاتی، مالی و حتی روانشناسی رنگها استفاده میشود و تمامی رسانههای معتبر جهانی در اختیار این حرکت قرار میگیرند. چون هدف سرنگونی رژیم نیست، از انقلابات مخملی کپی برداری میشود. با کپی برداری از انقلابات مخملی لهستان و اکراین جنبش اعتراضی در داخل و خارج از ایران سازماندهی میشود. و بجای رنگ سفید (در لهستان) و رنگ نارنجی (در اکراین) رنگ سبز انتخاب میشود و جنبش سبز متولد میشود. رنگ سبز چون رنگ اصلی دین اسلام و مذهب شیعه میباشد میتواند جلب کننده نظر هواداران طیف اصلاح طلبان و اصولگرایان محافظه کار باشد. از طرف دیگر رنگ سبز در خارج از ایران به رنگ صلح، دوستی و حفاظت از محیط زیست معروف است. انتخاب رنگ سبز در انظار جامعه جهانی میتواند توجه مثبت بسیاری را به خود جلب کند. تشکیل زنجیر انسانی از میدان تجریش تا میدان آزادی از جنبش همبستگی لهستان و راهپیمایی سکوت از مهاتما گاندی به عاریه گرفته میشود. پروژه رهبر سازی شروع میشود. میر حسین موسوی و کروبی هر دو در شرایط مختلف تاریخی پستهای مهمی را در رژیم اسلامی داشته اند و اکثریت ملت ایران خاطره خوش آیندی از این دو ندارند؛ بهمین خاطر باید افکار عمومی شستشو داده شود. در این راستا باید جنایات ۳۰ سال گذشته رژیم اسلامی به روشی حتی بصورت موقتی از ذهن مردم پاک شود. پس باید صفحهات تاریخی جدیدی در دسترس افکار عمومی قرار بگیرد تا این نکات جدید بنوعی بتوانند خاطرات تلخ جنایات گذشته را پوشش دهند.
با استفاده از تبلیغات گسترده، ملت ایران و جهان خارج از ایران مورد بمباران اخبار جدید قرار میگیرند و هدف تمام این اخبار پاک کردن و به فراموشی سپردن جنایات رژیم اسلامی تا قبل از سال ۱۳۸۸ میباشد. تیتر تمامی سایتها و رسانه های خبری مهم ایرانی و جهان، از عکسها، فیلمها و اسامی ندا، ترانه و سهراب بعنوان شهدای راه سبز پر میشود. کروبی تجاوز به زندانیان در زندان کهریزک را افشا میکند و به شیخ شجاع ملقب میشود. انگار در طول ۳۰ سال گذشته در دوران نخست وزیری میر حسین موسوی و ریاست جمهوری رفسنجانی و خاتمی هیچ کسی در رژیم اسلامی اعدام نشده است و یا در طول ۳۰ سال گذشته به هیچ زندانی سیاسی در شب قبل از اعدام تجاوز نشده است. دزدیها و سؤ استفادههای مالی احمدینژاد، دولت وی و بستگان آنها افشا میشود، انگار خاندان رفسنجانی، موسوی، کروبی و دیگر سران این رژیم هیچگونه سؤ استفاده مالی در طول ۳۰ سال گذشته انجام نداده اند. سرود آفتابکاران جنگل، سرودی که هزاران جوان ایرانی در دوران میر حسین موسوی، رفسنجانی و خاتمی با خواندن آن به جوخههای اعدام سپرده شده بودند، سرود انتخاباتی میر حسین موسوی میشود تا بتواند بخش عظیمی از جوانان آرمانگرا را را بخود جذب کند. شخصیتهای سیاسی مختلفی مانند آیتالله موسوی اردبیلی، آیتالله صانعی و محسن رضایی که در سالهای قبل بعنوان دست اندرکاران قوه قضائیه و دیگر نهادهای سرکوب رژیم، دهها هزار جوان ایرانی را به پای جوخههای اعدام روانه کرده بودند، دم از دمکراسی، آزادی بیان، حق رأی ملت ایران و محکوم کردن شکنجه میزنند.
دولت احمدینژاد و خامنهای به تقلب در انتخابات متهم میشوند، انگار در دورههای پیشین هیچگونه تقلبی در انتخابات انجام نگرفته است. موسوی، کروبی و دیگر سران جنبش اصلاح طلبی به ایرانیان تاکید میکنند که شعارهای ساختار شکن ندهند و به ایرانیان مقیم خارج از کشور رهنمود داده میشود که صف خود را از صف ضد انقلاب جدا کنند. با این وسیله جناح اصلاحطلبان سعی میکند که روند حرکت جنبش اعتراضی مردم را چه در داخل و چه در خارج از ایران کنترل کند و این جنبش منجر به سرنگونی کامل رژیم نشود. در همین راستا با استفاده از نظریات مهاتما گاندی راهپیمایی سکوت ابداع میشود. تیتر تمامی رسانههای خبری از اسامی و دفاع از زندانیان سیاسی پر میشود. اما در بین این زندانیان سیاسی، هیچگونه اسمی از زندانیان بهائی، مسیحی، طرفداران سلطنت، مجاهدین، نیروهای چپ و اعضای دستگیر شده اتحادیههای کارگری نیست. بصورت مسلسل وارمصاحبهها، نامهها و اخبار زندانیان سیاسی که اکثرا در دولتهای قبلی موسوی، رفسنجانی و خاتمی پستهای مهم دولتی داشته اند، از زندانهای مخوف رژیم اسلامی به بیرون درز پیدا میکند و تمامی سایتها و رسانههای ایرانی و خارجی را پر میکند.
این پروسه رهبر سازی و تبلیغ جنبش سبز در خارج از ایران با شیوه و متدهای مختلف دیگری پیگیری میشود. با بالا گرفتن جنبشهای اعتراضی در ایران طیف وسیعی تحت عنوان دانشجو، هنرمند، نویسنده، خبرنگار و حقوقدان به خارج از کشور اعزام میشوند. شیرین عبادی در تور کشورهایی اروپایی (منجمله کشوری که من زندگی میکنم) طی مصاحبههای گوناگونی اعلام میکند که ۹۸% ملت ایران ۳۰ سال پیش به جمهوری اسلامی رأی مثبت داده اند، هدف ملت ایران سرنگونی نیست، ملت ایران خواهان جمهوری اسلامی بدون احمدینژاد هستند، و اینکه قانون اساسی بخوبی در ایران رعایت شود واسلام هیچگونه تضادی با حق و حقوق زنان ندارد. محسن مخملباف که بخشی از فیلمهای خود را با اجازه و همکاری وزارت اطلاعات ساخته است، پیام جنبش سبز و به اصطلاح رهبران جنبش سبز را به روی فرش قرمز جشنوارههای کان و اسکار میبرد و بعنوان سخن گوی جنبش سبز در پارلمان اتحاد اروپا به دفاع از آزادی و دمکراسی میپردازد و رسما از پارلمان اروپا درخواست کمک میکند. برخی از پژوهش گران در خارج از کشور به میر حسین موسوی لقب نلسون ماندلا اهدا میکنند و دکتر سروش به لقب مارتین لوتر و کارل پوپر ایران ملقب میشود. عکس به اصطلاح رهبران جنبش سبز، شهدای سبز و بهمراه آنها، شال گردنهای سبز، کراوات سبز، دست بند سبز، النگوی سبز و هزاران سبز دیگر همه کشورهای اروپائی و آمریکایی را در بر میگیرد و حتی به کنسرت های خوانندگان درجه اول جهان راه پیدا میکند.
تمامی رسانههای خبری ایرانی و خارجی پر میشود از مصاحبه با طرفداران مختلف جناح اصلاح طلبان حکومتی و همگی بر چند نکته پا فشاری میکنند که : تنها در دولت احمدینژاد این جنایات و دزدیها صورت گرفته است، ملت ایران خواهان سرنگونی رژیم اسلامی نیستند، تنها آلترناتیو موجود برای ایران جنبش سبز به رهبری میر حسین موسوی و کروبی میباشد، هدف این جنبش با زگشت به دوران طلای امام خمینی و اجرای مفاد قانون اساسی میباشد و دیگر هیچ. در یک چنین شرایطی اگر فردی یا تشکیلاتی به گوشه ایی از جنایات دولتهای قبلی میر حسین موسوی، رفسنجانی یا خاتمی کوچکترین اشاره ایی میکرد با موج حملات و بر چسبهایی مانند : انسانها قابل تغییر هستند، موسوی و کروبی هم تغییر کرده اند، در این شرایط باید اتحاد داشت، با این حرفها بین ایرانیان تفرقه ایجاد نکنید، و یا شما هم حرف جناح اصولگرایان و خامنهای را تکرار میکنید و هزاران انگ دیگر روبرو میشود. و به این شکل ظرف مدت کوتاهی و به ناگهان همه چیز و همه جا سبز میشود ، جبههٔ سبز، اتحاد سبز، خبرنگاران سبز، سفارت سبز، روشنفکران سبز، زندانیان سبز و سبز و سبز و باز هم سبز.
بخش ششم:
بجرات میتوانم بگویم که بخش عظیمی از ما ایرانیان در مورد طرح خاورمیانه بزرگ و ارتباط این طرح با جنبش سبز و اینکه چه طرحی برای ایران آماده شده بود، هیچگونه اطلاعاتی نداشتیم و برخی هنوز از آن بی اطلاع هستیم. شاید برخی از ما پی برده بودیم که بعنوان مثال جناح اصلاحطلبان قصد دارند بقدرت برسند اما در مورد طرح خاورمیانه بزرگ و خطراتی که از این طرح ممکن است گریبانگیر ما شود، متاسفانه بیخبر بودیم. در نهایت این طرح خاورمیانه بزرگ( یا طرح کمربند سبز دوم) در ایران با شکست مواجه شد و جناح اصلاحطلبان به قدرت نرسیدند. به اعتقاد من دو عامل اصلی باعث شکست این طرح شد. ۱- ساختار قدرت متمرکزی که رژیم اسلامی دارد. (در مورد ساختار قدرت رژیم اسلامی، مقاله مفصلی نوشتهام که پس از طی مراحل آموزشگاهی و ویرستاری، به دو زبان فارسی و انگلیسی در دسترس علاقمندان قرار خواهد گرفت) .
و ۲- حرکتهای اعتراضی ما (طیف سرنگونی طلبان) چه در داخل و چه در خارج از ایران. با نگاهی به شعارهای مطرح شده در این دوران بخوبی میتوانیم به عمق خواسته ها و اهداف نیروهای شرکت کننده در این جنبش اعتراضی پی ببریم. در مقابل شعار یا حسین میر حسین، شعار "موسوی بهانست، کل نظام نشانست" سر داده میشود. در مقابل گفته موسوی برای بازگشت به دوران طلایی امام، شعار " استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" شکل میگیرد. در برابر فراخوان موسوی برای شرکت در تظاهرات روز قدس و همبستگی با مردم فلسطین شعارهای " نه غزه، نه لبنان، جانم فدائ ایران" یا " پول نفت چی شده؟ خرج بسیجی شده" و یا "پول نفت چی شده؟ خرج فلسطین شده" در میان تظاهرات بکار برده میشود و .... این روند نمایش قدرت بین جناح اصلاحطلبان و اصولگرایان محافظه کار از یک طرف و جناح اصولگرایان و اصولگرایان افراطی از طرف دیگر همچنان ادامه داشت و در این میان ملت ایران به روشهای گوناگون سعی داشت که از این موقعیت استفاده کرده و کار رژیم را یکسره کند. بالاخره، خیزش مردم قهرمان ایران در عاشورای سال ۱۳۸۸ نشان داد، که ملت ایران بیش از این بدنبال رهنمود راهپیمایی سکوت موسوی - کروبی عمل نخواهد کرد و جهت دفاع از خود در مقابل نیروهای سرکوبگر رژیم دست به مقابله به مثل خواهد زد و این زنگ خطری برای تمامی جناحهای تشکیل دهنده رژیم اسلامی بود. مجموعه این حرکات اعتراضی چه در داخل و چه در خارج از ایران به رژیم اسلامی وجهانیان نشان داد که بخش عظیمی از ایرانیان نه تنها خواهان اصلاحات نیستند بلکه در جهت سرنگونی بدون قید و شرط این رژیم حرکت میکنند؛ بهمین خاطر طرح مساله حبس خانگی میر حسین موسوی و کروبی آغاز شد تا این فصل از جنبش اعتراضی مردم ایران تعطیل گردد.
توضیحات مختصر سه تجربه تاریخی فوق، بما چند نکته مهم را میاموزد. ۱- سه تجربه تاریخی طرح کمربند سبز، تئوری برخورد تمدنها و طرح خاورمیانه بزرگ، هر سه در یک راستا و تقریبا اصلاح کننده و یا کامل کننده یکدیگرند. طرح کمربند سبز به اسلامی بودن منطقه کمک میکند. تئوری برخورد تمدنها احتمال خطرات ناشی از این طرح یعنی رشد اسلام گرائی افراطی را گوشزد میکند. و در نهایت طرح خاورمیانه بزرگ سعی میکند با اجرای اصلاحاتی، اسلام گرائی افراطی را به یک اسلام رحمانی، معتدل و قابل تطبیق با جهان امروز تبدیل کند. ۲- بدون استثنا در قبال هر سه مورد فوق، عکسالعمل ما (طیف سرنگونی طلبان) بقدری ضعیف بوده است که یا کلا غافلگیر شده ایم (مانند قیام سال ۵۷ و دوران ریاست جمهوری خاتمی) و یا بخوبی نتوانسته ایم از موقعیت تاریخی فراهم شده در جهت دستیابی به هدف اصلی خودمان یعنی سرنگونی رژیم اسلامی استفاده کنیم. یکی از علل اصلی این نکته طبق توضیحاتی که ارائه دادم، عدم شناخت و آگاهی کافی ما نسبت به میزان قدرت و طرحهای احتمالی کلیه بازیگران اصلی تاثیر گذار در روند تغییر و تحولات ایران میباشد. بعنوان مثال بخش عظیمی از جامعه روشنفکران ایرانی با دیدن شکل گیری جمهوری اسلامی در افغانستان و عراق و پس از گذشت ماهها از شروع مجدد اجرای این طرح در کشورهای خاورمیانه، با وجود اینکه میبینند در لیبی اسلام گرایان بقدرت رسیده اند، در مصر اخوان المسلمین بیشترین تعداد رأی را کسب کرده اند، از این تحولات بنام انقلاب نام میبرند. و یا در دوران جنبش اعتراضی مردم ایران در سال ۱۳۸۸، با سکوت خود در مقابل و یا همراهی با جناح اصلاح طلبان حکومتی بصورتی آگاهانه یا ناگاهانه عملا در خدمت اجرای سکانس دوم طرح کمربند سبز در ایران (طرح خاورمیانه بزرگ) قرار میگیرند.
۳- تشکیل اتحاد عمل: امروز یا شاید هرگز!
در این بخش بصورت مختصر و تیتروار به چند نکته اشاره میکنم. نکات مهمی که ضرورت تشکیل هر چه سریعتر یک اتحاد عمل فراگیر در شرایط حساس کنونی را بصورت واضحتری بیان میکنند. این نکات عبارتند از:
۱- اگر چه که بنظر میرسد، جهان غرب از اهلی کردن رژیم اسلامی مأیوس شده است و طرح خاورمیانه بزرگ تا این لحظه در ایران اجرا نشده است، اما این نکته به این معنی نیست که در آینده هیچگونه خطری از جانب این طرح ما را تهدید نمیکند. فراموش نباید کرد (تاکید میکنم)، این طرح میتواند با ترکیب دیگری و با مهرههای عامه پسند دیگری درون جنبشهای اعتراضی آینده کشور ایران جا سازی شود. در اینجا نیازی به ذکر نام نمیبینم، اما با دقت بیشتری در حرکات بخشی از طیف اپوزیسیون بخوبی میبینیم که در این راستا اقداماتی در حال شکلگیری میباشد. طیفی که با استفاده از ترمهایی مانند عفو عمومی و آشتی ملی سعی میکند تمام جنایات ۳۳ سال گذشته این رژیم را به اسم تنها یک فرد و آنهم خامنهای خلاصه کرده و برای بقیه سران جنایتکار این رژیم یک مقبولیت و پذیرش ملی فراهم کند، عملا در جهت اجرای این طرح حرکت میکند.
۲- روند و سرعت تغییر و تحولات در تمام کشورهای جهان با ساختار دموکراتیک یا غیر دموکراتیک بودن سیستم سیاسی این کشورها در ارتباط مستقیم میباشد. یعنی هر کشوری که ساختار سیاسی دموکراتیک تری داشته باشد، روند تغییر و تحولات آن در اصطلاح رفرمیستی، سطحی و آرامتر میباشد. هر چه ساختار سیاسی غیر دموکراتیک تر و مستبد تر باشد، بهمان میزان، آهنگ تغییر و تحولات سرعت بیشتری خواهد داشت. در یک چنین کشورهایی حوادث تاریخی چنان غیر مترقبه و ناگهانی اتفاق میافتند که گاهی حتی قشر روشنفکران این جامعه فرصت استفاده از این موقعیت تاریخی را نخواهند داشت. بعنوان مثال قیام سال ۵۷ در ایران که ظرف مدت کوتاهی (چند ماه) آغاز و به برقراری رژیم اسلامی ختم شد. نیازی به توضیح اضافی در مورد مستبد بودن رژیم اسلامی نمیبینم که همگان به آن واقفند.
۳- طبق تئوریهای مختلف اقتصاد سیاسی، روابط بین الملل و رشته جنگ و صلح: کشورهایی که: ۱- ذخائر طبیعی زیادی مانند نفت، گاز، طلا، الماس و ... دارند و صادرات این مواد طبیعی بیشترین بخش درامد دولت این کشورها را تشکیل میدهد،(نظریه نفرین ذخائر طبیعی) ۲- کشورهایی که از اقوام گوناگون تشکیل شده اند و از نا برابریهای افقی رنج میبرند (بعنوان مثال تبعیض قومی یا مذهبی) ۳ - کشورهایی که بخش عظیمی از مردم آن در فقر و استبداد زندگی میکنند، آمادگی بسیار بیشتری برای شروع جنگ داخلی نسبت به دیگر کشورها دارند. متاسفانه، ایران ما هر سه مشخصه فوق را دارا میباشد. ضمنا نباید فراموش کرد که بعنوان مثال ۳۳ سال پیش، چیزی به اسم گروه جنداله در ایران نداشتیم، اما یک چنین گروهی در مرز های شرقی ایران شکل گرفته است. یک چنین گروهی در شرایط سرنگونی رژیم اسلامی و خلا قدرت موقتی که ایجاد میشود، برای همه ما مشکل ساز خواهد شد. اگر به نکات فوق، رویای بالکانیزه کردن ایران توسط اقلیتی را اضافه کنیم، بخوبی به وجود شرایط مساعد یک جنگ داخلی در ایران پی میبریم.
۴- رژیم اسلامی ایران در هر دو عرصه داخلی و خارجی مشروعیت کامل خود را ا زدست داده است. تلاش پیگیر رژیم اسلامی برای دست یابی به سلاح اتمی، تحریمهای گوناگونی را از طرف جامعه جهانی به این رژیم تحمیل کرده است. تمام شواهد موجود حاکی از آن است که رژیم اسلامی در ضعیفترین موقعیت عمر ۳۳ ساله خود بسر میبرد و این نکته طلاییترین موقعیت تاریخی برای سرنگونی این رژیم را برای ما فراهم کرده است. روند حرکات و عکسالعمل های رژیم ایران از یک طرف و آمریکا و اتحاد اروپا از طرف دیگر بخوبی نشان میدهند که ما در مرحله آغازین یک جنگ خانمانسوز قرار گرفته ایم. بدلایل گوناگون اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این مرحله یک مرحله دائمی و طولانی مدت نمیتواند باشد و بزودی یکی از طرفین یا هر دو طرف این تنش جهت برون رفت از این حالت دست به اقداماتی خواهند زد. رژیم ایران دو راه پیش رو بیشتر ندارد: ۱- تسلیم کامل در قبال خواستههای جامعه جهانی و جهان غرب که به اعتقاد من این نکته خیلی بعید بنظر میرسد. ۲- پافشاری رژیم اسلامی بر خواستههای خود مبنی بر غنی سازی اورانیوم وادامه فعالیتهای هسته ای. در یک چنین حالتی احتمال شروع جنگ از طرف رژیم اسلامی بسیار زیاد میباشد. ( در این رابطه در مقاله قبلی تحت عنوان " هشدار: کوتاهی و سهل انگاری خودمان...." توضیحات لازم را ارائه داده ام).
۵- بخش عظیمی از مردم ایران زیر خط فقر زندگی میکنند و در پروسه تولید در جایگاه طبقاتی خاصی قرار میگیرند. این بخش عظیم به دلایل گوناگونی از قبیل سرکوبهای شدید، تخریبهای فرهنگی سازماندهی شده توسط عملکردهای گوناگون رژیم اسلامی، فقر شدید، ساعتهای طولانی کار و عدم وجود یک حزب، سازمان و یا یک اتحادیه دموکراتیک متاسفانه به آگاهی طبقاتی آنچنانی که ما در فکر آن هستیم، نرسیده است. اگرچه که در طول ۳۳ سال گذشته، تلاشهای بسیاری در این رابطه انجام گرفته است، اما قدرت عملی و ذهنی این اتحادیهها و اعضای آنها در تغییر شرایط موجود و جهت دادن به این تغییرات در جهت منافع طبقاتی خود بسیار ضعیف بوده است. بعنوان مثال، ما شاهد دستگیری منصور اصانلو یا رضا شهابی و دیگر رهبران اتحادیههای کارگری بوده ایم، اما متاسفانه این اتحادیهها حرکت اعتراضی آنچنانی در تغییر وضع موجود و حتی آزادی افراد فوق نتوانسته اند، انجام دهند. و یا بخشهائ مختلف کارگری را مشاهده میکنیم که با اینکه ماهها حقوق دریافت نکرده اند، اما همچنان به کار خود ادامه میدهند. امیدوارم که خوانندگان این مقاله تفاوت بین سه ترم خصلتهای طبقاتی، تضاد طبقاتی و آگاهی طبقاتی را بهتر از من درک کرده باشند و با مشاهده حرکت اعتراضی کارگرانی که چند ماه دستمزد دریافت نکرده اند، در رویاهای سرخ غوطه ور نشوند.
توضیحات مختصر فوق بخوبی نشان میدهند که در چه مرحله حساس تاریخی قرار داریم و چه خطرات احتمالی در آینده، کشور ما را تهدید میکنند. با در نظر گرفتن نکات فوق، تشکیل یک اتحاد عمل فراگیر جهت برون رفت از بًن بستی که در آن قرار گرفته ایم و جلوگیری از عواقب وخیم احتمالی آینده، لازم و ضروری میباشد. اتحاد عمل فراگیری که بتواند بیشترین طیف سرنگونی طلب جامعه ایرانی را بخود جذب کرده و در جهت سرنگونی رژیم اسلامی و بنیان گذاری ایرانی مدرن و پیشرفته حرکت کند. ایران نو بنیادی که تامین کننده آزادی، دمکراسی، رفاه و عدالت اجتماعی برای تک تک شهر وندانش باشد.
بخش هفتم:
۴- اتحاد عمل فراگیر، کجا، چگونه، بر چه مبنایی و اهداف آن:
در بخشهائ قبلی این مقاله در مورد ضرورت تشکیل هر چه سریعتر یک اتحاد عمل فراگیر در مقطع حساس کنونی توضیحاتی را ارائه دادم. در این بخش بصورت مختصر به ساختار این اتحاد عمل و برخی از جزئیات و هدف اصلی آن خواهم پرداخت.
اولین سوالی که با آن روبرو هستیم، این است که این اتحاد عمل در کجا باید شکل بگیرد،داخل یا خارج از ایران؟ رژیم ایران به روشهای گوناگون سعی میکند که طیف ایرانیان خارج از کشور را از حوزه جنبشهای اعتراضی داخل کشور تفکیک کند و در این راستا از بدو پیدایش اقدامات بسیاری انجام داده است. از ساختن سرّ یالهای تلویزیونی سراب، هویت گرفته تا این جمله که این مردم داخل کشور هستند که تصمیم گیرنده هستند نه کسانی که به خارج از کشور فرار کرده اند و در خوشی و شادی زندگی میکنند. متاسفانه همین طرح رژیم در بین بخشی از ایرانیان خارج از کشور و حتی بخشی از طیف به اصطلاح روشنفکر تکرار میشود.
در مقابل اینگونه تبلیغات رژیم باید گفت: اولا، بخش عظیمی از ایرانیانی که در خارج از کشور زندگی میکنند فعالین سیاسی و زندانیان سیاسی هستند که بخاطر حفظ جان خود به اجبار کشور ایران را ترک کرده اند. بخش دیگر ایرانیانی هستند که بخاطر مشکلات عظیم سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سرکوبهای وحشیانه رژیم اسلامی کشور ایران را ترک کرده اند. پس این طیف جهت گذراندن تعطیلات به خارج از کشور سفر نکرده است. دومأ جمعیت ایرانیان خارج از کشور طبق آمارهای رسمی به ۵ میلیون نفر میرسد، و این تعداد ۱/۱۲ جمعیت کشور ایران را تشکیل میدهد. صرفنظر از مزدوران رژیم، این تعداد حق دخالت و اظهار نظر در مورد شرایط و وضعیت ایران را دارند و باید داشته باشند و هیچ فردی حق حذف این تعداد در این مورد را ندارد و نمیتواند داشته باشد. سومأ، در کشوری که پوشیدن چکمه زنان و آب بازی چند نوجوان ممنوع میباشد و انسان های بی گناهی به این بهانه ها دستگیر و زندانی میشوند، چگونه میتوان مراحل تشکیل یک چنین اتحاد عملی آنهم در جهت سرنگونی رژیم را بدون خطر جانی انجام داد؟ نکته چهارم اینکه در اکثر انقلابات تاریخ بشری، فعالین سیاسی و قشر روشنفکرانی بوده اند که به اجبار در خارج از کشور خود جنبش مبارزاتی مردم جامعه خود را رهبری و هدایت کرده اند. پنجم، ما ایرانیان خارج از کشور امکانات فراوانی در تمامی زمینه ها داریم که طیف سرنگونی طلب داخل کشور از آنها محروم میباشند. ششم، هدف این اتحاد عمل تعیین نوع حکومت آینده ایران نیست که بگوییم رأی بقیه ملت ایران را نادیده گرفته است. پس با توجه به نکات فوق نتیجه میگیریم که این اتحاد عمل باید و تاکید میکنم باید و به اجبار در خارج از کشور شکل بگیرد.
سوال دوم: این اتحاد عمل چگونه و بر چه مبنایی باید شکل بگیرد و به چه صورت عمل میکند؟ با توجه به توضیحات مختلفی که در طول این مقاله ارائه دادم و با توجه به شرایط حسّاسی که در آن قرار گرفته ایم، این اتحاد عمل باید بتواند بیشترین طیف ایرانیان سرنگونی طلب را در خود جذب کند. بهمین خاطر باید ابتداییترین و مهمترین خواستههای اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران بعنوان پایههای اصلی این کار مشترک در نظر گرفته شود. نکات ابتدایی و در عین حال مهمی که بدون آنها ما هرگز قادر نخواهیم بود ایرانی مدرن و دموکراتیک داشته باشیم. یک چنین نکات کلیدی و مهمی میتوانند مواد اولیه ما جهت تشکیل این اتحاد عمل باشند؛ و کلیه اعضا ی شرکت کننده در این اتحاد عمل باید به این نکات حداقلی، التزام نظری و عملی داشته باشند.
الف: سرنگونی بدون قید و شرط رژیم اسلامی.
ب: جدایی کامل دین و مذهب از سیاست، دولت و نظام آموزشی برای همیشه.
ت: برقراری، تامین و اجرای آزادی و دموکراسی. (از طریق تدوین و اجرای قانون اساسی اولیه و قوانین کیفری و جزایی کشور بر مبنای مدرنترین قوانین حقوق بشری ).
ث: برقراری و تامین عدالت اجتماعی یکسان برای تمامی کسانی که در محدوده جغرافیایی ایران زندگی میکنند.
ج: حفظ تمامیت ارضی کشور ایران.
چ: محاکمه و مجازات علنی و عادلانه سران رژیم اسلامی و تمامی کسانی که در طول ۳۳ سال گذشته در این جنایات داشت داشته اند.(با داشتن حق وکیل، بدون اعدام و بدون هر گونه شکنجه جسمی و روحی).
طیف وسیعی از ایرانیان با هر نگرش فکری که دارا باشند با این حداقلها موافق هستند و با حفظ موازین فکری و تشکیلاتی خود میتوانند در این ظرف قرار بگیرند. کلیه اعضای این اتحاد عمل چه بصورت فردی و یا تشکیلاتی باید از حقوق یکسان و برابر برخوردار باشند و این ظرف مشترک بهیچوجه نباید قربانی اهداف تشکیلاتی، جناحی یا فردی کسی باشد. در صورت مشاهده یک چنین عملی، کمیته انظباطی باید بسرعت، رسما و بدون کوچکترین ملاحظه ایی به خاطیان تذکر رسمی داده و در صورت تکرار فرد یا جناح خاطی بصورت رسمی اخراج شوند.
در مرحله بعدی ما باید بتوانیم از بین این طیف، کمیته رهبری را تشکیل دهیم. در ترکیب اعضای کمیته رهبری ما باید از نگرشهای فکری گوناگون، سه عنصر مهم تجربه، تخصص و وطنپرستی را در مد نظر بگیریم. چرا ترکیب کمیته رهبری باید یک چنین خصوصیاتی داشته باشد؟ ترکیب این سه عنصر احتمال خطای ما را بمیزان زیادی کاهش خواهد داد. بعنوان مثال در بین دانش پژوهان ایرانی داریم کسانی را که دارای مدارج عالی تحصیلی در حد پرفسور هستند، اما یا دانش و علم خود را به کمپانیهای بزرگ مثلا نفتی فروخته و فقط به فکر منافع مالی خود هستند و یا از تجزیه تحلیل ابتدایترین اتفاقات عاجزند، چرا که فقط مطالب تحصیلی را حفظ نموده و هدفشان فقط گرفتن یک مدرک دکترا یا پرفسوری بوده است. در نقطه مقابل هم داریم فعالین سیاسی که با سابقه دهها سال فعالیت سیاسی تیشه به ریشه روند تحولات سیاسی کشور ایران زده اند و یا اقلیتی که متاسفانه به دلایل گوناگون به بخشهای مختلف علوم انسانی دنیای امروز اشراف ندارند. عنصر وطنپرستی هم به تنهایی نمیتواند عهده دار یک چنین مسئولیت مهمی باشد و این کار را با موفقیت انجام دهد. بهمین خاطر ترکیب کمیته رهبری باید به سه عنصر تجربه، تخصص و وطن پرستی مجهز باشد. یک چنین ترکیبی احتمال اشتباه و خطای ما را بمیزان زیادی کاهش خواهد داد. یک چنین ترکیبی بر مبنای نکات مشترکی که توضیح دادم با اتخاذ تاکتیکهای مناسب بصورت متحد، متشکل و فراگیر در جهت سرنگونی رژیم اسلامی به فعالیت دامنه دار و گسترده ایی در تمامی کشورهای اروپایی و آمریکایی ادامه میدهد. حرکت اعتراضی گسترده این طیف در خارج از کشور طبیتا در داخل کشور و جنبش اعتراضی آن انعکاس خواهد داشت. ضمن اینکه تک تک ما چه بصورت فعالین منفرد یا تشکیلاتی ارتباطات مختلفی با جنبش داخل کشور داریم. از همین کانال ارتباطی هم ما میتوانیم با نیروهای داخل کشور در موارد گوناگون تبادل نظر و تشریک مساعی داشته باشیم و هم میتوانیم حرکتهای اعتراضی و تاکتیکهای مشترک و دامنه داری را سازماندهی کنیم.
سوال سوم: هدف اصلی و تاریخ مصرف این اتحاد عمل چیست؟
هدف اصلی این اتحاد عمل، سرنگونی بدون قید و شرط رژیم اسلامی و برقراری یک حکومت موقت بمدت ۲ سال متشکل از کلیه نگرشهای فکری شرکت کننده در این اتحاد عمل میباشد.
چرا دولت موقت، چرا ۲ سال و چرا در فردای بعد از سرنگونی رژیم اسلامی نباید اقدام به برگزاری یک رفراندوم سراسری و تعیین نوع حکومت آینده ایران کرد؟
در این مورد باید واقع بین بود و بجای تصمیم گیری بر مبنای احساسات از علم و منطق استفاده کنیم. اولا، در شرایط سرنگونی رژیم اسلامی، کشور در یک خلا قدرت قرار میگیرد که مساعدترین موقعیت برای ضد انقلاب میباشد. پس یکی از مهمترین وظایف دولت موقت و اعضای این اتحاد عمل حفظ و پاسداری از انقلاب و دست آوردهای آن میباشد. در این مقطع، کلیه سران و عاملین سرکوب و قتل و عام تمامی دوران رژیم اسلامی باید دستگیر شوند و بصورت تدریجی در دادگاههای عادلانه، شفاف و علنی با حق داشتن وکیل بدون کوچکترین شکنجه جسمی، روحی و یا حکم اعدام محاکمه و مجازات شوند.
دومأ، پس از سرنگونی رژیم اسلامی ما با کشوری روبرو هستیم که در تمام زمینههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کاملا تخریب شده است و کلیه نهادهای ساخته شده توسط رژیم اسلامی چهار ستون گردش کار این کشور را تشکیل داده اند. بعنوان مثال، در بخش نظامی، سپاه، بسیج، وزارت اطلاعات، در بخش اقتصادی بنیادهای مختلف شهید، امام رضا، مستضعفان و ...، در بخش فرهنگی، اجتماعی وزارت خانههای گوناگون و زیر مجموعههای آنها مانند انجمنهای اسلامی و الی آخر. حماقت محض است و باز تاکید میکنم، حماقت محض میباشد که از کنار این نهادها بی تفاوت عبور کنیم. پس یکی دیگر از وظایف مهم دولت موقت و اعضای این اتحاد عمل، انحلال کامل نهادهای رژیم اسلامی و جایگزینی آنها با نهادهای جدید و مناسب میباشد.
سومأ، قانون اساسی یکی از مهمترین ساختارهای پایه ایی هر کشوری محسوب میشود. بر مبنای قانون اساسی است که نوع حکومت، وظائف و اختیارات سه قوه مجریه، قضائیه و مقننه تعیین میشوند و کلا بر این مبنا یک دولت میتواند بکار خود ادامه دهد و کشور را کنترل کند. پس باید قانون اساسی کاملا جدیدی (طرح اولیه) تدوین شود. چرا طرح اولیه؟ چون هنوز نوع حکومت سیاسی کشور از طریق یک رفراندوم سراسری انتخاب نشده است، بهمین خاطر این طرح اولیه فقط میتواند حدود وظائف و اختیارات موقتی قوه قضائیه و قوه مقننه را تعیین کند و در بر گیرنده بیشترین آزادیهای فردی و اجتماعی بر مبنای مدرنترین قوانین حقوق بشری باشد.
این سه مورد فقط بخش کوچکی از کوه مشکلاتی است که ما در فردای بعد از سرنگونی رژیم اسلامی با آنها روبرو خواهیم شد. گذشته از اینها، بخش عظیمی از ملت ایران به انواع مدلهای حکومتی آشنایی لازم و کافی را ندارند. آیا ما مدل حکومتی سلطنتی میخواهیم؟ چه نوع مدل سلطنتی؟ مدل کشور سوئد، یا انگستان یا مراکش؟ آیا مدل جمهوری میخواهیم؟ چه نوع جمهوری؟ جمهوری پارلمانی یا ریاست جمهوری؟ مدل آلمان یا آمریکا؟ آیا اما مدل جمهوری سوسیالیستی میخواهیم؟ تک تک مثالهای فوق مدل قانون گذاری، قوه مجریه و نتیجتاً متد های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مخصوص بخود با وظایف و اختیارات مختلف دارند. حال سوال اینجاست: چند درصد از ملت ایران آگاهی لازم نسبت به مدلهای فوق را دارند؟ چند درصد از ملت ایران نکات مثبت و منفی مدلهای فوق را به اندازه کافی و در حد یک شهروند میدانند؟ قصد و هدف ما سؤ استفاده از این موقعیت تاریخی نیست که مانند رژیم اسلامی در ۲۲ بهمن قدرت را بدست بگیریم و دو ماه بعد با طرح یک سوال " جمهوری اسلامی آری یا نه؟" کلاه گشادی سر ملت ایران بگذریم. هدف ما پایه گذاری صفحه جدیدی در تاریخ چند هزار ساله کشور ایران میباشد. هدف ما اولین قدم در جهت رشد و توسعه ایران در تمامی زمینههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی میباشد. قدمی که با اتکا به علم، دانش، منطق و بدور از هرگونه کپی برداری محض بتواند چنان ساختار قدرتمندی در ایران پایه گذاری کند که دیگر هیچ طوفان سهمگینی در آینده نتواند کوچکترین آسیبی به آن برساند. بهمین خاطر، دولت موقت و اعضای این اتحاد عمل وظیفه دارند که در طول این ۲ سال، شرایط لازم را جهت مناظرههای تلویزیونی، رادیو یی، مطبوعاتی و تبلیغاتی بصورت یکسان و برابر برای تمام نگرشهای فکری فراهم کنند. طی این مناظرات، نگرشهای فکری گوناگون با داشتن حق برابر و یکسان به تبلیغ نظرات و نوع حکومتی مورد دلخواه خود میپردازند. پس از ۲ سال ملت ایران با داشتن یک آگاهی نسبی، در یک رفراندوم سراسری مدل حکومتی خود را انتخاب میکند و بازندگان این رفراندوم بصورت اپوزیسیون به فعالیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود در محافل مختلف مانند مجلس، اجتماعات، اتحادیههای کارگری و .... در کمال آزادی و دمکراسی که قانون اساسی تعیین کرده است ادامه میدهند و دولت جدید موظف است که کلیه آزادیهای فردی و اجتماعی همه ملت ایران را تضمین و حمایت کند. در این مقطع، این اتحاد عمل و دولت موقت مسئولیت خود را به پایان رسانده و اتوماتیک وار انحلال پیدا میکند.
۵- دستاورد:
در خاتمه باید بگویم، بخوبی به این نکته واقفم که این مقاله مختصر نمیتواند کلیه جزئیات یک چنین کار بزرگی را در بر بگیرد، و طبیتا خالی از نقد و بررسی نمیباشد، چون بقول معروف "همه چیز را همگان دانند". اما من سعی کردم در این مقاله شرایط حسّاسی را که در آن قرار گرفته ایم، بصورتی کاملا بیطرفانه بر مبنای شواهد موجود در دسترس خوانندگان قرار دهم. بهمین خاطر در نحوه تجزیه تحلیل، خطرات احتمالی که در کمین ما قرار دارند و حتی طرح پیشنهادی ارائه داده شده، بصورتی کاملا بیطرفانه قضاوت کرده ام، بصورتی که این طرح در صورت اجرا، میتواند قدم مثبتی جهت رسیدن به اهداف دراز مدت نگرشهای فکری گوناگون باشد. به اعتقاد من همه ما( طیف سرنگونی طلبان) باید واقع بین و صادق باشیم و برای یکبار از برجهای عاجی که با اتکا به سالها فعالیت سیاسی یا زندانی سیاسی بودن یا مدرک تحصیلی پرفسوری و یا اسم و رسم خانوادگی برای خود ساخته ایم، پایین آمده و واقعیات موجود جامعه ایران و جهان خارج از ایران را بهتر ببینیم و ارزیابی کنیم. بخاطر خودمان، بخاطر ملت ایران و بخاطر نسلهای آینده ایران برای یکبار هم که شده باید لجبازیهای کودکانه و جنگهای حیدری نعمتی را کنار بگذریم، فرق بین دشمن و دگر اندیش را بهتر درک کنیم، یاد بگیریم که میتوانیم با کمک نیروی دگر اندیشان دشمن اصلی را شکست دهیم و به بخشی از اهداف دراز مدت خود دست یابیم. و فراموش نکنیم که هیچ یک از ما دانای مطلق نیستیم و ایران آینده به تجربه، تخصص و حس وطن پرستی تک تک ما نیازمند است. در غیر اینصورت همچنان در چرخه استبداد، تحمل، انفجار و مجددا استبداد دیگری سر در گم باقی خواهیم ماند و راه بجایی نخواهیم برد. با روندی که رژیم اسلامی در پیش گرفته است کلیه منابع طبیعی ایران حتی خاک حاصلخیز ایران به اندازه کافی به یغما رفته است. ما برای باز سازی ایران باید هزینههای بسیاری پرداخت کنیم. سوال اینجاست: ۲۰ تا ۳۰ دیگر که کلیه منابع طبیعی ایران مانند نفت و گاز به اتمام رسید، آیا من و شما اگر اندیشمندان بزرگی در حد مارکس، لنین و یا آدم اسمیت و دوید ریکاردو باشیم، چگونه قادر خواهیم بود با دست خالی سعادت و خوشبختی را به کشوری که در تمام زمینهها کاملا تخریب شده است، به ارمغان بیاوریم؟
مهران سیرانی ۰۲.۰۱.۲۰۱۲
References:
Collier, P. Hoeffler, A. (1998), On economic Causes of Civil war. OXFORD Economic Papers. (pdf).
Cramer, C. (2003), DOES INEQUALITY CAUSE CONFLICT? Journal of International Development. Published online in Wiley InterScience.
Huntington, P. S. (2009), In “The Borders of Islam”, Exploring Huntington’s Faultlines, from Al-Andalus to the Virtual Ummah. Edited by: Stig Jarle Hansen, Atle Mesoy, Tuncay Kardas. (pdf).
Ostrom, E. Gardner, R. and Walker, J. (1994), Rules, Games, and Common Pool Resources. Ann Arbor, MI: University of Michigan Press.
Zartman, W. Arnson, C. J. (2005), Rethinking The Economics of War, The Intersection of Need, Creed, and Greed. Woodrow Wilson Cebter Press, Washington, D. C. (pdf).
|