مسئولیت ما در حفظ میهن
مبارزه با فروپاشی!
احمد فرهادی
•
راه رهایی کشور از مخمصهها و خطرات هولناک کنونی نه دل بستن به "بیت رهبری" است و نه چشم امید داشتن به خارجیانی که پشت سخنان فریبنده نقشههای شوم برای به زیر مهمیز کشیدن کشورمان ریختهاند. مسئول چارهاندیشی برای گذشتن سالم از این پیچ تند تاریخی همهی ایرانیانی هستند که موافق حکومت استبدادی و کشور برباددهِ "بیت رهبری" و دخالت خارجی نیستند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۹ دی ۱٣۹۰ -
۹ ژانويه ۲۰۱۲
میهن در یکی از بحرانیترین دورههای تاریخ خود قرار دارد و روزهای سختی را میگدراند. بخش بزرگی از ثروتهای مادی کشور در معرض دستاندازی و چپاول بیگانگان رها شده و بخش بسیار بسیار بزرگتر از سوی حکومتیانی، که میبایستی پاسبان این ثروتها باشند، به غارت میرود. ثروتهای معنوی کشور نابود میگردند، جوانان با استعداد و فرهیخته به سوی کشورهای معروف به "دشمن" کیش داده میشوند. فساد و دزدی، از آفتابه دزدی گرفته تا دزدی میلیاردها دلاری، هم سرتاپای سامانهی حکومتی را فرا گرفته هم سرتاپای جامعه را. بیکاری و فقر و اعتیاد و فحشاء و خشونت و جنایت، سرطانوار به جان جامعه افتادهاند و بیداد میکنند.
گسستگی رابطهی حکومت و ملت
رابطهی حکومت جمهوری اسلامی ایران و ملت ایران به نامتعادلترین و سستترین وضعیت خود پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ رسیده است. نه ملت حکومت را نمایندهی خویش میداند و نه حکومت خود را نمایندهی ملت. نه ملت حکومت را مدافع منافع خویش میداند و نه حکومت خود را متعهد به دفاع از منافع ملت. ملت خود را ناچار میبیند سر از دستورات حکومتِ مقتدرِ تا دندان مسلح و بسیار بیرحم نپیچد، حکومت ملت را "اُمّتِ ولیِ مطلقهی فقیه" میپندارد که باید توسریخور و گوش به فرمان باشد.
نامتعارف دانستن این واقعیات و سرنوشت دیگری برای کشور ممکن شمردن جرم محسوب میشود و فضولی در کار حکومتیان و جزایش مرگ است و زندان و تبعید و مهاجرت اجباری و جلای وطن. ولی کیست نداند که کشور بشکهی باروت آمادهی انفجاری است که باروتش همین نامتعارف دانستن این واقعیات است.
حکومت هیچگاه در این ۳۳ سال این اندازه در بین ملت منزوی نبوده است.
حکومت درهم ریخته
حکومت به لحاظ درهمریختگی ارکان اصلیاش نیز در ضعیفترین موقعیت تاریخ جمهوری اسلامی ایران ایستاده است. هیچکدام از پنج رکن جمهوری اسلامی ایران، نه ۳ رکن رسما اصلی ولی عملا فرعی قوای مجریه، مقننه و قضاییه، و نه ۲ رکن عملا اصلی "رهبر" و سپاه، که از طریق "بیت رهبری" حاکم اصلی کشورند، خود را مقید به قانون اساسیِ همین حکومت نمیداند. مناسبات این پنج رکن با یکدیگر و با جامعهای که باید امورش را اداره کنند با هیچ قانونِ مدوّنی، از جمله قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تطابق ندارد. قانون اساسی عملا معلق شده است. هر یک اگر زورش برسد خودش سازش را کوک میکند، اگر زورش نرسد به سازی که "بیت رهبری" میزند میرقصد، بدون اینکه کمترین احساس مسئولیتی در میان باشد و یا کوچکترین توجهی به قاعدهای و قراری و قانونی.
روابط و مناسبات این پنج رکن با یکدیگر به شدت آکنده از بیاعتمادی و درگیری و بسیار پرتنش است. رئیس دولت با صراحت روسای قوهی مقننه و قضائیه را به دزدی به نفع برادرشان متهم میکند. رئیس قوهی مقننه شیوهی برخورد رئیس دولت را «لات منشانه» مینامد و رئیس قوهی قضاییه او را تهدید به افشا میکند. سپاه رئیس دولت را رصد و ضدولایت بودنش را افشا میکند. رئیس دولت سپاهیان را «برادران قاچاقچی» مینامد و "رهبر" را از «سِرّ هویدا» کردن میترساند. درگیری تا پایینترین ردههای نهادهای حکومتی رخنه کرده است. از نمایندگان مجلس و وزیران و استانداران و مدیران کل گرفته تا سادهترین کارمندان، همه با هم، آشکارا و نمایشگونه و به وفور، درگیرند.
همه چیز آشکارا دلالت بر این دارد که جز اعمال خشونت و بگیر و ببندِ امنیتی و شکنجه و زندان، شیرازهی امور دیگر از اختیار حکومت خارج شده است، مگر اینکه این اوضاع مقدمهای باشد برنامهریزی شده برای اجرای آخرین مرحلهی کودتا و تبدیل حکومت نظامیِ نهانی به حکومت نظامیِ آشکار.
سایهی جنگ
لبهی دیگر قیچی که ملت ایران را به شدت زیر فشار قرار داده، نیروهای طمعکار خارجی است که در پیِ گرفتن ماهی از آب گلآلود ایران هستند و نه تنها گستردهترین تحریمهای اقتصادی را به ایران تحمیل میکنند و هر روز بر گسترهی آن میافزایند، بلکه دستاندر کار گسترش تبلیغات جنگی برای آماده کردن افکار عمومی برای جراحیهای اساسیتر هستند. اینان با این پُز بسیار وجیه که ایرانیان حکومتی غیردمکراتیک دارند که زیبندهی آنها نیست و با این ادعای مبتنی بر گزارش سازمانهای جاسوسی اسرائیل و آمریکا و انگلیس که حکومت ایران در پی ساختن سلاحهای اتمی است و به این بهانهی ظاهرا مسئولانه که تجهیز این حکومت غیرمسئول به سلاح اتمی خطرناک است، عزم جزم کردهاند با تحریم و محاصرهی اقتصادی و در صورت لزوم و امکان با جنگی محدود، شاید هم نامحدود، اقتصاد و زیرساختهای ایران را تا حد نابودی تضعیف کنند و کشور را به خاک سیاه بنشانند. در این روند، اگر توانستند حکومت را عوض کنند و "کنفرانس بن" یا شاید هم "کنفرانس پاریس" یا "کنفرانس لندن" یا حتی "کنفرانس واشنگتن" برگزار کنند و حکومتی مانند حکومت کرزای بر ایران بگمارند که با آنها پیمانهای اقتصادی صدها میلیاردی برای بازسازی زیرساختهای نابود شده توسط خودشان منعقد کند. اگر نتوانستند حکومت را تغییر دهند، همین حکومت را به زانو درآورند و همان پیمانها را با او ببندند. حال اگر در این راه، همانگونه که خانم مادلین آلبرایت وزیر خارجه اسبق آمریکا در رابطه با محاصره اقتصادی عراق گفته بود به مرگ بیش از ششصدهزار کودک نیز انجامید، اشکالی ندارد این کار ارزش انجام آن را دارد.
بسیار طبیعی است هرچه وضعیت کشور بدتر میشود نیروهای طمعکار خارجی دندان خود را تیزتر میکنند. تاریخ پر فراز و نشیب ما بارها نشان داده تنها هنگامی هجوم خارجی توانسته کشور را به زانو درآورد و استقلال و سرفرازی کشور را دستخوش یغما و تاراج قرار دهد که حکومتِ کشور ضعیف بوده و مورد تنفر مردم قرار داشته است. از این زاویهی نگاه و در این وضعیت اسفبار رزمایشهای تحریک کنندهای که جمهوری اسلامی ایران، در پس ماهها تبلیغات جنگیِ اسرائیل، آمریکا و متحدان، در خلیج فارس و دریای عمان راه میاندازد کاری است غیرمسئولانه در برابر کشور و هدیهای است آسمانی به حریف. بخشی از این هدیه انعقاد قرارداد فروش ۳۰ میلیارد دلاری اسلحه با عربستان و ۴ میلیارد دلاری با امارات متحدهی عربی بود که تقدیم ایالات متحدهی آمریکا شد.
آنچه میتوان با کمال اطمینان پیشبینی کرد این است که جنگی اگر درگیرد، مستقل از اینکه چه لطماتی به دیگران وارد شود، که خواهد شد، بازندهی اصلیاش ملت ایران خواهد بود.
در جبههی ملت چه میگذرد؟
از انقلاب ۱۳۵۷ به بعد هیچگاه جبههی مخالفان حکومت چنین گسترده و رنگارنگ نبوده و هیچگاه چنین آگاهی ژرف و جامع و همهجانبهای بر استبدادِ حاکم و فسادِ حکومتی، نه در میان کنشگران سیاسی وجود داشته و نه در میان ملت. نارضایتی شدید از وضع موجود و انتظار و آرزوی تغییر آن در جامعه موج میزند و روحیه و باوری عمومی را بیشتر و بیشتر تقویت میکند که نخستین کاری که برای چارهی دردهای بیشمار کشور باید کرد تجمیع نیرو و اقدام برای عقب نشاندن و رفع استبداد است. کودتای انتخاباتیِ استبداد حاکم به برآمد جنبش گستردهی سبز انجامید و جنبش سبز راه دستیابی به چنین اجماعی را بر سر «مبارزه برای گذر از استبداد به مردمسالاری»، به مثابهی هدفِ مشخصِ مرحلهی کنونی مبارزه، برای مخالفان حکومت ممکن کرد. در این ۳۳ سال هیچگاه چنین اجماع گسترده و عمومی بر سر یک هدفِ مشخص وجود نداشته است جز در سالهای سختِ جنگ. بر همین پایه است که چنین هماهنگی گسترده و بینظیری در برخورد با نمایش مضحکهی انتخابات پیش رو به دست آمده است.
به گمان نگارنده چنین گستردگی جمع تحولطلبان و چنین ژرفای آگاهی و چنین اجماع بر هدفِ مشخص، برای به بار نشستن و دادن میوهی شیرین به حضور چند عنصر پایهای دیگر در جمع خود نیاز دارند، به ویژه به نقشهی مشخص و به هماهنگی و هدایت موثر.
نیاز به نقشهی مشخص!
یک نشانِ روشن و برجستهی نبودِ نقشهی مشخص در جبههی ملت این است که مبارزاتِ اپوزیسیون واکنشی است. ما نتوانستهایم برای اجرایی کردن هدفِ مشخصِ مرحلهی کنونی مبارزه، که اجماع بینظیری در جامعه روی آن وجود دارد، یعنی «مبارزه برای گذر از استبداد به مردمسالاری»، راهبردها و راهکارهای برازنده تدوین و برای پیاده کردن آنها نقشهی مشخص طراحی کنیم، تا در اجرای مراحل مختلف این نقشه، کنشهایی داشته باشیم که حریف را وادار به واکنش نماید. از اینرو کنش از حکومت است و واکنش از ما. به گمان نگارنده هم جنبش به مثابهی یک کل فاقدِ نقشهی مشخص است و هم همهی بخشهای اپوزیسیون. در همهی نوشتهها و بیانیهها و اعلامیهها، تنها خواستها و بایدها و نبایدها به چشم میخورد و از این که کدام کار و کدام گام عملی را در راستای برآوردن آنخواستها نویسنده یا نویسندگان برای خود برنامه ریختهاند و از این که کدام کار و کدام گام عملی را برای جنبش پیشنهاد میکنند هیچ خبری نیست. به نظر میرسد تنها نقشهی مشخصی که همهی بخشهای اپوزیسیون دارند و به اجرا میگذارند آگاهیرسانی است. این تنها کنش اپوزیسیون است که واکنش حاکمیت را برمیانگیزد.
راست این است که هیچ جنبشی بدون داشتن نقشهی مشخص نمیتواند راهبردها و راهکارهای تدوین شده برای رسیدن به هدفهای خود را عملی کند. در مورد جنبش سبز نیاز به روشن کردن هدفها و تدوین راهبردها و راهکارها و نقشهی کار، پس از فروکش درگیریهایِ چندماهِ نخستِ پس از کودتا، و همزمان با رواج باور به طولانی بودن مبارزه، بیش از پیش آشکار شد. ولی راهبردها و راهکارها و نقشههای مشخص، برای آنکه مورد پذیرش جمعی به گستردگی و رنگارنگی جنبش سبز قرار گرفته و بیشترین احساس مسئولیت در قبال اجرا را برانگیزند، میبایستی از سوی کسانی که مورد اعتماد جمع هستند، با رعایت هماهنگی گسترده و دقیق با افراد دارای نظرات گوناگون، تدوین و طراحی شوند. چنین بود که چشمها متوجه آقایان کروبی و موسوی شد و آنها آغاز به ساماندهی کار کردند. آقای موسوی ۲۵ خرداد ۱۳۸۹ به قول خودش « منشوری برای هماهنگی و همدلی بیشتر و تقویت هویت مشترک جنبش سبز» با این توضیح که «این متن قدم اولین است» ارایه و پیشبینی کرد جنبش سبز از طریق شرکت موثر صاحبان نظرات گوناگون متن کاملتری خواهد آفرید.
قطع ارتباط جنبش با رهبران
استبداد حاکم با وقوف کامل بر نقش رهبران مورد اعتماد در هماهنگی نیروها و ایجاد تحرک در جنبش، نزدیک یک سال پیش آقایان موسوی و کروبی را ربود و ارتباط جنبش را با آنان قطع کرد. این دو، که خود را همراه جنبش مینامند، نقش بسیار مهمی در تبیین مسایل، تعیین راستاها و حفظ روحیهی پایداری جنبش داشتند و به صورتی موثر جنبش را، به ویژه از طریق بیانیههای آقای موسوی، هماهنگ میکردند. پس از برچیده شدن برآمد خیابانی توسط حاکمیت، قطع ارتباط با رهبران ضربهی بسیار مهمی بود که به تضعیف موقعیت جنبش منجر شد و ادامهی این قطع ارتباط به تضعیف بیشتر نیز خواهد انجامید.
جنبش تاکنون نتوانسته است جای خالی این دو رهبر را پر کند. غیبت آنها به روند تدوین و تکمیل منشور و پیگیری آن از طریق طراحی نقشههای مشخص برای تامین هدفهای جنبش لطمهی بزرگی وارد آورده است. شورای هماهنگی سبز امید، که خود آقایان کروبی و موسوی با پیشبینی چنین روزهایی در راستای تداوم کار سازمان داده بودند، برای اصلاح منشور منتشره از سوی آقای موسوی با توجه به نظرات گوناگون کوشش کرد که به انتشار ویرایش دوم منشور منجر شد ولی در همان حد باقی ماند. اگر مسامحتا هر جنبشی را از پیدایش تا دستیابی نسبی به اهداف به سه مرحله تقسیم کنیم، مرحلهی آگاهی و آگاهیرسانی در مورد دلایل برانگیزنده و هدفهای جنبش، مرحلهی بیان روشن اهداف و تدوین راهبردها و راهکارها، و مرحلهی تدوین و اجرای نقشههای مشخص و عملی کردن آنها، گذر به مرحلههای بعدی صورت نگرفته است. لازم به یادآوری میدانم که مرحلهی آگاهی و آگاهیرسانی، تا زمانی که جنبش ادامه دارد و همزمان و همراه با مرحلههای بعدی ادامه مییابد. به گمان نگارنده برای ادامهی جنبش لازم است کوشش برای گذار به مرحلههای دوم و سوم به سرعت صورت گیرد. برای اینکار کوشش برای رهایی آقایان موسوی و کروبی از دست آدمربایان "بیت رهبری"، و قرار گرفتن توان و اتوریتهی این دو همراه پیگیر و شجاع در اختیار جنبش سبز، یکی از اقدامات بسیار ضروری است زیرا همانگونه که گفته شد راهبردها و راهکارها هنگامی مورد پذیرش جمعی قرار میگیرند و نقشههای مشخص هنگامی بیشترین احساس مسئولیت اجرایی را برمیانگیزند که از سوی کسانی که مورد اعتماد جمع هستند تدوین و طراحی شوند. در شرایط حاضر به نظر میرسد تنها کسانی که این مشخصه را دارند آقایان موسوی و کروبی هستند.
برای توقف فروپاشی میهن به پا خیزیم
موقعیتی که امروز کشور در آن قرار گرفته موقعیتی ویژه است. امروز مسئلهی زندگیِ کمی بهتر یا کمی بدتر برای کشور مطرح نیست، مسئلهی مرگ و زندگی کشور مطرح است. امروز کشور با فروپاشی روبروست. در چنین وضعیتی دعوای اپوزیسیون با پوزیسیون بر سر اینگونه یا آنگونه اداره کردن مملکت نیست. موضوع دعوا حفظ کشور است و عبور دادن آن از این همه بحران. "بیت رهبری"، حاکم اصلی امروزین کشور، که مستبدانه، اقتدارگرایانه، تمامیتگرایانه و حریصانه همهی امور مملکت را در انحصار گرفته، نه خواستار پایان یافتن بحرانها است و نه لیاقت و توانایی آن را دارد. "بیت رهبری" خود بحرانزا است و شیشهی حیاتش بحران. همین است انگیزهی سیاستهای تحریک کنندهی او برای برافروختن آتش جنگ. حکومت فعلی، ایران را به سوی فروپاشی میکشاند و برای گذشتن سالم از این پیچِ تندِ تاریخی هیچ امیدی به آن نمیتوان داشت. از این رو پرسش اصلی این است که تکلیف چیست؟ آیا باید دست روی دست گذاشت و دید که کشور، چه با جنگ چه بی آن، فرو بپاشد؟ آیا تقبیح حکومت و نیروهای خارجی طمعکار کافی است؟ آیا تقبیح حکومتها و حاکمان بیلیاقتِ پیشین که ایران را در کام مصائب فرو بردهاند، ذرهای از لطماتی را که آنان بر کشور وارد کردهاند جبران میکند؟
به گمان نگارنده راه رهایی کشور از مخمصهها و خطرات هولناک کنونی نه دل بستن به "بیت رهبری" است و نه چشم امید داشتن به خارجیانی که پشت سخنان فریبنده نقشههای شوم برای به زیر مهمیز کشیدن کشورمان ریختهاند. مسئول چارهاندیشی برای گذشتن سالم از این پیچ تند تاریخی همهی ایرانیانی هستند که موافق حکومت استبدادی و کشور برباددهِ "بیت رهبری" و دخالت خارجی نیستند، از من تبعیدی تا آقای رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت، تا آقای خاتمی مورد اعتمادِ بخش بزرگی از جامعه. راست این است که هرکس به اندازهی توانی که داشته و برای گذر کشور از این ورطهی خطر از آن بهره نگرفته مورد بازخواست تاریخ قرار خواهد گرفت. این مسئولیت مشترک نه پاک کنندهی دعواهایی است که بر سر مسئولیت هر یک از ما در مصایب پیش آمده برای کشور در گذشته داشتهایم و نه نافی اختلافات عمیقی که قطعا در شیوهی ادارهی فردای میهن با هم خواهیم داشت. نخست کشور را نجات دهیم سپس دعواهایمان را متمدنانه و مسئولانه پی بگیریم.
احمد فرهادی
۱۹ دی ۱۳۹۰
|