انقلاب علیه دیکتاتوری های غیروابسته - ۱۱ - محمدرضا شالگونی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۵ دی ۱٣۹۰ -
۱۵ ژانويه ۲۰۱۲
انقلاب علیه دیکتاتوری های غیر وابسته - ۱۱
نگاهی به چشم انداز مداخله نظامی خارجی در سوریه
رژیم اسد در تمام چهار دهه ی گذشته از نظر امریکا حکومتی نامطلوب بوده است. برخلاف قذافی که در پنج - شش سال آخر تلاش می کرد به نحوی با غرب کنار بیاید ، اسد ها هیچ وقت سرراست به طرف امریکا نچرخیده اند. بعلاوه این رژیم تنها حکومت عربی خط مقدم رویارویی با اسرائیل است که هرگز نخواسته ( یا نتوانسته ) با آن کنار بیاید و تقریباً با همه دشمنان اسرائیل دوستی داشته است. اکنون که چنین رژیمی با بزرگ ترین چالش دوران موجودیت اش روبرو شده ، آیا امریکا برای سرنگونی آن وارد میدان نخواهد شد؟ به نظر می رسد امریکا ( یا دست کم ، دولت اوباما ) پاسخ خیلی روشنی به این سوال ندارد. هر چند آنها و متحدان شان حالا دارند می گویند بشار اسد باید کنار برود ، ولی حاضر نیستند برای براندازی او ، مانند لیبی ، به مداخله نظامی دست بزنند. به دلائلی چند ، مداخله نظامی غرب در سوریه به احتمال زیاد ، نه تنها به آسانی لیبی نخواهد بود ، بلکه می تواند مانند عراق یا افغانستان نتایج پیش بینی ناپذیری به بار بیاورد و هژمونی امریکا را در منطقه شکننده تر سازد:
۱ - قبل از هرچیز فراموش نباید کرد که راه اندازی مداخله نظامی در سوریه باید یا مانند لیبی به دعوت اپوزیسیون رژیم صورت بگیرد یا به بهانه مقابله با یک "خطر" بزرگ ، مانند تروریسم ( در مورد افغانستان ) یا سلاح هسته ای ( در مورد عراق ). در حالی که در سوریه هنوز نه چنان دعوتی وجود دارد و نه چنان بهانه ای. در سوریه اکثر جریان های اپوزیسیون ( دست کم تاکنون ) با مداخله نظامی خارجی مخالف اند. مثلاً حتی در "شورای ملی سوریه" مداخله نظامی خارجی مخالفانی بسیار جدی دارد. و نیز غالب جریان های کرد سوریه با مداخله خارجی موافق نیستند. مداخله نظامی به بهانه جلوگیری از قتل عام مخالفان نیز ( که در لیبی مورد استفاده ناتو قرار گرفت ) در اینجا هنوز مطرح نیست ، زیرا ( همان طور که در یادداشت پیش اشاره کردم ) در اینجا سرکوب ، بسیار بی رحمانه و در عین حال کاملاً حساب شده است و معمولاً نه به صورت متمرکز صورت می گیرد و نه با استفاده از نیروی هوایی.
۲ - غرب و در رهبری آن امریکا بدون توجه به نظر اسرائیل و محاسبات استراتژیک آن ، به هیچ مداخله نظامی یا غیر نظامی در سوریه دست نخواهد زد ؛ زیرا سوریه ، برخلاف لیبی ، هم مرز اسرائیل است و یکی از حساس ترین کشورهای عربی محسوب می شود. و رابطه اسرائیل با رژیم اسد پیچیده تر از آن است که ظاهراً به نظر می رسد. از نظر اسرائیل ، رژیم اسد یک دشمن قابل پیش بینی و قابل کنترل است ؛ در حالی که سوریه ی بعد از دیکتاتوری خاندان اسد ، به احتمال زیاد کشوری غیر قابل پیش بینی خواهد بود. هر حکومتی که بعد از این رژیم در سوریه روی کار بیاید ، حتی اگر علیه اسرائیل نباشد ، به احتمال زیاد ، به این زودی ها نخواهد توانست مانند خاندان اسد وضعیتی قابل پیش بینی و قابل کنترل ( از نظر اسرائیل ) در این کشور ایجاد کند. فراموش نباید کرد که همین رژیم اسد بود که برای حفظ منافع خودش ، جبهه نیرومند چپ و فلسطینی ها را در جنگ داخلی لبنان درهم شکست و کاری کرد که ملک حسین در کشتار "سپتامبر سیاه" (۱۹۷۰) نتوانسته بود انجام بدهد. تصادفی نیست که دولت اسرائیل تقریباً در تمام ده ماه گذشته در باره حوادث توفانی سوریه سکوت کرده است. این سکوت را ممکن است بعضی ها به معنای بهانه ندادن به دست رژیم اسد بدانند که مسلماً هر موضع گیری اسرائیل را به دستاویزی تبلیغاتی برای وصل کردن اپوزیسیون به "دشمن صهیونیستی" تبدیل خواهد کرد. مثلاً درست با همین ملاحظه بود که در دوره تدارک جنگ ۱۹۹۱ علیه صدام حسین نیز ، با آن که امریکا می کوشید ائتلاف وسیعی را علیه او سازمان بدهد ، اسرائیل ظاهراً سکوت کرده بود تا صدام نتواند از موضع گیری آن برای شوراندن افکار عمومی عرب ها بهره برداری تبلیغاتی بکند. اما گزارش ها و قرائن زیادی نشان می دهند که سکوت اسرائیل در باره حوادث کنونی سوریه از جنس دیگری است: ارزیابی رهبران اسرائیل این است که سقوط رژیم اسد ، با توجه به توفان بزرگی که در دنیای عرب برخاسته است ، ممکن است برای اسرائیل بدتر از دشمنی باشد که تاکنون همیشه قابل پیش بینی و قابل کنترل بوده است.
۳ – سوریه سرزمین اقلیت های قومی و مذهبی مهمی است که در فراسوی مرزهای آن خویشاوندان مهم تری دارند ؛ بنابراین مداخله نظامی خارجی در اینجا می تواند نقشه خاورمیانه را به هم بریزد و مانند اشغال عراق پی آمدهای ناخواسته ای برای امریکا و متحدان آن ایجاد کند. در اینجا فقط به مهم ترین و قابل پیش بینی ترین این پی آمدها اشاره می کنم:
یک – همان طور که در یادداشت قبلی اشاره کردم ، اکثریت مسیحیان سوریه از قدرت گیری اسلام گرایان سنی وحشت دارند و سکولاریسم حزب بعث را پناهگاه مطمئنی برای گریز از آن می نگرند. فراموش نباید کرد که اینها حدود ۱۰ در صد جمعیت این کشور را تشکیل می دهند و غالباً در شهرهای بزرگ کشور زندگی می کنند ؛ یعنی جمعیت نسبتاً بزرگ و پرنفوذی که غرب نمی تواند بی توجه به سرنوشت اینها در سوریه به مداخله نظامی دست بزند. به تجربه می دانیم که افکار عمومی کشورهای غربی سرنوشت مسیحیان ( و به ویژه رویارویی های آنان با مسلمانان ) را با حساسیت بیشتری دنبال می کند. بعلاوه فشار بر مسیحیان سوریه می تواند رابطه حساس و شکننده مسیحیان و مسلمانان لبنان را هم به هم بریزد.
دو – اکثریت قاطع علویان سوریه نیز که از رژیم اسد حمایت می کنند ، در صورت قدرت گیری اسلام گرایان سنی زیر فشار خواهند رفت و ممکن است در معرض انتقام گیری های فرقه ای قرار بگیرند. فراموش نباید کرد که اکثریت سنی ها علیرغم همه اختلافات فرقه ای که با شیعیان دارند ، آنها را مسلمان می دانند ، ولی معمولاً چنین نظری در باره علویان ندارند و غالباً آنها را یک فرقه غیر اسلامی مرموز تلقی می کنند. در تظاهرات اسلام گرایان علیه رژیم اسد گاهی شعارهایی داده می شوند که از این نفرت فرقه ای خبر می دهند: مثلاً "علویان به تابوت ؛ مسیحیان به بیروت". این در حالی است که علویان حدود ۱۲ در صد کل جمعیت سوریه و بیش از ۲۰ در صد جمعیت ترکیه را تشکیل می دهند. و هرچند بعضی ها معتقدند علویان ترکیه هویت متفاوتی دارند ، ولی گزارشات متعددی نشان می دهند که آنها نسبت به سرنوشت علویان سوریه حساسیت شدیدی دارند و این چیزی است که دولت ترکیه نمی تواند نسبت به آن بی تفاوت باشد. باید توجه داشت که در ترکیه نیزغالب علویان مدافع سکولاریسم هستند و حتی بخش قابل توجهی از آنها حزب اسلام گرای حاکم به رهبری رجب طیب اردوان را با بدبینی و سوء ظن می نگرند. بنابراین اگر حمایت دولت ترکیه از اپوزیسیون سوریه به قدرت گیری اسلام گرایان بیانجامد ، ممکن است دعوای قدیمی و ریشه دار اسلام گرایان و سکولارهای ترکیه را نیز داغ تر کند. جنگ فرقه ای میان اسلام گرایان سنی و علویان سوریه می تواند در لبنان نیز تنش میان شیعه و سنی را حادتر و دامنه دارتر سازد. زیرا انتلاف سیاسی دولت اسد و رهبران جنبش امل و حزب الله لبنان در دهه های گذشته ، پیوندهایی میان علویان و شیعیان این دو کشور به وجود آورده که بعید است به این زودی ها از بین برود.
سه – کردها بزرگ ترین اقلیت قومی سوریه محسوب می شوند و بیش از ۱۰ در صد کل جمعیت آن را تشکیل می دهند و عده ای از فعالان کردِ سوریه روابط گسترده ای با "حزب کارگران کرد" ترکیه (پ. ک. ک) دارند. به همین دلیل دولت ترکیه حوادث کردستان سوریه را با حساسیت ویژه ای دنبال می کند. مثلاً تظاهرات گسترده ی کردها به دنبال ترور مشعل تمو ( رهبر "جنبش آینده کرد" سوریه ) در قامشلی در اکتبر گذشته ، مقامات ترکیه را به شدت نگران و دست پاچه کرد. آنها ضمن حمایت ازغالب جریان های مخالف رژیم اسد ، می کوشند کردهای سوریه را منزوی سازند و از فعالیت های آنها جلوگیری کنند. بعضی ها می گویند زیر فشار دولت ترکیه بود که "شورای ملی سوریه" در استانبول حاضر نشد خواست حداقلی و کاملاً مشروع کردهای سوریه را بپذیرد. این شورا در حالی که پرچم قبل از قدرت گیری حزب بعث را پرچم رسمی خود اعلام کرده است ، پیشنهاد کردها را در مورد تغییر عنوان رسمی کشور از "جمهوری عربی سوریه" به "جمهوری سوریه" نپذیرفت. و بنابراین بعضی از جریان ها و شخصیت های کرد که به آن پیوسته بودند ، ناگزیر شدند کنار بروند. هرچند احزاب کرد سوریه از ترس واکنش های خشن رژیم اسد و همچنین حساسیت های ترکیه ، اکنون روش محتاطانه ای در پیش گرفته اند و ترجیح می دهند با استفاده از بحران کنونی ، آرام و بی سر و صدا شبکه های اجتماعی خود را در کردستان سوریه گسترش بدهند ، ولی ترکیه می داند که با سرنگونی بشار اسد (مخصوصاً اگر از طریق مداخله نظامی خارجی صورت بگیرد ) "مسأله کرد" می تواند وارد مرحله برگشت ناپذیری بشود و بحران بی سابقه ای را در خودِ ترکیه دامن بزند. در واقع با توجه به شکل گیری "اقلیم خود مختار کردستان عراق" ، یک مداخله نظامی خارجی در سوریه ، هر نتیجه ای که داشته باشد ، حجم و ابعاد "مسأله کرد" را بیش از پیش بزرگ تر خواهد ساخت و آن را به یک بحران انفجارآمیز منطقه ای تبدیل خواهد کرد و احتمالاً پیش از همه گریبان ترکیه را خواهد گرفت. به همین دلیل است که دولت ترکیه با مداخله نظامی خارجی مخالفت می کند و طبیعی است که هیچ مداخله نظامی بدون جلب رضایت و همکاری ترکیه عملی نخواهد شد.
۴ – در شرایطی که انقلاب عرب علیرغم نقشه های تودرتوی امپریالیست ها و ارتجاع عرب هنوز همچنان ادامه دارد و توده های میلیونی عرب به نحو بی سابقه ای فعال شده اند ، مداخله نظامی ناتو در یک کشور عربی حساس مانند سوریه می تواند پی آمدهای پیش بینی ناپذیری داشته باشد. مثلاً در شرایطی که کلیدی ترین کشور عربی ، یعنی مصر ، در میان بحران دست و پا می زند ، یک جنگ مذهبی یا قومی کشدار در سوریه ، آیا جنگ فرقه ای بزرگ تری را میان مسلمانان و مسیحیان مصر دامن نخواهد زد؟ یا جدایی طلبی احتمالی کردهای سوریه ، آیا جنگ دیگری را میان عرب ها و کردهای عراق مشتعل نخواهد ساخت؟ و در چنین شرایطی آیا مداخله نظامی خارجی در سوریه ماجراجویانه تر ، کشدارتر و ( برای امریکا ) زیان بارتر از اشغال عراق نخواهد بود؟
با مجموعه ای از این نوع ملاحظات است که امریکا ومتحدان آن مداخله نظامی در سوریه با تردید می نگرند و فعلاً ترجیح می دهند رژیم اسد را تا حد امکان زیر فشار بگذارند و امتیازاتی از آن بگیرند. آنها اگر بتوانند از طریق این فشارها ، انتلاف استراتژیک میان رژیم اسد و جمهوری اسلامی در هم بشکنند ، احتمال دارد سرنگونی آن را به صرفه خودشان نبینند و به نحوی با آن کنار بیایند. تا همین جا نیز خیزش های توده ای سوریه ، رسوایی های زیادی برای جمهوری اسلامی و حزب الله لبنان در میان توده های عرب به بار آورده است تا جایی که حتی در میان حکومت کنندگان جمهوری اسلامی نیز تردید هایی جدی در باره حمایت کامل از رژیم اسد ایجاد کرده است.
محمد رضا شالگونی – ۲۴ دی ۱۳۹۰ ( ۱۴ ژانویه ۲۰۱۲ )
|