مرگ دم
شمع زندگی کریم بهجتپور پس از هفده سال ستیز با بیماری سرطان روز ۱۵ ژانویه خاموش شد
نوشین شاهرخی
•
اگر فردوسی میگوید: "ز مادر همه مرگ زادهایم"، ما مرگ لحظهها را به فراموشی میسپاریم. مرگ و زندگی در هستی جاریست، در بستر زمان، در روح و جان. هر لحظه که میگذرد هستیاش را به گذرایی و مرگ وامیگذارد و تنها خاطرهای برجای میگذارد و گاه حتی هیچ خاطرهای.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲٨ دی ۱٣۹۰ -
۱٨ ژانويه ۲۰۱۲
شمع زندگی کریم بهجتپور پس از هفده سال ستیز با بیماری سرطان روز ۱۵ ژانویه خاموش شد. در هفت سال پایان زندگیاش کریم عملهای زیادی از سر گذراند و بسیار درد کشید، اما همواره پایدار بود. با سپاس از دوستانی که در این سالهای تلخ در کنارش بودند و شریک دردش.
کریم خواسته بود که پیکر خاموشش سوزانده شود. روز ۲۹ ژانویه از ساعت پنج غروب مراسمی در خانه کارگاه در شهر هانوفر برگزار میشود تا خانواده، عزیزان و دوستان با وی وداع گویند.
حضور شما به معنای همدردی است. خواهش میکنیم از گفتن تسلیت خودداری فرمایید.
نوشین شاهرخی، مهشید و مهسا بهجتپور
• مرگ دم
سرطان که بیخبر میآید مثل یک مهمان ناخوانده در خانواده لانه میکند و حضور مرگ را همواره خاطرنشان میسازد. گاه این حضور افراد را به یکدیگر مهربانتر میکند تا قدر زندگی کوتاه را بدانند و گاه خشنتر، هنگامی که فرد تنها به مرگ بیندیشد و تنها به مرگ!
مفهوم مرگ در فرهنگ ایرانی پیچیده است و تا حدودی تابویی مقدس. تابو چراکه در بارهاش تا مجبور نباشیم سخن نمیگوییم و مقدس، از آنجا که مردهپرستی در این فرهنگ ریشهای بس کهن دارد. و سرطان که میآید و سر سفرهات مینشیند، حضور این تابوی مقدس را در جرعه جرعه آبی که مینوشی در رگهایت یادآوری میکند.
اگر فردوسی میگوید: "ز مادر همه مرگ زادهایم"، ما مرگ لحظهها را به فراموشی میسپاریم. مرگ و زندگی در هستی جاریست، در بستر زمان، در روح و جان. هر لحظه که میگذرد هستیاش را به گذرایی و مرگ وامیگذارد و تنها خاطرهای برجای میگذارد و گاه حتی هیچ خاطرهای. و سرطان که میآید، اگر جلوی چشمانت بنشیند و تو فقط به او بنگری، لحظهها را در آن گم میکنی، مگر آنکه دستهایت را در مه متراکم سرطانی فروبری و مرگ را با قدرت عشق و اندیشه کنار زنی تا لحظههای آفتابی را حس کنی.
سرطان که میآید در ذهن جامعهی ایرانی ریشه میدواند. هرجا که میروی چشمهایی پرسشگر با ترحم یا کنجکاوی سراپایت را برانداز میکنند تا اندازهی رشد مرگ را در پیکرت حدس بزنند. گاه در هر مکانی ـ از فروشگاه گرفته تا جشن و پایکوبی ـ تو یا اعضای خانوادهات را ببینند از چند و چون این رشد میپرسند و سخن را چون شاخکهای تیز و کشدار خرچنگ بر دل و جانت فرومیبرند تا لحظهای حتی این مه متراکم سرطانی را از خودت دور نکنی، بیآنکه به مرگ دمهای خویش بیندیشند که چه از ارزان از کفشان میروند.
نوشین شاهرخی؛ هجدهم ژانویه دوهزار و دوازده
اخبار روز خود را در سوک درگذشت انسان نبکو کریم بهجت پور شریک می داند و برای همه ی بستگان و دوستان او شکیبایی آرزو می کند.
|