۳۷ روز سرنوشت ساز در سال ۱۳۵۷- حسین اسدی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
٣۰ دی ۱٣۹۰ -
۲۰ ژانويه ۲۰۱۲
(آیا مردمان یک کشور براستی می توانند شایستگی خود را با تاسیس حکومتی نیکو بر اساس تامل و انتخاب به ثبوت برسانند؟ یا آنکه همواره در تعیین سامانه ی سیاسی کشورشان تسلیم تند باد حادثه و جبر زمانه می شوند؟ اگر اندک درستی در این دو پرسش وجود داشته باشد، شرایط بحرانی موجود دیگر بار ما را در برابر انتخاب یکی از این دو گزینه قرار داده است. دوباره مرتکب اشتباه شدن نشانگر بدبختی عمومی نوع بشر است).
هامیلتون فیلسوف، حقوقدان و اقتصاددان آمریکایی
مثل اینکه دکتر شاپور بختیارهم چون توماس جفر سون [١] در جوانی قسم خورده بود که با هر کسی که حق مردم را تضیق کند بمبارزه برخیزد.
او زمانی که در پاریس دانشجویی بیش نبود، بمبارزه با قوای فرانکو پرداخت که در صدد بودند در اسپانیا یک رژیم فاشیستی را مستقر نمایند، مبارزه با اشغالگران نازی را شروع نمود. چه نازی ها علاوه برحق کشی و نسل کشی درآلمان، کشور مورد علاقه اش فرانسه را اشغال کرده و بدنبال این بودند تا اید ئولوژی ضد انسانی خود را به تمام جهان گستر ش دهند. بختیار با دیکتاتوری محمد رضا شاه پهلوی مبارزه نمود، چون وی رژیمی را پس از کودتای ٢٨ مرداد در وطنش پایه ریخته بود که صدای هر آزادیخواهی را در گلو خفه میکرد و بالاخره با نظام توتالیترجمهوری اسلامی حتی قبل از پای گیریش درافتاد، چون این رژیم برای حق حاکمیت مردم ارزشی قائل نبود. بالاخره هم بختیار در راه این مبارزه جان خود را گذاشت.
در سال ١٣٥٧ زمانی که محمد رضا شاه پهلوی مجبور شد، درلحظاتی که دیگر دیر شده بود وارتجاع در یک قدمی رسیدن به قدرت قرار داشت، بسراغ کسانی که سالیان درازاو را برعایت و اجرای قانون اساسی اخطار میدادند و بهمین"گناه" مجبوربه تحمل زندان و ضرب و شتم ساواک او بودند رفته و اداره امورکشور را بدانان واگذارنماید، دکتربختیار در حال و هوایی که نزدیکترین یارانش، آنانی که همچون او همواره اجرای قانون اساسی را از شاه طلب میکرد ند در کنارش نبودند و در شرایطی که اوهم میتوانست وشاید بظاهر برایش راحت تر هم بود که همراه با موج حرکت نماید، از قبول مسٶلیت خطیر دفاع از قانون اساسی و دفاع از حق حاکمیت ملی شانه خالی نکرد و پست نخست وزیری را پذیرفت.
بختیار که همواره خود را شاگرد مکتب مصدق میدانست، وبزرگترین آرزویش ادامه دادن و پیاده نمودن مجدد همان اهدافی بود که مصدق سالها برای آن تلاش کرده بود، دراولین سخنرانی خود در مقام نخست وزیری که با ادای احترام به مصدق، بر سر مزاراو در ا حمد آباد و در کنار تصویرش ایراد نمود با ننگین خواندن کودتای ۲۸ مرداد بعنوان نقطه عطفی در مبارزات ملیون ایران، اهداف درازمدت استاد بزرگ خود که همواره چراغ راهنمای او بود را بشکل زیر بیان کرد:
"من معتقدم که اگر مصدق را حتی در سال ۱۳۱۰ که میخواستند بکشند، کشته بودند و ملی کردن نفت هم باعث شهرتش نشده بود، باز همان خدمتی که در روشن کردن افکار مردم راجع به دموکراسی و حکومت پارلمانی کرده بود، برای باقی ماندن نامش در تاریخ ایران کافی بود."
دکتر بختیار با الهام از این اهداف مصدق (دموکراسی و حکومت پارلمانی) زمانی که موجودیت و اعتبار دستآورد گرانبهای مبارزات مردم ایران یعنی قانون اساسی مشروطه، قانونی که بخاطر دفاع از آن کسانی چون ملک المتکلمین و میرزا جهانگیرخان و قاضی ارداقی بدار آویخته شده و سردارانی چون ستارخان، باقرخان، سپهدار اعظم و سردار اسعد بختیاری برایش جنگیده بودند، قانونی که اساس و پایه مبارزات ملیون در هفتاد سال گذشته بود را توسط ملایی که خود را میراث دار و ادامه دهنده راه شیخ فضل ﷲ نوری میدانست، و در مقابل موج کوری که ظاهرا بدنبال شعار عوام فریبنده " شاه باید برود" و در حقیقت اما بقصد نفی اصل "قوای مملکت، ناشی از ملت است" براه افتاده بود، در خطر دید، ایستادگی نمود.
دکتر شاپور بختیار گذار مسالمت آمیز از دیکتاتوری محمد رضا شاهی به نظامی دموکراتیک و حتی یک جمهوری دموکرانیک را [ ٢] که شرایط آن پس از رفتن شاه از ایران به مثابه حذف سیاسی عاملی که نظام پارلمانی کثرت گرا را به یک دیکتاتوری خشن مبدل کرده بود بیش از هر زمان دیگری میسر میدانست، بشرط آنکه چنین تغیراتی متکی بر اراده ملت و در شرایطی دموکراتیک و آرام و با آزادی کامل احزاب و مطبوعات و با استفاده از امکاناتی که در قانون اساسی [٣ ] [٤ ] پیش بینی گردیده بود انجام پذیرند. دکتر بختیار معتقد بود آنچه که اصل است دموکراسی است و با نتیجه گیریهای سطحی افرادی چون مهندس بازر گان از اعتراضات خیابانی بشدت مخالفت میکرد، چه آنان بدون اینکه بر نامه ای را درجهت استقرار دموکراسی ارائه دهند، بسادگی سندی که دارای اعتبار ملی بود را نفی می کردند، مهندس بازرگان میگفت که:
"مگر قانون اساسی زاییدهٔ انقلاب مشروطیت و معرف ارادهٔ ملت نیست؟ ملت آمده به شاه گفته است که آقا آنچه که ادعا میکنی موهبتی است الهی که از مردم، از ناحیهٔ ملت به شاه واگذار میشود، خوب ما این موهبت را و این واگذاری را پس گرفتیم... هزار بار مردم این مملکت این قانون اساسی را با آن زوائدش نفی کردند، طرد کردند، پاره پاره کردند. "
آنان از طرفی قانون اساسی را زاییدهٔ انقلاب مشروطیت و معرف ارادهٔ ملت میدانستند و از جانبی دیگر اعتبار آنرا فقط به رفتن یا ماندن کسی مربوط میکردند که خود ناقض آن بود و حکومتش مسبب بوجود آمدن چنین شرایطی در مملکت گردیده بود. مخالفان دکتر بختیار با اتکا به این برداشت ها و پیش از انجام هرگونه بحث آرام سیاسی و ارائه یک برنامه حکومتی در محیطی آزاد، آرام و خالی از رعب و وحشت، و عوام فریبی ها و جنجال های خیابانی که خمینی در جهت اغفال مردم بدان دامن میزد، قانون اساسی، این دستآورد ملی را طرد شده، و پاره پاره گردیده و منسوخ و بی اعتبار اعلام میکردند. شاپوربختیار درسخنرانیش هنگام طرح بر نامه دولت در مجلس در جواب به مهندس بازرگان چنین میگوید که:
"وقتی صحبت از قانون اساسی میکنیم، صحبت از اجرای دقیق آن است و این قانون اساسی مفت بدست مردم نیامده است. اگر امروز شهید دادیم، ٧٢ سال پیش نیز شهدایی داشتیم. اگر این مسایل را امروز مطرح میکنم برای این است که بعضیها هر روز به مصلحت روز رنگ عوض میکنند. ..
افرادی را میشناسم که تا دیروز طرفدار جدی قانون اساسی و امروز آن را منسوخ میدانند غافل از اینکه قانون گناهی نکرده، بلکه مجریان آن گناهکار بودهاند... قانون اساسی که شما و من را به اینجا آورده و به آن گرانی تمام شده، برای آن مجاهدتها شده، حالا باطل شده؟ چه کسی باطل کردهاست؟"
دکتر بختیاردر دوران نخست وزیریش با ائتلافی مرکب از دو نیرو رو برو بود که گرچه از نظر فکری و اهداف سیاسی با یکدیگر فاصله زیادی داشتند، اما در آن لحظه در یک سنگر جا گرفته و از آن به مخالفت ومبارزه با او که به دفاع از قانون اساسی مشروطه برخاسته بود می پر داختند. یکی از این نیروها خمینی و طرفداران حکومت مذهبی و توتالیتر، باضافه نیروهای چپ انقلابی مخالف دموکراسی لیبرال بود، و دیگری نیروهای ملی و روشنفکران مستقل که آنان نیزناخودآگاه به نیروهای توتالیتر پیوسته بودند. مبنای تنش بین شاپور بختیار و مخالفانش در اصل در تعریف ملت و اراده ملت و تجلیگاه آن بود. دکتر بختیار در آنزمان می کوشید نظر مردم ایران را به یک نظام دموکراتیک که در آن رای آزاد و آزادانه مردم حرف اول و آخر را می زند جلب نماید. او حاکمیت را حق مسلم و بی چون و چرای ملت میدانست، و بر این نظر بود که خواست و اراده مردم ایران بایستی سر چشمه هر تصمیمی در نحوه اداره کشور قرار گیرد، و برای هیچ ایرانی در این باره تفاوتی قائل نبود. او معتقد بود مردم ایران فارغ از اینکه زن باشند یا مرد و از نظر دیانت در اکثریت باشند یا اقلیت، دارای حقوق مساوی و برابرند، ودیانت و مذهب از دید او امری بحساب می آمد که مربوط به احوال و اعتقادات شخص میشود.. او بمردم می گفت:
"من معتقدم که شما باید آزاد باشید و انتخاب بکنید. من معتقدم که آنچه من میگویم وحی منزل نیست. من میگویم شما آنچه را که من میگویم بسنجید با معیار اصول فلسفی و اخلاقی و... [هر گونه حزب و] اجتماعی که دارید [و] بعد انتخاب بکنید... ایشان [خمینی] از یک موضعی صحبت میکنند که آنچه را که من میگویم باید بشود. من از یک موضع دیگری صحبت میکنم و آن این است که هرچه من میگویم بسنجید با تعقل، بدون هیجان روحی، بدون داد و فریاد و راه خودشان را انتخاب بکنند..."
در مقابل او نیروهای طرفدار حکومتی توتالیتر به سرکردگی خمینی قرار داشتند که بر طبل حکومت اسلامی "نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر" می کوبیدند و با اظهاراتی سخیف چون "من تو دهن این دولت می زنم، من دولت تعیبن می کنم" راه را برهر گونه اظهار نظر مردم در محیطی آزاد و دموکراتیک بسته بودند. آنان بدون ارائه هرگونه برنامه ای برای آینده مملکت (بجز مجهولی بنام جمهوری اسلامی) به هیجان های خیابانی دامن میزدند و با راه اندازی جوی مملو از خشونت و سر کوب مخالفان امکان شکل گرفتن هرگونه گفتگوی خلاقی را در سطح جامعه مسدود کرده بودند.
نتیجه این جدال آن شد که نباید می شد، رژیمی تو تالیتر درمملکت ما استقرار یافت، که ار مغان دیگری جز جنگ، کشتار، سرکوب و نابودی اقتصادی را بهمراه نداشت. دکتربختیار در آن زمان به دلیل ایستادگی اش در مقابل خطر استقرار نظامی توتالیتیر، و تاکید بی پایانش بر ضرورت دموکراسی و حاکمیت مردم و جدایی دین از حکومت بحق بنماد و پرچمدار مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی تبدیل گردید. اکنون که رژیم جمهوری اسلامی در سراشیبی سقوط افتاده است. خواستها و اهداف دکتر بختیار میتواند زمینه ای برای اتحاد روشنفکران و فعالان سیاسی جامعه حول محور آزادی و دموکراسی قرار گیرد. بر مردم ماست که این بار شایستگی خود را برای تاسیس حکومتی بر اساس تامل و انتخاب به ثبوت رسانند و در تعیین سر نوشت سیاسی کشور تسلیم تند باد حوادث و فریب مکار دیگری همچون خمینی نگردند.
حسین اسدی
٢٩ دی ماه ١٣٩٠
...............................................
١- توماس جفر سون :"من در حضور خدای سوگند خوردهام که دشمن همیشگی هرگونه خودکامگی در اندیشه بشر باشم"
٢-مصاحبه با راه آزادی:
"جمهوری یا مشرو طه سلطنتی بخودی خود نه بهشت میآورد نه جهنم، آنچه که اصل است دموکراسی است.. .. البته مسلما جمهوری کاملتر از سلطنت است، آدمی که اعقل است،. .. باید فرمانده مملکت باشد.. .. من با یک جمهوری که دموکراسی در آن بطور کامل رعایت شود موافقم بشرط آنکه ملت ایران آنرا آزادانه بپذیرد"
٣-اصل سی و پنجم: سلطنت ودیعه ایست که به موهبت الهی از طرف ملت به شخص پادشاه مفوض شده.
٤- اصل سی و ششم: سلطنت مشروطه ایران از طرف ملت بوسیله مجلس موسسان به شخص اعلیحضرت شاهنشاه رضاشاه پهلوی تفویض شده و در اعقاب ذکور ایشان نسلا بعد نسل برقرار خواهد بود.
|