آقای اکبری! ما درون را بنگریم و حال را؛ نی برون را بنگریم و قال را
مهدی کوهستانی
•
فعالیت های ما در چهارچوب حقوق شهروندی و علنی است. انگیزها و اهداف را میشود به آسانی تشخیص داد. متأسفانه در کشور ما تجربه فعالیت علنی بسیار محدود است. بدبینی و بی اعتمادی کارگران ما نسبت به تشکل های سیاه و بیرنگ وطنی، ناشی از شرایطی است که به کل جامعه تحمیل شده است. من برای تمام کسانی که در مقابل این نظم مخوف، قد علم کنند، به دیده احترام مینگرم و دستشان را میفشارم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۴ بهمن ۱٣۹۰ -
۲۴ ژانويه ۲۰۱۲
مقالهای را که در پاسخ نوشتهای از من با تیتر «مجمع عالی نمایندگان کارگران ایران با کدام انگیزه به کدام سو؟»، نوشتهاید، دیدم. البته شما در این نوشته خودتان، «مجمع عالی نمایندگان کارگران ایران» را «کانون سراسری انجمن های صنفی کارگری ایران» نامیده اید.
از آنجائی که در این مقاله بلند خود سعی کردهاید از تمام زوایا، به یک سوال بسیار ساده من که در عین حال در عرصه فعالیت کارگری تان اهمیت دارد و عبارت است از «چرا افرادی همانند اکبری، امروز این نهاد ضد کارگری را راهنمایی می کنند؟» جواب دهید، جای بسی خوشبختی است. متأسفانه به دلیل شرایط سرکوب های شدید و همگانی در ایران و به خاطر درگیری های موجود در جریانات حامی منافع کارگری در درون و بیرون کشور، در بیشتر اوقات، آن چنان شک و شبهه به وجود می آید که همه مانند سینمای جادوی امریکای لاتین، با کنایه، ایما و اشاره با هم حرف می زنند. باید پذیرفت که شناخت راستی و ناراستی ها، صداقت و شیطنتهای سیاسی نوشتارهایی که در میان این اغتشاشات ذهنی نویسندگان، پخش می شوند، کار آسانی نیست.
شما برای پاسخ به همین پرسش ساده و کوتاه من، شش سئوال از من کرده اید. پرداختن به بعضی از آن ها خالی از لطف نیست و خوشبختانه در زندان هم نیستید و میشود به شما جواب داد.
باید گفت این اولین بار نیست که برای مرعوب کردن کسانی که نظرات و دیدگاه های شما را نقد کرده و در زیر ذره بین می گذراند، با این شیوه پاسخ می دهید.
در ابتدا، جا دارد که انگیزهام را از آن سوال به سادگی بگویم که نه قصد ترور شخصیتی شما را در سر داشتم و نه هدفم جرم تراشی برای شما بود. در ضمن، استفاده از برچسب و کلیشه «شما از همان قماش هستید» را به هیچوجه نه اصولی، نه حرفه ای و نه اخلاقی می دانم.
سوال من از شما، نه برای کسب اعتبار، بلکه به خاطر تعهدی که نسبت به جنبش کارگری دارم، بود. اختلاف دید من و شما در اساس بر سر یک سری اصول کارگری است که تاریخ آن به سی سال گذشته برمی گردد. البته شما در چندین جا از صفت "همانندگانشان" استفاده می کنید که منظورتان روشن نیست. لذا ذکر این نکته لازم است که کسی نوشتن آن مطلب را به من سفارش نداده بود. همان طوری که در اول ماه مه سال هشتاد و هشت، در همان زمانی که ما برای آزادی فعالین کارگری تلاش می کردیم، بین شما و دیگران هیچ تفاوتی قائل نشدیم و اسناد آن موجود هست.
در سی سال گذشته، همواره دو گرایش در جامعه کارگری ایران وجود داشته است:
الف ـ گرایش نخست که همیشه با نهادهای دست ساز دولتی، مرز بندی اساسی داشته است. شاید افراد متعلق به این گرایش در ابتدا در اقلیت بوده اند، ولی با گذشت زمان، بسیاری با آنها هم نظر شدند و به آنها پیوستند. به وجود آمدن دو سندیکا و بسیاری از نهاد مستقل کارگری، محصول این نگرش هستند.
ب ـ گرایش دوم با نهادهای دست ساز دولتی برخوردهای کجدار و مریز داشته است.
شاید هواداران این اندیشه، در حرف و در زمان های متفاوت مخالفت خود را نسبت به قوانین و وضعیت کارگری در ایران ابراز کردهاند، ولی در میدان های عمل، به نوعی خود را با نهادهای دولتی هماهنگ کردهاند.
البته به هیچ وجه منظور این نیست که از رهبران کارگری خواسته شود که در صورت ضرورتها و نیازهای جنبش کارگری، نباید سیاستهای کاربردی گوناگون به کار برند. ولی باید پذیرفت که پدیده نهادهای دست ساز کارگری سال هاست که در محیط کار به مشروعیت خود خاتمه داده و فاتحه خود را خوانده است. فعالیت آنان، تنها به عرصه های مطبوعاتی، انتخاباتی(ابتدا در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری ولی در دو سال گذشته در دفاع از رهبری) و بینالمللی برای بهتر شدن روابط و به دست آوردن شرکای اقتصادی محدود شده است. تمام امید بسیاری از ما این است که کسان بیشتری به طرفداران گرایش اول به پیوندند.
کسی نیازی به مچ گیری از دیگری ندارد. گفتمان کارگری تغییر کرده است و خصومت و دشمنی شخصی در کار نیست. پایه پرسش من بر حسن نیت و از نوع برخورد سازنده و صمیمی بوده است و با این نکته خودتان موافقم که می گویید: " با حداقل امکانات و با به جان خریدن همه خطرات و تبعات موجود در راه فعالیت به سود توسعه و گسترش آگاهی و سازمانیابی کارگران، آن ها را یاری بخشند. "
مخالفت من با «نهادهایی» است که با اسم نهاد کارگری با دولت به مذاکره مینشینند و موافق تغییر قانون کاری هستند که «کارفرمایان کارگاههای مشمول این قانون مکلفند در خصوص ایجاد، تقویت و پشتیبانی ردههای مقاومت بسیج همکاری لازم را با سازمان بسیج مستضعفین به عمل آورند.»، و ”کاهش تولید و تغییرات ساختاری که در اثر الزامات قانون و مقررات یا شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی یا لزوم تغییرات گسترده در فنآوری منجر به تعطیلی تمام و یا بخشی از کار شود. “ اما شما پا در یک کفش کرده و می گویید که” چنانچه موضوع با اهمیتی مانند آنچه در دستور کار دولت برای «اصلاح» قانون کار است، به اطلاع کارگران نرسیده و جامعه کارگری در باره آن برای نقد و بررسی نیازمند زمان کافی است که در اختیار ندارد، کانون موظف است تا با چانه زنی و مذاکره با دولت هم از سیاست پیشبرد این مهم توسط دولت اطلاع یابد و دولت را موظف به انتشار عمومی آن قبل از ارسال به مجلس کند و هم با دریافت امتیاز مناسب زمانی برای اعلام نظرات کانون از راه دریافت نظرات زیر مجموعه خود و کارشناسان مورد وثوق، طرح زمانبندی خود را پیرامون این موضوع به دولت بقبولاند“. شاید ما از دو کشور متفاوت صحبت می کنیم.
شاید این حرف شما را حزب کارگر انگلیس یا حزب سوسیال دمکرات کانادا بتواند بگوید ، ولی تمام شواهد سی سال گذشته جنبش کارگری ایران، خلاف گفته شما را ثابت می کنند. مگر میشود از کانون یا کانون های دولت ساخته، فرمایشی و کارفرما ساخته، نمایشی (1) که در سی سال گذشته فعالیت داشتهاند، انتظار اطلاع رسانی به کارگران و سازمانیابی آنان از پایین بود؟ مگر شما با من موافق نیستید که همه این نهادها، در تمام سالهای گذشته و حال، انتصابی بودهاند؟ مگر آنها برای جنبش کارگری، جز شناسایی، دستگیری و زمینه سازی برای اخراج ها، کار دیگری هم کرده اند؟ شما خود شاهد بودید که چگونه با چاقو، پنجه بکس، زنجیر با فعالین سندیکای شرکت واحد برخورد کردند. هنوز هم پرونده آن شکایت در کلانتری حسن آباد، خاک می خورد. فعالین راستین سندیکاها، برای ساختن سندیکای آزاد و مستقل خود زندانی، اذیت و آزار، بیکاری و آوارگی کشیده اند و میکشند، هزینه پرداخته اند و هم چنان می پردازند.
من در نوشته پیشین خودم، بههیچوجه قصد نداشتم مسأله کار کودکان فلسطینی را به کم توجهی شما در عرصه کارگری در ایران ربط دهم. منتهی رژیم از آن مساله مهم می خواهد بهره برداری بینالمللی کند و ما به خوبی می دانیم که یک پای اصلی مشکلات کارگران و استقلال فلسطین، نقش خود ایران است. جنایتی که امروز در رابطه با کودکان کارگر در ایران جریان دارد، واقعا شرمگینانه است. نقض آشکار حقوق کارگری در ایران را می توان در صدای اعتراض های اتحادیه های فلسطینی در حمایت از کارگران ایران در عرصه بینالمللی شنید.
در جامعه ای که تمام ارکان زندگی اش سیاسی است، کارگر علیرغم میلش، مجبور است به سیاست بپردازد. حتی اگر به شوخی در صف نان بگوید: «ما هستیم» باید چند روز زندان را بگذراند. اگر سیاست به معنی عمل و برنامه ریزی کارگری باشد، بسیار شفاف و روشن است. در این صورت، مستقلانه عمل می کند و جایی برای حقهبازی ها نمی گذارد. نمونه روشن آن، اعلامیه سندیکای شرکت واحد در باره انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ بود. ما هیچ نمونهای ندیدیم که یک تشکل مستقلی اطلاعیه ای برای شرکت در انتخابات مجمع عالی بدهد، حال چه رسد به اینکه باب گفتگو را با آنها برای شرکتشان در مجامع بین المللی باز کند. شما از طبقه کارگر صحبت می کنید، ولی معلوم نیست تعریف شما از طبقه چیست؟ نیازی به اثبات برادری نیست هر کسی شناسنامه ای دارد.
شما در مقاله خود به گذشته پر افتخار خود اشاره می کنید، اما علت این بازگشت به گذشته زندگی شخصی تان، چه ربطی به کل بحث تان دارد؟ آن را میشود فهمید، ولی نمی توان به آن استناد کرد. شما حتماً موارد زیادی را سراغ دارید که افراد بسیاری در بازارهای ایران مشغول به فعالیت های اقتصادی، آن هم از نوع انگلی و کثیف ترین نوع آن هستند و در تدوین سیاست گذاری رژیم نیز همکاری می کنند، چه بسا بسیاری از آنها در کودکی کارگری کردهاند و یا سال ها در زندان ها اسیر بودهاند و سختی های بسیاری را کشیده اند، ولی این مساله به عملکرد امروز آنها حقانیت نمی دهد. روی سخن من با تشکلی است که رئیسش باید جوابگوی حقوق عقب افتاده بازنشستگان باشد، موضوع کارتهای اعتباری ، واردات بی رویه کالاهای بنجل چینی و ورشکستگی اقتصاد دلالی را خواهان است. آیا مجمع نگران افزایش حقوق کارگران است؟ نه، بخاطر اینکه این نهاد کارفرمایی- دولتی است و کارفرمایان از دستمزد پایین استفاده میکنند ولی شما امید دارید که "کانون می تواند از طریق آن از مشکلات کارگران آگاهی یابد و در حوزه ی تغییر قوانین و از جمله تغییر و یا اصلاح قانون کار از آن سود جوید شرکت و حضور در جلسات حل اختلاف و دادگاه هایی است که کارگران در آن ها به دفاع از خود می روند. !؟ "
آقای اکبری!
می نویسید که: «من را با سخنانی درباره ایشان که عضو سالیداریتی سنتر باشند و یا عضو اتحادیه کارگری کانادایی باشند، کاری نیست. ایشان حق دارند عضو هر تشکیلات زرد به ظاهر کارگری باشند.» در یکی از سوالات پیشین خود می گوئید: «خواسته اند با این «سوال» از دیگرانی که طی سال های گذشته به قصد ترور شخصیتی، من را مورد حملات قلمی خود قرار داده اند، عقب نمانند» اگر عضویت من در سالیدریتی سنتر برایتان مهم نبود " و شما را با آن کاری نیست " پس چرا آن را نوشته اید؟
برای آگاهی شما و بسیاری همانند شما باید بگویم که:
اولاً من هیچگاه عضو سالیدریتی سنتر نبودم و هیچ کمکی از آن نهاد نگرفته ام (هنوز هم علیرغم این همه هیاهو و جار و جنجال، کسی مدرکی در این زمینه ارائه نکرده است. دلیلش هم روشن است چون که هیچ مدرکی وجود ندارد. و هنوز هم منتظر هستم کسی که از من و نماینده سندیکای واحد سوال کرد و گفت مدارکش را در ظرف چند روز میاورد.
ثانیاً اگر سال ها جواب تارنماهای معلوم الحالی مانند سلام دمکرات، دنیای ما، و افرادی با اسم های مستعار بدون هویت ... را ندادم، برای آن بود که در برخوردهای آنان، هیچ صداقتی نبوده و نیست و مسأله اشان جنبش کارگری و سازمانیابی کارگری نبوده است.
ثالثاً این کسانی که امروز شما از اتهاماتشان بر علیه من استفاده میکنید، یادتان شاید نباشد در مقاله خودتان ”سنگ می کشم بر دوش، سنگ الفاظ...” به بخشی از آنها گفتید ”ایکاش حتی یک دلیل کوچک از آنهمه سرسپردگی که منتسب به آن شده ام و یا یک نشان اندک از میدان داری و کارزارِ شوم”. اما خودتان در همان بازی گیر کردید، حتماً میدانید که مخالف مخالف شما لزوماً دوست شما نیست.
زمانی که در اتحاد بین الملل، برای ترجمه مطالب کارگری بقصد آگاهی رسانی به جنبش کارگری، از اشخاصی به عنوان مترجم استفاده می کردیم. برای ما گذشته، آینده، شغل و باورهای کاذب (ایدئولوژی)افراد معیار اندازهگیری نبود. از کسانی که خود در دهه نود همیار جنبش ”کارگری لهستان بودند” و لهستان امیدشان بود، تا کسانی که بعدها در قامت ضد امپریالیست در آمدند، و تا آخرین مراحل کاندید ریاست جنبش ضد جنگ شدن پیش رفتند (نهادهای ضد جنگی که رهبرانش چه در دوران اسیر کشی دهه شصت تا زجرکشی کارگران در این دوره هیچگاه پشت جمهوری اسلامی را خالی نکردند ). انسانهای شریفی که چه آن موقع و چه در حال حاضر ترجمه میکنند بدون هیچگونه ادعایی.
آنگاه که حسادت تبدیل به کینه شود تمام معیارها اخلاقی از بین میرود و هدف وسیله را توجیه میکند، وعدهای موضوع سولیداریته سنتر را پیراهن عثمان کردند. ولی دوستان نمیخواهند اعتراف کنند که اختلاف اشان با من از آنجا شروع شد که به آنها انتقاد میکردم که چارچوب فعالیتمان در خارج از کشورباید حمایت از جنبش کارگری در داخل ایران باشد. نقش ما ایجاد حزب کارگری برای کارگران داخل کشور نیست.
قبل از شروع این ماجراهای رادیکال نمایانه این افراد، در سال ۲۰۰۶ مقاله "وضعیت کارگران آسیا" (۲) از من چاپ شد، که نیازی به توضیح ندارد. نامههای خصوصی و محرمانه بسیاری برعلیه من نوشته شده و در اختیار بسیاری قرار داده شده است از نهادهای کارگری تا محل کارم. کاری که در تاریخ یکصد سال مبارزه ضد استعماری ایران مشابه اش وجود ندارد.
اما نقدتان به نهادهای کارگری ما. اتحادیه های کارگری هم سنت و مبارزات خاص خودشان را دارند. بهداشت، بیمه بیکاری، نبود تبعیض، کار شرافتمدانه، مزد بیشتر، حق زایمان، مهدکودک ،بازنشستگی و رفاه نسبی محصول مبارزات نهادهای مستقل کارگری و اتحادیه های صنفی است. من در اتحادیه خدمات عمومی کار کردهام که معتقد به مبارزات اجتماعی هستند و بیش از نیم قرن مبارزه جدی را پشت خود دارند. و در حال حاضر نماینده در شوراهای کارگری شهرهای هستم که هزاران شعبه اتحادیه های متفاوت عضو آن است و تاریخ مبارزات کارگرانش بیش از یکصدوچهل سال است. برای من افتخار است که در کنار سنت گریس هارتمن، شیلا کار و جودی دارسی کارمی کنم، زنانی که نه تنها در مقابل سیستم سرمایه داری، حتی اگر اتحادیه اشان برای احقاق حقوق کارگران عضوش کم کاری میکرد در مقابل نهادهای خودشان هم ایستاده اند.، خود من هم در تمام این مدت همیشه با رأی کارگران انتخاب شده ام. حتماً کار در اتحادیه های کارگری، اشکال هم دارد. حال شما که تجربه بهتری از این سندیکاهای زرد را پشت خودتان دارید، بفرمایید این گوی و این میدان! کسی جلویتان را نگرفته است، شما سندیکای سرخ، سبز و رنگ دلخواه خودتان را بزنید. ولی با این دیدگاه هایتان هنوز زود است که این نوع نقد را به سندیکاهای کانادا داشته باشید. با اینکه در پنجاه کشور با اتحادیه های کارگری کار کردهام و از چین تا فلسطین بودهام، ولی هیچگاه در بازی سیاست خارج از کشور وارد نشده ام، چرا که شاید روزگاری نه چندان دور، شرایط خاورمیانه امروز برای کسانی مبهم بود، ولی واقعیتی قابل پیشبینی بود و بسیاری از جریانات عدالت خواه همین کشورها (برخی از اتحادیه های کارگری مستقل این کشورها ) در این بازی خطرناک نقش داشتهاند. وضعیت عراق در مقابل چشم ما قرار دارد.
رسم بر این است که معمولاً بعد از مرگ هر کسی روشن میشود که در کجا قرار داشته و چه کرده است. اما این را اعلام می کنم که تا این لحظه تنها و تنها، برای بهتر شدن زندگی کارگران ایران و جهان مبارزه کرده ام. فعالیت های ما در چهارچوب حقوق شهروندی و علنی است. انگیزها و اهداف را میشود به آسانی تشخیص داد. متأسفانه در کشور ما تجربه فعالیت علنی بسیار محدود است. بدبینی و بی اعتمادی کارگران ما نسبت به تشکل های سیاه و بیرنگ وطنی، ناشی از شرایطی است که به کل جامعه تحمیل شده است. من برای تمام کسانی که در مقابل این نظم مخوف، قد علم کنند، به دیده احترام مینگرم و دستشان را میفشارم.
مهدی کوهستانی
بهمن نود
زیر نویس:
(1)تمام اخبار مجمع عالی اول برروی سایت پیام کارفرما قرار میگیرد
payamekarfarmayan.com
(2)در آن مقاله درپاسخ به سوال زیر این پاسخ را داده بودم:
اتحادیه های کارگری در سطح جهان در رابطه با جنگ و گسترش آن به خصوص در خاورمیانه چه برنامه ای دارند و آیا اساسا این جنگ ها را که بیشترین صدمات و خسارات آن به طبقه ی کارگر این کشورهاست محکوم می کنند یا نه؟
ببینید اتحادیه های کارگری عمدتا دودسته هستند. اتحادیه های کارگری امریکا که بیشتر وابسته به دولت آن کشورند ولی مثلا اتحادیه های کراگری فرانسه به گونه ای دیگر هستند وبه صورت فعال برعلیه جنگ موضع می گیرند. اما مساله ی خود کارگران در امریکا با مساله اتحادیه ها تفاوت دارد. فعالان کارگری درخودامریکا هر چند رهبری اتحادیه را در دست ندارند اما در بسیاری مواقع از تظاهرات ضدجنگ حمایت کرده و در آن شرکت کرده اند. این جنبش ضد جنگ که در سراسر جهان مشاهده می شود نیروی اصلی آن را فعالان کارگری و اتحادیه ها و روشنفکران چپ تشکیل می دهند که به هر حال عمدتا طرفداران کارگران وجنبش های کارگری هستند. شما نمی توانید در میان جنبش های ضد جنگ مثلا نومحافظه کاران و یا مدیران شرکت های بزرگ چند ملیتی را مشاهده کنید. جنبش های ضد جنگ در سراسر جهان بر دوش کارگران و روشنفکران طرفدار حقوق کارگران است. اتحادیه های کارگری به طور عمده طرفدار صلح خواهی و ضد جنگ هستند. اما میان اتحادیه های کارگری به خ صوصدر کشورهایی که سرمایه داران به صورت مافیایی عمل می کنند، گروه های راست گرا نیز نفوذ دارند که دوره ی جهانی سازی آن نفوذ راست گرایان روز به روز کمتر می شود هر چند تا کنار گذاردن راست گرایان و طرفداران جنگ در میان اتحادیه های کارگری راه زیادی است اما بدنه ی کارگری مخالف جنگ بوده و این خواست خود را درهر زمان نشان داده اند و برای گسترش فعالیت های ضدجنگ کارگران کشورهای مختلف تلاش فراوانی را صورت می دهند.
(راه آینده 2، شماره ی 2، مهر 85)
|