بهار عربی چه سرانجام تلخی داشت! - محمدعلی مهرآسا
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۴ بهمن ۱٣۹۰ -
۲۴ ژانويه ۲۰۱۲
بهار عربی واژه یا اصطلاحی بود که در سال ۲۰۱۱ میلادی به قیام و شورش مردم شمال آفریقا از تونس و الجزیره تا مصر و لیبی اطلاق شد؛ و اخیراً این اصطلاح به قیام مردم سوریه هم تفویض شده است. من نمی دانم این اصطلاح را چه کس و مقام و یا موسسه ای به این حرکت و اعتراضِ بخشی از مردم عرب زبان شمال افریقا که خواهان آزادی و حکومت دموکراسی بودند، اهدا کرده است؛ تنها می دانم که این حرکت نه تنها از همان ابتدا بهار نبود؛ و تمام مدارک و شواهد پایان ناخوشی را نشان میداد، بل به زمستانی سخت و زمهریر تبدیل شد که بخش اعظم قیام کنندگان آزادی خواه یعنی مردمان سکولار آن جوامع را یخزده کرده است. برعکس اوضاع درست به کام و میل باورمندان و متعصبان دین اسلام گشته و خوشنودی و شعف مسلمانان قشری و فرصت طلبِ در گوشه خزیده را فراهم ساخته است. تحولی که به هر جهت درنهایت به سود خشک اندیشی و تحجر دین رقم خورد!
ده ها سال است کودتاها توسط ارتشیان این گونه کشورهای خاورمیانه و خاور دور (که قرنها مستعمره خلفای عثمانی بودند) برای در دست گرفتن قدرت و حکومت و سرانجام استقرار استبدادی سیاه و تلخ، مردمان عوام و عادی ی این سرزمینها را چنان از حکومت و حاکمیّت متنفر و منزجر کرده است که در خفا و خلوت خویش، ضمیر نگران و خیال پریشان خود را به اسلام و دین متحجر پناه داده و سپرده بودند؛ تا از یک سو با توسل به اوراد و اذکار دینی، درون خود را آرامشی بخشند؛ و از دیگر سو با جبهه گیری در پناه دین، با استبداد برون به مبارزه ای درونی متوسل شوند.
این گونه آدمیان که در هر جامعه و میان هر قوم و طایفه ای به عوام مشهورند، نه آزادی سیاسی را می شناسند و نه از دموکراسی آگاهی دارند؛ و نه اصولاً به این گونه مقولات علاقه ای نشان می دهند. اینان حفظ ایمان توارثی همراه با تأمین هزینه معاش را در مرحله ی نخست زندگی گذاشته اند- و حق هم دارند - و حتا امنیّت نیز برایشان در مرحله بعد قرار می گیرد. عوام ناآگاه مومن، درهمه حال و در هر برهه، چشم و گوششان به دهان و سخن ملایان و متولیان دین است؛ و برای رفع هر مشکل و معضل، موعظه و اندرز شریعتمداران را حجت کامل می دانند و گوسفند وار از آن طبعیّت می کنند.
از سوی دیگر، خطای بزرگ حاکمان و رهبران کودتائی ی این گونه سرزمینها با چنین مردمانِ هنوز عقب مانده ی فکری در این بود که حرص جمع آوری ثروت، و طمع اندوختن دلار و مکنت، آنان را از نیک اندیشی نسبت به طرز معاش مردمان کشور و تأمین نیاز درست و کامل جامعه کور و کر کرده بود؛ و کرده است. آقای قذافی و فرزندانش به بهای فقر ملت لیبی، فزون بر جواهرات و قصرهای متعدد فرعونی، ده ها میلیارد دلار از پول فروش نفت کشور را که متعلق به مردم کشور بود، در بانکهای اروپا و امریکا پنهان و ذخیره کرده بودند. ژنرال مشرف پاکستانی بخش اعظم مبلغ شش میلیارد دلاری را که دولت بوش پسر برای مبارزه با تروریسم به او داد، به حساب شخصی خود در بانکهای اروپا منتقل کرد.
رفتار این حاکمان کودتائی و نوع زندگی این دیکتاتورهائی که با اسلحه و حقه بازی به قدرت رسیده بودند، درست شبیه به سلاطین و خلفای قرون و اعصار گذشته بود و همان روش و سیاق را دنبال می کردند. روشن است در این میان، مردمان عوام این سرزمینها ملجاء و مقامی برای تظلم جز الله و نمایندگانش نمی شناختند و نمی دیدند. لاجرم به سوی مبلغان و متولیان دین راغب و متمایل می گشتند و به دامن آنان می آویختند؛ و فزون بر قبول اوامر شریعتمدار، اندیشه و ذهن خود را نیز با دستورهای فقیهان هماهنگ می کردند؛ و برای رهائی از چنگال فقر و ستم، به الله و دستگاه خدا متوسل می شدند. در اثبات این نظر به یاد داستانی از سعدی بزرگوار در گلستانش افتادم به این شرح:
«یکی را از ملوک را مرضی هائل بود که... طایفه حکمای یونان متفق شدند که مر این درد را دوائی نیست مگر زهره ی آدمی به چندین صفت موصوف. دهقان پسری یافتند برآن صورت که حکیمان گفته بودند. پدر و مادرش را به نعمت بیکران خوشنود گردانیدند؛ و قاضی فتوا داد که خون یکی ازرعیّت ریختن سلامت پادشاه را روا باشد. جلاد قصد کشتن کرد. پسر سر سوی آسمان برآورد و بخندید. ملک پرسیدش که در این حالت چه جای خندیدن است؟ پسر گفت: ناز فرزند بر پدر و مادر باشد؛ و دعوی پیش قاضی برند؛ و داد از پادشه خواهند. اکنون پدر و مادر به علت حُطام دنیا مرا به خون در سپردند و قاضی به کشتنم فتوا داد و سلطان صحت خویش اندر هلاک من همی بیند. پس، بجز خدای عزّوجل پناهی نمی بینم...»
بقیه داستان و نتیجه گیری، مورد نظر این قلم نیست. تنها به این نکته اشاره می کنم که در زمانها و مکانهائی که استبداد و خفقان بر جوامع مستولی است، مردم بویژه عوام - که اکثرِت را می سازد - ناچار به سوی نیروهای لاهوتی و اوهام آسمانی می رود و می گرود و نجات را در پناه دین و مذهب می جوید. زیرا برایش مفری دیگر برای تظلم و دادخواهی وجود ندارد. به این دلیل است که می بینیم زمانی که پای آزادی انتخاب پیش می آید و به هنگام انتخابات و رأیگیری از مردمان این نواحی، نظرها به سوی دین باوران و اسلامگرایان متوجه می شود و گروه های اسلامی رأی اکثریّت را به خود اختصاص می دهند.
در تونس و الجزیره اسلامگرایان و احزاب اسلامگرا پیروز شدند؛ و در مصر نیز گروه اخوان المسلمین که ده ها سال است با حکومتهای وقت از فاروق تا ناصر و سادات و مبارک، مبارزه کرده و در میان عوام مطرح و جایگزین شده است، به طرز چشمگیری جلو افتاده است. هم اکنون چهل درسد کرسیهای مجلس را این گروه در اختیار دارد. و بدبختانه پس از این گروه، رتبه دوم نیز نصیب گروهی دیگر از اسلامی ها شده است که به شدت متعصب و متحجرند و نامشان وهابی و سلفی است که کشتن دگر اندیشان را مانند نوشیدن آب روا و جایز می دانند.
بدیهی است که در غیاب آزادی و در وضعیّت بستن دهان و شکستن قلم، دیدگاه های کهنه و عهد عتیق جان می گیرند و ذهنها و اندیشه ها را به جانب خود جلب می کنند. این که دیدیدم و شنیدیم پس از درهم ریختن شوروی سابق دو باره بساط کلیسا و کشیش و خواندن انجیل با شدتی فزونتر جوامع آن کشورها را فراگرفت، نه به دلیل جلوه و هیمنه آئین مسیح بود، و نه به خاطر محتوای چرند انجیل. بل موضوع در این نهفته بود که در آن وادی، چندین دهه خودِ آئین کمونیسم به دین و مذهبی تازه تبدیل شده بود که بسیار مستبدتر از ادیان قدیمی جلوه می نمود و کاری جز کشتن و به خون هشتن مردمان نداشت. مردم آن کشورها می دیدند و درک می کردند که استالین چه استبدادی برجامعه حاکم کرده و چه خونهائی برای نگهداشت حکومت خود می ریزد؛ و چه انسانهائی در زندانهای سیبری جان باختند. یعنی دینی آمده بود و جایگزین دین قبلی شده بود؛ اما به شدت مخوف و موحش. فزون برآن وضع اقتصاد فلاکتبار، آزادی گفتار و نوشتار نابود؛ و داس مرگ و چکش تحکم پیوسته در حرکت و...
آری مردم دیدند که اگر دین تریاک توده ها بوده است، اکنون دینی به نام کمونیست ِ استالینی رُخ نموده که قاتل و جلاد توده ها شده است. به این جهت، بدون آن که واکنشی نشان دهند، دین مسلط جامعه و آئین عیسی را در خفا و دور از چشم گزمه ها، در ذهن و روان خود زنده نگه داشتند و به فرزندان خود نیز تحویل دادند. کشیشها نیز در آرامش و سکون درون کلیساها به نظاره مشغول و منتظر فرصت مانده بودند. درواقع حفظ باور دینی در ذهن، پناهگاهی روانی شد برای امید به ادامه زندگی. تکرار می کنم، بی شک آنچه سبب ماندگاری مذهب در اذهان مردمان کشور شوروی شد و بود که پس از سقوط حکومت رونمائی شد و جلوه کرد، جاذبه ی آئین عیسی نبود، بل دافعه ی آئین مارکسیسم- استالینیسم بود.
طبیعی است که در جوامع عقبمانده و نا آگاه که به سبب استبداد حاکم دهنها بسته و قلمها شکسته می شود، ذهنهای عوامانه به سوی تحجر آئینهای سماوات و مقولات لاهوتی گرایش پیدا می کند. و مردمان عوام نجات خود را در ایمان به موهومات جستجو می کنند و دستگاه دین بازی و خرافات سازی در علن و خفا رشد می کند و اوج می گیرد.
اگر بهار عربی به زمهریر دین اعراب و ترکتازی اخوان المسلمین و سلفی تبدیل شد، دلیل بنیادی اش را در استبداد نهادینه شده در این جوامع باید جست که خواسته و ناخواسته اذهان را به سوی ماوراء الطبیعه سوق می دهد. در زمان و مکانی که کتاب برای خواندن منحصر می شود و به انجیل و قرآن، و به تبع آن کتابهای اوراد و دعا و جزوه های خرافات، البته ذهن روشن و اندیشه گلشن به وجود نمی آید. لاجرم متولیان دین و واعظان مذهب صاحبان اصلی رأی و نظر مردم خواهند بود؛ و آزادی و آزادیخواهی همچنان فراموش شده و دست نیافتنی باقی خواهد ماند.
به این دلیل هم اکنون به وضوح می بینیم که مردم روشنفکر کشورهای عربی که برای زایش و پیدایش و تأمین آزادی برخاستند و عوام را به دنبال خود کشیدند، همانند ایران ٣٣ سال پیش زمینه و زمان را به دینسالاران باختند و درنهایت نظاره گر پیروزی و تفوق تحجر دین شدند.
تردید نکنیم: حزبی که بر بنیاد سفسطه دین بناشود، اساسنامه و مرامنامه اش بر روی تعبد و تحجر پی ریزی می شود و با دموکراسی و آزادی خواهی سر سازش ندارد. همچنین دولتی که بر مبنای دین اسلام و بر روی دستورهای مابعد الطبیعه و قوانین شریعت تشکیل شود، حکومتی مطلقه و استبدادی خواهد بود.
درضمن، هم اکنون در خبرها آمده است که در کشور لیبی دو باره جنگ و برادر کشی آغاز شده و هواداران قذافی یکی از شهرهای مهم را تسخیر کرده اند. این چیزی بود که من در آخرین مقاله ام به هنگام پایان کار قذافی، به آن اشاره کرده بودم که با وجود این همه اسلحه در نزد مردم لیبی، منتظر جنگ داخلی در این کشور باشیم... پس امید است دستکم سوریه به چنین سرنوشتی گرفتار نشود!
کوتاه سخن:۱- بهار عربی از همان ابتدا با شعارهائی که نیمیش دینی بود، جلوه ای نداشت و بوی بهار نمی داد.
۲- اگر هم نسیمی از بهار در آن وزیده بود و یا نظاره گران چنین حسی داشتند، اکنون سرانجامی غمگین و یخبندان پیدا کرده است...
کالیفرنیا دکتر محمد علی مهرآسا
|