انتخابات یا آزمون قدرت
شهریار رستمی
•
به نظر میرسد گستاخی احمدی نژاد و پیگیری پروژه حاکمیت دوگانه از سوی او نیز سبب شده که دیگر کناره گیری عادی از سیاست برای او و همراهانش ممکن نبوده و در صورت شکست پروژه اش، به واسطه ی تمامی مشکلاتی که در مدت زمامداریش برای "پیشوا" ایجاد کرده، از جمله یازده روز خانه نشینی اش به واسطه ی ابقای حکم مصلحی، مورد تنبیهات سختی قرار گیرد و همین مساله را بغرنج تر کرده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۴ بهمن ۱٣۹۰ -
۲۴ ژانويه ۲۰۱۲
در ورای اختلافات و خط کشی های ظاهری که در مواجهه با انتخابات پیش رو در فضای سیاسی جمهوری اسلامی شکل گرفته، تنها سه جریان و بازیگر عمده و اصلی در این عرصه حضور دارند:
یکم : علی خامنه ای و مریدانش که از نهادها و جریان هایی چون جامعه روحانیت، جامعه مدرسین، هیئت موتلفه، سپاه، بسیج و افرادی نظیر حداد عادل، برادران لاریجانی، محسن رضایی و ... تشکیل شده است.
دوم: احمدی نژاد و جریان موسوم به انحرافی.
سوم: سبز ها.
سبزها که پیشاپیش تکلیف خود را با انتخابات آتی مشخص کرده و تصمیم به تحریم آن گرفته اند.
براین اساس میتوان چنین نتیجه گرفت که انتخابات پیش رو مشخصا نزاع میان علی خامنه ای و احمدی نژاد است بر سر قدرت.
اما چه چیز موجب شد احمدی نژاد که با عنایت رهبری یک شبه از شبانی به سلطانی رسیده بود، به ناگاه به رقیبی و تهدیدی برای "ولایت مطلق" ایشان بدل شود؟
به نظر میرسد پاسخ چنین باشد که: احمدی نژاد به عنوان مجری کودتایی که به دستور رهبری و برای رهایی ایشان از شر حاکمیت دوگانه ی اصلاح طلبان صورت گرفت، علی خامنه ای را به واسطه ی این خوش خدمتی بدهکار خود دانسته و به این ترتیب با تکیه بر ضعف هایی که به واسطه ی همان "جرم مشترک" از ایشان به دست آورده، مدعی بخشی ثابت از قدرت برای خود و همفکرانش شده است.
نزاع در گرفته در حقیقت نزاعی است میان "آمران" و "عاملان" کودتا بر سر دستاورد کودتا.
نزاعی است بر سر قدرتی که تنها میتوانست به صورت نامشروع و با توسل به کودتا در دستان ولی فقیه و دولت کنونی حفظ شود.
طبیعی بود که احمدی نژاد به عنوان کسی که آخرین میخ را بر تابوت اصلاحات زده و "اصلاح طلبان" را علارغم میلشان از کشتی نظام پیاده کرد به این راحتی حاضر به کناره گیری از قدرت نشده و خواهان بخشی از قدرتی باشد که خود نقش محافظ آن را بازی کرده است.
این خواسته حداقل تا امروز با مخالفت و مقاومت "پیشوا" روبرو شده اما جدال هنوز به پایان نرسیده و انتخابات پیش رو عرصه ای دیگر برای یک زور آزمایی مجدد و روشن شدن وزن حقیقی هر یک از طرفین دعواست.
بر این اساس احمدی نژاد و همفکرانش خیز برداشته تا با بدست آوردن بخشی موثر از کرسی های مجلس نهم مقدمه را برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو نیز هموار کرده و به این ترتیب "پیشوا" را به تسلیم و تقسیم قدرت خود واداشته و پروژه حاکمیت دوگانه شان را علارغم میل او عملی کنند.
اما "پیشوا" نیز منفعل نبوده و با تمام توان به میدان آمده تا با استفاده از شورای نگهبان و سپاه و بسیج و ائمه جمعه و صدا و سیما و ... به عنوان کانون های قدرت خود، مانع تحقق چنین پروژه ای شود.
جریان احمدی نژاد با استفاده از ملغمه ای از روش های متفاوت و بعضا متضاد در صدد تقویت پایگاه اجتماعی خود برآمده تا شاید بتواند با توجه به پایگاه ضعیف اصولگرایان سنتی، آرا بیشتری نسبت به آنها بدست آورده و با تکیه بر ضعف هایی که از ولایت دارد از آرائشان حراست کرده و سبب اثرگذاریشان شود.
از طرفی تحریم انتخابات از سوی سبزها و کاهش احتمالی مشارکت کنندگان قاعدتا "امربران ولایت" را برآن خواهد داشت تا جهت تعبیر پیش بینی ایشان مبنی بر "حضور دشمن شکن مردم در انتخابات پیش رو" آرا مردم را دستکاری کنند، اما بعید به نظر میرسد که یکی از طرفین نزاع اجازه دهد که این تقلب به نفع دیگری انجام شود.
به هر حال اگر هیئت اجرایی و نظارت بر سر چگونگی این تقلب، به اجبار یا اختیار به توافقی نرسند قطعا این موضوع نیز به چالشی اساسی برای حاکمیت بدل شده که احتمالا با بلند شدن صدای احمدی نژآد و زیر سوال بردن سلامت انتخابات به پایان خواهد رسید.
به این ترتیب، این موازنه قوای موجود است که احمدی نژاد و اطرافیانش را بر آن داشته تا جهت توسعه پایگاه اجتماعی خود و بدست آوردن آرا مردم به عنوان یکی از ابزارهای کارآمد در کارزار پیش رو، به تاکتیک هایی چون باستان گرایی، مهدی گرایی و استفاده از روش های نخ نما شده ای چون پخش کردن پول های مقطعی در بین قشر فقیر جامعه و... رو آورند.
اما چنان که من میفهمم، همگی این روش ها در شرایط فعلی فاقد هرگونه اثر گذاری و جذابیتی خواهند بود.
آنها چنین می اندیشند که با طرح هم زمان شعارهایی همچون "باستان گرایی" و "مهدی گرایی" و دم زدن هم زمان از "امام زمان" و "کوروش کبیر"، میتوانند هم نظر ملی گراها را جلب کنند و هم آرا مذهبی ها را به دست آورند، در حالی که به نظر میرسد طرح هم زمان چنین موضوعات متفاوت و بعضا متضادی، نه تنها سبب جذب هردو جریان نشده، بلکه در عمل به از دست دادن حمایت هر دو گروه نیز منتهی خواهد شد!
طرح شعارهای باستان گرایانه، آنهم توسط شخصی چون احمدی نژاد که تا دیروز در قله های تحجر قرار داشته و از ارتباط با امام زمان و دیدن هاله ی نور دم میزد و نزد خاص و عام به دروغگویی مشهور است، همانقدر برای ملی گراها و آنهایی که دارای احساسات ناسیونالیستی هستند جذابیت دارد که یهودگرایی هیتلر برای یهودیان، البته اگر هیتلری بود و مانند احمدی نژاد مرتکب چنین دروغ های بزرگی میشد.
در عین حال طرح شعارهایی چون مکتب ایرانی هم که با هدف جذب همین افراد و جریان های ملی گرا انجام گرفت، به همت "پیشوا" و مراجع تقلید معادل کفر ارزیابی شده و سبب آزرده شدن همان بخشی از جامعه شد که قرار بود با تظاهر به تحجر مذهبی و... جذب شوند.
حقیقت اینست که رفتار لمپن مآبانه، دروغ های نفرت انگیز و عملکرد چند ساله ی احمدی نژاد و یارانش همه را به این باور رسانده که این گروه نه تنها به این عقیده (ایران باستان و ارزش هایش) بلکه به هیچ عقیده ی دیگری هیچگونه اعتقادی نداشته و این توانایی را دارند که صرفا با هدف کسب قدرت، یک شبه از "امام زمان" دست کشیده و به "کوروش" و "آرش" بپیوندند.
به واسطه ی سیر نزولی اقتصاد ایران در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد و خصوصا در طی دو سال گذشته و افشای فسادهای مالی حیرت انگیز مربوط به احمدی نژاد و اطرافیانش در این اواخر نیز شعارهای کهنه و عوام فریبانه ای چون ساده زیستی و ادعای مبارزه با مفاسد اقتصادی او هم کارآیی خود را از دست داده اند.
مساله اینست که مدتهاست "پیشوا" به واسطه ی تمرد و زیاده خواهی احمدی نژاد، فرمان تخریب او و همراهانش را صادر کرده و "امربران ولایت" نیز با رمال و جنگیر و فاسد خواندن "ریس جمهور منتخب" و اطرافیانش آنها را رسوای خاص و عام کرده اند.
احمدی نژاد نیز که پذیرفته با وجود چنین فضای نامناسبی حداقل در این مرحله نمیتواند کاندیداهای خود را به صورت رسمی معرفی کند و به این موضوع واقف است که انتساب هر کاندیدایی به او و همفکرانش سبب حذف شدنش توسط شورای نگهبان خواهد شد، تصمیم گرفته که به زعم خود با چراغ خاموش حرکت کرده و افرادی را بدون پرچم یا با پرچم جعلی وارد مجلس کند.
اما اینجا هم به نظر میرسد چند مشکل اساسی وجود دارد:
یکی اینکه تنها کسانی میتوانند به صورت چراغ خاموش وارد عرصه ی انتخابات شوند که دارای خط و خطوط سیاسی مشخص نبوده و برای جامعه و حتی برای جاسوسان شورای قدرتمند نگهبان ناآشنا باشند.
حال اینجا مشخص نیست افرادی که در چنین گمنامی به سر برده و در عین حال به واسطه ی نظارت دقیق شورای نگهبان از هیچ امداد غیبی هم احتمالا برخوردار نخواهند بود، چگونه قرار است رای اکثریت را بدست آورده و به عنوان نماینده ی مردم وارد مجلس شوند.
اگر هم فرض کنیم که احمدی نژاد و همفکرانش قصد دارند با پخش کردن پول توسط این افراد در بین مردم رای آنها را بخرند، باید گفت این روش نیز پیشاپیش شکست خورده و شورای نگهبان بارها تاکید کرده که در این دوره از انتخابات به طور جدی قصد دارد از ریخت و پاش های برخی افراد و جریان ها که منظور همان جریان انحرافی است جلوگیری کند.
حال فرض کنیم احمدی نژاد به هر وسیله ای بتواند نمایندگان خود را وارد مجلس کرده و بتواند اکثریت مجلس آتی را در دست بگیرد.
آیا این مجلس میتواند قدرتمندتر از مجلس ششم، با آن پایگاه اجتماعی وسیعش عمل کند؟
آری! احمدی نژاد دارای اراده ای قویتر از خاتمی بوده و در عین حال بحث آن "ضعف های ولایت" هم مطرح است، اما در مقابل پایگاه اجتماعی فراگیری وجود ندارد و فکر میکنم وجود چند کاغذ پاره و ادعاهایی که به راحتی میتوانند توسط ماشین تبلیغات نظام جعلی و بی اساس ارزیابی شوند، نگران کننده تر از میلیونها نفر در خیابان نباشند که در خرداد ٨٨ نتوانستند علی خامنه ای را به عقب نشینی و تقسیم قدرت خود با اصلاح طلبان وادار کنند.
از طرفی به نظر میرسد گستاخی احمدی نژاد و پیگیری پروژه حاکمیت دوگانه از سوی او نیز سبب شده که دیگر کناره گیری عادی از سیاست برای او و همراهانش ممکن نبوده و در صورت شکست پروژه اش، به واسطه ی تمامی مشکلاتی که در مدت زمامداریش برای "پیشوا" ایجاد کرده، از جمله یازده روز خانه نشینی اش به واسطه ی ابقای حکم مصلحی، مورد تنبیهات سختی قرار گیرد و همین مساله را بغرنج تر کرده است.
شاید بتوان گفت به نوعی کار به "تنازع برای بقا" کشیده شده و همین واکنش طرفین را تا حد زیادی غیر قابل پیش بینی کرده است.
آیا اهرم های احمدی نژاد این قدرت را دارند که خامنه ای را به تسلیم و تقسیم قدرت خود با او وا دارند؟
یا علی خامنه ای قدرتمندتر از آن است که حاضر به تقسیم قدرت خود با عروسک دست ساز و متمرد خود شود؟
باید منتظر بود و دید.
اما به باور نگارنده پایان ریاست جمهوری احمدی نژاد، پایان هستی جریان انحرافی بوده و شکست در انتخابات آتی مجلس نیز آغاز این پایان است.
حذف احمدی نژاد و جریان انحرافی احتمالا برای نظام هزینه زا خواهد بود، اما نه آنگونه که به پایان جمهوری اسلامی منجر شود.
به هر ترتیب چیدمان مجلس آتی و مقایسه ی تصمیماتی که در آن گرفته خواهد شد با ترجیحات طرفین نزاع، میتواند وزن حقیقی هر یک از طرفین را مشخص کرده و از این راه سبب روشنتر شدن روند آتی اداره کشور شود.
در پایان اینکه انتخابات پیش رو برای سبزها هم به نوعی دیگر آزمون قدرت خواهد بود.
اگر سبزها را طیفی در نظر بگیریم که از اصلاح طلبان سابق شروع و به مخالفین نظام منتهی میشود و تمامی این افراد و جریان ها هم حداقل در متقلبانه بودن انتخابات ٨٨ با یکدیگر توافق نظردارند، شاید بتوان ادعا کرد که تنها بخش کوچکی از سبزها به تحریم انتخابات نخواهند پیوست.
سبزها برخلاف اقتدارگرایان جریانی رو به رشد بوده و سبزیشان هم مدام در حال پررنگ تر شدن است.
اما هستند معترضانی که منافع کوتاه مدت یا ترسشان از هزینه های احتمالی ناشی از عدم شرکت در انتخابات، مانع پیوستن آنها به تحریمیون خواهد شد.
به هر حال انتخابات پیش رو هم مانند هر عرصه و موضوع دیگری که افراد و جریان ها را به موضع گیری و ابراز عقیده وادار میکند، به روشن تر شدن فضا و توهم زدایی از همه منجر خواهد شد.
|