در سوگ شهریار جان صالح
اسماعیل خویی
•
شهریارا! ترکِ شهر وشهریاری کرده ای:
وزغمِ خود، شهر را بر یار تاری کرده ای.
آن شبستان های پر شادی وشور از خویش را
در غیاب ات، شبسرای سوگواری کرده ای.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۰ بهمن ۱٣۹۰ -
٣۰ ژانويه ۲۰۱۲
شهریارا! ترکِ شهر و شهریاری کرده ای:
وزغمِ خود، شهر را بر یار تاری کرده ای.
آن شبستان های پر شادی و شور از خویش را
در غیاب ات، شبسرای سوگواری کرده ای.
باغی از آهنگ های رنگ رنگ از تو به جاست
که به خون، خونِ دلِ خویش، آبیاری کرده ای.
لیک، "ناکام" ات نخوانم من، جوانمرگِ منا!
که بر اسبِ کامِ خود عمری سواری کرده ای.
همچو زخمی که زدی با مرگِ خود برجانِ ما،
کار بسیار و همه بسیار کاری کرده ای.
چون تویی کی میرد؟! ای جانِ نفور از کهنگی!
رختِ نو برتن به جای رختِ پاری کرده ای.
نی ، غلط گفتم! ز بس یادِ تو شادی آوَرَد،
سوک را از خانه ی یاران فراری کرده ای.
رود گردد، زورقی رقصان بر آن تابوتِ تو،
اشکِ شادی ها که از بس دیده جاری کرده ای.
دور پروازان ِ رنگین بالِ آهنگ اند و بس
صیدهای خوش که تو بازِ شکاری کرده ای.
خود خزانی گشتی، امّا- باغبانا!- شاد باش
کز دمِ خود زندگی مان را بهاری کرده ای.
چندم چندم ۱٣٨۹، بیدرکجا
|