•
بیهوده رشک مبر
من نیز اشکهایم را در تُنگهای بلور به سرداب غرور
انبار کردهام
اما همه از شگرفی شرابم بود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۴ بهمن ۱٣۹۰ -
٣ فوريه ۲۰۱۲
گرسنه، اما نهچندان که طاقت طاق شود
گاه پشت و گاه رو به خورشید
بر هر چه که شاید و نشاید، سر فرود آورده
عطر بادام تلخ را در ریهها فرو میدهد
هر چه را که نباید، از یاد برده است
پلکها نیمه بسته، لنگ لنگان
سال نو مبارک
رهگذر جادهی لغزان مالرو!
به کجا میروی؟
کدام ستاره را به زمین کشاندهای
که اینچنین پرشتاب از سرچشمه دور میشوی؟
باد رمههایت را به رقص کدام علفزار میبرد؟
کدام خدای را امسال تندیس میتراشند
تا تو بر تارک آسمان بنشانی؟
خدای دغدغه های پوچ؟ شنبه بازارهای ارزان؟
تخمه شکستنها، نق زدنها ؟
و عاقبت خسته بر گلیمی کهنه آسودن؟
سال نو مبارک
دیر است
و من بر کمرگاه کوه میدوم
تا ماهی عید پارسال را
پیش از اینکه در آبهای آلوده بگندد
به سرچشمه برسانم
آنجا که پریان بر بوتههای بادام لم داده،
هزار و یکشب را میسرایند
هر شب قصهای تازه، هزار قصه هنوز در پیش
و از این افسون، من در خنکای آب سر فرو برده
در جویبارها جاری، بر چمنزارها یله میچرخم
صدای پریان در گلویم، از گذرم دانه میروید بر کَرتها
هزار چمنزار بکر در پیش
بیهوده رشک مبر
من نیز اشکهایم را در تُنگهای بلور به سرداب غرور
انبار کردهام
اما همه از شگرفی شرابم بود
آه . . . شرابم!
قطره ای در ساغرت نمیریزم،
شوکران میشود
کلافه میکند، دیوانهی دیوانه
مرا به دام دغدغههای پوچ میانداز
ورنه
زخمی بر بال شاهین، از آشیان پر میکشد،
صیقل افق خدشه بر میدارد
لاکپشت پیر به لجنزارِ جبر در میغلتد
ریههایم خزه میگیرند
سال نو مبارک
رهگذر جادهی کج و معوج
مرا از زنجیر دغدغههایت رها کن
من نیز با مهر دستمالی زیر چانهات میبندم،
بر پرچین باغ میانه مینشانمت
سفرهی زمین مال تو
اما آن تُنگ بلور
یا قطرهای از این شراب؟
هرگز!
سال نو مبارک!
آتلانتا اول ژانویه ۲۰۱۲
divanpress.com
|