کنگره ملی: «اتحاد» یا «همکاری» ایرانیان؟
آرش سلیم
•
تشکیل این کنگره برای تمرین دمکراسی و آموزش رواداری به هموطنان از همه جریانات و گروه ها خواهد بود. اگر این کنگره تشکیل شد و توانست برای مدیریت تعارضات و تضادها و کم کردن شکاف های موجود و نزدیک کردن ایرانیان گام هایی بردارد و برنامه هایی ارائه دهد، صلاحیت ورود به عرصه سیاسی به مثابه یک پارلمان موقت را به دست خواهد آورد!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۶ بهمن ۱٣۹۰ -
۵ فوريه ۲۰۱۲
بنیاد اولاف پالمه سوئد تنی چند از فعالین سیاسی خارج کشور را برای شرکت در یک کنفراس دعوت نموده است. با این دعوت، موضوع اتحاد مخالفین جمهوری اسلامی و چگونگی اتحاد آن ها بار دیگر داغ شد. این یادداشت نگاهی دارد به چگونگی اتحاد و/یا همکاری ایرانیان در کوتاه مدت، میان مدت، و درازمدت!
نخست باید بین:
1) «اتحاد» تعدادی از سازمان ها و احزاب مثلا در یک «جبهه»، و
2) «همکاری» همه سازمان ها و احزاب و جریان های سیاسی و اجتماعی در «کنگره ملی»؛
فرق گذاشت. «اتحاد» معادل تشکیل «فراکسیون» پارلمانی است، اما «کنگره ملی» معادل خود پارلمان و یا مجلس شورای ملی است. «اتحاد» گروه ها و احزاب اقدام بسیار شایسته ای است. تشکیل این اتحادیه ها هم در جریان مبارزه و هم دوران گذار و هم پس از استقرار دمکراسی، بر سرعت پیشرفت در کارها خواهد افزود- به ویژه در کشورهای نوپا در دمکراسی که تعداد احزاب معمولا خیلی زیاد می باشد. آشکار است که شرکت در این گونه «اتحاد» ها و فراکسون ها عندالزوم همیشگی نیست. معمولا پیرامون موارد مشخص و برای مدت معینی می باشد. اما شرکت در پارلمان و همکاری با دیگر هموطنان برای اداره امور جامعه و رفاه و بهروزی همه شهروندان، همیشگی و یک وظیفه ملی است.
دوم این که وقتی به مشکلات و مسائل می پردازیم می بایست توجه داشت به چه دوران و یا مرحله ای مربوط می شوند. به طور کلی باید بتوان بین سه مرحله زمانی زیر و مسائل هر مرحله تمایز قائل شد:
1) دوران «مبارزه» برای به تسلیم واداشتن دیکتاتوری (کوتاه مدت)،
2) دوران «گذار» به دمکراسی پس از تسلیم و یا حاضر شدن رژیم به مذاکره (میان مدت)،
3) دوران «قرار» و یا استقرار دمکراسی (درازمدت).
هر چه در دوران «مبارزه» هماهنگ تر و موثرتر رفتار کنیم، این دوران کوتاه تر خواهد بود. حتی دوران «گذار» کوتاه تر و موفق تر خواهد بود. و هر چه در دوران گذار با تفاهم بیشتر بتوان بهتر و اصولی تر عمل کرد، دوران «قرار» زودتر آغاز می شود و دمکراسی نیز پایدارتر خواهد بود.
و اما آن چیست که از این طلسم ناکامی تاریخی ایرانیان در برقراری دمکراسی، گره باز خواهد کرد؟ پاسخ به این پرسش، «همکاری» هر چه گسترده تر ایرانیان است. وسیله آن هم یک «کنگره ملی» فراگیر است که بتواند حتی الامکان همه احزاب و «اتحاد» ها و جریانات را زیر یک سقف جمع کند! این کنگره ملی موقت برای دوران «مبارزه» و تکمیل شده آن برای دوران «گذار» می باشد. بدیهی است که در دوران «قرار» پارلمان منتخب مردم یکی از ارکان حکومت خواهد بود.
با این مقدمه در راستای تشکیل کنگره ملی، به چند نکته کلیدی درباره چهار آسیب و یا عامل بازدارنده ی گریبانگیر «اتحاد» ایرانیان [1]، و در «اینجا» همکاری ایرانیان اشاره خواهد شد:
آسیب اول: دوگانه اصلاح- انحلال/سرنگونی
شرط انحلال رژیم می تواند یک اصل برای «اتحاد» بین گروه های نزدیک به هم برای تشکیل یک جبهه و یا اتحادیه باشد. اما برای کنگره ملی در مرحله مبارزه، فراگیر ((inclusive نیست. چرا که اصلاح و سرنگونی/ انحلال دو رویکرد است که هر کدام طرفدارانی دارد با دلایل آن. تجربه این سه دهه نیز نشان می دهد که تا کنون هیچکدام در پایان دادن به استبداد موفق نبوده است. علاوه بر این شرایط کسانی که داخل کشور زیر تیغ یک رژیم به غایت بیرحم و بی پرنسیب زندگی و فعالیت می کنند، و شرایط کسانی که در دمکراسی های غرب زندگی می کنند؛ مساوی نیست. برای همه افراد نه مقدور است و نه صلاح است که خط مقدم را رها کنند و به کشورهای آزاد مهاجرت کنند! در عمل هم می بینیم راه حل هایی چون راه حل کشور یمن، در تسلیم و کنار رفتن دیکتاتور، می تواند یک گزینه باشد. یعنی «مبارزه» تا رفتن دیکتاتور و رسیدن به مرحله «گذار»! در دوران گذار با تشکیل دولت موقت زیر نظر «کنگره ملی»، «تغییر» به نظام نوین با برگزاری رفراندم و تشکیل مجلس قانون اساسی و برگزاری انتخابات پارلمان و غیره عملی می گردد!
واژه «تغییر» می تواند مشکل این دوگانه اصلاح- سرنگونی را حل کند. «تغییری» که هدف آن تبدیل وضعیت موجود به وضعیت «قرار» و استقرار دمکراسی بر مبنای بیانیه جهانی حقوق بشر باشد. اما حتی با پذیرش این مفهوم از «تغییر»، هنوز بخشی از اصلاح طلبان به کنگره ملی نخواهند پیوست. این مشکل چگونه می تواند حل شود؟ با خالی نگاه داشتن صندلی آن ها تا روزی که صلاح بدانند و به کنگره بپیوندند! آن هایی که داخل کشور در حال مبارزه هستند و صلاح نیست در این مرحله به کنگره بپیوندند مسلما پس از تسلیم رژیم و در دوران «گذار» رسما به کنگره ملی خواهند پیوست. «هنر» سیاست پیدا کردن راه حل است و نه ملامت دیگران و تحکم و هژمونی یک گروه و یا یک «اتحاد»!
آسیب دوم: عدم پذیرش اعلامیه جهانی حقوق بشر توسط برخی از گروه ها
بیشتر گروه ها و سازمان ها و احزاب بیانیه جهانی حقوق بشر را قبول دارند. اما برخی از گروه های چپ (کمونیست) که مالکیت خصوصی را قبول ندارند، حاضر به پذیرش بیانیه جهانی حقوق بشر نیستند. چرا که این بیانیه بر مالکیت خصوصی تاکید دارد. این مساله به دوران «قرار» مربوط می شود. در جامعه آزاد و با آزادی هایی که بیانیه جهانی حقوق بشر برای آنها تامین می کند می توانند افتصاد کمونیستی را تبلیغ کنند و اگر تعداد نماینده کافی در پارلمان داشتند، می توانند این اقتصاد را پیاده کنند! در هر حال این گروه از افراد می توانند به هنگام امضای بیانیه جهانی حقوق بشر، مشخص کنند که کدام اصول را قبول ندارند! حتی در دوران «گذار»، حکومت کمونیستی می تواند یک گزینه در رفراندم باشد! با این حساب پذیرش اعلامیه جهانی حقوق بشر به نفع آن هاست. چون در را برای به قدرت رسیدن آن ها از طریق دمکراتیک باز می گذارد. می توانند آن را مشروط بپذیرند. همانقدر که رنگارنگی و انتخاب آزاد از طریق صندوق های رای را بپذیرند در این مرحله کافی ست!
آسیب سوم: دوگانه جمهوری - مشروطه (پادشاهی)
تصمیم گیری درباره شکل حکومت و ارگان های آن به دوران «گذار» مربوط می شود. هر چند قانون اساسی که بر مبنای بیانیه جهانی حقوق بشر تدوین می گردد، راه را برای تغییر نظام حکومتی باز می گذارد. یعنی اگر در دوران گذار نظام جمهوری (پارلمانی) رای آورد، آخر دنیا نیست. طبق قانون اساسی در دوران «قرار» هر زمان می توان نوع حکومت را به آرای مردم و رفراندم سپرد. آن چه مسلم است وراثت مبنای هیچ امتیاز و پستی نخواهد بود. به فرض انتخاب گزینه مشروطه سلطنتی توسط رفراندم، می توان پست تشریفاتی شاه را رقابتی و از طریق انتخاب مردم و یا نمایندگان آن ها پر کرد!
آسیب چهارم: فدرالیسم
فدرالیسم مرحله پیشرفته و تکامل یافته دمکراسی است و به دوران «قرار» مربوط می شود. یعنی بعد از استقرار دمکراسی و تمرین دمکراسی و رشد و پیشرفت سیاسی- اجتماعی به جایی می رسیم که فدرالیسم اداره بهینه جامعه می شود. تا رسیدن به این مرحله بیانیه جهانی حقوق بشر حقوق کلیه شهروندان منجمله گروه های قومی و مذهبی و سایرین را به روشنی و خوبی تامین می کند.
با توجه به نکات بالا، می توان به تشکیل یک کنگره ملی فراگیر اقدام کرد. به گمان من علت العلل عدم پیشرفت و شاید بن بست کنونی ما ایرانیان، شکاف ها و انباشت کینه ها در هفت دهه اخیر است. با این حساب:
- تا آن جایی که به ایدئولوژی و برنامه و پلتفرم سیاسی احزاب و سازمان ها (اتحادها) مربوط می شود، این تمام مردم ایران هستند که در آینده با رای خود قضاوت خواهند کرد و نه «داوری» احزاب و سازمان ها و یا اتحادهای رقیب درباره یکدیگر! متاسفانه در این سه دهه اخیر که احزاب اپوزیسیون بندهای برنامه ها و خواسته های خود را در رقابت با هم بالا و پایین و کم و زیاد می کردند، تصورشان حاکمیت و هژمونی یک گروه و مسلما گروه خودشان بوده است! آن دوران شاید الگوی حاکمیت یک حزب و یا یک طبقه جایگاهی داشت. اما دوران ما دوران دیگری است. تجربه بشری نشان داده است این تکثر و رنگارنگی نه تنها تهدید نیست که فرصت است.
- برای آن بخش که به دشمنی های ناشی از رخدادهای تاریخی و خائن خواندن یکدیگر بر می گردد، نمی توان کار چندانی انجام داد. این همه کتاب و این همه مقاله و «افشاگری»درباره یکدیگر نوشته اند! اما می توان برای مدتی آتش بس در جنگ لفظی و مقاله ای اعلام کرد و افراد جوان تر را در صف مقدم مذاکرات و گفتگوها قرار داد. در حالی که افراد سالمندتر و متاثرتر از دوران درگیری ها، که علیه دیگران موضع گیری های تند حذفی داشته اند، می توانند در پشت صحنه فعال باشند. تشکیل کنگره ملی و پیاده کردن برنامه هایی در جهت مدیریت تضادها و تعارضات [2] می تواند به کم شدن این دشمنی ها کمک کند.
بنابراین می توان به تشکیل کنگره ملی برای شکستن یخ های تاریخی و برای مبارزه و گذار به دمکراسی اقدام کرد. به هر حال در آینده و دوران «قرار»، این کلیه ایرانیان هستند که باید بتوانند برای پیشرفت کشور و رفاه شهروندان با هم کار کنند. کار کردن با یکدیگر مستلزم «اتحاد» و با شرط و شروط نیست! گریزناپذیر است! منافع فرد و جامعه در گرو همکاری افراد آن جامعه و استفاده از تمام منابع انسانی است. در راستای تشکیل کنگره ملی می توان به جمع بندی زیر رسید:
1) تمرین سامان یافته دمکراسی و کم کردن شکاف های انباشته شده بین ایرانیان در طول هفت دهه اخیر، باید اولویت اول هر ایرانی باشد.
2) برای منظور بالا تشکیل یک «کنگره ملی» که کلیه جریانات سیاسی و اجتماعی و صنفی و غیره را گرد هم آورد، یک ضرورت است.
3) احزاب و سازمان هایی که باهم نزدیکی فکری دارند بهتر است حتی الامکان با هم جبهه، اتحادیه... تشکیل دهند یا در هم ادغام شوند و به کنگره بپیوندند. در این صورت زمان و نیروی کمتری صرف تشکیل کنگره ملی خواهد شد!
4) کنگره ملی بر اساس سه اصل فراگیر (inclusive) زیر در خارج پایه گذاری می گردد:
الف- پذیرش اختلافات (یکدیگر)
ب- پذیرش و امضای بیانیه جهانی حقوق بشر و ملحقات آن
ج- مبارزه برای حاکمیت صندوق های رای
5) از آن جا که راه رسیدن به حاکمیت صندوق های رای مورد اختلاف است (مثل سرنگونی، انحلال، انقلاب، براندازی، اصلاح، مذاکره ... )؛ واژه «تغییر» که مفهوم آن می تواند فراگیر باشد به کار گرفته شود.
6) تعداد صندلی های کنگره برای هر جریان با محاسبه تخمینی وزن سیاسی-اجتماعی هر جریان و سوابق مبارزاتی آن جریان مشخص گردد؛ مثلا: اصلاح طلبان، چپ مارکسیست، لیبرال، مشروطه خواه، مجاهدین، ملی ها، اصولگرایان ... و غیره
7) جریاناتی که نمی توانند علنی شرکت کنند صندلی آن ها تا زمان مناسب خالی نگه داشته شود. مثلا اصلاح طلبان داخل یا حتی اصولگرایان داخل!
8) به هر نوع تلاشی که در حال شکل دادن به یک «کنگره ملی» در حال انجام است احترام گذاشته شود. آن تلاشی که بتواند بیشترین جریانات را به طور اصولی گرد هم بیاورد، و تعهد پیوستن بقیه را در زمانی که خود صلاح می دانند داشته باشد؛ تلاش برنده خواهد بود.
9) بهتر است هسته اولیه برای تشکیل کنگره ملی شامل تعدادی محدود از دانشگاهیان هر جریان باشد. همچنین افرادی باشند که علیه دیگر جریانات و احزاب و سازمان ها برخوردها و موضع گیری های تند و حذفی نداشته اند.
10) تشکیل این کنگره برای تمرین دمکراسی و آموزش رواداری به هموطنان از همه جریانات و گروه ها خواهد بود. اگر این کنگره تشکیل شد و توانست برای مدیریت تعارضات و تضادها و کم کردن شکاف های موجود و نزدیک کردن ایرانیان گام هایی بردارد و برنامه هایی ارائه دهد، صلاحیت ورود به عرصه سیاسی به مثابه یک پارلمان موقت را به دست خواهد آورد!
پانوشت
[1] آسیب های چهارگانه اتحاد، اسماعیل نوری علا، گویانیوز، 14 بهمن 1390
news.gooya.com
[2] جنبش سبز و مدیریت تعارضات و تضادها، آرش سلیم، سایت رادیو زمانه، 27 آبان 1389
zamaaneh.com
|