سرمایه داری و مفاهیم «تحریم» و «شعار»
ناصر پسانیده
•
کارو عملکرد «روح سرمایه داری» با خوانش و بیان ماکس وبر؛ «جدا سازی» و تجزیه ی افراد و اجزاء از همدیگر و تهی کردن آنهاست. تهی شدن افراد و اعضا برابر است با تهی شدن معانی و مفاهیم؛ و معنی یا روح «تحریم» نیز از این قاعده جدا نیست
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۷ بهمن ۱٣۹۰ -
۶ فوريه ۲۰۱۲
۱ـ «تحریم» نوعی زبان و وسیله یا گزینه ای است : «تنبیهی»، «تحمیلی»، و «تعلیمی» که با اجتناب از تنشِ فیزیکی، ودر پی تحقق خواست مشخص و برای رسیدن به هدفی مشخص اتخاذ و بکار گرفته می شود.
۲ـ «تحریم» شکلی از رفتار، ونوعی از «زبانِ بجان آمده» از میان فضای تنگ و تاریک واز روزنه های باریکی است، که به اشکال گوناگون تلاش و جستجو به گشایش راه ها و روش ها را دارد.
٣ـ «تحریم» محصول شرایط بوجود آمده و تحمیل فضایی ویژه از جانبی است، که در آن افراد ودسته ها، و جریانهای گوناگون فکری و عقیدتی، در قالب های متعدد سیاسی ، جبرا به اتخاذ و کاربرد آن روی می آورند.
در یک فضای سالم عمومی، که طبعا بستر آن توسط حاکمان سیاسی ، و به وسائل گوناگون ، تولید و فراهم می شود، گفتگودر شکل متعارف و معمول، در ابعاد وسیع و در فضای عمومی جامعه، ضمانت به سرزندگی و پویایی واقتدار و پایداری جامعه می کند.
وقتی اجزاء و آراء جامعه ـ دیگران ـ به هرشکل ممکن، نادیده انگاشته، ویا به هر وسیله ممکن کنار زده شوند، جامعه بدآن سبب وبه موجب آن، در کل خود با عکس العمل ویژه و دیگرگون در شقه ها و پاره های بوجود آمده، و با توجه و با در نظر گرفتن شرایط موجود، و متناسب با نیازها ی زیستی و طبیعی (فردی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ملی و..) وبا رویکرد متفاوت به ارتباطات نوین، و به پیوند و پیوست های دیگرگون ومتناسب با شرایط تحمیلی روی می آورند.
آهنگ پیوند و پیوست ها، که در پروسه ای ـ نه چندان ساده ـ به هماهنگی ها می انجامد، بواسطه ی فشارها یا اختناق و فضای حاصله از آن، صورت و شکل واقعی به خود می گیرد.
در حقیقت «استبداد» با توسل به زور و حمله و با ایجاد شکاف در کل جامعه، به عنوان عامل بوجود آورنده و شکل دهی به مخالفان در اشکال فردی، سازمانی، حزبی و غیره، تحریک به کنش یا واکنش ـ نه الزامن متقابل، بلکه دفاعی می کند.
کنش یا واکنش اجتماعی، محصول و آهنگی (معلول) تحمیلی است؛ ازصداها، رنگها، یعنی جنس های گوناگون و متفاوت، که به واسطه ی فشار و اختناق روز افزون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، که جبرا و بواسطه ی، فشار و تحمیل (زور، استبداد، خفقان و...) به سوی هماهنگی و یک صدایی کشیده می شوند.
پیدایش حرکت وقاعده ی بازی، بنوعی، همانگونه که اشاره شد؛ با توجه به فضای تحمیلی، از سوی مستبدین، تحمیل و تعیین می شود. ولی چگونگی شکل و پروسه ی رشد و تغییر و تحول می تواند دو سویه ویا چند سویه عمل کند.
با توجه به شکل و نوعِ فضا و شرایط غالب، زبانِ «تحریم» می تواند، حدود و خطوط و رنگها و لحن های متفاوت و مختلفی به خود بگیرد.
اگر زبانِ «تحریم» در شرایط ویژه، مورد تحلیل و بازخوانی مجدد قرار نگیرد، در حد یک شعارچند صدایی پرآکنده و فریادِ بی جان باقی خواهد ماند.
مفهوم سازی
لازمه و شرط گسترش منظور و اهداف، در قالب واژه ها، در درجه ی نخست با مفهوم سازی یا آفرینش مفاهیم جاندار و فراگیرشدن آنها، و در گرو پیوندسازی و تولید فضا و شرایط مناسب است.
«مفاهیم» چون هسته هایی هستند که اگر در دل زمین جای نگرفته و ریشه نزنند، قادر به رشد نخواهند شد.
«مفاهیم» کلیدی در ذات خویش دارای رنگ و بو و بقولی، از «کارآکتر» برخوردارهستند. کارآیی اهداف در قالب شعارها بستگی مستقیم با چگونگی کارآکتریزه (موجودیت یا شخصیت دادن) کردن آنها بوسیله ی مفاهیم را دارد.
هدف و آرزوهای تئوریزه شده که در پیوند با مفاهیم و در تن و قالب شعارها جای می گیرند، زمانی و در صورتی قادر به پیوند ارگانی و رشد و نمو خواهند شد که:
۱ـ هدف یا هسته ی اولیه ی نهاده شده در قالب شعار به اندازه ی کافی پرورده و بارور شده باشد.
۲ـ شناخت و احاطه به فضای مورد نظر، با توجه به «شعار» ـ های دردست و یا قابل دسترس باشد.
٣ـ امکان و بستر پویایی و زنده ماندن «شعار» ـ ها، با توجه به مورد ۲ بشکل مستمر و با پشتکارتولید شده یا موجود باشد.
در تمامی شرایط و گزینه های ذکر شده «انسان» در نقش مطالبه کننده و جستجوگر، «وسیله» ـ ای بیش بین شعار یا شعورمادی شده با آرمانها و آرزوی انسانی، نیست.
راز رشد و موفقیت و بلوغِ تفکر سیاسی و کاربردی کردن شعارها درشکستن پوسته ی دگم و روشنفکرانه و در هماهنگ سازی و نگرش جاندار و پویا به پدیده هاست.
بدون شناسایی و شناخت چندگانگی های طبیعی، امکان هماهنگ سازی و رسیدن به یگانگی غیر ممکن است. لازمه ی شناخت و شناسایی در هرعلمی، دقت و توجه به کارکردها و چگونگی موضوعات و مشکلاتی است که فاعلین با آن درگیرند.
چگونگی شکل گیری «مفاهیم» Begriffe و جاندارشدن آنها
هستی، وجود، و تداوم یک مفهوم در قالب شعار، بشرط؛ تپنده گی قلب کلام و هدایت روح و جان و جوهر آن بعنوان خون به رگهای حیاتِ جامعه بستگی داشته ومیسرخواهد بود.
تاثیر یک مفهوم و خواست یا اراده ای؛ درقالب و جان یک شعار، بستگی به پیوند و پیوست های گوناگونی دارد.
شعار شعورمند یا شعور نمادین شده در شکل شعار، نماینده ی فکر و اراده و ریتم های فرهنگی و اجتماعی و ملی (اقلیمی) محسوب می شوند.
قلبِ کلام در شعار، شعورهدایت شده ای است، که احساسات، عواطف، و تمام بستگی و وابستگی های ملی یک ملت را در چارچوب یک کشور به شکل نمادین، نمایندگی می کند.
پیوند و ارتباط عاطفی و احساسی با یک ملتِ تعریف شده ای چون ایران که دارای اقلیم های متفاوت، و متناسب با آن، زبان و فرهنگ واسطوره های تاریخی، وشعرو ادبیات خود ویژه و بومی و...است، برای مدعیان سیاسی، ضرورتی حیاتی است.
جان تپنده ی شعار، در ریتم و آهنگی است که به آن زندگی می بخشد، و در اندرون ریتم و آهنگ، هویت و شناسنامه ملی نهفته است ، و شعار اگر بواسطه ی پیوند با هویت ملی و ریتم های برگرفته ازآن، عطرآگین نشود، می میرد.
بزعم این قلم، با توجه به فهمِ تبیین مذکور،وبواسطه ی فراخوان ملی می توان به کاربردی شدن یک شعار شعورمند امیدوارشد.
همانطور که اشاره شد؛«اراده ی ملی» درشناسایی و شناختِ «هویت ملی» و بواسطه ی مفاهیم اسطوره ای و تاریخی و در پیوند با هنرو فرهنگ (ادبیات داستانی، شعر، موسیقی، فلسفه و بطور کلی آشنایی به علوم صدا، کلام، و تصاویرو...) شکل حقیقی به خود می گیرد.
دشواری های موجود:
۱ـ باتوجه به تصویرداده شده، ضرروت جستجوبواسطه ی کنجکاوی، به دانستن وشناختن و یافتن ریشه ها،برای رسیدن وپیوند با هویتی که بتواند بدآن وسیله تعریفی جامع و مانع از«من» فرهنگی،اجتماعی،اقتصادی و سیاسی (بدون تاکید به؛ «نژاد» و «قومیت») با توجه به تاریخ و پیشینه های متغیر و دگرگون ارائه کند، بیش از هر زمان دیگری احساس می شود.
۲ـ بزعم نگارنده ارگانهای سیاسی موجود که بنوعی، در شکل متشکل و بعنوان مدعیان فکری و عقیدتی، که بخشها و لایه هایی ازجامعه را نمایندگی می کنند، بعلت فقدان اراده و «خودآگاهی» لازم و واقعی ـ حزبی و سازمانی ـ ، نتوانسته اند به پیوند ارگانی با مجموعه ها وارگانها و یا اجزاع تنی دیگری که خود را بواسطه ی ارگان مرکزی اشاره شده تعریف می کنند، برسند. ویا بنابه دلایلی چون فقدان دانش لازم ـ نه الزامن آکادمیک و... عاجز ودرمانده ازشناخت و شناسایی پدیده ها و درک و دریافت ارتباطات میان ارگانی و اجراعی داخل وبیرون پدیده های اجتماعی ، اقتصادی، فرهنگی ـ در فقر یا فقدان تفکرفلسفی ـ قادربه تولید وبازتولید و آفرینش ایده ، نبوده و در نتیجه عقیم شده و یا درمانده اند.
کنش «روح سرمایه داری» به تهی سازی مفاهیم و تنش زایی:
ویژه گی ذاتی «سرمایه داری»؛در سلطه جویی و تسخیراست. تسخیر اندیشه و سپس سلطه برارگانها، ابتدا با تَرَک وبعد شکاف در اجزاء فکرو بدنبال آن بدنه ی اجراعی آغاز شود.
«روح سرمایه داری» با گرایش مادی و تئوریزه کردن خود بواسطه ی «ماتریالیسم مکانیکی» در فرم های گوناگون به خود شکل زمینی و عقلانی می دهد.
مانند هر پدیده ی دیگر «روح سرمایه داری» نیزمتاثراز جهات اقلیمی و با توجه به آن دارای ویژه گی عام وخاصِ متضاد در خویش است.
ویژه گی عام «روح سرمایه داری» با توجه به گفتمان هگل و وبر، کنش به تجزیه ی اجزاء و ارگانهای جامعه با توسل به مادیت و تحریک، و توجه افکارعمومی ،و سمت دهی آنها به «مصرف» و حجم گرایی است.
گرایش طبیعی به حجم افزایی ، که کنش طبیعی ویکی از وِیژه گی های سرمایه داریست، در اندرونش به خاصیت متفاوت ودر حقیقت دیگرگونه ای از «خودگریزی» و دراشکال «فردی» نیز مواجه است.
به بیانی دیگر «روح سرمایه داری» با تولید شکاف، بواسطه ی تحریک و تحرک مادی، ضمن گسست اجزاء از اشکال پیشین؛ قبیله ای و قومی و... به اشکال دیگر ـ پسین ـ کمک به شکل گیری «فردیت» یا «من» انسان می کند.
ولی «فردیت» یا «من» انسان ـ برخلاف ذات خویش ـ ، تنها و بخودی خود پوسته ای بیش نیست. پوسته ای که «روح سرمایه داری» مسبب آن و در پی و صدد افزودن به حجم آن، با تحریکات و تحرکات خودویژه اش است.
پوسته های تهی از هسته و «من» حقیقی، در حقیقت اِگوها( افراد خود محور) یا اجزاء بافت گسلند، که در اشکال تهی، در قالب های فردی و روشنفکرانه و بدون «آگاهی» و «خود آگاهی» حقیقی، اغلب با گرایش به افزایش حجم، در فرم های، شرکتها، سازمانها، دولتها، دانشگاهها و... به بلعیدن و تهی کردن می پردازند.
از ویژه گی های بارز دوره ی معاصرکه درقالبِ واژه ومفهوم «سرمایه داری لیبرالیسم و نولیبرالیسم» تعریف و تصویرمی شود،درکنش و گرایش به؛ گریزاز محورهای جمعی، با توسل به محوریت فردی است، و اصطلاحن گفته می شود؛ «همه علیه هم».
با پیدایش سرمایه داری و رشد روزافزونش تا به اکنون، فردیت یا «من» انسان نیزمتناسب و موازی و در جوار و درون آن، به زندگی و رشد خود ادامه داده.
جوهر و گوهر«من» درگرایش و پیوند و پیوستها و گریزهای دو سویه ی؛ مادی و معنوی متکاملتر شده، در این پروسه «من» انسان، بارعظیمی از خویش را بواسطه ی مذاهب و ایدئولوژهای دگم و مکانیکی از یک سو، و توحش «روح سرمایه داری» لیبرالی، نئولیبرالی و غیره، از سوی دیگر، و بواسطه ی تنش و استحکاکهای بیشمار، از دست داده یا ساویده شده، سیقل خورده، و دراندرون خود بارور شده.
تمامی موارد مذکور، تنها بواسطه ی درک و فهم دیگرگونه ی فردی یا جمعی افراد، و اعضاء مجموعه ای، از مقوله و مفهومی صورت و شکل مادی؛ درفرم پذیرش، احترام، به «منِ» دیگری و«همزیستی» با آن، و یا؛ بواسطه ی، عدم رسمیت و شناسایی «من» دیگری و طرد و«جنگ» با آن بوجود ووقوع پیوسته.
«نوع» و «جنسی» که با احترام به قرائت و خوانش دیگری به تعامل و«همزیستی» با او برخواسته، توفیق تکامل و حیات ابدی یافته. و نوع دیگربا توسل به زور وبا تاکید به باور خود و تحمیل آن، و بدآن سبب وبا توجه به پیشنه و تاریخ مشخص؛ با جنگ، قتل، طرد و... محکوم به زندان ابد درحجم های مادی وساویده شدن، واضمحلال و...شده.
مفاهیم بیشماری از گونه ها و اجزاع ، از درون جعبه ی سحرانگیز«سرمایه داری» قابل استخراج است. ویژه گی جذاب این جعبه همانا در جذابیت و قدرت تسخیرگرانه است. ولی راز هستی و تداوم وجود «سرمایه داری» با تمام پیشوند و پسوندهایش، دردستها و اراده ی «من» خودآگاه و یا ناخودآگاه انسان است.
تا زمانی که ما، یعنی اراده ی همگانی در اشکال فردی Individuumبه «خودآگاهی» لازم و ضروری دست نیافته که : این «من» ویا «ما» هستیم که با «مصرف» خود و با توجه به شکل پاسخگویی به نیازخویش، تعیین می کنیم، که چه فرمی به زندگی فردی و اجتماعی و در نهایت شکل اقتصادی و سیاسی، می دهیم، همچنان «روح سرمایه داری» تعیین کننده ی آراء وشکل زندگی ما خواهد ماند.
جالب توجه هست که بسیاری با باور به این مفهوم ومقوله و گفتمان، در میان رگها و سلولهای «سرمایه داری» بدنبال غولِ باشاخ و دم، یا بی شاخ و دمی هستند که، هستی آنها را که نه ، بلکه زندگی همه را تباه کرده.
پیوند مفاهیم و ارگان سازی:
درک پیوندگیری یا«ارتباط ارگانی» با مفاهیم شبیه به ارتباط بو با دماغ یا صدا با گوش است. ودر شکل دشوار و به اصطلاح بغرنج می توان به ارتباط یا الهام شعربه شاعردر قالب های متعدد و موسیقی در پوسته های صدایی به آهنگساز و همچنین رنگ به نقاش و...را متصورشد.
اگرمفاهیم یا به اصطلاح واژه گان در قالب «شعار» بواسطه ی پیوندهای تشبیهی ذکر شده، جان نگیرند،در حقیقت در نطفه خفه شده و از تولد وبدنبال آن پیوندارگانی و ارگانیگی در سطح دیگر باز خواهند ماند.
لازمه وضرورتِ پیوند وبدنبال آن، فراگیر شدن فکر و ایده در قالب مفاهیم و واژه ها و شعارها، شکستن و گذشتن از پوسته هاست.
جوهرو هسته ی حقیقی انسان، در ذات خود اراده به شگستن پوسته و تولد را داراست، ولی بدلایل زیادی این اراده و خواست، با توجه به شرایط عمومی (اقتصادی، سیاسی،اقلیمی) به سمت و سوی «عقیم شدن» رانده و به ضعف گراییده و در نتیجه از تولد بازمانده.
تنها وسیله ی بقاء فردی و اجتماعی انسان، ایده ایست که بواسطه ی فکرو اندیشه در قالب کلام و مفاهیم پس از گذشتن از پلها و موانع بسیار، منتقل شده، و بواقع پیوند ارگانی می گیرد، و در مراحل دیگرخود را «خودآگاه» یا «ناخوآگاه» ارگانیزه می کند.
اگر «ایده» در قالب ها و پروسه ی مذکور نتواند به ارگانی کردن و ارگانیزه شدن خود بپردازد، در اصل «عقیم» شده.
«بایکوت» یا «تحریم» و یا هر واژه یا مفهوم دیگر، می تواند محصول «ایده» باشد و یا «تقلید». تقلید می تواند جدای از الگو برداری عمل کند، یعنی آموختن از دیگری بواسطه ی آثار و نوشته ها و تجربیات ودر نهایت شبیه سازی و کپی بردای، بدون دریافت و انتقالِ «روح مفاهیم».
مورد اول یعنی فکر و اندیشه ی بر گرفته از«ایده» دارای خودویژه گی منحصر به خود و برخوردار از جذابیت های فراوانی است که پتاسیل فراگیر شدن و پیوندگیری ارگانی را داراست.
در حالی که مورد دوم باتوجه به هویت تقلیدی یعنی فقدان برخورداری از«جوهرحقیقی» و شخصیت یا «من» واقعی و منحصر به خود، بخودی خود فاقد جذبه های لازم و در نتیجه پیوندگیری است. مثال کسانی که متاثراز شرایط وبا توجه به فضاسازی ها، خواسته یا ناخواسته و در اشکال گوناگون به تقلید ایده ای از شخص یا گروهی به شبیه سازی می پردازد که در واقع بعنوان «مترسگ» در نقش انسان ایفای نقش می کند.
عصر اینفورماسیون و مشکل مفهموم سازی
اینفورماسیون In- forma- tion یا اطلاعاتی که امروزه بواسطه های گوناگون (رسانه هایی چون اینترنت، تلویزیون، رادیو، گوشی ها یا تابلت های موبایل و...) خواسته یا ناخواسته به بدنه و ارگانهای جامعه «تزریق» و وارد می شوند، آنطورکه از نام و مفهومش In- form (دردرون خود برخوردار از فرم) پیداست، در اندرون خویش و با توجه به مفاهیم بهم پیوسته ی واژگانی دارای فرم و شکلی هستند که به اصطلاح با خویش منش و روشی را دیکته می کنند.
با توجه به حجم عظیم اینفورم ها ی در گردش که امروزه تحت عنوان «گردش آزاد اطلاعات» از آن یاد می شود، بنظر می رسد که کمتر جایی برای «خود اندیشی» و ریتم برتافته از درون «من» واقعی، درانواع و گوناگونی (کثرت) باقی می ماند.
درعصریا دوره ای که از آن بعنوان «عصر ارتباطات و اطلاعات» نیز یاد می شود، ریتم و تاکت و به اصطلاح جنس و سمت و سوی حرکت از میان داده های جاری که به واسطه های ذکر شده، در فضای عمومی جاری می شود، تعیین می شود.
داده ها با خصلت و ویژه گی جاری شدن و به انگیزه ی «خود نمایی» و «ظهور» عینی وارد کارزار «گردش آزاد» می شوند و چون مانکنی در صحن جاری و آزاد اطلاعات به ارائه ی خود می پردازند.
«لباس»، «مانکن»، «طراح» و «موئسسات» یا «کنسرنها» ـ ی در جوار، در عین پیوستگی ارگانیگی برای پیشبرد هدفی، دارای عملکرد و ویژگی های منحصر به خود نیر هستند.
کنسرنها در شکل نانوشته ای از قراردادها و پیمانها ، وبه اشکال «ویژه» وبواسطه ی طراحانی که بُرش و طرح فکر آنها را در تن مانکن برآزنده می آرایند، وبه بازار عرضه می کنند ـ، به کنش و انگیزش ودر واقع به اجابت و پاسخگویی به ایده های آنها ـ می پردازند.
صحن آزاد «فضای مجازی» و غیره نیز با پیچیده گی های خاص و خودیژه اش، شباهت به داستان مذکور دارد. با این تفاوت که صحن ارائه و تبادل نظر ـ در شکل فکر کالایی و یا هرنوع و جنس و شکل دیگرـ بنظر وسیع و گیج کننده هست.
درصحن «فضای مجازی» ارائه کننده ی فکراغلب تحت عنوان«کاربر» وبا «بهره گیری» از «خدمات» شرکت های ارائه کننده و بواسطه ی آن تلاش به انعکاس ایده خود، در قالب های مختلف می پردازد.
حجم پردازش دراین شکل و داده های حاصله ازآن ـ بواسطه ی شرکتهای ارائه کننده ـ امروزه ازمرز ده ها و صدها ملیون نیز عبور می کند.
این گونه یا آن گونه نیست که به اصطلاح «کاربر» یا استفاده کننده از «فضای مجازی» و سایر رسانه های موجود، «بی واسطه» و با ارائه ی اندیشه و ایده ی خود در «صحن آزاد فضای مجازی» به تبادل نظر پرداخته ، و بدآن وسیله به توسعه و شکوفایی گفتمانها و به تبع آن خصائل فردی و جمعی و ... پرداخته.
فضای رسانه ای در کل و فضای مجازی در جزء خویش، مانند هر پدیده ی دیگر، با پیروی از یک ریتم و آهنگ خاص، به پیکرآفرینی و فرم سازی متناسب و در ارتباط با «ایده» یا «ایده های» نهادی و اولیه مبادرت می کنند.
بازارو صحنه ی عظیم رسانه ای در اشکال گوناگون خود، بمثابه مکان و جا و فضایی است که در آن فریاد در فریاد،و رقص در رقص، گم می شود.
اینگونه بنظرمی آید که گویی در صحنه و «فضای مجازی»، هر جزء یا فرد با فریاد و صدای خود، در«آزادی» و به شکل فردی و با «من» خود، دستی در ریتم و آهنگ عمومی غالب برآن، داشته باشد.
ولی،اجزاء و افراد با تصویرمذکور و تعمیم آن و با در نظر گرفتن شکل موجود و حال، بیشتربنطر میرسد که، با خود و ارائه ی خود وبرای خود (اگویسم) مشغول باشند تا کوشش وتلاش به انتقال اندیشه و گفتگو، درهر صورت «تبادل فکر»، یا صورت و شکل واقعی به خود نمی گیرد ویا در شکل ناقص که به خلق و آفرینش ناقص می انجامد، صورت می یابد.
تنها کافیست به حجم عظیم سایتهای اینترنتی و مقالات و اخبارارائه شده درآنها، و به شرکتهای مختلفی که با عناوین گوناگون ، فیس بوک، تویتر، گوگل، یاهو، اسکایپ و... به اصطلاح خدمات «اجتماعی» ارائه می دهند، توجه کنیم. همانطور که پیش تر اشاره شد حجم عظیم کاربران یا استفاده کننده گان از«امکانات» فراهم شده ، از مرز صدها ملیون نیز عبور کرده.
براستی چند درصد از اطلاعات و اخباری که بواسطه ی این شرکتها و «امکانات» آنها، ردوبدل می شود، مورد توجه واستفاده ی بهینه و جدی قرار می گیرد؟. همانطور که پیش تر نیز اشاره شد، همه درصحن و بازار اینترنت در حال ارائه ی خویش و شوت زدن به توپند.
درهر حال و هر صورت، فضای مجازی با تمام دلربایی و جذابیت هایش که امروز همه شاهد و ناظر آن هستیم، انسان، فکرو اراده ی «خودآگاه» آن را به چالشی جدی کشیده.
«گردش آزاد اطلاعات» در «فضای مجازی» بواسطه ی دستگاههای موجود: ـ سخت افزارها و ـ نرم افزارها، و شرکت های تولید کننده و ارائه کننده آنها، در شبکه ی پیوسته ی؛ الکتریکی، الکترونیکی، واز میان امواج، صوتی، تصویری و... صورت می گیرد.
ویژه گی منحصر به فرد شرکتها یا «ارائه کنندگان خدمات اینترنتی»، تحریک و کنش آفرینی وتبدیل و تزریق «خواست خود» به استفاده کننده از اینترنت و...در شکل خواست کاربر و «اجابت» خواست وآرزوی استفاده کننده هست.(البته پرداختن به تکنیک ها و تاکتیک های هزار گونه و هزار رنگ هدف این مقاله نیست.)
نمونه و مثالی ساده که همه ما بنوعی با آن آشنا هستیم : دستگاه ناویگاسیون Navigation - GPS راننده گی را برای بسیاری از مسافران و راننده گان راحت کرده، ولی در کنار گرایش به راحت طلبی و غیره ، و فرهنگ ویژه ای که دستگاه مذکوربه راننده گی و خیابانها تحمیل کرده، توجه به تزریقِ خود بیگانگی بواسطه ی دستگاه و سپردن اراده ی خود به آن هست. پروسه ی به ضعف گراییدن و در نهایت از کار افتادن بخش هایی از مغز و لایه ی خاگستری، بواسطه ی استفاده مستمر و بدون وقفه از دستگاههای مشابه چون؛ تلفنهای موبایل، تابلت و... مورد تحقیق و پژوهش قرار گرفته.
استفاده از امکانات «فضای مجازی» بدون در نظر گرفتن و آگاهی به ویژه گی های مشابه ، که فرم خاصی از زندگی را تحمیل می کنند، منجر به پیامدهای جبران ناپذیری خواهد شد.
نتیجه اینکه:
پدیده ها و مفاهیم برتافته ازآنها ضمن برخورداری از شخصیت و کارآکتر «تجریدی» در یک پیوند و پیوستگی بغرنج وهماهنگ و متعادل با همدیگرزندگی می کنند. درک و دریافتِ پیوستگی مفاهیم و پدیده ها، به تعادل سازی مناسبات و رهایافت از مشکلات گوناگون کمک خواهد کرد.
کارو عملکرد «روح سرمایه داری» با خوانش و بیان ماکس وبر؛ «جدا سازی» و تجزیه ی افراد و اجزاء از همدیگر و تهی کردن آنهاست. تهی شدن افراد و اعضا برابر است با تهی شدن معانی و مفاهیم؛ و معنی یا روح «تحریم» نیز از این قاعده جدا نیست.
ناصرپسانیده
pasanideh@googlemail.com
|