اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱ آبان ۱٣٨۲ -
۲٣ اکتبر ۲۰۰٣
انگار گویی آسمان، امشب تَرَک خوردهست.
انگار امشب، هرستاره آتشِ آهیست.
از رویشِ رنگینترین آواز
مهتاب هم خالیست.
در روبروی آرزوی دیشبم، امشب
در روبروی رنگِ رویاهای دیروزین
در جستجوی آن درختانی که در پاییز روییدند
در جستجوی سایه ـ سارانی که با من مهربان بودند.
اما کجای سینهی خورشید را باید بجویم من؟
وقتی که نورِ نام هایم نیست.
دیریست نیمی این دلِ غمناک
همواره تاریک است
روشنترین مهتاب هم چندی فرازِ جانِ بی تابم
آبیِ شعرش را فرو میبارد و ناگاه
از بارشِ پیگیر میمانَد.
زخمِ تبر بر هر درختِ تر
جانِ مرا ـ در ابتدا ـ آشفت و پرپر کرد
چندان که مهرِ سایه ـ ساران نیز
تاریک گشت و داستانی تیرهتر سرکرد.
اینست اندوهِ دلم ابریست بارانی
بر هرکجا در هر نفس ـ خاموش ـ میبارد.
وقتی که زخمی در نهانجای دلت پیوسته بیدارست
بامن بگو آیا
من با کدامین لحظه ی سرشار
شادابیِ چشمِ غزل ـ افشانِ مستی را توانم زیست؟
با من پیامِ سبزِ باران بود
با آن درختانم هوایِ صبحِ فروردین
اما چه باید کرد با غمهایِ شهریور؟
باور کن ای خورشید!
آن شب که سقفِ آسمان، آنجا تَرَک خوردهست
اینجا دلم مردهست.
|