سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

پایه های استبداد


محمد مهرابی


• یکی از عوامل بسط و ایجاد استبداد، بی اطلاعی و ناآگاهی توده مردم است. غیر قابل انکار است که مردم، آگاهی داشته باشند و خود را برده و بار بر دیگران بدانند. از طرفی تمامیت خواهان همه چیز و همه کس را در راستای حفظ قدرت و مکنت خود می خواهند پس تمامی تلاش خود را در محدودیت مردم بکار می برند و آگاهی و تامل در این امر را بر دیگران سد می سازند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۵ اسفند ۱٣۹۰ -  ۲۴ فوريه ۲۰۱۲


حوزه ی استبداد وفرمانروایی بی چون و چرا ، از شامل ترین و گسترده ترین حوزه های نظام اجرائی بشری است که نقش تعیین کننده واساسی در سرنوشت ملت ها دارد . به انحصار در آوردن مردم، ازصفات رزیله و پلیده ای است که در"علم اخلاق و نوع دوستی" از آن به عنوان "قوه ی شهوانیه" یاد می کنند .
قوه ی شهوانیه خود مراتبی دارد که فروترین و منحوس ترین مرتبه آن همانا، حاکمیت نفس اماره بر منطق   و شعور و عقل است، که انسان را اسیر و به ورطه ی سقوط می کشاند.
البته این امر مسبوق به سابقه و درازای عمر آن به طول عمر تاریخ است.
بطورفشرده این میحث، از سه رویکرد قابل برسی است.

۱) تمامیت خواهی و فزون طلبی:
تمامیت خواهی و بلعیدن ثمره مردم، از مشخصه های منحصر بفرد انسان و جزء لاینفک اوست؛ بطوری که در رگ و ریشه او طنین افکنده و برای ذائقه وی بسیار شیرین و جذاب است.
این مساله در طول تاریخ آنقدر در معرض آزمایش و خطا قرار گرفته که اگر کسی منکر این صفت درخویشتن شود، باید در عقل او شک کرد و یا بگوییم در گفتار و کردارش تظاهر و ریاکاری است.
این قوه سرکش همچون: مارخوش خط و خال و زیبا با پوستی نرم و لطیف، چنان آدمی را مجذوب خود می کند که تا چشم به هم زدنی سم کشنده خود را تزریق می سازد و رهایی از آن بسیار سخت و مهار ناشدنی است.
         نیچه می گوید: "هیچ موجودی نیافتم مگر اینکه میل به قدرت داشته باشد".
این حس تمامیت خواهی و سیری ناپذیر اگر کنترل نشود، به یقین منشا همه مصیبت ها و گرفتاری ها و از جمله استبداد است! (ان الانسان لیتغی عن راه و الستغنی )- (۱)
اگر سیاست را در دو بخش، مثبت و منفی بدانیم؛ (۲) چه بسا مستبدین با تکیه زدن براریکه ی قدرت که بر اساس سیاست از راه منفی و مافیایی به دست آورده اند، مردم را عبد و برده ی خود می سازند؟!
هرکه دست خویش مطلق دید ### دل بر خلق عالم کژ کند
         کواکبی گوید: "مستبدین سیاسی، نیز استبداد خویش را بر اساسی از این قبیل بنیان نهند، چه ایشان نیز مردمان را به برتری شخصی و مکبر حسی بترسانند و با قهر و قوت و گرفتن اموال، زبون سازند، تا ایشان را زیردست خویش و کارگر خود نمایند، گویی آن بیچارگان در زمره ستوران، خلقت شده اند و نصیب ایشان از زندگی، فقط مخطوط (مخلوق) بودن نوع ایشان است." (٣)
         رایت میلز می گوید: سیاست سراسر پیکار برای کسب قدرت است و اوج قدرت نیز چیزی جزء اعمال قهر نیست." پس قهر و خشونت نیز جزء استبداد و خونریزی و فساد نیست."
از این جاست که پایه های استبداد بنا گذاشته می شود و در جامعه تنها فرد یا افراد قدرت گرا حکومت می کنند! و جایی برای مدنیت و، قانون، عدالت اجتماعی و غیره که همانا سیاست به معنای مثبت است نمی ماند.

    ۲) نا آگاهی و بی اطلاعی مردم:
یکی دیگر ازعوامل بسط و ایجاد استبداد، بی اطلاعی و ناآگاهی توده مردم است. غیر قابل انکار است که مردم، آگاهی داشته باشند و خود را برده و بار بر دیگران بدانند. از طرفی تمامیت خواهان همه چیز و همه کس را در راستای حفظ قدرت و مکنت خود می خواهند پس تمامی تلاش خود را در محدودیت مردم بکار می برند و آگاهی و تامل در این امر را بر دیگران سد می سازند. این سد سازی از گرفتن آزادی مردم شروع و تا به بند کشیدن آنان ادامه می یابد. وقتی آزادی را گرفتتند، طبیعتا راهی برای آزادی نمی ماند.
شناخت و دانایی مردم با اطلاع رسانی حاصل می شود و این میسر نیست مگر از طریق، آزادی بیان، آزادی مطبوعات، آزادی اجتماعی، آزادی سیاسی، آزادی امنیتی، آزادی دین و...
         کواکبی گوید: "حکمران مستبد در امورات مردم به اراده خویش حکومت نماید، نه به اراده ایشان و با هوای نفس خود حکم کند در میان ایشان، نه به قانون شریعت و چون خود آگاهی دارد که غاصب و متعدی    می باشد لاجرم پاشنه پای خویش بر دهان میلیون ها نفوس گذارد که دهان ایشان بسته ماند و سخن گفتن از روی حق یا مطالبه ی حق ننمایند." (۴)
مستبد یا مستبدین به دلیل نا آگاهی مردم، پیوسته از ترفندها یی استفاده می کنند؛ که یاد آوری آن خالی از لطف و لطیفه نیست.
    الف – مغالطه در گفتار: ممکن است جمعی آگاه باشند و بخواهند اطلاع رسانی کنند و جامعه ای را از یوغ استبداد برهانند، که بالطبع مستبد و یا مستبدان نمی گذارند و از طریق افراد ناآگاه، قدرت استبدادی خویش را گسترش می دهند و به قدرت خود می آفزایند. و این امر میسر نمی شود مگر با "مغالطه در گفتار". یعنی از الفاظی استفاده می کنند که مورد عنایت مستمع یا مستمعین باشد، ولی برای آن الفاظ معنایی که در راستای منافع خودشان است اراده می کنند و به آن جامه ی عمل می پوشانند.
(کلمه حق و یراد به الباطل)
می گویند: "آزادی، دمکراسی، قانون و..." اما در معنا چیز دیگری را که خلاف آن است در نظر دارند. و اگر کسی همین الفاظ را بکار برد، تحقیر و تخریب می کنند!"
به عنوان مثال: یک روشنفکر دلسوز می گوید: "آزادی" ولی مستبد و یا مستبدان این آزادی را به بی بند و باری معنا می کنند و راحت فکر نا آگاهان را مخدوش می سازند. بدین طریق، که آقا! این ها می گویند: "آزادی و می خواهند بی بند و باری رایج شود و دینمان را بگیرند." روشنفکر می گوید: "حقوق بشر و مشروع" مستبد یا مستبدان می گویند: "ما فرستاده ی خدا روی زمین هستیم و نه تنها حقوق شما بلکه تکلیف شما را نیز ما روشن می کنیم."؟! دلسوز آگاه می گوید: "حق به حق دار برسد." حاکمان لجام گسیخته و از خدا بی خبر، می گویند: "ما خودمان "حق" هستیم و دیگران وظیفه دارند از ما پیروی کنند." و... و ناآگاه چون: نا آگاه است، به راحتی می پذیرد.
    ب – نیرنگ در اعمال: مبشر آگاه و دلسوز می خواهد از حقوق رعیت در برابر مستبد دفاع کند و توهم زدایی نماید، بعضی از خدعه ها و نیرنگ ها را یادآور می شود، ولی مستبد یا مستبدان با اعمال خدعه گرانه خود که "همانا ظاهرسازی است"، افکار ناآگاهان را به چالش می کشند. مثلا: سفری می روند و عده ای را به دنبال خود فرا می خواند تا نمایشی دهند و التیماتومی برای منتقدان باشد؟ و یا به دیدار بعضی می روند که چهره ی عوام فریبانه دارند و یا پولی از کیسه ی خلیفه می بخشد ... که این همان و عمیق تر شدن نا آگاهی و افزون گردیدن نا آگاهان همان!
    ج – تزویر در کردار؟! ممکن است بعضی سودجو،‌ تزویر کنند و تحت عنوان "مبلغ دینی، فیلسوف، آگاه و... " در راستای منافع خویش به یاری مستبدان بشتابند و به پای آنان بیفتند و پای آنها را ببوسند و... که در این صورت فاجعه ای است جبران ناپذیر! یعنی نمی شود نا آگاه را متقاعد کرد و به او فهماند که، عمل و کردار این فرد یا افراد، سودجویی و تزویر است، و اینها غم مردم ومنافع آنان را ندارند! لذا به توهم بی خبران افزوده می شود و پایه های استبداد محکم و محکمتر می گردد.
اما اگر مردم آگاه باشند و قدر مقام و توان خود را بدانند، مستبدان نمی توانند تازیانه بر پیکرشان بزنند و بر آنان حکمفرمایی کنند.
         در طبایع الاستبداد آمده است: "اما بر رعیت است که مثل اسب باشد، اگر او را خدمت کنند، ‌خدمت نماید و اگر بزنندش بدخوئی آغازد. بلکه بر رعیت است که مقام خویش بشناسد، آیا از بهر خدمت مستبد خلق شده، یا مستبد از بهر خدمت او بیامده و او را بخدمت باز داشته و رعیت خردمند، وحشی استبداد را، با لجامی قید نماید، که در راه نگاهداری آن لجام، جان خویش در بازد، تا از گزند او ایمن ماند و چون خواهد سرکشی کند ، لجام بجنباند و اگر صولت آرد او را بر بندد." (۵)

    ٣) پرداختن به مستبد و نادیده گرفتن استبداد:
استبداد یعنی: خود کامگی، خودمحوری، مطلق العنان بودن، به جای دیگران تصمیم گرفتن، قیم مردم بودن، ابزار قرار دادن هر چیزی برای رسیدن به هدف و...
مستبد: یعنی کسی که سیطره و تسلط بر دیگران داشته باشد، بدون اینکه جایی برای پاسخ گویی یگذارد و یا خود را مسئول بداند و...
این قسمت از وظایف خود آگاهان و فرهیختگان است که به مسائل روبنایی و ظاهری نپردازند و افتراق بین این دو ("استبداد" و "مستبد") را بر مردم آشکار سازند. یعنی به جای اینکه به مستبد بپردازند، فرهنگ استبدادزدگی را مرتفع سازند و جلوی گسترش استبداد را بگیرند؛
فرهیختگان از یاد نمی برند که "کشت و داشت و برداشت" همگون است. زمانی که جامعه ای استبداد زده، محیط استبداد پرور، افکار علیل باشد، افراد آن جامعه از توانایی خود آگاهی نداشته باشند! یا بنا به دلائلی نخواهند از حقوق خود دفاع کنند و به بهانه های واهی از مسئولیت شانه خالی کنند؛ بر آنان است که این جامعه را به خود آورند و آفات استبداد زدگی را گوشزد کنند.
به عنوان مثال: اگر یک نهال خوب را در محیطی مساعد و با آب هوای متناسب کشت کنند و بدانند که این نهال نیاز به آب و غذا دارد و به خوبی از آن مواظبت شود، به یقین این نهال یک درخت تنومند و مثمرثمر خواهد بود. اما اگر همین نهال را در شوره زار بنشانند و ندانند که چگونه از آن مواظبت کنند این نهال از بین خواهد رفت و هیچ ثمره ای در بر نخواهد داشت. حاکم اگر در محیطی استبداد زده با جامعه ای خسته و بی جنب و جوش حکمرانی کند، مستبد می شود، هر چند خلق و خوی آزادگی در وجودش باشد. این قانون طبیعت است و شوخی بردار نیست.
          کواکبی گوید: "مستبد دشمن حق و دشمن آزادی و قاتل این دو می باشد. و حق، پدر مردمان و آزادی، مادر ایشان است. و عوام، کودکان یتیم خفته می باشند که چیزی ندانند. و دانشمندان، برادران با رشد این یتیمانند که چون ایشان را بر انگیزانند از خواب بر آیند و چون بخوانندشان اجابت کنند." (۶)
مردم معمولا مستبد را می بینند و بدو می پردازند و توجهی به فرهنگ حاکم ، که همانا فرهنگ استبدادی است ندارند. مثلا می گویند: "مستبدان و یا حلقه ی آنان دزدند، اختلاس می کنند! مال مردم را به یغما می برند؟! به مردم ظلم روا می دارند، مردم را در خانه و زندان می کشند... اما توجه ندارند که دزدی و چپاول ، ظلم و ... در پرتو استبداد بوجود می أید و موجب گسترش تصرفات مستبد می گردد.
       کواکبی گوید: "ملتی که اکثر آن دردهای استبداد را احساس نکنند مستحق آزادی نیند، آن است که ملتی که حکم زبونی و درویشی بر او رفته تا مانند چارپایان یا کمتر از چارپایان گردیده، هرگز سوال از آزادی نکنند و گاه باشد که بر مستبد کینه گیرند، ولی به جهت طلب انتقام از شخص او نه به جهت خلاصی از استبداد، پس فایده ای بدست نیارند جز این که بیماری را به بیماری دیگر بدل کرده اند... گاه نیز به انگیختن مستبد دیگر تا با مستبد مقاومت جویند و چون فیروز آیند وغالب شوند، همان مستبد انگیخته ایشان، دست خود را جز با آب استبداد نشوید. پس از این نیز فایده ای نبرند." (۷)         
مردکی را چشم درد خواست، پیش بیطاررفت که دوا کند، بیطار آنچه در چشم چارپایان می کشند، دردیده ی او کشید و کور شد. حکومت به داور بردند، گفت: "برو هیچ تاوان نیست". اگر این خر نبودی پیش بیطار نرفتی.
پس اگر نخبگان راه اصلی که برداشتن فرهنگ استبداد زدگی و استبداد پروری است بر مردم نمایان نکنند و یا احیانا آنان نیز به مستبد بپردازند؛ همانا خود بیراهه رفته اند.

(۱) بدرستیکه انسان طغیانگر است زمانیکه خود را بی نیاز می بیند.
(۲) سیاست مثبت یعنی: سیاست و روشی که بر خاسته از شعور و آگاهی سیاسی و اجتماعی مردم باشد و از نظارت چشم ها ی نظاره گر بدور نباشد، سیاست مثبت بر اساس قانون فرا گیر است و...
سیاست منفی یعنی: بکار گیری ابزار و وسیله ای که فرد یا افرادی به قدرت برسند و یا به قدرت خود ادامه دهند؛ بطوری که در معرض انتقاد و یا دید مردم قرار نگیرد و عقل سیال جمعی در آن دخالتی نداشته باشد و...
(٣) ) کواکبی، سید عبدالرحمان، طبایع الاستبداد، ترجمه عبدالحسین میرزای قاجار، چاپ ۱٣۶٣، ص۵۰-
(۴) همان، ص ۴۵
(۵) همان، ص ۴۶
(۶) همان، ص ۵ ۴
(۷) همان، ص ۱۶۹ 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست