هدف آمریکا: براندازی رژیم ایران؟
اغتشاشات قومی و مسأله ملی
مجید زربخش
•
افتادن بهکورهراههای مبارزه جداگانه و دامن زدن بهگرایشات قومی نتیجهای جز اخلال در روند این مبارزه مشترک و برانگیختن دشمنی میان اقوام و ملیتهای ایران نخواهد داشت. «جاده آزادی و برقراری حقوق کامل سیاسی و حقوق بشر در ایران» نه در واشنگتن و با دخالت آمریکا و تحریک اغتشاشات قومی، بلکه در ایران، بهدست مردم ایران و با مبارزه مشترک هموار میشود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۷ تير ۱٣٨۵ -
۱٨ ژوئيه ۲۰۰۶
در هفتههای اخیر با اعلام آمادگی آمریکا جهت گفتگو با جمهوری اسلامی، میدان گستردهای برای ارزیابیها و گمانهزنیها پیرامون تغییر سیاست آمریکا در قبال ایران گشوده شد. رسانههای گروهی و تحلیلگران سیاسی این «تغییر سیاست»، دلائل و سرانجام آن را از دیدگاههای مختلف مورد بررسی قرار دادند .
اظهارات وزیر امور خارجه آمریکا در مورد آمادگی گفتگو با جمهوری اسلامی، آنهم پس از ارجاع پرونده اتمی ایران بهشورای امنیت و تنشها، تهدیدها و بحران ماههای گذشته، طبعأ بیش از همه برای مردم ایران، بهویژه نیروهای سیاسی مخالف رژیم قابل توجه بود و پرسشهائی را در مورد این سیاست احتمالی و بطور کلی هدفهای آمریکا برانگیخت .
آیا این اظهارات فقط یک «تاکتیک» برای در تنگنا قراردادن جمهوری اسلامی و نهایتأ ناگزیر کردن چین و روسیه و اروپا بهتأئید سیاست مجازاتهای شدید علیه ایران است؟ آیا این واقعأ رویکردی جدید و بهمعنای پایان تلاش برای سرنگونی رژیم و آمادگی برای دادن تضمین امنیتی بهآن است؟ در اینصورت سرنوشت اعلانها و ادعاها و تهدیدهای تاکنونی در این زمینه و اختصاص بودجه برای کمک بهسقوط جمهوری اسلامی و تشویق گروههائی از مخالفین برای سرهم کردن یک «اپوزیسیون» چه خواهد شد؟ و سیاست دامن زدن بهاختلافات مذهبی، قومی در ایران بهکجا خواهد کشید؟
اعلام این «سیاست جدید» و یا حتی عملی ساختن آن بیش از همه برای کسانی غیرمترقبه است که هدفهای آمریکا را با ابزارهای رسیدن بههدف یکی میدانند و یا اصولأ درکی نادرست از این هدفها دارند. هدف آمریکا بهمثابه بزرگترین قدرت امپریالیستی و ابرقدرت اقتصادی و نظامی، نه تنها امروز، بلکه در تمام تاریخ پس از جنگ جهانی دوم کنترل جهان و سلطه بلامنازع بر آن بوده است. بکارگیری زور، توسل بهجنگ، دخالت نظامی، کودتا و تغییر رژیمها ابزارهای تحقق این هدف و تأمین سلطه و منافع آمریکا بودهاند. این هدفها و ابزارهای تحقق آن هم در دوران جنگ سرد و هم پس از سقوط اردوگاه شوروی همواره مبنای استراتژی و کارکرد ایالات متحده بهشمار میرفته است. منطق زور نه فقط وسیله سلطه بر کشورهای کوچک بوده است، بلکه در عین حال وسیلهای است برای مقابله با هر رقیب بالقوه دیگر .
نظریهپردازان و طراحان سیاست آمریکا این هدفها و استراتژی متحقق ساختن آن را، پس از تلاشی اردوگاه «سوسیالیسم واقعأ موجود» بار دیگر با صراحت کامل اعلام داشتند و پس از آن نیز با همه امکانات، در عمل آن را پی گرفتند. در همان آغاز پایان جنگ سرد، در سال ۱۹۹۲ پال ولفوویتس طراح استراتژیک پنتاگون در دوره بوش اول و معاون وزارت دفاع در زمان جورج بوش دوم این هدفها و ابزار رسیدن بهآن» را بدین گونه خلاصه و اعلام کرد: «ایالات متحده باید رهبری لازم برای برقراری و محافظت از چنان نظم نوین جهانی داشته باشد که بتواند بهرقبای بالقوه بفهماند هوس دنبال کردن نقشی بزرگتر یا موضعی تهاجمی برای دفاع از منافع مشروع خود در سر نپرورانند ... ما باید وسائل و ابزار لازم برای مقابله و دفع رقبای بالقوه را حتی اگر بخواهند هوس بوجود آوردن نقشی بزرگتر، چه منطقهای و چه جهانی در سر بپرورانند، داشته باشیم... برای رسیدن به هدفهای بالا تجدید حیات قدرت نظامی موثری ضروری است. چرا که وجود چنین قدرتی بهطور ضمنی بهاین رقبای با نفوذ خواهد فهماند که حتی امید آنرا نخواهند داشت که بهآسانی و سریعأ بتوانند بهموضعی برتر در سطح جهانی دست یابند»(۱ ).
بطوری که ملاحظه میشود، مخاطب آمریکا فقط کشورهای کوچک نیستند. کشورهای بزرگ و قدرتمند نیز باید بدانند که حق ندارند مانع برتری و سلطه بلامنازع آمریکا بر جهان شوند .
یکی از حلقههای مهم تأمین سلطه بلامنازع، کنترل منابع و ذخائر نفت، گاز و بهویژه نفت و گاز حوزه نفتی خلیج فارس و آسیای میانه است و برای این منظور لازم بود رژیمهای افغانستان و عراق از طریق جنگ و لشکرکشی تغییر کنند و رژیمهای فاسد و سرکوبگر آسیای میانه از نوع حیدراوف و الهام بخاطر تمکین بهآمریکا و عدم اخلال در تأمین منافع آن، همچنان باقی بمانند. جنگ آمریکا علیه افغانستان و عراق و بهدنبال آن تهدید کشورهای «محور شر» و طرح خاورمیانه بزرگ و «استقرار دمکراسی» در کشورهای این منطقه، در میان بخشی از مردم و پارهای نیروهای سیاسی ایران این پندار را بوجود آورد که هدف آمریکا تغییر رژیم است. پروژه هستهای ایران، ماجراجوئیهای جمهوری اسلامی در منطقه، تشدید تنشها و بحرانسازی رژیم از یکسو و تهدیدهای آمریکا و اسرائیل و اختصاص بودجه سنای آمریکا برای کمک بهسقوط رژیم از سوی دیگر بهنوبه خود این پندار را تشدید میکرد .
بر مبنای همین پندار، در خارج از کشور در میان آن دسته از مخالفان جمهوری اسلامی که از سر درماندگی و با امید سهیم شدن در قدرت آینده در ایران دل بهدخالت آمریکا بستهاند، جنب و جوشهای تازهای برای نشان دادن خود و سرهم کردن گروهها و نهادهای جدید و تماس با مقامات آمریکائی شکل گرفت .
صرفنظر از ماهیت این فرصتطلبان و سرکوب تلاشهای خودفروشانه آنها، قبل از هر چیز نخست باید دید این پندار و استنتاج که هدف آمریکا تغییر رژیم در ایران است، تا چه حد درست میباشد .
تغییر رژیم در ایران و کشورهای مشابه برای آمریکا نه یک هدف، بلکه وسیله برای رسیدن بههدف، برای تأمین منافع است. برای قدرتهای سلطهگر، دوست دائمی و دشمن دائمی وجود ندارد. همانگونه که چرچیل در پارلمان انگلیس در توضیح اتحاد خود با شوروی خاطرنشان ساخت «بریتانیا نه متحد دائمی و نه دشمن دائمی، بلکه فقط منافع دائمی دارد». برای آمریکا نیز آنچه هدف و دائمی است، منافع است. قذافی سالیان دراز دشمن آمریکا بشمار میرفت. رهبر لیبی از بمباران آمریکا نیز در امان نماند. اما این مناسبات، با بده و بستانهای لازم در فاصلهای کوتاه کاملأ تغییر کرد و روابط دوستانه جای دشمنیهای پیشین را گرفت. برای آمریکا تغییر یک رژیم بهمثابه عاملی مزاحم در تأمین منافع زمانی اجتنابناپذیر میگردد و در دستور کار قرار میگیرد که الف: هیچ امکان دیگری برای رفع این مزاحمت و یا کاهش آن باقی نماند و ب: زمینهها و امکانات و شرائط لازم برای از میان برداشتن آن وجود داشته باشد. افزون بر این، با توجه بهتجربه عراق، آمریکا نمیتواند بدون توجه جدی بهپیامدها، هزینهها و سود و زیانهای اقدامات پر خطر قدرتنمائی کند و بهصرف اراده هر خواستی را متحقق سازد. فراز کشمکشهای دو ساله اخیر اروپا و آمریکا با ایران، از ارائه پیشنهادهای مختلف تا تهدیدها و بحرانهای پر مخاطره، گواه بغرنجی موضوع و مشکلات ناشی از گزینه زور و وجود موانع جدی در برابر سیاست تغییر رژیم است .
آنچه تا کنون، در استراتژی آمریکا تغییر نیافته و دائمی بوده است، تأمین سلطه بر جهان، تأمین منافع اقتصادی، سیاسی، نظامی و کنترل ذخائر انرژی است. اما راههای تأمین این منافع که تا زمان حمله بهعراق بطور عمده از طریق جنگ و دخالت نظامی و تغییر رژیمها انجام میگرفته است، پس از این تجربه و نتایج آن، با این که کماکان راه اصلی تأمین منافع بشمار میروند، آمریکا در استفاده از آنها، با عوامل بازدارندهای روبرو است که نمیتواند آنها را نادیده بگیرد. بهمین جهت در شرائط کنونی و گرفتاری در باتلاق عراق، ناگزیر راهحلهای دیگر را(حتی اگر بطور نسبی منافع او را تأمین کند) بر مشکلات تغییر رژیم و پیآمدهای اقدام نظامی ترجیح میدهد. بیهوده نیست که جان بولتن، نماینده آمریکا در سازمان ملل و از محافظهکاران سرسخت و جنگطلب، در گرماگرم بحران هستهای ناگهان اعلام میکند: «رهبران ایران در صورتی که برنامه تولید هستهای را پی نگیرند و از تروریسم حمایت نکنند، میتوانند بر قدرت بهمانند و مناسبات خود را با آمریکا بهبود بخشند» (۲ ).
یکی از نتایج جنگ عراق تقویت جمهوری اسلامی و موقعیت آن در منطقه، بهویژه در عراق بود. امروز جمهوری اسلامی در میان نیروهای شیعه حاکم بر عراق و بسیاری از شیعیان این کشور از نفوذ قابل توجهی برخوردار است. مأموران جمهوری اسلامی- از نیروهای امنیتی تا نیروهای مسلح و عوامل نفوذی- در مناطق مختلف این کشور حضور مستمر دارند، بر رویدادها تأثیر میگذارند و بهاقتضای ضرورت در تحریکات گوناگون شرکت دارند. آمریکا نه تنها برنده جنگ و لشکرکشی تاریخی خود نبود، بلکه با گذشت بیش از سه سال از آغاز و پایان رسمی جنگ، همچنان در باتلاق آن گرفتار است. در نتیجه امروز بهدلیل مشکلات نظامی، سیاسی و مالی و اوضاع جهانی در شرائطی نیست که بتواند بهاقدامات پر مخاطرهای که سرانجام و پیامدهای آن نامعلوم است، دست زند. اکثریت بزرگ مردم آمریکا که در مارس ۲۰۰٣ با حمله بهعراق موافق بود، امروز با هر گونه ماجراجوئی خطرناک مخالف است. بسیاری از سیاستمداران با نفوذ آمریکا (هم دمکرات و هم از میان جمهوریخواهان) بر تلاش جهت یافتن راه حل دیپلماتیک تأکید میورزند. از هنری کیسینجر تا برژینسکی و خانم آلبرایت، همگی مصالح آمریکا را در راهحلهای سیاسی و کنار آمدن با جمهوری اسلامی میدانند. حتی در میان مقامات وزارت خارجه، کنگره و کاخ سفید نیز عدهای منافع آمریکا را در راهحل سیاسی و حتی دادن تضمین امنیت بهجمهوری اسلامی میدانند و نه در رویاروئی و سیاست تغییر رژیم .
جانبداران بکارگیری زور و سیاست تغییر رژیم ایران، در عرصه بینالمللی نیز با موانع و عوامل بازدارنده متعددی روبرو هستند. چین و روسیه با توجه بهمنافع سرشار خود در ایران، با تشدید بحران و اقدامات شدید و نتایج غیرقابل پیشبینی مخالفاند. اتحادیه اروپا نیز منافع خود را نه در ایجاد تنش، بلکه در کاهش تشنجات و راهحلهای دیپلماتیک جستجو میکند .
با توجه بههمه این عوامل و پیچیدگی اوضاع در عراق و منطقه و پیامدهای خطرناک اقدامات شدید برای آمریکا و غرب (از جمله تروریسم و ضربههای ناشی از افزایش بهای نفت بهاقتصاد غرب) امروز تمرکز تلاشها بر گزینه راه حل سیاسی است. جمهوری اسلامی نیز با آگاهی بر مشکلات و موقعیت ضعیف آمریکا، تا کنون کوشیده است سیاستها و تاکتیکهای خود را با توجه بهآن اتخاذ کند و از این شرائط، بهویژه تضاد منافع و سیاستهای قدرتهای بزرگ بهرهبرداری نماید. معهذا آنچه حاکمیت نظام ولایت فقیه نادیده میگیرد، این است که بهرهبرداری از شرائط نمیتواند از چارچوب و محدوده معینی فراتر رود. درست است که چین و روسیه در ایران و در معامله با جمهوری اسلامی منافع سرشاری دارند، ولی نباید فراموش کرد که این کشورها در رابطه با آمریکا و اروپا نیز منافع بزرگ و تعهدات جدی دارند و این امکان وجود دارد که با ادامه سیاست جمهوری اسلامی بهگونهای که این کشورها نتوانند از آن دفاع کنند، آنها هم بهجبهه جانبداران فشارهای شدید ملحق شوند، کما این که پس از بازگشائی نطنز، آنها سرانجام بهارجاع پرونده هستهای ایران بهشورای امنیت رأی دادند .
طبیعی است در صورتی که آمریکا بتواند اروپا، چین و روسیه را در اقدام شدید علیه ایران با خود همراه سازد و جمهوری اسلامی در عرصه بینالمللی بیشتر منزوی شود، مشکلات و محدودیتهای برشمرده در بالا نیز بهمیزان قابل توجهی کاهش خواهند یافت و گزینه اعمال فشار و مجازاتهای شدید میتواند در دستور کار قرار گیرد. این گزینه (خواه مجازات اقتصادی و خواه حمله نظامی) البته هنوز با اقدام بهتغییر رژیم تفاوت دارد. قربانی اصلی این گزینه مردم و منافع و مصالح کشورند و نتیجه آن نه تغییر رژیم، بلکه چه بسا کمک بهادامه حاکمیت آن باشد .
آنچه بهجمهوری اسلامی مربوط میشود، با توجه بهتجارب تا کنونی و با توجه بهماهیت جمهوری اسلامی که تنها در اندیشه حاکمیت خویش است و بهخاطر خفظ آن از قربانی کردن مصالح کشور و خیانت بهمنافع ملی هیچ ابائی ندارد، هر لحظه ممکن است این نظام با گرفتن امتیازاتی در راستای تداوم حاکمیت (بهویژه تضمین امنیت) بهسازش و تسلیم روی آورد. مردم ایران و جهان هنوز فراموش نکردهاند که چگونه ماجراجوئی اشغال سفارت و قدرتنمائیهای خمینی در جریان گروگانگیری و فریادهای «انقلاب دوم، انقلاب بزرگتر»، سازش پنهانی با ریگان و بوش را در پی داشت و سرانجام به تسلیم ننگین، بهامضاء بیانیه خیانتبار الجزایر و بر باد دادن ۱۲ میلیارد دلار دارائیهای ایران در بانکهای آمریکا منتهی شد. و چگونه ادامه جنگ بهمدت هشت سال و فریاد و شعارهای «فتح قدس» و «فتح کربلا» و قربانی کردن یک میلیون انسان، ویرانی کشور و بر باد دادن ذخائر ثروت آن با تسلیم حاکمیت پایان یافت و خمینی بهاعتراف خود جام زهر را نوشید .
بنابراین بههیچوجه غیرمنتظره نخواهد بود که بازماندگان و پرورشیافتگان مکتب خمینی و پیروان وفادار او، بهرغم شعارها و تحریکات و ماجراجوئیها هر لحظه تسلیم شوند و یا از در سازش درآیند. جالب این که عدهای ماجراجوئیهای گردانندگان جمهوری اسلامی، این متجاوزین بهحقوق و آزادیهای مردم را که هدفی جز حفظ حاکمیت خود و گسترش نفوذ در منطقه و جهان اسلام ندارند را «ایستادگی» در برابر آمریکا و دفاع از حقوق مردم ایران میخوانند !!
آگاهی از هدفها و سیاست آمریکا در عرصه جهانی بطور کلی و ارتباط با ایران بطور مشخص بیتردید عامل مهمی در هشیاری ما در قبال آن است. این شناخت بهما میآموزد که سیاست آمریکا در ایران با هر شکل از مداخله، بهزیان مردم ما است و مصالح و منافع ملی ما با هدفها و منافع آمریکا غیرقابل جمع است و تغییرات آن بهاقتضای شرائط روز تغییری در این واقعیت نمیدهد. هم آمریکا و هم نظام ولایت فقیه و حاکمان آن دشمنان آزادی و دشمنان استقرار دمکراسی در ایران هستند. استقرار دمکراسی در ایران، بدون تغیییر رژیم، بدون پایان دادن بهحاکمیت این نظام ممکن نیست. تحقق این امر هم نه از طریق آمریکا و سایر قدرتهای سلطهگر و با یاری آنها، بلکه با پیکار عمومی مردم ایران از طریق گسترش جنبش همگانی و سازمانیابی و بهدست مردم ممکن خواهد بود .
امیدبستگان بهتغییر رژیم توسط آمریکا
پس از لشکرکشی آمریکا بهافغانستان و بهویژه با حمله بهعراق و سقوط صدام، در میان گروههائی از مخالفان جمهوری اسلامی این اندیشه قوت گرفت که با استمداد از آمریکاو ترغیب آن بهاقدام علیه جمهوری اسلامی میتوان رژیم اسلامی حاکم را برانداخت و دمکراسی مورد نظر آنها و آمریکا را در ایران مستقر ساخت. اولین گروه از این مخالفان بخشی از بازماندگان سلطنت پهلوی بود که بهدفاع از حمله آمریکا بهافغانستان و عراق برخاست و بطور ضمنی و گاه با صراحت لزوم دخالت نظامی آمریکا بهایران را طرح و تبلیغ نمود. بهدنبال آنها کمیته مرکزی حزب دمکرات کردستان با انتشار بیانیهای ضمن حمایت از حمله نظامی آمریکا بهعراق، اینگونه تجاوز و دخالت را عامل استقرار دمکراسی در کشورهای منطقه خواند. البته این حمایتهای صریح از جنگ و تجاوز نظامی سلطهگران آمریکائی عمری کوتاه داشت. نتایج فاجعهبار جنگ و تجاوز و جنایتهای اشغالگران آمریکائی نشان داد که این مداخلات و تجاوزها نه فقط آزادی و دمکراسی بهارمغان نمیآورد، بلکه حتی استقلال کشور را نیز پایمال میکند و رهآوردی جز کشتار و ویرانی ندارد .
با آشکار شدن پیامدهای جنگ عراق و فرورفتن آمریکا در باتلاق آن و ایجاد شرائطی که تکرار اینگونه تجاوزها را تا مدتی نقریبأ غیرممکن میساخت، هم در آمریکا و هم در میان فرصتطلبان ایرانی اندیشه «تغییر رژیم بهاشکال دیگر» پا گرفت. تبلیغات و تلاشها در این زمینه، بهموازات فراز و نشیبهای مناسبات آمریکا با جمهوری اسلامی بالا میگرفت و یا فروکش میکرد .
تشدید بحران هستهای، تهدیدهای آمریکاو اختصاص بودجه ۷۵ میلیون دلاری سنای آمریکا برای گسترش تبلیغات علیه جمهوری اسلامی و کمک بهمخالفان رژیم، امیدهای تازهای در میان گروهها و عناصر فرصتطلب چشمدوخته بهآمریکا برانگیخت و فعالیتها برای شکل دادن بهیک «اپوزیسیون» مورد تأئید و حمایت آمریکا و گرفتن سهمی از این بودجه تشدید شد. سازمان مجاهدین خلق نیز که پس از سقوط صدام در جستجوی ولینعمت جدیدیاست و آن را در آمریکا جستجو میکند، بهاشکال گوناگون وفاداری خود را بهآمریکا و برای بهعهده گرفتن وظایفی در برنامه براندازی رژیم اعلام کرد. طبلهای میانتهی دیگر نیز بهصدا درآمد و نشستهای جنجالی تدارک دیده شدند. اینبار برای جلب اطمینان آمریکائیان و ترغیب آنها بهاجرای برنامه براندازی و برای این که نشان دهند بدیل جمهوری اسلامی نیز در حال تولد است، گروهی از این فرصتطلبان در نشستی در لندن (در ژوئن ۲۰۰۶) اعلام کردند که بهزودی یک «نهاد ملی با شرکت وسیعترین بخش آزادیخواهان، نهادها، تشکلها و فعالان سیاسی و فرهنگی»!! بهمنظور «برگزاری کنگره ملی و سازمان دادن پارلمان در تبعید»!! ایجاد خواهند کرد. این فرصتطلبان بهمصداق دروغ هر چه بزرگتر، امکان باور آن بیشتر، میپندارند که با ساختن ویترینها، برگزاری نمایشها و طرح ادعاهای بزرگ میتوانند هم آمریکا و هم مردم ایران را فریب دهند و بهآنها که در انتظار معجزهاند، نوید دهند که بهزودی با سازمان دادن «پارلمان و دولت در تبعید»، در پرتو حمایت ابرقدرت سلطهگر، «دمکراسی» را برای آنها بهارمغان خواهند برد! بهنظر میرسد اینان نمیدانند و یا فراموش کردهاند که سازمان مجاهدین سالها است که حتی رئیسجمهور برای ایران درست کرده است، ولی هیچ کس گوشش بدهکار نبود و این تابلو هر روز بیشتر رنگ باخت .
این بازیگران، صحنه سیاست را صحنه نمایش و تئاتر پنداشتهاند و در این تصور خاماند که آمریکا با همه تجربههای پیشین و آخرین آن، تجربه احمد چلبی (با نفوذ و پایگاهی غیرقابل مقایسه با اینان و روابطی بسیار نزدیک با مقامات آمریکائی)، بههمین سادگی و بهصرف تبلیغ و ادعاهای بزرگ این جماعت، بهآنها بهعنوان «بدیل جمهوری اسلامی» بنگرد. البته آمریکا از اینها، چنانچه بهچیزی در خورد توجه تبدیل شوند، یقینأ بهمثابه اهرمی برای فشارها و بدهبستانها استفاده خواهد کرد. آمریکا حتی در صورت تغییر سیاست و کنار آمدن با جمهوری اسلامی بهاهرمهای فشاری از اینگونه نیاز ندارد، زیرا هر چه حاکمیت جمهوری اسلامی بیشتر در تنگنا قرار گیرد، زمینه گرفتن امتیازات از آن مساعدتر خواهد بود. پیشنهاد مذاکره با جمهوری اسلامی نه با درست کردن این اهرمها و استفاده از آنها مغایرت دارد و نه با سیاست دامنزدن بهاختلافات و نزاعهای قومی و مذهبی در ایران. اینها در واقع مکمل یکدیگرند. در مذاکرات طرفین هر چه کارتهای بیشتری در دست داشته باشند، بههمان نسبت میتوانند امتیازات بیشتری بهدست آورند .
برانگیختن اختلافات قومی و مذهبی، یک مولفه سیاست آمریکا در ایران
در ماههای اخیر خشونت و درگیریهای مذهبی و قومی در شرق و غرب و جنوب کشور بهاشکال گوناگون بروز یافت. بهدنبال بمبگذاریهای مشکوک سال قبل در خوزستان، در روزهای پایانی سال گذشته، سیستان و بلوچستان صحنه برخوردهای قومی و مذهبی بود. این درگیریها با عملیات یک گروه خلقالساعه بهنام «جندالله» در ۲۶ اسفند ٨۴ در منطقه تاسوکی در جاده زابل- زاهدان آغاز گردید که در جریان آن ۲۲ نفر از عوامل رژیم بهقتل رسیدند. دو ماه پس از عملیات نامبرده در ۲٣ اردیبهشت ٨۵ در حالی که پخش قدرتنمائی «جندالله» و از جمله نمایش گروگانها و کارتهای شناسائی آنها و تهدیدهای مربوط بهآزادی یا مرگ آنان، توسط رهبر گروه بهسبک تروریستهای عراقی- از طریق شبکه تلویزیون العربیه و برخی رسانههای فارسیزبان هنوز ادامه داشت، در جاده ارتباطی بم- کرمان عملیات مشابهای صورت گرفت و یک گروه مسلح ٣۰ نفره، با بستن جاده در محور دو راهی جیرفت و متوقف کردن ٣ خودرو و یک وانت، سرنشینان را پیاده کرده و آنها را از ناحیه سر و سینه مورد اصابت گلوله قرار داد. بهگزارش خبرگزاری ایرنا، در جریان این عملیات ۱۱ نفر کشته شدند. مسئولیت این عملیات را گروه خلقالساعه مشابهای باز هم با نام مذهبی، موسوم به«فدائیان اسلام» بهعهده گرفت. این گروه ضمن اعلام همبستگی با «جندالله»، تهدید کرد که «عملیات و مبارزات خود را علیه رژیم پلید ایران در خارج از مرزهای بلوچستان و سرتاسر کشور انجام خواهد داد و هزاران تاسوکی دیگر را خلق خواهد نمود ».
یک هفته پس از حوادث ۲٣ اردیبهشت در بلوچستان، انتشار یک کاریکاتور در روزنامه دولتی «ایران» اعتراضات گستردهای را در میان هممیهنان آذری برانگیخت و عوامل مشکوک و فرصتطلب کوشیدند از آن بهعنوان وسیلهای جهت تشدید خصومتهای ملی و قومی بهرهبرداری کنند. در اول خرداد ماه هزاران نفر از مردم تبریز در اعتراض بهچاپ کاریکاتور و مطلب توهینآمیز و تحقیرکننده روزنامه «ایران» بهخیابانها ریختند و بهنمایش اعتراضی گسترده دست زدند. این تظاهرات از دو سو بهانحراف و خشونت کشیده شد. از یکسو نیروها و عوامل مشکوک و جدائیطلب تلاش کردند از آن بهرهبرداری کنند و با شعارهای فاشیستی و قومپرستانه و جدائیطلبانه بهخصومتهای قومی دامن زنند و از سوی دیگر نیروهای نظامی و امنیتی و یگان ضد شورش رژیم در تبریز، ابتدا با گاز اشکآور و سپس با شلیک گلوله تظاهرات مردم را بهخشونت کشیدند .
مشکلات واقعی و تحریکات خارجی
واقعیت این است که:
۱- ایران سرزمین مشترک ملیتها و اقوام گوناگونی است که طی تاریخی طولانی با یکدیگر همزیستی داوطلبانه داشته و با رشتههای تاریخی، فرهنگی و عاطفی متعددی با یکدیگر پیوند خوردهاند و مشترکأ در ساختن این سرزمین و دفاع از آن کوشیدهاند. امروز نیز امر آزادی ایران، امر مشترک آنها است و تحقق آن از طریق مشارکت همه آنها ممکن خواهد بود .
۲- اقوام و ملیتهای این سرزمین هر یک ویژگیهای قومی، فرهنگی و زبانی خود و در نتیجه خواستها و مطالبات قومی و فرهنگی ویژهای دارند که بدون تأمین آنها، همزیستی داوطلبانه بهرغم تمامی پیوندهای تاریخی، نمیتواند پایدار بماند .
٣- ایران تا آغاز سلطنت رضاشاه با معضل بزرگ تبعیضآفرینی چون ستم ملی یا ستم یک ملت بر ملیتهای دیگر روبرو نبوده است. آنچه حاکم بوده، بطور عمده ستم فرمانروایان، حکام محلی و خانها بر مردم بوده است. تا قبل از سلطنت خاندان پهلوی، ترکها یا ترکزبانان قاجار بر ایران حکومت میکردهاند و نه تنها سلسله قاجار، بلکه پیش از آن نیز صفویان و قبل از صفویان، از سلجوقیان تا خوارزمیان همه قبائل ترک یا ترکزبان بودهاند که بر ایران حکومت داشتهاند و از آنان نیز همواره بهعنوان ایرانی و پادشاهان ایران نام برده میشد. در دوران مشروطیت و قیام ستارخان نیز، آذربایجان بهعنوان یک ایالت ایران، علیه استبداد در ایران و برای حکومت مشروطه و آزادی ایران بهپا خاست .
۴- در دوره رضاخان، علاوه بر سیاستهای ضددمکراتیک و سرکوبگرانه او علیه تمامی حرکتهای سیاسی، اجتماعی مخالف، ما با طرح و اجرای یک برنامه تمرکزگرائی شدید و تقسیم کشور بهمرکز و پیرامون و با اتخاذ سیاست «همانندسازی» و «یکدست کردن» مردم بهویژه از نظر فرهنگی، اقدامات و سیاستهائی در جهت استحاله هویتهای ملی، قومی، زبانی و فرهنگی انجام گرفت که از جمله نتایج آن اعمال ستم مضاعف بر اقوام و ملیتهای غیرفارس بود، نتایجی که تا کنون با وجود برخی تعدیلها، همچنان ادامه دارد .
۵- امروز در ایران با وجود حاکمیت یک «رهبر» آذریتبار و خیل آذریزبانان در رأس نهادهای گوناگون حکومتی، مردم آذربایجان و سایر ملیتها از حقوق فرهنگی، از آموزش بهزبان مادری و ... همچنان محروماند. در بلوچستان و سیستان و خوزستان و ... ساکنان بومی در آتش فقر، بیکاری، بیعدالتی و تبعیضهای مضاعف میسوزند و توجه جدی بهعمران و آبادی این مناطق، برای ساکنان آن هنوز یک آرزو است .
در چنین زمینی است که دانههای اختلافات قومی میتواند رشد کند. بهویژه چنانچه عوامل تحریککننده خشونت قادر باشند از شبکه روابط کهنه ایلی و ناآگاهی مردم بهره گیرند و آنان را بهجای مبارزه علیه ریشههای اصلی شرائط موجود، علیه رژیم و برای استقرار نظامی دمکراتیک در ایران، بهایجاد اختلافات و جدائی و اخلال در مبارزه مشترک بکشانند .
۶- همانگونه که گفته شد، بیتوجهی بههویتهای قومی، ملی، فرهنگی، زبانی و ... زمینهای است که میتوان در متن آن بهاختلافات قومی و ملی دامن زد. لذا تصادفی نیست که دشمنان آزادی و استقلال کشور و قدرتهای سلطهگری که میخواهند بهجای مستقر شدن یک نظام مستقل و مقتدر و دمکراتیک در ایران، یک رژیم ضعیف و «دوست» حاکم باشد، میکوشند با استفاده از چنین زمینهای برای دامن زدن بهاختلافات قومی و ملی، هم برای مقاصد لحظهای و پیشبرد سیاستهای امروز و هم برای از بین بردن زمینههای استقرار نظام مستقل، دمکرات و قدرتمند آینده، تا حد ممکن بهرهبرداری کنند .
دامن زدن بهاختلافات قومی و مذهبی و برانگیختن جنگ میان سنی و شیعه، فارس و بلوچ، کرد و عرب، بهمثابه اهرمی برای ایجاد اغتشاش، تضعیف کشور و یا تجزیه آن، امروز یک مولفه سیاست آمریکا با ایران است. نظریهپردازان گذشته و حال سیاست آمریکا، از برژنسکی و کیسینجر تا مایکل اودین، بارها بر لزوم و اهمیت استفاده از این اهرم تأکید داشتهاند .
دو سال قبل با انتشار سندی از برنامهریزان دیوانسالاری بوش، فاش شد که یکی از نکات ششگانه سیاست آنها در ایران، دامن زدن بهاغتشاشات قومی و مذهبی در مناطق مرزی ایران است. رخدادهای بعدی نشان داد که این سیاست با جدیت در دست اجراء است و در ارتباط با اجرای آن، گروههائی با تابلوهای قومی دفعتأ اعلام موجودیت کردهاند و با ترورها و درگیریهای مسلحانه و با طرح شعارهای جدائیطلبانه و فاشیستی (در جریات تظاهرات تبریز) حضور خود را نشان دادند: «جبهه الاحواز» در خوزستان، «جندالله» و «فدائیان اسلام» در سیستان، «جبهه آذربایجان جنوبی» در آذربایحان و ...
برای این که اقدامات این گروهها تأثیر گسترده بیابد و اختلافات قومی و مذهبی «همهگیر» شود، وظائفی نیز بهرسانه های فارسیزبان محول گردید. از بودجه ۷۵ میلیون دلاری سهمی برای این رسانهها اختصاص یافت. «صدای آمریکا» تقویت شد، رادیو «بیبیسی» و «صدای آمریکا» پخش برنامه بهزبان کردی و آذری را بهبرنامههای خود افزودند و پشتیبانی رسانهای در برخورد به «عملیات تاسوکی» بلافاصله مورد مصرف یافت. پخش جنجالی و گسترده اخبار مربوط بهعملیات، حمایت از آن، بزرگ کردن رهبر عملیات و ... نمونههائی از این انجام وظیفه بود .
این واقعیت که امروز سیاست آمریکا برانگیختن و گسترش جنگ قومی و مذهبی و تقویت گرایشهای جدائیطلبانه در ایران میباشد، امری است که برخی مقامات آمریکائی با صراحت آنرا تأئید کردهاند .
« مدتی بعد از عملیات گروه "جندالله" در تاسوکی، گاردین مورخ ۱۰ آوریل در مقالهای به نقل از وینسنت کانیسترارو، رئیس سابق عملیات ضد تروریستی "سیا" در رابطه با عملیات نامبرده نوشت که این عملیات تروریستی با پشتیبانی آمریکا صورت گرفته است. کانیسترارو گفت: "عملیات نظامی پوششی، مشخص کردن هدفها توسط نیروهای ویژه و کمک بهگروههای مخالف هم اکنون در حال انجام است". او گفت: "اجازه این کار داده شده و در مقیاسی صورت میگیرد که با مرگ و میر همراه است. تعدادی کشتهاند". او گفت: "چریکهای سنی و بلوچ که توسط آمریکا حمایت میشوند، در حملهای که ماه گذشته در سیستان- بلوچستان صورت گرفت، شرکت داشتند"» «٣ ).
سیاست و جایگاه حزب دمکرات کردستان و کوموله
با وجود همه این واقعییات و اوضاع خطیر، سازمانهائی چون حزب دمکرات کردستان و کوموله، بهجای نشان دادن هشیاری و مقابله با تحریکات و خطرات، خود نیز بهگونهای دیگر در این ارکستر شرکت کردند، آنهم بنام «نمایندگان خلق کرد» که این خود اقدامی غیردمکراتیک و نادیده گرفتن حقوق هموطنان کرد است. «خلق کرد» کجا و در چه زمانی این نمایندگی را بهشما داده است که بهنام او از آمریکا استمداد بجوئید؟ شما در بهترین حالت میتوانید بهنمایندگی سازمان خود سخن بگوئید، گرچه جای تردید است که کل سازمان با چنین اقدامات و سیاستهائی موافق باشد .
رهبری حزب دمکرات کردستان که در حرف خود را وفادار بهقاسملو و سنتهای حزب میداند، در عمل در راهی گام برداشته است که با مصالح مردم کردستان، منافع ایران، استقرار دمکراسی در کشور و آرمانهای قاسملو و سنتهای حزب دمکرات کردستان مغایرت آشکار دارد. حزب دمکرات کردستان سالیان دراز در مبارزهای فعال علیه امپریالیسم، علیه ارتجاع و استبداد حاکم در ایران و برای آنچه قاسملو در شعار «دمکراسی برای ایران، خودمختاری برای کردستان» خلاصه نمود، مبارزه کرده است. این شعار، شرط اصلی رهائی مردم ایران و تأمین حقوق قومی و فرهنگی اقوام و ملیتهای ساکن آنرا در استقرار دمکراسی و در مبارزه مردم ایران برای نیل بهآن میداند. آیا همراهی با نیروهای معلومالحال و جدائیطلب و یا سکوت در برابر آنها، آیا مذاکره با مقامات آمریکائی و توسل بهآمریکا، دشمن دیروز و امروز آزادی و استقلال ایران و شرکت در نشست «جاده آزادی ایران...»! در واشنگتن جائی برای دمکراسیخواهی واقعی باز میگذارد؟ بههمین گونه است اقدامهای مشابه «سازمان اتقلابی زحمتکشان کردستان- کوموله»، سازمانی که رهبران آن همواره از مبارزه ضدامپریالیستی سخن میگفتند و امپریالیسم آمریکا را دشمن خلقهای ایران و جهان میدانستند. اینان امروز چگونه میخواهند مذاکره با آمریکائیان و اعمال و رویکردهای خود را برای اعضاء سازمان و زحمتکشان کردستان توضیح دهند و توجیه کنند؟ و اصولأ هدف آنها و رهبران حزب دمکرات کردستان از این گفتگو و توسل به آمریکا چیست؟ آیا برای استقرار دمکراسی در ایران کمک میخواهید؟ آیا برای تأمین حقوق فرهنگی، زبانی و خودمختاری در کردستان به این قدرت سلطهجو روی آوردهاید؟ برای کدام یک از این خواستها آمریکا میتواند طرف گفتگوی شما باشد و بهشما کمک کند؟ رهبران حزب دمکرات کردستان و کوموله بیتردید میدانند که :
۱- طرفهای گفتگو با آمریکا علیالقاعده دولتها هستند و نه سازمانهائی از نوع حزب دمکرات کردستان و کوموله. برای مقامات آمریکائی گفتگو با سازمانهای سیاسی از اینگونه، تنها زمانی مطرح بوده که میخواستهاند از آنها بهعنوان ابزار تحقق هدف معینی (نظیر حمله بهافغانستان و عراق) و یا بهمثابه بهرهبرداری و یا اهرم فشار برای پیشبرد مقاصد خود استفاده کنند .
۲- آمریکا نه فقط با سازمانهائی چون حزب دمکرات کردستان و کوموله از موضع برابر و حقوق مساوی گفتگو نمیکند، بلکه حاضر نیست در برابر کشورها و حتی کشورهای بزرگ و دوست بهپذیرش حقوق مساوی تن دهد. آمریکا در چنین گفتگوهائی فقط بهمنافع خود میاندیشد و برای تأمین این منافع، همانگونه که دیدهایم، نه از زورگوئی بهجامعه جهانی و کشورهای قدرتمند دوست و متحد اباء دارد و نه از جنگ و لشکرکشی. هنوز جهانیان فراموش نکردهاند که وقتی آمریکا منافع خود را در حمله بهعراق دید، بهرغم مخالفت افکار عمومی جهان، مخالفت شورای امنیت سازمان ملل، مخالفت کشورهای دوست و متحد خود در خاورمیانه، مخالفت برخی متحدان اروپائی، مخالفت چین و روسیه و ... و با زیرپا گذاردن تعهدات و پیمانهای بینالمللی، از جایگاه ابرقدرت بلامنازع و متکی بهامکانات عظیم نظامی، تکنولوژیک و اقتصادی، بزرگترین ماشین نظامی تاریخ را علیه عراق بکار انداخت و بهنام «استقرار دمکراسی» بزرگترین جنایت را علیه مردم عراق و سرزمینشان مرتکب شد .
رهبران حزب دمکرات کردستان و کوموله واقعأ از آمریکا چه انتظار دارند؟ آیا آنها نمیدانند که برای آمریکا چیزی جز منافع خود و اولویت این منافع وجود ندارد؟ اساس استراتژی آمریکا «بر اولویت منافع» استوار است و این اولویت هیچ مرز و محدودیتی نمیشناسد. بخاطر این «اولویت منافع»، منافع دیگران، استقلال و حق حاکمیت کشورها، قراردادها و موافقتنامههای بینالمللی همه آشکارا و بهسادگی نادیده گرفته میشوند. این منطق و سیاست آمریکا در تمامی دوران شصت سال گذشته است که با روی کار آمدن بوش دوم بیش از بیش دنبال میشود. لغو یکجانبه قرارداد ABM ، خودداری از امضاء قرارداد منع کامل آزمایشهای هستهای که ۱۶۴ کشور جهان آنرا امضاء کرده بودند، مخالفت با طرح تشکیل دادگاه جنائی بینالمللی بهرغم پافشاری متحدان اروپائی، بیاعتنائی بهقرارداد کیوتو و مشکل جهانی محیط زیست با وجود فشار جامعه جهانی، خارج شدن از گفتگوی مربوط بهمنع سلاحهای بیولوژیک که شش سال جریان داشت، مخالفت با قرارداد ضد مین که ۱۲۲ کشور بهآن پیوسته بودند، تعیین یکجانبه تعرفه گمرکی بر فولاد و نادیده گرفتن مقررات سازمان تجارت جهانی (که خود از بنیانگذاران و حامیان آن بود) ... اینها نمونههائی از اعمال سیاست «اولویت منافع» توسط آمریکا و دیوانسالاری بوش است .
وقتی آمریکا با کشورهای بزرگ و کوچک جهان و با دوستان و متحدان نیرومند خود اینگونه با تفرعن، از «اولویت منافع» خود حرکت میکند، آیا میتوان تصور کرد که رفتار و هدفهای آن در برابر سازمانهای کوچکی چون حزب دمکرات کردستان و کوموله چیزی غیر از این باشد؟
٣- هدف آمریکا کاملأ روشن است. با توجه به واقعیتهای فوق نمیتوان تصور کرد که از رابطه و گفتگو با شما، جز استفاده ابزاری از سازمانهایتان چیز دیگری را دنبال کند و آنهم تا زمانی که بهآن احتیاج دارد. شما یقینأ فراموش نکردهاید که شاه و آمریکا آنجا که منافعشان ایجاب میکرد، از ملامصطفی بارزانی حمایت کردند و امکانات لازم را در تهران در اختیار او قرار دادند، ولی هنگامی که منافع بهبود مناسبات با صدام مطرح گردید، بهخاطر دارید که با او چگونه رفتار شد؟
همانگونه که در بالا آمد، هدفهای آمریکا روشن است. آنچه نیاز بهروشن شدن دارد، هدف شما از رفتن بهنزد مقامات آمریکائی است. آیا میخواهید آمریکا از شما حمایت کند؟ این حمایت در چه زمینهای، چگونه و برای چه مقاصدی است؟ آیا میخواهید از آمریکا برای «استقرار دمکراسی» در ایران کمک بگیرید؟ میخواهید آمریکا برای تأمین حقوق قومی، فرهنگی و زبانی یا برای خودمختاری در کردستان بهیاری شما بشتابد؟ برای کدام یک از این خواستهها آمریکا میتواند طرف گفتگوی شما باشد و بهشما کمک کند؟ شما قاعدتأ میدانید آمریکا فقط زمانی از شما حمایت خواهد کرد که اقدام شما در جهت منافع آن باشد، زمانی که بتواند از شما در چارچوب سیاست «اولویت منافع» خود بهرهگیرد. اقدام خطرناک و بیفرجام شما در استمداد از آمریکا، برای هموار کردن «جاده آزادی در ایران»!! و یا هر قصد دیگری نه با افکار و سیاستهای گذشته شما و نه با تجارب تاریخی تا کنون قابل توضیح و توجیه است. آیا با تمامی شواهد شصت سال سیاست و اهداف آمریکا- از جمله تجربه عراق- هنوز باید ثابت کرد که آمریکا خود بزرگترین دشمن آزادی و استقلال و حق حاکمیت کشورها و مردم است؟ توسل بهآمریکا برای کمک به «استقرار دمکراسی» در ایران، توهین و تحقیر مردم ایران، ایجاد توهم نسبت به آمریکا در میان هموطنان کرد و نشان ناباوری بهدمکراسی است .
آمریکا در همان حال که «برای استقرار دمکراسی در عراق»!! این کشور را بهزیر آتش بمبهای اورانیومی و موشکهای کروز میگرفت و برای ایجاد این «دمکراسی» آنچنان لشگرکشی را لازم میدید، از رژیمهای ضد دمکراتیک، سرکوبگر و ارتجاعی عربستان سعودی، پاکستان، امارات متحده عربی، مصر و ... بهمثابه دوست و متحد خود حمایت میکرد و میکند .
رهآورد این دمکراسی نیز که قرار بود توسط آمریکا (و نه مردم عراق) استقرار یابد، همانگونه که دیدیم، چیزی نبود جز ایجاد جنگ داخلی، گسترش ترور، ناامنی مستمر، ایجاد دشمنی میان سنی و شیعه، کرد و عرب و تشکیل حکومتی بر اساس گروهبندیهای قومی و مذهبی (بهجای حقوق شهروندی) که از یکسو تحت نفوذ جمهوری اسلامی قرار دارد و از سوی دیگر باید وابسته بهآمریکا باشد .
۴- آنچه هم بهتأمین حقوق قومی، فرهنگی و زبانی ... در ایران و یا خودگردانی در کردستان مربوط میشود، معلوم نیست در شرائط کنونی و حاکمیت جمهوری اسلامی این حقوق چگونه باید بهکمک آمریکا تأمین شود؟
مبارزه برای تأمین حقوق قومی، فرهنگی، زبانی و خودگردانی ملیتها، بخشی جدائیناپذیر از مبارزه بخاطر استقرار دمکراسی در ایران و رهائی کشور از سلطه نظام مذهبی و سرکوبگر است و تحقق این خواستها جز از طریق مبارزه مشترک همه اقوام و ملیتهای ایران و رهائی از حاکمیت رژیم قابل تصور نخواهد بود. افتادن بهکورهراههای مبارزه جداگانه و دامن زدن بهگرایشات قومی نتیجهای جز اخلال در روند این مبارزه مشترک و برانگیختن دشمنی میان اقوام و ملیتهای ایران نخواهد داشت. «جاده آزادی و برقراری حقوق کامل سیاسی و حقوق بشر در ایران» نه در واشنگتن و با دخالت آمریکا و تحریک اغتشاشات قومی، بلکه در ایران، بهدست مردم ایران و با مبارزه مشترک هموار میشود و جز آن نیز ممکن نخواهد بود .
پینوشتها :
۱- نیویورک تایمز ٨ مارس ۱۹۹۲، برگرفته از کتاب «سوسیالیسم یا بربریت»، برگردان مرتضی محیط
۲- رویتر، ۲٣ مه ۲۰۰۶
٣- بهنقل از سایت روشنگری
|