آیا غرب از درک اوضاع ایران عاجز ست یا فهم دین اسلام؟!
دکتر محمدعلی مهرآسا
•
دراین هیاهو، با اطمینان باید گفت عامل نخست دامن زدن به آشفتگی و بی نظمی و کشتارها در عراق حکومت فقیهان ایران است که در گل آلود بودن آب رودخانه، رویای صید ماهی بزرگ ولایت فقیه عراق را درسر می پرورد. این یک حدس و گمان نیست، بلکه واقعیتی است روشن
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲٨ تير ۱٣٨۵ -
۱۹ ژوئيه ۲۰۰۶
کارکرد حکومت ایران و رفتار حاکمان اعم ازفقیه و غیرفقیه به سبب نادانی و ناشیگری در امر کشورداری و دولتمداری، و به دلیل آزمندی و شتاب در غارت پولهای نفت، چنان ناهمگون و نامتعارف است که نمونه ای برایش نمی توان یافت و استثنائی است در کره ی زمین. البته این استثنا تنها در کردار مسئولان نیست، بلکه بافت حکومت نیز در میان کشورهای جهان بیمانند است. این رژیم تنها نظامی است زیر نام جمهوری با قوای سه گانه و در ظاهر ازهم جدا، که مانند نظامهای فاشیستی رهبر هم دارد و قدرتمداری مادام العمر با نیروی خدائی حاکم مطلق است؛ و رئیس قوه ی اجرائی فرد دست چندم این فرمانروائی به حساب می آید. به این جهات، محافل سیاسی و دیگر دولتهای جهان در واکنش نسبت به رفتار این حکومت و درمقابله با تصمیمهای دولتمردان گیج و مبهوتند و نمی دانند سخن اصلی را از زبان کی باید بشنوند و مسئول مملکت کیست.
زندانهای مخوف مملو از زندانیان جنائی که نتیجه ی فساد مهارگسیخته ی درون کشور است؛ و هزاران زندانی سیاسی که میوه ی استبداد و ستم نظام حاکم و بیداد دین اسلام است، گواهی است بر وجود یک سیستم فاسد و توتالیتر. اما با این وجود، دراین حکومت چند بعدی سر موعد انتخابات به شیوه ی کشورهای دموکرات هم انجام میشود و کاندیداهای الک شده ازسوی شورای نگهبان، با آراء چندین میلیونی سر از صندوقهای رأی درمی آورند، رئیس جمهوری اش انتخابی است، نمایندگان مجلس نیز با آراء مردم تعیین میشوند، شوراهای شهر و روستای گزینشی هم دارد و... در عوض، قوّه ی قضائیه اش که باید کاملا مستقل و بیطرف باشد عامل و منصوب جناب رهبر است و به تعبیر دکتر سروش قوه ی قصابیه ای است که مهمترین مشغولیتش قلع و قمع هرصدای مخالف نظام است.
ظاهر قضیه چنان است که ویترین حکومت، بیشترین کالای لازم برای یک حکومت دموکرات را درون خود دارد؛ اما کالاهائی فاسد و تاریخ گذشته...
گویا علیرغم این ظاهر و باطن معیوب، همین تظاهرات توخالی درنمایش دموکراسی، سران کشورهای غرب را حیران کرده و یا آنها را فریفته است. ظاهرسازیها در نمود دموکراسی، مانعی است در برابر ایراد مخالفان جهانی حکومتی که هر روز زندان و شکنجه و اعدام در دستور کارش فراهم است. ضمناً در مباحث و موارد خطاکاریها نیز، با استفاده از تقیه ی فقاهتی، هیچگاه پاسخی درخور و قانع کننده برای ملت و مردم جهان نداشته است.
این چندگانگی در کردار و گفتار، هم تحلیلگران جهان سیاست را مبهوت و گیج کرده و هم ملت ایران را در درماندگی و بلاتکلیفی نگه داشته است. زیرا در جهان و بویژه خاورمیانه، دولتهائی دیگر هم هستند که حکومتشان بهمراتب بستهتر و مستبدتر از حکومت آخوندها است؛ نمونه اش عربستان، کویت، امارات عربی، عمان، سوریه و حتا مصر؛ اما این حکومتها یا ادعای جمهوریت و دموکراسی ندارند، و یا اگر تعدادی نام جمهوری برخود نهاده اند، زهر ستم و استبداد را تنها در رگ ملت خود میریزند و سودای جهانی شدن و ابرقدرت گشتن را در سر نمی پرورانند.
سراسیمگی و تعجب جهان آزاد و کشورهای دموکرات از کارکرد فقیهان دراین است که این حکومت از یک طرف زیر نمای مردمسالاری رنگ و لعاب شده ی دینی و ادعای حقوق بشر اسلامی، و از طرف دیگر با نمایش سلاحهای مخرب و میلیتاریسم قوی و بمب اتمی، هم دهان طاعنان را میخواهد ببندد و هم هراس در دل حریفان و اقلیم اطراف بیندازد و خود را درمیان کشورهای خاورمیانه ابرقدرت نشان دهد. شواهد و ظواهر همه نشان از آن دارد که فقیهان از اینکه کشور ایران زیر هجوم نظامی امریکا قرار گیرد ناخوشنود نیستند؛ و اتفاقاً خود بیش از حریف منتظر و آرزومند یورش و جنگ اند. این مطلب و مفهوم را نگارنده چند روز پیش با صراحت از زبان قائم مقام سپاه پاسداران از راه یک ویدئو (تصویری) شنید.
ازاین رو است که حکومت پیوسته بر توان نظامی و قدرت مقابلهی خود با مخالفان- برونی و درونی - می افزاید و با تولید و خرید جنگ افزار در حد موشک دوربرد، درصدد تهیه ی سلاح اتمی نیز برآمده است.
اکنون مدتهاست جامعه شناسان و سیاستمداران می دانند، با ظهور حکومت اسلامی در ایران و افغانستان، غولی از شیشه بیرون آمده است به نام فناتیسم اسلامی و با تفکر و شیوه ی نازیسم، که هم در آیه های قرآن- نظیر «اسلام برتر از همه و هیچ چیز برتر از اسلام نه...»- مفهومش نمودار است و هم در کارکرد و گفتار سران حکومت بازتاب دارد.
با قاطعیت باید گفت که مسلمانان مومن و متعبد، خود را مالک جهان می شناسند و در ذهنیت آنان پیروان دیگر ادیان کافر و شایسته ی مرگ و نابودی اند؛ و اگر تا سه دهه پیش این اندیشه پوشیده مانده بود و تنها در ایما و ایهام و لفافه از آن سخن می رفت؛ و یا به صورت مقطعی و گاه گاه توسط کسان و دسته هائی نظیر سید جمال اسدآبادی و اقبال لاهوری و اخوان المسلمین و فدائیان اسلام جسته - گریخته بحث حکومت اسلامی مطرح میشد، اکنون مدتی است تحصیل حاصل شده و درمهمترین و پر جمعیت ترین کشور خاورمیانه حکومت بربنیاد ایدئولوژی دین اسلام به ترکتازی مشغول است و ماهیت سیستم دینی به صورت روشن به جهانیان عرضه شده است. سخن احمدی نژاد در نفی هلوکاست و تکذیب کشتار یهودیان توسط هیتلر، و فریادهای انبوه مومنان به هنگام خطبه های نماز جمعه که خواهان مرگ اسرائیل و دیگر کفار جهانند، و ۲۷ سال فریاد مرگ بر تمام دنیا که ازسوی مسلمانان ایران و دیگر سرزمینهای اسلامی مرتب در هوا طنین انداز است، همه ثمره ی تنفر و خشمی است که مسلمانان متعصب نسبت به پیروان دیگر ادیان دارند.
اما مشکل سران دنیای متمدن و زمامداران کشورهای دموکرات - به دور از سیستمهای توتالیتر موجود- این است که یا سرشت حکومت اسلامی را نمی شناسند و از شناختش عاجزند، و یا با چشمپوشی از حقایق، گمان میکنند که زمامدارن ایران را می توان با استدلال و منطق مجاب کرد. به همین علل مرتب نوع مانُور را دربرابر فقیهان تغییر میدهند؛ آنگونه که در آخرین مرحله زبان خوش را جایگزین تهدید کرده و با دادن وعده های اقتصادی و رشوه های مفتضحانه برآنند تا بچه ی بازیگوش را بفریبند و یا غول را مهار کنند.
آن همه رجز خوانی آقای «بوش» و آن همه تهدید و استواری در سخن و تصمیم، و آن همه سخنان تند نماینده ی امریکا در سازمان ملل متحد، سرانجام به آنجا رسید که «امریکا به شرط توقف غنی سازی اورانیوم توسط حکومت فقیهان، با ایران برسر میز مذاکره خواهد نشست...» و به علاوه، کلی هم آجیل و شیرنی در جیبهای این بچه ی طاغی و هوشیار خواهد ریخت تا شیطنت را رها کند... طنز این بندبازیهای دور از مهارت آنجاست که مراتب را توسط دولتهای اغلب مفلوک اروپائی و روس و چین به ایران ابلاغ کرده اند بدون آنکه ضرب الاجلی برایش تعیین شده باشد. یعنی حریف!... هر وقت که عشقت کشید، پاسخی به این پیشنهاد عطا کن.
اشاره به دولتهای مفلوک اروپائی به این دلیل است که پیشرفت بیکاری در این کشورها به حدی است که زمامداران را ملزم میکند هرگونه ناز اربابان بازار ۷۰ میلیون نفوس ایران را بکشند؛ و این اندک درشتی و نرمی توامان و سرزنشهای بیرنگ نیز به خاطر عدم رنجش اسرائیل و ارضای خاطر دولت تل آویو است! حکومتهای روس و چین نیز خود کارنامه ای درحد رفوزگی در حقوق بشر و تقابل با آزادیخواهان شهروند خود دارند و دربسیاری از موارد فقیهان برآنها ارجحند. به هرحال این بازیگریها همه نشانه ای از سرگیجه و درماندگی غرب و طنّازی جناب «پوتین» دربرابر بندبازیهای فقیهان است.
دولتمردان کنونی ایالات متحده در کابینه ی آقای بوش نیز، فاقد درایت و کیاست و سیاست لازم برای رویاروئی با بحرانهای کنونی جهانند؛ بحرانهائی که درسد بالایش را خود همین نابخردان پدید آورده اند. فزون برحمله ی نا به جایشان به عراق، بیش از یک سال و نیم است که هم خود و هم ملت عراق و هم افکار جهان را به محاکمه ی صدام حسین مشغول داشته اند و دراین مدت علاوه براین همه ترور و کشتار، دو نفر از وکلای مدافع دیکتاتور مخلوع عراق هم جانشان را فدای دفاع از این فاشیست عرب زبان کرده اند.
من پیش از این گفته ام و بازهم میگویم، شعله های خشمی که درعراق هرروز بیشتر زبانه میکشد و می سوزاند، نتیجه ی تقسیم مردم این کشور برمبنای تفرق و تفوق مذهب توسط دیپلوماسی امریکا بود و هست. هرچند این تفرق در گذشته نیز امری عینی و ملموس بود ولی تفوقش ناپیدا، اما در پیشینه ی خود نشانی از بحران و مسئله نداشت. آقای بوش و مشاوران نئومحافظه کارش، در کشوری با سوابق چندهزار سال استبداد و بدون ذره ای تجربه ی آزادی و مردمسالاری، پایه ی اصلی دموکراسی را برروی باور به توَهُم، یعنی عقیده ی دین و مذهب بنا نهادند و آتش زیر خاکستر نفاق و عداوت اعراب کینه توز را دوباره شعله ورکردند. کدام فیلسوف و یا جامعه شناس در دیدگاهش، مردمسالاری را برمبنای عقاید موهوم آسمانی پیشنهاد کرده است؟ این اختراع آقای بوش که عکس برگردان کشور لبنان بلاخیز شد، تاکنون ده ها هزار کشته را به کشور عراق و بیش از ۲۵۰۰ کشته را به مردم امریکا هدیه داده است.
مشکل امریکا و غرب به طور کلی در این است که اسلام شناسانی که دردانشگاههای امریکا تدریس میکنند و به گمراه کردن سازمان سیا مشغولند، نظرشان به اسلام همان دیدگاه مهندس بازرگان و دکتر پیمان و اصلاح طلبان آقای خاتمی است که چون ازذات قوانین و دستورهای قران شرمنده اند، لعاب شیرین مغالطه را برروی حقایق دین می کشند و آن را به گونه ای خلاف واقع به غربیان نشان میدهند؛ و مغز آنها را با مشتی ضد حقایق پرمیکنند. دهه های متوالی امریکا - شاید اروپائیان نیز- اسلام را در رولزرویس های طلائی و حرمسراهای کذائی شیخان و سلاطین تازی، و خوشگذرانیها و خوشباشیهای ثروتمندان عرب می دیدند؛ و به کل از توده ی مردم غافل بودند. امروز نیز با اغوای امثال دکتر نصرها و مولویهای فکل کراواتی عرب و پاکستانی، به رضا و یا به اکراه، اسلام را به عنوان آئین مسالمت و صلح و صفا پذیرا شده اند؛ که هر دو دیدگاه کوچکترین نشانی از واقعیبت ندارد.
دراین هیاهو، با اطمینان باید گفت عامل نخست دامن زدن به آشفتگی و بی نظمی و کشتارها در عراق حکومت فقیهان ایران است که در گل آلود بودن آب رودخانه، رویای صید ماهی بزرگ ولایت فقیه عراق را درسر می پرورد. این یک حدس و گمان نیست، بلکه واقعیتی است روشن که بارها مسئولان امریکا و بریتانیا به دخالت اشاره داشته اند و آخرین بار درروز ۲۲ ماه جون فرمانده سپاهیان امریکا درعراق برای چندمین بار به صراحت این شیطنتها را به گوش جهانیان رساند.
تأثیر شدید و چشمگیر انقلاب ایران در ایجاد آشفتگیها و تولید هراس در دنیای کنونی و بویژه خاورمیانه غیرقابل انکار است. مدتهاست که تحرکات و تحریکات فقیهان نشان از تلاش در رسیدن به مقصودی معین دارد. مقصودی که جهانی کردن اسلام سیاسی است؛ که اگر دست ندهد، دستکم نوعی امپراتوری همانند شوروی سابق را در خاورمیانه به وجود آورند و مرام و مسلک محمدیسم (تشیع) را جانشین مارکسیسم کنند. چنین آرزوئی را تاکنون به نسبتهائی کم و بیش نمایانده و حتا به نقطه هائی هم رسیده اند... بنیاد نهادن دولت در عراق بر روی بخشبندی مذهب و سپردن دولت به شیعیان مومن، مقداری از راهشان را کوتاه کرد. پیروزی حماس در انتخابات فلسطین، ناامنی های سودان و نیجریه؛ و حمایت بی دریغ از حزبالله و دیگر نیروهای ترور و پر کردن چمدانهای حماس از دلارهای نفتی، همه پیشآهنگ این آرزو است و نشانی است از آشوبها در آینده و با شدت بیشتر.
اما سیاستمداران ایالات متحده مدتی است به اغوا و صلاحدید اروپائیان راه مسامحه و مصالحه را با فقیهان برگزیده اند و برآنند تا با نوازش و تهدید و یا به قول فقیهان عَرضه ی «چماق و هویج» این خرگوش فراری را رام کنند.
علیرغم دو گانگی درعمل و دو دوزه بازی کردنهای ظاهری، سخن آخوندها درمورد عداوت با غرب دموکرات، دو پهلو نیست بلکه صریح و رک میگویند: «ما بادنیای کفر رو دررو بوده و درجنگیم...» و مرتب این شعار را فریاد میزنند. نیرو برای نمایش و در نهایت پیاده کردن مفهوم این رجزخوانیها را هم از دو منبع تأمین میکنند؛ یکی پول فراوانی که از فروش نفت گرانبها عاید میشود، و دیگری ایمان و تعبد عوام و بعضاً خواص متعصب که حتا درصف نامنویسی برای ترور انتحاری ساعتها عمر بی ارزششان را تلف میکنند. اما چرا دنیای غرب این فناتیسم نوظهور را نمی فهمد و یا وانمود به نفهمی میکند، معضلی است که تبعاتش دامنگیر خودشان شده است و در آینده بیشتر خواهد شد.
حکومت اسلامی و مسلمانان مومن، دموکراسی را تحفه ی غرب می دانند و نه تنها تمایلی به آن ندارند که برعکس از آن متنفراند و این پدیده ی عصر جدید و دنیای متمدن را در تضاد با آئین اسلام می شناسند که نظرشان مطابق قرآن درست است و اسلام هیچ همخوانی با مردمسالاری ندارد. بر طبق فرموده ی قرآن، آئین اسلام زمینی نبوده و مقوله ای خدائی است که چون و چرا ندارد و بشر را پروای پرواز در این فضا نیست تا بخواهد در تقابل کلام خدا اظهار وجود کند. آرمانی است آسمانی که برپایه ی برتری طلبی بنا شده و نسج گرفته است؛ و هر کس بخواهد در آن دستی ببرد و نوسازی کند، کل مجموعه را در هم می ریزد و کلام خدا را مخدوش میکند.
حُکّام مسلمان بنا برشیوه ی فرمانروائی و اعتقادشان میثاق حقوق بشر سازمان ملل را نمی پذیرند زیرا اسلام به برابری در میان آدمیان معتقد نیست و تنها« اِنَمَ المومِنون اِخوه...» است که باید مراعات شود آنهم تنها در میان مردان. در سرزمینی که جان آدمی در برابر رضایت خدا پشیزی نمی ارزد؛ و برای زیان رساندن به غیر مسلمان از جان شیرین نیز می توان گذشت، روشن است که تحلیلگران جهان در برآورد اوضاع سراسیمه و آشفته و درمانده اند. سخنان منوچهر متکی وزیر امور خارجه ی رژیم در شورای حقوق بشر سازمان ملل دراین باره که «این شورا باید فرهنگ کشورها و ملتها را بپذیرد و رعایت کند...» دقیقاً ریشه در عدم پذیرش و بی اعتنائی به میثاق جهانی حقوق بشر از سوی فقیهان درمقابل رعایت قوانین و نظامات عصر شتر سواری در عربستان دارد. فرهنگ مردم مسلمان یعنی محتوای قرآن، والسلام...!
درآتمسفری که قهرمان وزنه برداری جهان با نوشتن کلمهی ابوالفضل بر روی پیراهن ورزشی اش مدعی است وزنه ها را با نیروی ابوالفضل بالای سر برده است؛ و بازیکن فوتبال هم به دستور رئیس جمهوری باید بگوید «یامحمد» و توپ را شوت کند، مذاکره با کافران درمورد نیروی هسته ای چگونه شکل و محتوائی باید داشته باشد؟
البته غرب دموکرات و قانونگرا، اما خنگ و مشنگ، یا آزمند و ملنگ، در برابر این نوع سیستم و اینگونه فرمانروائی در قرن بیست و یکم، باید درمانده و بیچاره باشد... شب آبستن است، تا چه زاید سحر...
|