نامه ای سرگشاده به آیت الله خامنه ای
مهران جنگلی مقدم
•
شما در طول این سالها، از ما مردمی ساختید که بتواند با مجموعه یی از دروغها چنان زندگی کند، تا شما بتوانید بر بستر این همزیستی مسالمت آمیز حکم برانید و باز البته این تنها بخشی از واقعیت است. واقعیتی که دیگر لحظه به لحظه و انسان به انسان در حال دگرگون شدن و تبدیل شدن به وضعیتی ست که دیگر اراده شما در آن محقق نخواهد شد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۶ اسفند ۱٣۹۰ -
۶ مارس ۲۰۱۲
بیش از هر چیز خواهان آنم که شما را به شیوه رسمی با عنوان مذهبی «آیت الله » خطاب کنم و نیز پنهان نمیکنم که استفاده از لفظ « شما» برای مخاطب قرار دادن تان تا یایان این نوشته به دلایلی معلوم برایم دشوار خواهد بود .هر چند بسیاری از مخالفین تان، علیرغم زخمی که این ملت و مملکت از آئین و رسمِ الله پروری و فربه شدن دین و مذهب خورده است بر من نخواهند بخشید که چرا شما را به سیاق تبلیغات چیان حکومتی آیت الله مینامم و چرا این عنوان دینی « مقدس» را بر شما روا دانسته ام ،در صورتیکه این ما هستیم که می پرسیم که چگونه شما را آیت "الله" ندانیم و چگونه شما را آنطور که خود توهم فرموده اید مقدس نپنداریم در حالی که در انطباق نعل به نعل با شخصیت و مرام و منش خود و دیگر آیت الله هایی که از قدرت سواری میگیرند و قصدی از پیاده شدن از این « خرشیطان » در آنها دیده نمیشود، الله یی در نوع خود بی همتا و یگانه ساخته اید و دیگران را به هزار ترفند و ارعاب و به زور سرنیزه به پرستش آن وادار کرده اید ومتواضعانه نیز خودرا آیت و نشانه یی از آن مینامید و حال که همه گذرگاه های تاریخ ،ما را در شاهراه « انکار مقدسات» قرارداده است و همه قلمروهای مقدس باید یکی پس از دیگری توسط ما مورد غیظ و غضب قرار گیرد چه فرصت بزرگی را ازکف خواهیم داد اگر غفلت کنیم و شما را مقام معظم همه مقدسات که از بخت بلند ما این چنین در دسترس قرار گرفته است ندانیم ؟ آنگاه باید به خصایص شخصی و نمودارهای رفتاری شما اکتفا کنیم! و - بعد از گذر از این دوران که بنا بر قاعده همیشگی تاریخ روزی همین نزدیکی یا زمانی دور که قدرت را از دست رفته خواهید دید - به لاطائلات برآمده از الله گونه یی دیگر فریب بخوریم با این توجیه که این یکی دیگر فرق میکند لابد بنا بر خصوصیت های رفتاری و گفتاری متفاوتی که خواهد داشت، از آن دست تفاوت هایی که بین آیت الله خمینی و محمدرضا پهلوی وجود داشت ! که در عمل ندیدن شباهت های شگفت انگیز این دو ملک وملت را از چاله به چاه انداخت. و معلوم نخواهد بود با این طریقتی که در پیش است بعد از این چاه سیاه چه دره ی هولناکی در انتظار ما خواهد بود . لاجرم برای ما چه تفاوتی خواهد کرد که غم این الله سیاست خورده و سیاست باز را بخوریم ؟ وشما را ازآن رو با عنوان خود خوانده تان ( آیت الله ) میخوانیم تا در این خطاب ، به یادتان بیاوریم که با چه سیاست و تحت چه عنوان و ظل کدام مفهوم مسند بزرگی وسروری براین مردم را به نام خود مهر زده اید و ظلم آشکاری که از طرف دستگاه حکومتی شما بر مردم اعمال میشود سرمنشا و قوت و مایه اش از کجاست.
۲- قبل از آنکه مقدمه نامه من بیش از این به درازا بکشد لازم است که بگویم جدال من با شما در این نامه بر سر مفاهیم و عبارات و عناوین نیست. و قصد ندارم که برایتان از مفاهیم هرز رفته و دستمالی شده مانند دین، آزادی و عدالت حرف بزنم. لازم نمی بینم شیوه مردمداری صالحین! و منش تعامل حاکمان پیشین را با مردم به خاطرمبارک بیاورم و شما را به تامل و تفکر دراین باره دعوت کنم. نیازی نمیبینم که سرنوشت دیکتاتورهای سرنگون شده خاورمیانه را نشان تان دهم و دیگر کار از کار گذشته است تا کسی شما را به عبرت گرفتن از تاریخ دعوت کند. قصد من از نگارش این نامه نه بیان حرفهاییست که دیگران بارها آنرا با شما گفته اند بلکه نیت و هدف دیگری در میان است. نزدیک به چند؟ سال است که دو نامه از دو شخص ( که جز اسمی و آدرسی وجز شرح آنچه خود گفته اند و شما نیز در اینجا آن را خواهید خواند اطلاع و شناخت دیگری از آنها ندارم) با احساسی از اینکه امانتی عجیب را به من سپرده اند نزد خود نگهداشته ام . با اینحال متن این دو نامه را بنا بر اهمیتی که در خود دارند عینا در اینجا میاورم و به این وسیله این دو نامه را به دست تان میرسانم . قبل از هر چیز میگویم که اهمیت این دو نامه و اهمیت به قضاوت عموم گذاشتن آنها صرفا در حرفهایی نیست که در آنها بیان میشود بلکه علاوه بر آن در اهمیت مخاطب این نامه هاست که شمایید و افزون تر از شما برحسب سرگشاده بودن این نامه رسانی ،مردمی ست که خواننده این نوشته اند. به واقع دلیل نامه نگاری من به شما به جا آوردن شرط امانت داری ست.و اجرای نمایشی ست عمومی که در بطن این ادای امانت وجود دارد. این نامه ها که بعد از این چند سطر خواهید خواند همه ی ماجرایی ست که اتفاق می افتد و در عین حال همه ی درد نیست . فرایندی که این نامه ها طی کرده اند و از مسیری غیر از آنچه خواست نویسندگان این نامه هاست عبور داده شده اند و اکنون بعد از وقفه یی طولانی به دست مخاطب خود ( که در بدو امر شمایید ) میرسند این دو نامه را از چنان بار محتوایی برخوردارکرده است و چنان از نشانه های معنادار آکنده است که دیگر صرفا دیدن و خواندن دو نامه از دو شهروند معمولی و گمنام ایرانی با محتوای مملو از سادگی و پیش پا افتاده گی و بیان نیازهای روزمره نیست. گویا تقدیر این دو نامه که در ادبیات رسانه های حکومتی شما، آن را با شیوه مرسوم در استحاله کلمات و سلاخی واژه ها ، « نامه های مردمی» میخوانند این بوده که در متنی بزرگتر اتفاق بیافتد ومعنایی بیش از آنچه نویسندگانش اراده کرده بودند را به اجرا بگذارد.
شرط امانت داری را به جا میاورم و این دو نامه را که روزی برای شما نگاشته شده بود و اکنون به ناگزیر مخاطبان دیگری نیز یافته است را ( با حذف نام و آدرس نویسندگانش) به دستتان میرسانم.
نامه اول:
«به نام خداوند لوح و قلم.
سلام. سلام گرم من را از خطه سرسبز گلستان از شالیزارهای سبز از مزارع سفید پنبه پذیرا باشید. رهبر عزیز و پدر بزرگوار ای امید امت .دختری هستم با اهداف و آرزوهای بزرگ که با تمام وجود در پی تحقق آنها هستم. اما همواره با سختی و مشکل مواجه شده ام. من در یک خانواده ۶ نفری زندگی میکنم پدرم کارگر ساختمانی است و با درامد ناچیز خود به زور می تواند خرج خورد و خوراک ما را تهیه کند . غرض از نوشتن این سطور هم درددل با شما و هم تقاضای کمک و یاری است.کمی در مورد خودم با شما صحبت میکنم : از سال اول ابتدایی که وارد دبستان شدم علاقه شدیدی به تحصیل علم پیدا کردم . در همان زمان تصمیم گرفتم تا جایی که بتوانم ادامه تحصیل بدهم. در حال حاضر برای پیش دانشگاهی ثبت نام کرده ام. اما نکته اصلی که ذهن مرا در همه حال مشغول کرده نگرانی از آینده تحصیلی ام است. اینکه اگر دانشگاه قبول شوم ولی بخاطر اوضاع نامساعد مالی خانواده ام که نمیتوانند مخارج دانشگاه من را تامین کنند نتوانم بروم تمام مدت آزارم میدهد. شما قضاوت کنید آیا این انصاف است، دانش آموزی که تمام مدت تحصیلش با معدل بالای نوزده (البته بجز سال آخر) شاگرد اول شده فقط بخاطر فقر مالی از ادامه تحصیل محروم شود .پدر عزیز من برای این حرفها پیش زمینه دارم چون خواهر بزرگم که دوسال پیش دیپلم گرفت و در کنکور پیش دانشگاهی پذیرفته نشد بدلیل اینکه پدرم نتوانست مبلغ ۶۰ هزار تومان تهیه کند و او را به مدرسه بزرگسالان بفرستد از ادامه تحصیل محروم شد در حالیکه همیشه با حسرت از دوستانش که در حال تحصیل هستند یاد میکند. من از اکنون شروع به مطالعه دروسم برای کنکور کرده ام. اما این افکار آزار دهنده یکدم دست از سرم برنمیدارند. من حتی یک جلد کتاب تست ندارم و نمیتوانم تمام آنها را فراهم کنم چون خیلی گران هستند. اگر بخواهم آنها را کرایه کنم باید هرشب ۵۰ تومان بپردازم. رهبر عزیز: امثال من در این کشور کم نیستند. شما را به خدا فکری به حال ما کنید . از شما تقاضا دارم کمکم کنید و هزینه تحصیل من و دو خواهر و برادر کوچکم که تازه به کلاس اول میرود را تقبل نمایید . از شما خواهش میکنم کمکم کنید تا با اعصابی راحت و آسودگی خاطر دروسم را بخوانم تا به امید خدا به هدفم برسم. یک مطلبی است که تا به حال به هیچ کس نگفته ام ما میخواهم آنرا با شما در میان بگذارم و از شما میخواهم که آن را به صورت یک راز نزد خود نگه دارید. من تصمیم گرفته ام در کنکور سال ٨۰ جزو نفرات برتر و تک رقمی کشور باشم. میدانم که خیلی باید زحمت بکشم اما باکی ندارم چون این بیت شعر را سرلوحه خودم قرار داده ام: چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد / من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک. از شما که نزد خداوند از ما مقرب تر هستید تقاضا دارم برایم دعا کنید تا به این خواسته ام جامه عمل بپوشانم ریز نمرات سه سال دبیرستان خود را برای شما می فرستم تا ببینید آیا واقعا مستحق کمک و حمایت هستم یا نه. اما بدانید کمک شما برای من همچون تکه چوبی است که میتوانم در دریای غمهایم به آن چنگ بزنم و به ساحل خوشبختی برسم. در مورد خواهرها و برادرم هم فکر کنید. آقا شما آخرین بنده از بندگان خداوند عالم هستید که میتوانم از او چنین تقاضایی داشته باشم.
اجرکم عندالله
دختر کوچک شما با اهدافی بزرگ (...)
بی صبرانه در انتظار پاسخ شما هستم حتی اگر منفی باشد.
آدرس منزل: استان گلستان-شهرستان گنبد کاوس- (...) »
نامه دوم :
« بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدایی که انسان را آفرید و به او قدرت اندشیدن و فکر کردن داد.
سلام. سلامی از روی اخلاص، سلامی از روی محبت و سلامی از ته اعماق قلبم خدمت شما آقا و سرور خودم. من یکی از دخترهای این سرزمین سرسبز و پهناور هستم و اسمم (...) است و در گلستان عشق و دوستی و در شهرستان بندر گز ( البته یکی از روستاهایش به نام لیوان شرقی) زندگی میکنم. دلم تنگ است و هوای دیدار شما را در سر دارم ولی به ما گفتند که این اتفاق هرگز نمی افتد و ممکن نیست که شما را ببینیم. من همیشه یک ارادت خاصی به شما دارم همین الان برای خودم از شما وقت میگیرم که هر وقت ازدواج کردم شما عاقد من باشید که شاید از این طریق بتوانم شما را ببینم. خواهش منو قبول میکنید یا راضی نمیشوید که منو قبول کنید و خواهش های منو ادا کنید به شما التماس میکنم. من منتظر آن روز میمانم. می روم سر اصل مطلب: ما یک خانواده ای بودیم ٨ نفره اما خواهر بزرگم که اسمش (...) بود در سن ۱۲ سالگی بر اثر بیماری سرطان خون فوت کرد و الان خانواده ای هستیم ۷ نفره . اما نمیدانم چرا خداوند ما را دوست ندارد و انگار با ما قهر کرده است. خانواده ما یک خانواده مذهبی است و مادرم خیلی به نماز اول وقت مقید است اما انگار دست تقدیر دوباره میخواهد جامه سیاه تنمان کند من میدانم که مرگ حق است اما چرا خواهر کوچک من. میدانم که بازگشت همه به سوی اوست اما چرا او؟ اسم خواهر من (...) است و در کلاس پنجم درس میخواند و از زمستان پارسال دچار بیماری ام اس شده است و دچار تشنج می شود. دومین خواهش خودم را از شما میکنم میدانم که حتما این خواهش من بیچاره و دردمند را ادا خواهید کرد خواهش میکنم برایش دعا کنید. التماستان میکنم از خدا بخواهید که شفایش بدهد آقای من خواهش میکنم از خدا بخواهید که او را شفا بدهد. من خیلی دعا میکنم ولی انگار خداوند اصلا صدای مرا نمیشنود. دیروز رفته بودیم جمکران آنقدر گریه کردم و طلب شفای او را از خدا کردم که خودم خسته شدم. آنقدر دعا کردم که شما را ببینم تا از نزدیک با شما صحبت کنم و تمام درد دلهایم را به شما بگویم ولی انگار که ما لایق دیدار شما نیستیم. به هر حال از خدا میخواهم که این افتخار را به من بدهد که شما را ببینم. ان شاء الله خداوند به شما طول عمری با عزت و پر برکت بدهد و تا زمان ظهور امام زمان (عج) صحیح و سالم برای ما باقی بمانید. خدانگهدار. ببخشید هم خط من بد است و هم ادبیات من. معذرت میخواهم. خواهش میکنم به نامه ام جواب بدهید.(...). یکی از عاشقان شما. (...)- روستای لیوانشرقی – شهرستان بندر گز.»
٣ - جناب آیت الله
این دو نامه دیگر حالا سه نامه است. نامه ی مرا هم به آن ها بیافزایید. شما چاره یی ندارید جز اینکه این دونامه را همراه با حرف های من وهزاران چون من که در زیر قبای همین دستگاه بالیدیم و رشد کردیم بشنوید.
می دانم که در نهایت این نامه ها تاثیر چندانی بر شما نخواهد گذاشت. مطمئنا در سفر سال ۱٣۷۹ به استان گلستان مردم هزاران نامه مانند این را به دست تیم همراه شما رسانده اند. همانطور که آقای احمدی نژاد بارها با افتخار اعلام کرده است که دولت او تاکنون میلیونها نامه از این نوع را در سفرهای استانی از جانب مردم دریافت کرده است. مطمئنن هزاران نامه از این دست وجود دارد که توسط شما و گروه هایی که مسئول خوانش و بررسی این نامه ها هستند هرگز خوانده نشده است. به یقین هزاران نامه از این دست وجود دارد که بعد از خواندن هرگز بررسی و رسیدگی نمیشود. بی شک هزاران نامه از این دست وجود دارد که بعد از بررسی و دادن پاسخ در حد و حدود درخواستی که در محتوای نامه ها وجود دارد هرگز دردهایی که این نامه ها بخشی از شاخص تعیین آن در جامعه هستند را مداوا و درمان نکرده است. شما خود بهتر از هرکس میدانید که از زمان دولتی که شما رئیس جمهورش بودید تا دولتهای بعدی و از زمان آیت الله خمینی تا همه سالیانی که شما در مصدر امور بوده اید شمارگان این نامه ها سیری صعودی داشته است. همه دیگر حکایت فخری که دولت احمدی نژاد از دریافت میلیونی این نامه ها می کرده است را میدانند. نامه هایی که از فقر، محرومیت، ناکارآمدی، بی لیاقتی و وجود ظلم و فساد از پایین ترین رده های حکومت تا بالاترین سطوح آن حکایت میکند در بیانات شگفت انگیز دولتمردان سیستمی که خود بخش بزرگ مشکل را تشکیل میدهند تبدیل به دلیلی مضحک در تایید مردمی بودن حکومت می شود. این نامه ها می تواند دستمایه خوبی باشد برای ساخت فیلمی مستند و گزارش گونه از واقعیتی که یک سویش شما و کل دستگاه قدر قدرت تان ایستاده است و یک سویش «ما» که منتقد و مخالف وضع موجودیم. گوش ما پر است از روایت هایی که شما از این واقعیت ارائه داده اید. مسئله این است: حال که اوضاع به همین خوبیست که شما میگویید و وضعیت آن چنان مردمی ست که شما تصور میفرمایید، اجازه دهید دوستان ما نیز با ابزارهای کسب خبر و تصویر برداری و... با اکیپی حتی غیرحرفه یی اما صادق برای یکبار، فقط یکبار به سراغ خانواده هایی که ذکر مصیبت شان در این دو نامه آمده است و اسم و نشانی شان نزد من محفوظ است بدون ترس از دستگاه امنیتی و پلیس و بگیر و ببند و زندان و شکنجه و اعتراف گیری و... بروند تا تطور و تحول و تغییر واقعیاتی که بی پرده و صادقانه و بی تکلف در این نامه ها به وجودشان اعتراف شده است را مستند کنند و به این وسیله ما نیز روایت خودمان را از واقعیت عرضه کنیم. تا ببینیم آن کس که «چرخ بر هم میزد اگر غیر مرادش میگشت» و باورش شده بود که «پدر» نامیدن شما و «آقا »خطاب کردن شما و حق خود را از شما به «خواهش» طلبیدن غیر از زبونی کشیدن از فلک است. باز شما را «مقرب» تر از خود پیش خدا میداند؟ تا معلوم شود او که تصمیم گرفته بود در کنکور از نفرات برتر و تک رقمی کشور باشد، با درآمد پدری که کارگر ساختمانی ست و خرج عائله یی ۶ نفره را میدهد آیا توانسته است به دانشگاه برود؟ ده سال از آن تاریخ میگذرد، آیا توانسته است بعد از اتمام تحصیلاتش شغلی متناسب با رشته یی که درآن تحصیل کرده است و با درآمدی کافی پیدا کند؟ آیا پدر او توانسته است به لطف درایت و کارآمدی که شما در مملکتداری از خود نشان داده اید به سلامت از خط فقر عبور کند و با اطمینان خاطر از درآمد مکفی و آسودگی خیال از آینده، هزینه تحصیل و زندگی توام با رفاه و آسایشی را برای فرزندانش فراهم کند؟ آیا آنکس که خود را مستحق کمک و حمایت میدانست امروز به یمن برنامه های اقتصادی و اجتماعی دولت های شما توانسته است حقوق انسانی از دست داده اش را به دست آورد؟ آیا مجموعه شرایط اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی ما به درجه یی از رشد و بلوغ و بی نیازی از حاکمان رسیده است که شهروندانش در هر رده سنی و اجتماعی که باشند این چنین خود را در مقابل دولتمردان و حاکمان خوار و زبون و بر خاک افتاده نپندارند و دیگر برایشان از این دست نامه هایی که سند فسادهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی ریشه دوانده در اعماق جامعه است ننویسند و خود را بدهکار و مدیون مسئولان ندانند و بالاتر از آن در روالی کاملا عادی و قانونی بر سر مطالبات خود بتوانند با صدای بلند حقوق خود را بی منت و ترس طلب کنند؟
جناب آیت الله
پاسخها از پیش معلوم است . شما و مجموعه تحت فرمانتان و نیز ایدئولوژی و مجموعه عقایدی که تحت ارزش های آن مقدرات و سرنوشت مملکت را تعیین کرده اید، لحظه به لحظه فرصت های رشد چند نسل را به نابودی کشانده اید. این تنها بخشی از واقعیت است. واقعیتی که هر گونه گزارشی از آن پاسخی از جنس توقیف و زندان و اعدام دارد.
شما برخلاف شعارهای عده ای حزب اللهی مرعوب و ابزار دست، که ادعای محدود بودن اختیارات ولی فقیه و مظلومیت آقا، سر میداده اند و می دهند با وسعت عمل و بسط ید بی نظیری که ثروت و امکانات حکومتی این کشور در اختیارتان قرار داده است، هر فرصتی را که میتوانست کمی هوای خفقان آور حاکم را قابل تحمل کند، از بیخ و بن درو کرده اید و هر امکانی را که باید در مسیر بهروزی مردم قرار میگرفت را با اراده یی که جز از سر تعمد نبود سوزانده و به نابودی کشانده اید وسالهاست که دست اندرکار تخریب حیات فردی و اجتماعی مردم ایران شده اید و این تنها بخشی از واقعیت است. واقعیتی که هر گونه گزارشی از آن به لطف دستگاه های ارشادی و امنیتی شما قدغن و دارای عواقب غیر قابل پیش بینی ست.
شما در طول این سالها، از ما مردمی ساختید که بتواند با مجموعه یی از دروغها چنان زندگی کند، تا شما بتوانید بر بستر این همزیستی مسالمت آمیز حکم برانید و بازالبته این تنها بخشی از واقعیت است. واقعیتی که دیگر لحظه به لحظه و انسان به انسان در حال دگرگون شدن و تبدیل شدن به وضعیتی ست که دیگر اراده شما در آن محقق نخواهد شد. و این ها همه بخشی از داستانی ست که گرچه ممکن است شما از آن بسیار بدانید اما قطعا کمتر از آن عبرت گرفته اید.
در پایان اگر کنجکاو یافتن نام و نشانی نویسندگان این دو نامه هستید با کمال میل می توانم خانه ها و خانواده های اکثریت این مردم را نشانتان دهم.
مهران جنگلی مقدم
۱۱/۱۲/۱٣۹۰
|