•
به هنگام اجرای فلسفه سیاسی با تکیه بر اصولی مثل عدالت و آزادی در حوزه ی نظر و با تکیه بر پراگماتیسم «منطقی» و با تاکید بر نظر و تصویب سران «عاقل» مشکل انتقال از حوزه نظر به میدان عمل حل می شود و البته در بسیاری از موارد بین سران «عقلا» اختلاف نظرهای غیرقابل حل ایجاد می شود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱٨ اسفند ۱٣۹۰ -
٨ مارس ۲۰۱۲
وقتی که ژاپن سقوط کرد (۱۹۴۵) آمریکایی ها پذیرفتند که امپراطور ژاپن نه تنها محاکمه نشود بلکه همچنان به عنوان امپراطور ژاپن بماند. از نظر ملت هایی که مورد تهاجم ژاپن قرار گرفته بودند این عادلانه نبود. از نظر فلسفه سیاسی اروپایی نیز این موارد استثنایی قابل توجیه نیست. فردی که مسئولیت خیلی بیشتری داشته (امپراطور) مصون از تعرض می ماند در حالیکه کلیه کابینه و فرماندهان و حتی افسران پایین تر محاکمه و مجازات می شوند.
از نظر فلسفه سیاسی کلاسیک و مدرن این پرسش و این اعتراض پاسخی ندارد. بلکه به عنوان مصلحت اندیشی و برخورد پراگماتیستی و نوعی مصالحه گرایی و عدول «منطقی» از اصول عدالت دیده می شود و توجیه می شود. در تفکر سیاسی کلاسیک و مدرن اصول عدالت چراغ راهنما هستند نباید از آنها زیاد دور شد.
همین.
اما با وارد کردن اصل احترام، حفظ حرمت امپراطور ژاپن را می توانیم به خوبی تفسیر کنیم بدون این که بین دو نگاه اصول گرای (کلاسیک و مدرن) فلسفه سیاسی و پراگماتیستی نوسان کنیم و ندانیم که بالاخره نگاه اصول گرا که اصرار می کند امپراطور ژاپن باید محاکمه و مجازات شود درست است یا نگاه مصلحت گرا که می گوید برای کاهش مشکلات و تلفات جانی و مالی جنگ این کار ( یعنی حفظ حریم حرمت امپراطور ژاپن) عملی عاقلانه است و گرچه در این جا اندکی از اصول فاصله می گیریم و به عبارت دیگر یک استثناء قائل می شویم اما این کار منطقی و خردمندانه است.
در واقع در فلسفه سیاسی غرب اصول عدالت و آزادی جای مهمی را اشغال کرده اند و در کنار این اصول و به موارات آن ها نوعی پراگماتیسم «منطقی» در این جا و آن جا عمل می کند. در اینجا «منطقی» به معنی این است که پراگماتیسم همه جا جایز نیست زیرا در این صورت اصول بی معنی می شوند و پراگماتیسم «غیر منطقی» می شود. اما گاهی لازم است و این ضرورت را البته باید «عقلا» تایید کنند. بنابراین فلسفه سیاسی آنگاه که از کتاب به جامعه منتقل می شوند و از حوزه نظر به میدان عمل وارد می شود محوه اجرای آن می بایستی توسط استادان و دانشمندان زنده تایید شود. به عبارت دیگر در حوزه فلسفه سیاسی همانند هر حوزه دیگری از نهادهای نظام مند غربی، در انتقال از نظر به عمل، تایید و صلاحدید معدودی نخبه یا «عقلا» لازم می شود.
بنابراین سیستم خردگرای غربی با تکیه بر هرم نخبگان یا هرم نخبگان عمل می کند و این دو لازم و ملزوم همند.
بنابراین به هنگام اجرای فلسفه سیاسی با تکیه بر اصولی مثل عدالت و آزادی در حوزه ی نظر و با تکیه بر پراگماتیسم «منطقی» و با تاکید بر نظر و تصویب سران «عاقل» مشکل انتقال از حوزه نظر به میدان عمل حل می شود و البته در بسیاری از موارد بین سران «عقلا» اختلاف نظرهای غیرقابل حل ایجاد می شود.
اما مسئله امپراطور ژاپن از زاویه دید اصل احترام به این صورت مطرح می شود که لازمه حفظ حریم حرمت فرهنگ و سنن ژاپن یعنی احترام به اعتقادات ملت ژاپن مستثنا کردن امپراطور از مجازات بوده است. در حالی که اگر این حریم رعایت نمی شد، بی احترامی به ملت ژاپن تلقی میشد، امپراطور ژاپن به نوعی خدای زنده حساب می شد. یعنی امپراطور ژاپن فقط امپراطور نیست، او فقط یک شخصیت بی نظیر در حوزه سیاسی نیست، بلکه آمیزه ای از حوزه های سیاسی و مذهبی است. یعنی امپراطور نماد تاریخ، مذهب، و هویت ملت ژاپن است.
بنابراین طبق اصل احترام، به نحوی قاطع و بی تزلزل می توانیم بگوییم که با حفظ حریم حرمت امپراطوری ژاپن (در محاکمات پس از جنگ) اصل عدالت نقض می شود زیرا اصل احترام چنین حکم می کند و اصل احترام بر اصل عدالت برتری دارد.
- در اینجا می توان گفت که راولز هرجا صحبت از «منطق» می کند یعنی به عنوان مثال وقتی صحبت از (reasonable overlapping consensus) می کند یا وقتی که در موارد دیگر از صفت یا قید «منطقی» استفاده می کند می خواهد اصل عدالت را که به عنوان اصل برتر در فلسفه سیاسی می شناسد هنگامی که از حوزه ی نظر به میدان عمل منتقل می کند به عنوان یک اصل راهنمای عمل نگهدارد و موضع آن را تثبیت کند. بنابراین وقتی که رالز می خواهد اصل عدالت را به جای اصل احترام به عنوان اصل برتر و راهنمایی کننده فلسفه سیاسی معرفی کند، مجبور است جا به جا از صفت یا قید «منطقی» استفاده کند، «جامعه منطقی» «روابط منطقی» یا «جامعه بسامان» بنابراین تمامی این قید و شرط هایی که رالز وارد فلسفه سیاسی خویش می کند به جهت آن است که اصل عدالت را به جای اصل احترام نشانده است. برای نشان دادن این مسئله به گونه ای که برای خواننده ی آشنا با رالز قانع کننده باشد لازم است گام به گام همراه رالز دست کم در مواردی که به خلق و ابداع صفت های «منطقی» می انجامد حرکت کنیم و در آن مقاطع درنگ کنیم تا به این نتیجه برسیم که با تکیه بر اصل احترام (احترام افقی) به جای اصل عدالت چگونه دیگر نیازی به ایجاد این موانع نیست (در واقع اینها یعنی «منطقی» ها به نوعی موانع هستند) یعنی مداوم استثناء در استثناء ایجاد می کنند به گونه ای که فلسفه سیاسی رالز را فقط می توان در جوامع خاصی که بسیار نزدیک به جوامع غرب هستند پیاده کرد و پیاده کردن آن در جوامعی مثل پاکستان و افغانسنتان و عربستان و حتا مصر مشکلات عدیده ای ایجاد می کند. در حالی که اصل احترام در عین حال که پدیده های جوامع غربی را تفسیر می کند به همان خوبی از عهده حل مشکلات فلسفه سیاسی (که هنگام اعمال اصل عدالت بر مثلا جوامع اسلامی پیش می آید، بر می آید.
|