سه شعر تازه
علی عبدالرضایی
•
لذتی دارد تماشا
که حاشا ندارد
وقت زیارت تو
هیزی عبادت است
(زیارت)
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۴ اسفند ۱٣۹۰ -
۱۴ مارس ۲۰۱۲
« زیارت » •
لذتی دارد تماشا
که حاشا ندارد
وقت زیارت تو
هیزی عبادت است
بی تو مشهدم مشدی
مکه مرا حاجی نمی کند
در کربلای معلا هم جز بلا نصیب نمی شود
دورت بگردم که کعبه تری
اینهمه کفش و کلاه نکن
دل را اگر دریا کنی
در دل اگر در وا کنی
در خانه هم می شود
جهان را گشت
« کلاهبرداری » •
جز کاسه ی گدایی نشد
کلاهی که برداشتم
همیشه بالای سرت گذاشتم
آنچه پر کرده ست این خالی نه سر
و نه حتی پول
آب است
تیرباران
زیرِ باران کرده ما را باران
خون است که شُرشُر می رود از ما
نه آب
من شیشه می خورم از شدّت شراب
تو شیشه می کشی و می شکنی
هرگز نخورده ام که به یادت بیاورم
مستم اگر کنی از یاد می روی می برم
بعد هم داد می زنی سرم که برو
مرتیکه ی الاغ!
اما کجا!؟
با این دل و درد و پای چلاق!؟
یادم نکن دمادم که چه بودم
زالوی خیلی مردم آزاری نبودم
عمری ست
خونِ دل خود می خورم
دریاچه ام
ای ساحل کوچک
پاره پاره ی بلم شکسته ات
پس می دهم باز
« بروکسل » •
بروکسل
سلِ مزمنی دارد
حتی ناله ی بمِ همین ویولون سِل
که جامانده از ارکستر
دیگر نمی تواند حال مرا صدا کند
و افسردگی م را بمالد
به دیواری که دخترش باز کرده سینه بند
وای چقدر بد است حالم
من مریض نیستم
اما دلم می گیرد
سرم گیج می رود
وقتی زنی چنین می کند تن افشا
اینجا همه یک اسم را رسم کرده اند
پوست غزال را کنده
گذاشته اند در ویترین
که حتی این شغال پیر
قدم بزند در پیاده روها مثل گرگ
و بازکند
با دری که باز کرده در سرم بازی
که کم کم بیاید توو
زنی که تازه نامش را ترک کرده
دکمه به دکمه لختم کند
لَختم کند آرام بر تخت
که خوابی صد دلاری ببینم
وای چه خوشبختم من
زیر این مهربانیِ ارزان
...
اینجا می توانید صدای شعرها را بشنوید
www.youtube.com
|