ایران و تحولات جهان عرب: از سقوط رژیم ها تا درخواست فدرالیسم
یوسف عزیزی بنی طرف
•
روز یکشنبه ۱۲/۳/۱۱ حزب همبستگی دموکراتیک اهواز سمیناری برگزار کرد زیر عنوان "آینده ایران ومساله اهواز در پرتو تحولات منطقه ای". در این سمینار که شخصیت های سیاسی وآکادمیک عرب، انگلیسی و ایرانی شرکت داشتند، سخنانی ایراد شد. سخنان ام در این سمینار - با تفصیل بیشتر - در اینجا می آید
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۶ اسفند ۱٣۹۰ -
۱۶ مارس ۲۰۱۲
روز یکشنبه ۱۲/٣/۱۱ حزب همبستگی دموکراتیک اهواز سمیناری برگزار کرد زیر عنوان "آینده ایران ومساله اهواز در پرتو تحولات منطقه ای". در این سمینار که شخصیت های سیاسی وآکادمیک عرب، انگلیسی و ایرانی شرکت داشتند، سخنانی ایراد شد. سخنان ام در این سمینار - با تفصیل بیشتر - در اینجا می آید:
نگاهی به گذشته نه چندان دور
کنش و واکنش تاریخی میان جنبش های انقلابی و دموکراتیک ایران و جهان عرب در تاریخ معاصر به دوران قبل از انقلاب مشروطیت می رسد. از زمانی که کتاب "طبایع استبداد" عبدالرحمان کواکبی به فارسی ترجمه شد. این کتاب تاثیر ژرفی بر میرزای نایینی گذاشت که در کتاب "تنزیه الامه" وی هویداست. در همان هنگام نجف و کاظمین و سامرا، پایگاه علما و مراجعی شد که با انقلاب مشروطه همدلی نشان می دادند و برای پیشبرد آن فعالیت می کردند.
جنبش ملی شدن نفت در دهه پنجاه میلادی بر جنبش های ملی جهان عرب تاثیر نهاد. ما نشانه های آن را در استقبال گسترده و بی سابقه ای می بینیم که توده های مردم مصر در سال ۱۹۵۱ به هنگام دیدار دکتر محمد مصدق وهیات همراه از قاهره انجام دادند.
از اواخر دهه شصت و در دهه هفتاد میلادی، گفتمان انقلاب فلسطین تاثیر فراوانی بر نیروهای انقلابی ایران گذاشت وانقلابیان فلسطینی در اردوگاه هایشان در اردن ولبنان، میزبان شماری از انقلابیان ایرانی مخالف رژیم شاه بودند. برخی از اینان پس از انقلاب بهمن ۵۷ به قدرت رسیدند و برخی دیگر چون مجاهدین خلق و نیروهای چپ در صفوف اپوزیسیون رژیم اسلامی قرار گرفتند. اگر این بررسی را تا بعد از انقلاب بهمن ادامه دهیم به نوعی از پیوند دیالکتیکی میان تحولات سیاسی در ایران و دنیای عرب خواهیم رسید.
تشابه و تمایز میان جنبش های کنونی در ایران وجهان عرب
نوسان های تاثیر انقلاب اسلامی بر دنیای عرب را کمابیش می دانیم واکنون دخالت های رژیم ایران در کشورهای عربی بر کسی پوشیده نیست. پاره ای معتقدند که جنبش سبز - برخاسته از انتخابات تقلب آمیز ریاست جمهوری در سال ٨٨ - در سر برآوردن جنبش های انقلابی در تونس و مصر بی تاثیر نبوده است. در این جا می توان از نقش مشترک شبکه های اجتماعی همچون فیسبوک و تویتر وپدیده "شهروند – خبرنگار" در هر دو جنبش سخن گفت. نیز در عرصه شرایط عینی، ساختارهای تقریبا مشابه اقتصادی - اجتماعی و حکومت های استبدادی در ایران و کشورهای عربی را نمی توان نادیده گرفت.
از نظر سیاسی یا به عبارت دیگر از لحاظ گستردگی جامعه مدنی و سطح آگاهی های سیاسی، جامعه ایران را می توان با جامعه مصر مقایسه کرد. لذا برخلاف سوریه و لیبی، اپوزیسیون داخلی مخالف با رژیم های مادام العمر حسنی مبارک و سید علی خامنه ای حتی در شرایط خفقان آور هم خود را نشان داده است. این را هم در آخرین سال های حاکمیت حسنی مبارک دیده ایم و هم در شرایط دشوار کنونی ایران می بینیم. در این جا، صدای مخالفت با مستبد بزرگ حتی از سیاه چال ها هم به گوش می رسد. ضعف جامعه مدنی در جوامع شدیدا امنیتی سوریه و لیبی در قیاس با مصر وایران برکسی پوشیده نیست.
از نظر اجتماعی – اما – جامعه ایران با جوامع سوریه ولیبی تشابه بیشتری دارد تا با مصر. به ویژه از لحاظ تنوع دینی، مذهبی واتنیکی. در لیبی اکثریت عرب واقلیت بربر یا آمازیغ را داریم و در سوریه اکثریت عرب واقلیت های اتنیکی ومذهبی کرد، ترکمن، ارمنی، مسیحی، علوی،اسماعیلی وشیعه را. در ایران هم که کشور اقلیت هاست، فارس وترک وکرد وعرب وبلوچ وترکمن، وسنی، ارمنی، یهودی، زردشتی، ارمنی، مسیحی، یارسان،اسماعیلی وغیر آن را داریم.
فدرالیسم در ایران، لیبی و..
قانون اساسی عراق با تاکید بر نظام فدرال در این کشور در سال ۲۰۰٣ الهام بخش خلق های تحت ستم مضاعف در ایران، سوریه و لیبی گردید. هم اکنون کردهای سوریه خواستار برقراری یک نظام غیرمتمرکز در این کشور هستند. شورای ملی سوریه به رهبری برهان غلیون قول نوعی خود مختاری را به خلق کرد در سوریه داده است. در سوریه وایران نظام های شدیدا متمرکز بر مقدرات خلق های دو کشور حاکم اند. اما مهمترین وجه تشابه جوامع ایران ولیبی، وجود نظام فدرال در برهه ای از تاریخ معاصر آنهاست. ایران در دوران قاجار وتا زمان به قدرت رسیدن رضا خان در سال ۱۹۲۵ دارای نوعی فدرالیسم سنتی بود که "ممالک محروسه ایران" نام داشت. پس از استقلال لیبی در ۱۹۵۱ نظام فدراتیو در قانون اساسی لیبی گنجانده شد و این کشور به سه ایالت فدرال "برقه" در شرق، "فزان" در جنوب و "طرابس" در غرب تقسیم شد. پرچم سه رنگ این کشور گویای این تقسیم بندی است. در سال ۱۹۶٣ این نظام برچیده شد و کشور به ده استان تقسیم شد. با به حاکمیت رسیدن سرهنگ معمر قذافی در ۱۹۶۹ نظام سیاسی شدیدا متمرکزی برقرار گردید که مناطقی را بر مناطق دیگر ترجیح می داد. شرق لیبی جزو مناطق پیرامونی شد. باسرنگونی رژیم تمامیت خواه قذافی در اگوست ۲۰۱۱ مردمان مناطق پیرامونی احساس رهایی کردند وخواستار جبران تبعیض های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و زبانی شدند. از همان روز اول پیروزی، مردم غیر عرب "بربر" یا آمازیغ و نیز "طوارق" خواستار حقوق ملی خود شدند و حتی برخی مساله فدرالیسم را مطرح کردند اما به سبب شمار اندکشان – که اساسا – در غرب لیبی سکونت دارند – خواسته هایشان بازتابی فراوان نیافت. گرچه در پیش نویس قانون جدید لیبی سخن از عدم تمرکز می شود اما آنان، این موضوع را ناکافی می دانند. اما از اینها نیرومند تر، جنبش مردم عرب شرق این کشور است که خواهان برقراری نظام فدرال در لیبی هستند.
پیگیری اخبار این روزهای لیبی نشانگر بحث و جدل های گسترده وحادی در این زمینه است. مساله – البته - از این هم فراتر رفته و طی روزهای گذشته سه هزار تن از مردم شرق لیبی با برگزاری کنگره ای در شهر بنغازی خواستار برقراری نظام فدرال در لیبی شدند. اینان در واقع می خواهند قانون اساسی سال ۱۹۵۱ مبنای قانون اساسی آینده قرار گیرد والبته با تعدیلاتی در خور اوضاع کنونی کشور. این کنگره، احمد زبیر سنوسی – عضو شورای انتقالی لیبی – را به ریاست خود برگزید تا مساله را با حکومت مرکزی پیگیری کند.
هم اکنون مصطفی عبدالجیل رییس شورای انتقالی، مفتی لیبی وشماری از گروهای سیاسی ومدنی پایتخت با خواسته فدرالیست های لیبی مخالفت می کنند و برای آنان خط و نشان می کشند.
در لیبی نیز همچون ایران، ناسیونالیست ها و اسلامگرایان شبه ناسیونالیست ملیت غالب، مردمی را که خواهان فدرالیسم هستند تجزیه طلب، توطئه گر وآلت دست خارجی می نامند وعلیه آنان تظاهرات راه می اندازند. در صورتی که مردم اقلیم "برقه" این تهمت ها را رد می کنند وتاکید می نمایند که خواستار فدرالیسم هستند نه جدایی.
کار حتی به جایی رسیده که مصطفی عبدالجلیل – رهبر کنونی لیبی – مردمی را که خواستار برچیده شدن نظام تبعیض آمیز مرکز – پیرامون گذشته هستند تهدید به استفاده از زور کرده.
این داستان یاد آور برخوردهای خشونت آمیز رهبران رژیم جمهوری اسلامی با مردمان عرب، کرد، ترک، بلوچ وترکمن است که خواهان برقراری نظام فدرال هستند. اینان نیز از همان روزهای نخست پیروزی انقلاب بهمن خواستار رفع ستم ملی وتبعیض های گوناگون بوده اند. در این جا نیز چون لیبی، ناسیونالیست ها، سانترالیست ها واصحاب امتیازات اتنیکی در کنار رهبران مذهبی حاکم با خواسته های ملیت های غیر فارس مخالفت کرده اند.
اساس خواسته مردم اقلیم "برقه" در شرق لیبی فدرالیسم جغرافیایی است اما خواست مردم "بربر" در غرب لیبی، فدرالیسم اتنیکی است. همین امر در مورد ایران هم صدق می کند که مردمان پیرامونی - اعم از غیرفارس وفارس – خواستار نظام فدرال براساس اتنیکی وجغرافیایی هستند.
حل مساله ملی یا مساله ملیت های ستمدیده در دستور کار انقلاب های عربی است و تحولات ناشی از این انقلاب ها باعث شده تا مراکش، زبان آمازیغ را به عنوان زبان دوم در قانون اساسی جدید خود بیاورد و لیبی در پیش نویس قانون اساسی اش سخن از نظام نامتمرکز بکند. در سوریه صحبت از خود مختاری کردها می رود و البته قبل از همه اینها خلق کرد در عراق توانست نظام فدرال را در قانون اساسی این کشور جا بیندازد. در افغانستان هم گواه نوعی پلورالیسم فرهنگی وزبانی هستیم که حقوق ملیت های غیر پشتون وغیر تاجیک را به رسمیت شناخته است. در این میان فقط ایران است که بیش از شصت در صد مردمانش قربانی گفتمان عظمت طلبانه ملیت مسلط اند و از کمترین حقوق زبانی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی خویش بی بهره.
|