مبارزه علیه رژیم ولایت فقیه، ناقوس جنگ و شبه اپوزسیون
عیسی صفا
•
نبرد سهمگین آشکار و پنهان برای تعیین سرنوشت ایران جاریست. ادامه تحریمها زمینه تشنج و جنگ است. سرنوشت این مبارزه تاریخ ساز بوسیله گردانهای اصلی درگیری تعیین می شود. نیروهای مردمی باید قاطعانه، صریح و روشن در برابر دو نیروی اهریمنی رژیم ولایت فقیه و قدرتهای امپریالیستی به آرایش نیرو بپردازند. باید هردو نیروی اهریمنی را تا مرزهای شناخته شده وادار به عقب نشینی کرد، یعنی تا نابودی
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲٨ اسفند ۱٣۹۰ -
۱٨ مارس ۲۰۱۲
تاریخ دوبار تکرار می شود. بار اول تراژیک و بار دوم کمیک. این جمله مارکس به شکل ناقص و بدفهمی بنیادی از منطق و قانون تحول تاریخی از نظر مارکس وارد ادبیات سیاسی ایران شده است. در لحظه ایکه ایران در آستانه تحول تاریخی مهم و اجتناب ناپذیری قرار گرفته است ، درس گیری از تاریخ و عدم تکرار اشتباهات اهمیت متدیک بسزایی دارد. در چنین جایی است که ما با شارلاتانیزم عظیم برای ایجاد اغتشاش بین« تکرار تاریخ » و تداوم « اندیشه های تاریخ ساز» روبرو هستیم. مارکس در آغاز هیجدهم برومر لویی بناپارت به روشنی توضیح می دهد که تاریخ تکرار نمی شود ولی ادا و نمایش گذشته تاریخی چرا. آنچه که نه دوبار ، بلکه بارها تکرار می شود ایده ها هستند نه تاریخ.
در پس پرده درس گیری صادقانه از تاریخ برای جلوگیری از تکرار ناخوشایند آن، یعنی ایده ها در باره تاریخ ، که این روزها ورد زبانهاست، منافع عظیم طبقات و گروهای اجتماعی و نمایندگان کم و بیش شکل گرفته سیاسی آنان نهفته است. در بیشتر موارد این «درس گیری» از تاریخ، کنار گذاشتن رقبای سیاسی است. مهم این است که زحمتکشان و به یک معنا «ملت» ایران قادر به درس دادن به تاریخ خواهند بود یانه. در تاریخ ، بسیاری از تمدنهای بزرگ مصر، یونان ، ایران و... از بین رفتند. آیا انسانهایی که در لحظه ی نابودی این تمدنها زندگی میکردند به تباهی خود آگاه بودند؟ و یا چرا نتوانستند مانع نابودی خود شوند؟
از نقطه نظر سیاسی ما با آرایش جدیدی از نیروهای سیاسی روبرو هستیم که از یک تحریم مشترک بتازگی بیرون آمده اند. در تاریخ انتخابات جمهوری اسلامی اولین بار است که «خودیها» ی اصلاح طلب هم درتحریم شرکت کرده و رهبران آنها یا در زندان و یا در تبعید هستند. رژیم ولایت فقیه رسما منزوی تر شده است. این انزوا همزمان است با انزوای بین المللی رژیم و تحولات عمیق منطقه خاورمیانه که با «بهار عربی» مشخص می شود. پیچیدگی اوضاع و عناصر کاملا نوین حاکم بر ایران آنچنان است که نه تنها تاریخ تکرار نخواهد شد ، بلکه کسی قادر به تکرار «کمیک» آنهم نخواهد بود. ما در ایران با یک صحنه باز در سیاست روبرو هستیم. اگر تعادل قوای سیاسی در داخل ایران می توانست به صورت فاکتور عمده تغییرات عمل کند تردیدی نبود که در آینده مردم ایران قادر به کنار گذاشتن رژیم ولایت فقیه و استقرار حکومت ملی دمکراتیک می شدند. اما متاسفانه در چشم انداز ما با تاریخ یک بعدی روبرو نیستیم. مردم ایران در کنار گذاشتن رژیم ولایت فقیه با «رقیبی» قدرقدرت روبرو هستند که شامل دولت آمریکا و متحدانش می شود. این رقیب ناخواسته که خود را «شریک» مبارزه برای حقوق بشر و دمکراسی در ایران جا زده است، هرروز مهره ای دیگر را در تدارک دست یافتن به تغییرات موردنظر خود به پیش می راند.
خطر جنگ و تجاوز نظامی به ایران سالهاست که از طرف دولتمداران آمریکا و اسراییل و متحدان آنها مطرح می شود. اما تحولات خاورمیانه با بهار عربی شرایط نوینی را بوجود آورده است که به تهدیدات نظامی امپریالیستی بعد جدیدی داده است. نمونه لیبی و سوریه در پیش چشمان ما قرار دارند. فورمول مداخله ساده و پیش پا افتاده است. مردم برای حقوق دمکراتیک خود در کشورهای دیکتاتورزده وارد مبارزه می شوند. در جریان این مبارزه بلافاصله جناحی در داخل این کشورها مبارزه مسلحانه را در پیش می گیرد. در چنین مرحله ای «جامعه جهانی» ، یعنی امپریالیسم جهانی باضافه مزدورانش، برای مشروعیت دادن سیاسی به گروه های مسلح وارد می شوند. این روند «مشروعیت سیاسی» همراه با انواع کمک نظامی، اطلاعاتی، مالی و غیره است. در اینجا بسادگی فقط بحث بر سر تغییر رژیم نیست. آمریکا و متحدانش خواهان تغییر رژیمها بوسیله «مزدوران» خودشان هستند و نه تغییر رژیم بطور کلی. اگر به ترکیب این مزدوران شبه اپوزسیون در هر کشوری نگاه کنید از «وصله و پینه» کردن گروه ها و افراد بی چهره، فرقه ها و وطن فروشان، جانیان حرفه ای، جاسوسان گرفته تا طرفداران «حقوق بشر»، خبرنگار و نویسنده خود فروخته را در بر می گیرد. مهم «جورکردن بساط» است.
تدارک سیاسی ـ ایدولوژیک شبه اپوزسیون برپایه آخرین نسخه، مداخله «بشر دوستانه» نامیده می شود. کسی نباید انتظار داشته باشد که نیروی متجاوز نیات واقعی خود را برملا کرده و مثلا بگوید برای تسلط بر کشور شما حمله می کنیم. تاریخ این دور جعلیات جدید تجاوز گرانه امپریالیستی به حمله نظامی به یوگسلاوی بر می گردد. سرپوش ایدیولوژیک این حمله «حق تعیین سرنوشت برای ملیتها» بود. انقلابات مخملی دوره بلافاصله در کشورهای اروپای شرقی این بار باعنوان «لیبرال دمکراسی» علیه بوروکراسی دولتی بجامانده از دولتهای سوسیالیستی جواز صدور ضد انقلاب سرمایه داری نولیبرال به این کشورها بود. ابزار این مداخلات «جنگ نرم»، نیروهای «جامعه مدنی» و مبارزات عاری از خشونت بود. تلاش قدرتهای امپریالیستی در این مرحله بر ارایه چهره ای مدرن، مسالمت جو و متمدن از خود بود. تاکید بر مبارزه مسالمت آمیز نیروهای «جامعه مدنی» به جز این بزک نو، هدف منزوی کردن نیروهای سیاسی شناسنامه دار و چپ و مترقی را دنبال می کرد. به هیچوجه نمی بایست تغییرات رادیکال در جابجایی قدرت سیاسی تحت عنوان «انقلاب» مردم عرضه می شد. چونکه عرصه ایدیولوژیک ـ سیاسی کمونیستها را باز می کرد.
انقلابات دنیای عرب پایان قطعی انقلابات مخملی و آغاز مجدد انقلابات مردمی بود. انقلاب مخملی با رنگ نارنجی در اوکرایین قبلا شکست خورده بود. رهبران غرب سرمایه داری که چون گاوها در مراتع کشورهای دیکتاتورزده عرب می چریدند به ناگهان شاهد عبور قطار انقلاب از جلوی چشمانشان شدند. میشل آلیو ماری وزیر دفاع وقت فرانسه به بن علی تونسی پیشنهاد آموزش پلیس ضدشورش تونس را داده بود. امواج بلند و وسعت انقلاب دنیای عرب و تداوم آن قدرتهای امپریالیستی را وادار به پذیرش ظاهری مبارزات مردم و در عین حال مداخله برای تقویت نیروهای وابسته به خود برای مهار پیشرفت انقلاب کرد. تحولات لیبی نقطه چرخشی در رابطه با انقلاب و ضدانقلاب در دنیای عرب بود. پیدایش سریع یک نیروی مسلح با اتکا به حمایت همه جانبه قدرتهای امپریالیستی و تلاش عظیم سیاسی و دیپلوماتیک برای مشروعیت سیاسی دادن به این نیروهای مسلح فورمول جدید جنایت از تجاوزات را رقم زد. فورمولی که هم اکنون برای پیاده کردن آن در سوریه تلاش می شود. تلاش می شود که نیروهای مسلح مزدور و مبارزات مردم برای آزادی یکسان، همسو ولی متفاوت در شکل مبارزه به حساب آورده شود. مخدوش کرد ن مرز بین اپوزیسیون واقعی و شبه اپوزیسیون و ایجاد سردرگمی و توهم و در نهایت تولید «جهل مرکب» در مورد ماهیت و شرایط سیاسی از ترفندهای نیروهای ارتجاعی است. از جمله سرپوش ایدیولوژیک این مداخله «بشر دوستانه» مسلحانه در سوریه، شریک جرم قلمد اد کردن همه نیروهای مخالف جنگ داخلی و مداخله نظامی ناتو در جنایات دولت اسد است.
نمونه ای از این شبه اپوزیسیون و متدهای شکل دادن به آن «کنفرانس» اولاف پالمه در مورد ایران است. کنفرانسهای مشابه دیگری در پاریس، برلین و... انجام شده بود. اسمهای پر طمطراقی مانند «کنگره ملی ایرانیان»، شورا و سرهم بندی های دیگر که در راهست. سلطنت طلبها و ایادی و مزدوران قدرتهای امپریالیستی از گردانندگان اصلی این کنفرانسها هستند. برای جور بودن جنس، افرادی از چپ های سابق و خودباخته... تا هنرمند قالتاق... در این مراسم شرکت داده می شوند تا «ایزها» گم شود. نباید فراموش کنیم که جهنم هم با نیت خیر سنگ فرش شده بود.
آنچه در لحظه برای میهن ما خطرناک است، ضعف نیروهای ضد جنگ است. در ظاهر همه و حتی سلطنت طلبها با جنگ مخالفت می کنند. اما این فقط برای حفظ ظاهر است. در واقعیت، نیروهایی که قادر به تن دادن و مماشات و همکاری با حمله نظامی به ایران هستند خیلی وسیع هستند. مقصر قلمداد کردن یک جانبه جمهوری اسلامی در ایجاد تشنج از یکطرف و انکار ماهیت امپریالیستی و تجاوزکارانه قدرتهای بزرگ از طرف دیگر، آن بستری است که تیغ مخالفت با جنگ را کند می کند. خواسته توقف فعالیت هسته ای برای جلوگیری از خطر جنگ، نشانگر پذیرفتن ادعای غرب از طرف برخی از نیروهای اپوزیسیون است که این تز غلط را اشاعه می دهند که گویا دلیل اصلی حمله نظامی به ایران فعالیت هسته ای خواهد بود. این جریانات فراموش کرده اند که چگونه آمریکا و متحدانش با دلایل واهی به عراق حمله کردند. یکی از بسترهای جلوگیری از رشد شبه اپوزسیون، مبارزه قاطعانه اپوزیسون علیه جنگ و ابتکار عمل برای از بین بردن زمینه های آنست. هدف شبه اپوزیسون بلعیدن اپوزیسیون و فاسد کردن آنست. سازمانهای سیاسی ملیتها چون کوموله مهتدی و حزب دموکرات کردستان استعداد بیشتری برای در غلتیدن قطعی به جبهه جنگ طلبان را دارند. نگاهی به مواضع سازمانهای سیاسی چون فداییان اکثریت و اتحاد فداییان در باره لیبی که موافق مداخله «بشر دوستانه» بودند، باید هر نیروی مترقی ضدجنگ و مداخله امپریالیستی را جدا نگران کند.
یکی از ترفندهای جنگ طلبان و موافقان مداخله «بشر دوستانه» متهم کردن نیروهای مترقی به ایستادن کنار جمهوری اسلامی است. از نظر اینان دو سمت بیشتر وجود ندارد: یا غرب سرمایه داری یا جمهوری اسلامی. یا رومی رومی یا زنگی زنگیإ واقعیتی در حد «حکمت عامیانه» در این قضیه نهفته است. واقعیت این است که نیروهای کوچک در درگیری نیروهای بزرگتر جذب این یا آن طرف می شوند و یا منزوی شده و صدایشان به گوش کسی نمی رسد. اما واقعیت «حکمت عالمانه» از جمله منطق دیالکتیکی به ما می گوید هویت مطلق «یا اینطور یا آنطور» وجود ندارد و نیروهای دیگری می توانند در روند وارد صحنه شده و حتی به نیروی مسلط تبدیل شوند. این نیرو توده هایی ملیونی مردم ایران هستند که مخالف رژیم ولایت ففیه و جنگ و مداخله امپریالیستی در میهن خود هستند. رژیم ولایت فقیه و قدرتهای امپریالیستی تضادهایی را در رابطه با ایران بوجود آورده و دامن زده اند که احتمالا به شیوه مسالمت آمیز قادر به حل آنها نخواهد بود. این گره باید و می تواند به دست مردم حل شود.
از دیگر شگردهای شبه اپوزیسیون و قدرتهای سرمایه داری غربی حرف زدن و موضع گیری بنام «جامعه جهانی» است. هر حادثه مهمی که رخ می دهد بلافاصله رسانه های تحت کنترل قدرتهای امپریالیستی شروع به موضع گیری در جهت منافع اربابان خود می کنند. بعد از مدت کوتاهی این مواضع تحت عنوان جامعه جهانی عرضه می شود. اگر در مواردی شورای امنیت سازمان ملل مداخله ای را در اینجا و آنجا تصویب کرده باشد که نور النور است و گرنه این بار جامعه جهانی حتی در تقابل با سازمان ملل به راه خود ادامه می دهد. کافی است نگاهی بیاندازیم به موضع گیریها بعد از وتوی چین و روسیه در باره مداخله در سوریه. این وتو از جانب همین «جامعه جهانی» شرکت در جنایات دولت اسد قلمداد شدإ در چنین جایی بیشتر معلوم می شود که «جامعه جهانی» چیزی جز قدرتهای امپریالیستی و مزدورانش نیست.
نبرد سهمگین آشکار و پنهان برای تعیین سرنوشت ایران جاریست. ادامه تحریمها زمینه تشنج و جنگ است. سرنوشت این مبارزه تاریخ ساز بوسیله گردانهای اصلی درگیری تعیین می شود. نیروهای مردمی باید قاطعانه، صریح و روشن در برابر دو نیروی اهریمنی رژیم ولایت فقیه و قدرتهای امپریالیستی به آرایش نیرو بپردازند. باید هردو نیروی اهریمنی را تا مرزهای شناخته شده وادار به عقب نشینی کرد، یعنی تا نابودی!
|