جبهه فراگیر ملی ضرورتی ناگزیر در مبارزه با استبداد حاکم بر ایران (۹) - جمعبندی یکساله - فرزاد قائم
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱ فروردين ۱٣۹۱ -
۲۰ مارس ۲۰۱۲
یک سال ازفعالیت نگارندگان، فعالین سرنگونی طلب معتقد به ضرورت تشکیل جبهه فراگیر ملی در مبارزه با استبداد حاکم بر ایران، گذشت. جمعی که علیرغم بینش های متفاوت درعرصه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، منافع مردم را براختلافات نظری خود ارجح دانسته و با گذار مسئولانه از سد تعصبات ایدئولوژی محوری، سازمان محوری و خود محوری، وظیفه تاریخی و مردمی خود را، تلاش برای همگرایی نظری و عملی تمامی نیروهای مردمی و دگرگونی طلب تعریف نموده و با جسارت دراولین بیانیه خود اعلان نمودند که: "سوال کلیدی اینجاست که به چه دلیل و با توجه به چه توجیهی تاکنون چنین جبهه ای فراگیر در بین نیروهای ملی، آزادیخواه و دموکراتیک بوجود نیامده است. مگررهبران سیاسی و ایدئولوژیک درد و رنج اکثریت مردم ایران را نمی بینند و از حجم وحشتناک خود کشی، خود فروشی، اعتیاد، بیکاری، بی خانه مانی، آشغال گردی، کارتون خوابی، کودکان کار وهزاران درد بی درمان دیگر بی خبرند. آیا آنها نمی دانند که تشکیل یک جبهه فراگیر میتواند یک ماه یا یک روز یا حتی یک ساعت از عمراین حکومت ضد بشری و در نتیجه آن از درد و رنج و فقر اکثریت مردم ایران بکاهد. اگر همه اینها را نمی بینند و نمی دانند پس با چه معیاری خود را شایسته میدانند. اگر میدانند و به هر دلیلی در وظیفه تاریخی و مردمی خود کوتاهی میکنند و تعصبات فردی، گروهی وایدئولوژی خود را فراتراز منافع مردم ایران میبینند که وای براعضاء و هواداران که بر روی حباب خانه می سازند" (۱).
نگارندگان دربیانیه های دیگرخود، به بازشناسی سه طرز تفکر از مجموعه بینش های موجود در رنگین کمان جبهه نیروهای برابری طلب، آزادیخواه و دموکراتیک شامل سازمان مجاهدین خلق ایران (۲)، جنبش فدایی (۳) و جنبش سبز (۴) پرداخته و در حد توان خود تلاش نمودند، درکنار برداشتی صادقانه از ریشه های تاریخی نیروهای یاد شده، سوالات جمع آوری شده از درون جبهه نیروهای سرنگونی طلب را، در رابطه با شناخت عمیقتر تفکرامروزین این بینش ها، طرح نمایند. پاسخ گویی روشن و شفاف به چنین سوالاتی هر چند تکراری باشند، بخصوص برای نسل جوان امروز که بطورمداوم تحت تاثیر تبلیغات مسموم کننده استبداد قرار دارند، ضرورتی انکارناپذیراست.
همچنین جهت زمینه سازی برای ورود به بحثهای همگرایی، بین نیروهای آزادیخواه و دموکراتیک، تلاش کردیم، تعریف جمعی خود را از واژه چپ، جریانات سیاسی چپ و جبهه چپ ارائه نماییم (۵). درادامه با توجه به روند شتابان مبارزات دموکراتیک مردم در ایران و کشورهای عربی، سعی نمودیم بطور خلاصه به بررسی تاکتیکهای متفاوت درمبارزه با استبداد بپردازیم (۶).
درسال گذشته سیرتحولات اجتماعی و سیاسی درکشورهای عربی روندی شتابنده وانفجاری داشت. این تحولات سیاسی که با قیام مردم تونس آغاز گردید، به سرعت تبدیل به شعله هایی فراگیر شد و بسیاری از کشورهای دیکتاتور زده در آسیا و شمال آفریقا را درنوردید. انقلابات زنجیره ای با مقاومت قهرمانانه و خونین توده های مردم، منجر به سقوط دیکتاتورهای تونس ومصر گردید. در اواخرمرداد ماه سال ۱۳۹۰ نیز نیروهای مسلح مردمی لیبی موفق شدند با حمایت مستقیم سیاسی، نظامی و اطلاعاتی ناتو (که یقینا هدفی جزحفظ منافع استعماری خود را دنبال نمی کنند و با تمامی نیرو درپی جلوگیری ازتعمیق انقلاب در مسیرمنافع مردم و انحراف آن از طریق آلترناتیوسازی و جایگزینی نیروهای وابسته و خود فروخته به جای نیروهای آزادیخواه و دموکراتیک میباشند)، پس از ماهها نبرد قهرمانانه، شهر طرابلس پایتخت کشور لیبی را به کنترل خود درآورند. دیکتاتورلیبی نیز که با خود بزرگ بینی جنون آمیزش جنبش دموکراتیک لیبی را به نابودی کشاند و پای استعمار نوین را به کشورش گشود، خود درآخرین فراز حیاتش، هرچند کوتاه، طعم تلخ همان میوه ای را چشید، که خروار خروار به مردم تحت ستم لیبی خورانده بود. درآذر ماه سال ۱۳۹۰ دیکتاتور یمن علی عبدالله صالح، در برابراراده توده های مردم و فشار جامعه جهانی، یک گام به عقب نهاد و به شرط دریافت مصونیت قضایی و پناهندگی سیاسی برای خود و خانواده اش، سند کناره گیری از قدرت سیاسی را امضا کرد و در اسفند ماه سال ۱۳۹۰ پس از ۳۳ سال حکومت، طی مراسمی در صنعا قدرت را به جانشین خود عبد ربه منصور هادی واگذار کرد.
سرنگونی یک دیکتاتور تنها اولین قدم در راه رهایی توده های در زنجیر استبداد، استثمار و استعمار و بازپس گیری حقوق انسانهاست. هرگاه این اولین قدم جسورانه و خونین با قدم های استوارتر توده های مردم و پیشاهنگ های صادقشان در مسیر احقاق حقوق اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به پیش نرود، نمیتوان آینده درخشانی را برای احقاق حقوق مردم، حتی پس از سقوط دیکتاتور تصور نمود. سرنوشت دردناک مردم ایران و خیانت خمینی به اعتماد آنان، پس از سالها مبارزه برای کسب آزادی و دموکراسی، خود نمونه صادقی براین مدعاست.
مقاومت قهرمانانه مردم سوریه در برابر بشاراسد، یک دیکتاتورضد بشر دیگر، از گروه دیکتاتورهای اولیانفسکی (رجوع شود به تز راه رشد غیرسرمایه داری، " براساس این نظریه دولت های خرده بورژوازی نظیر جمهوری اسلامی که با امپریالیسم آمریکا دشمنی دارند، در گرداب قانونمندیهای دنیای دو قطبی، خواهی نخواهی به سمت اردوگاه سوسیالیستی سوق خواهند یافت و به متحدان آن مبدل خواهند شد. این تئوری سیاست، احزاب و سازمانهای سوسیالیستی تابع شوروی را به حمایت بی قید و شرط از چنین حکومتهایی موظف می ساخت. " (۷) این حمایت بی قید و شرط در ایران منجر به فدا شدن حزب توده ایران و سازمان فداییان خلق اکثریت در برابرحکومت ملایان و خط امام گردید.) درمسیری غیرقابل بازگشت قرارگرفته است. همان مسیری که میتواند درصورت حماقت و پای فشاری نماینده خدا بر زمین، درراه دستیابی به تسلیحات اتمی و صدور تروریسم و بنیادگرای مذهبی، تجربه لیبی را از سوریه به ایران بیاورد. نگارندگان به هیچ عنوان موافق دخالت نظامی بیگانگان درایران نبوده و نجات کشور از چنگال استبداد مذهبی را وظیفه توده های مردم ایران و نیروهای برابری طلب، آزادیخواه و دموکراتیک میدانند. با توجه به این واقعیت غیرقابل تردید است، که به ضرورت تشکیل جبهه فراگیر ملی به عنوان تنها راه حل موثر در مبارزه برای سرنگونی استبداد حاکم بر ایران، ایمان راسخ دارند.
درسالی که گذشت، شاهد تلاش افراد و جریانات نه چندان خوشنام، در رد ضرورت مبارزه جبهه ای با استبداد قرون وسطایی حاکم بر ایران بودیم. افرادی که عامدانه می کوشند، مانع هرگونه همگرایی در جبهه نیروهای برابری طلب، آزادیخواه و دموکراتیک و به طبع آن مانع هرگونه مبارزه جدی و موثر با استبداد ضد بشری حاکم بر ایران گردند. گرچه ما خود را مخاطب چنین افرادی نمی دانیم، معذالک ضروری دانستیم به کنکاش بینش چنین نظریه پردازانی مبادرت نماییم. نظریه پردازانی که پس از۳۳ سال حکومت فاجعه آمیزاستبداد مذهبی و جنایات بیشماراین حکومت ارتجاعی، که حتی فریاد اعتراض رهبران اصلاح طلب (نه سرنگونی طلب) حکومتی را که سالها صاحب منصبان و کارگزاران اصلی همین حکومت بوده اند، درآورده است، درکمال وادادگی اخلاقی و سیاسی اذان می دارند "حاکمیت در ایران یکپارچه نیست و ما نیز قادر به تعیین یک نیروی معین به عنوان "دیکتاتور" و منشا دیکتاتوری نیستیم" (۸). اینگونه موضعگیرهای مشکوک یادآور تحلیل های غیرواقع بینانه چنین جریاناتی درسال های اولیه تثبیت استبداد خمینی می باشد، همان دورانی که این جماعت در دنباله روی غیر منطقی و غیرعلمی از سیاست های بین الملی برادر بزرگتر، چنان غرق خطرامپریالیسم آمریکا و محو سیاست خط ضد امپریالیستی امام جنایتکاران شده بودند، که خطراستبداد مذهبی و تفکرات قرون وسطایی خمینی را واهی شمرده و هرگونه موضعگیری علیه سیاست های ضد دموکراتیک و ارتجاعی خمینی را تکفیر کرده وهمسویی با امپریالیسم آمریکا می نامیدند.
مشخصه بارزاین جریانات قبل ازهرچیز فرصت طلبی سیاسی، خود باختگی در برابر مراکز قدرت و از همه مهمترعدم باور به نیروی لایزال توده های مردم میباشد. هیچکس بهتر از خود این جریانات نمی تواند این خود باختگی را به رشته تحریر در آورد وقتی که می نویسند:
"منشا دیکتاتوری کیست و در مقابل با چه کسانی قرار است جبهه ضد دیکتانوری تشکیل شود؟ دیکتاتورعلی خامنهای و بیت رهبری است؟ احمدی نژاد و دولت اوست؟ قوه قضاییه یا مجلس است؟ نظامیان هستند؟ حزب موتلفه است؟ یا جبهه اصولگرایان یا جبهه پایداری؟ یا همه اینها با هماند؟ اگر یکی از اینهاست مثلا علی خامنهای دیکتاتور یا منشا دیکتاتوری است در آنصورت میخواهیم مثلا با احمدی نژاد علیه خامنهای جبهه ضد دیکتاتوری تشکیل دهیم؟ و اگرهمه اینها با هم اند پس با چه کسی میخواهیم جبهه تشکیل دهیم؟ فقط خودمان و اصلاح طلبان ؟ " (۸).
درمکتب فکری این جریانات، توده های مردم، محرومین، زحمتکشان و پیشاهنگان آنان یعنی نیروهای برابری طلب، آزادیخواه و دموکراتیک جایگاهی ندارند و منشا هیچ قدرت و تغییری نیستند. به همین دلیل است که در برابر ضرورت مبارزه جبهه ای با استبداد (و یا دیکتاتوری) درمانده شده و تسلیم طلبانه میپرسند " اگرهمه اینها (خامنهای، بیت رهبری، احمدی نژاد، دولت، قوه قضاییه، مجلس، نظامیان، حزب موتلفه ،جبهه اصولگرایان یا جبهه پایداری) با هم اند پس با چه کسی میخواهیم جبهه تشکیل دهیم؟" (۸).
درهمانجا محو در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی می نویسند: "مثلا در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی "جبهه واحد ضد دیکتاتوری"اصلا بیمعنا شد و معلوم نبود که قرار است جبهه ضد دیکتاتوری علیه چی و کی و با چه کسی تشکیل شود" (۸). آنان با دلباختگی از دورانی یاد میکنند، که حتی نیروهای اصلاح طلب حکومتی از آن به عنوان دوران بی عملی، بی ثمری و دلسردی توده های مردم و شکست بینش اصلاح طلبی نام میبرند. بی دلیل نیست که آقای فرخ نگهدار یکی از رهبران فکری چنین جریانات خود باخته ای، خروش توده های مردم با شعارمرگ بردیکتاتور و مرگ برخامنهای درماههای پس از کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸ و استبداد عریان حکومتی را، تندروی و رفتاری سرزده ازمشتی اراذل و اوباش می نامد و یا درمصاحبه خود با برنامه افق از صدای امریکا با حضور آقایان ابوالحسن بنی صدر و عبدالعلی بازرگان و در جواب سوال مبنی بر این که آیا حاضرید در کنگره ای با حضور تمام اپوزیسیون شرکت نمایید و خط قرمزتان کجاست؟ میفرمایند: بله اگر جریانی بخواهد تشکیل بشود که هدف خود را گفتگو با حکومت قرار بدهد و نه براندازی حکومت و بخواهد تعامل با حکومت بکند البته اولین قدم را خود من بر خواهم داشت... (۹). نگارندگان، فعالین سرنگونی طلب معتقد به ضرورت تشکیل جبهه فراگیر ملی در مبارزه با استبداد حاکم بر ایران برای ثبت در تاریخ از تمامی هواداران و اعضای سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت به طور عام و از شخص آقای بهروز خلیق مسئول هیئت سیاسی- اجرایی سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت بطور خاص میخواهند، تا موضع صریح سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت را، در رابطه با اینگونه اظهارات آقای فرخ نگهدار که میتواند نسل جوان را در رابطه با تفکر امروزه فدایی به گمراهی بکشاند بطور روشن اعلان نمایند.
ازمیان انتقادتی که برخود داشتیم، جمعی ادبیات حاکم بر بیانیه های ما را تا حدی حماسی و گاهی احساسی ارزیابی میکنند. شاید میخواهند دوستانه بگویند، گاهی ازعالم واقعیات دور و اسیر گذشته میشوید و درمان درد امروز را در دیروزجستجو میکنید. صادقانه بگوییم، اینکه روح حاکم بر بیانیه ها تا حدی حماسی و گاهی احساسی میباشد، شاید ریشه در درد مشترک نگارندگان داشته باشد، همان درد مشترکی که این جمع ناهمگون را تا این اندازه به هم پیوند داده است. کسانی که جنایات حکومت ولایت مطلقه فقیه و مقاومت فرزندان ملل ایرانی را در دخمه ها و سیاه چال های این حکومت قرون وسطایی، از نزدیک مشاهده کرده اند، شاهدان مورد وثوق حماسه مقاومت نسلی هستند که برخلاف انتظار شغالان و روباهان، دندان به هم نهادند، لبها به هم فشردند و قفلی از عشق خلق بر آنها زدند (۱۰). از بازماندگان نسل احساس و حماسه چه انتظاری میتوان داشت.
"من آرش دیگری می خواهم،
آرشی که درافق های ذهن من اسب می تازد،
زوبین می اندازد،
و برق شمشیرش چشمها را ذوب میکند
در یک تابوت تاریخی نمی گنجد،
حتی ازکاسه مرگ لبریز می شود،
پهلوانی او در یال و کوپال و نفیر رجزهایش نیست
تن او از باد است،
اما در رگهایش به اندازه همه نسل ها،
خون واقعی می جوشد
سرشت او افسانه ای است،
اما حقیقت او پشت هر افسانه ای را می شکند" (۱۱).
انتقاد یا سوال دیگری که مطرح گردیده اینکه، چرا شما جهت تشکیل یک جبهه فراگیر ملی، یعنی همان ضرورتی که به آن اعتقاد دارید، فعالانه عمل نمی کنید؟ و یک جبهه فراگیر ملی تشکیل نمی دهید؟
درپاسخ به این سوال یا انتقاد بایستی به روشنی اعلان کنیم، که "فعالیت جبهه ای نوعی کنش مشترک ما بین احزاب، سازمانها، گروه ها و افراد حقیقی با بینشهای متفاوت سیاسی و عقیدتی است که با حفظ پرنسیپ های نظری خود در چهارچوب برنامه ای مدون و مورد قبول اعضاء جبهه اهداف مشترکی را دنبال میکنند" (۱). اگرچه نگارندگان، وظیفه کنشگران سیاسی و نیروهای پیشاهنگ را فقط بیان آرزوها ندانسته، بلکه حرکت مسئولانه و راه گشا در بستری واقعگرایانه و پویا در مسیر پیوند چشمه ها و جویبارهای زلال به رودهای جاری و خروشان میدانند، معذالک تشکیل یک جبهه فراگیر ملی را وظیفه احزاب، سازمانها و گروه های سیاسی دانسته و مسئولیت خود را، دامن زدن به بحث های همگرایی و افشای تحرکات مشکوک واگرایی تعریف مینمایند و به این واقعیت انکار ناپذیر باور دارند که " یکی از اساسی ترین ضعف های مبارزات آزادیخواهانه و دموکراسی طلبانه مردم ایران دردهه های گذشته عدم وجود یک تشکیلات فراگیر و تشتتی مزمن در صفوف نیروهای مبارز مردمی در برابر انسجام نسبی نیروهای ضد مردمی بوده است" (۱).
"…مردمان گر یکدگر را می درند،
گرگ هاشان رهنما و رهبرند
اینکه انسان هست این سان دردمند،
گرگ ها فرمانروایی می کنند
وآن ستمکاران که با هم محرم اند،
گرگ هاشان آشنایان هم اند
گرگ ها همراه و انسان ها غریب،
با که باید گفت این حال عجیب؟" (۱۲)
در پایان و در رابطه با مسئله انتخابات در حکومت قرون وسطایی حاکم بر ایران، تنها به این جمله بسنده میکنیم که "آنجا که آزادی نیست اگر رای دادن چیزی را تغییر میداد ، اجازه نمیدادند که رای بدهید" (۱۳).
فرزاد قائم
۱ فروردین ۱۳۹۱ برابر با ۲۰ مارس ۲۰۱۱
۱- جبهه فراگیر ملی ضرورتی ناگزیر در مبارزه با استبداد حاکم بر ایران (۱)
didgah.net
۲- جبهه فراگیر ملی ضرورتی ناگزیر در مبارزه با استبداد حاکم بر ایران (۳) -سازمان مجاهدین خلق ایران
didgah.net
۳- جبهه فراگیر ملی ضرورتی ناگزیر در مبارزه با استبداد حاکم بر ایران (۴)- جنبش فدایی
didgah.net
۴- جبهه فراگیر ملی ضرورتی ناگزیر در مبارزه با استبداد حاکم بر ایران (۵)- جنبش سبز
didgah.net
۵- جبهه فراگیر ملی ضرورتی ناگزیر در مبارزه با استبداد حاکم بر ایران (۷) -چپ کیست؟ جبهه چپ کدام است؟
www.didgah.net
۶- جبهه فراگیر ملی ضرورتی ناگزیر در مبارزه با استبداد حاکم بر ایران (۸) -سرنگونی تمامیت استبداد هم استراتژی هم تاکتیک
www.akhbar-rooz.com
۷- بازتاب اندیشه های حزب توده بر سازمان فدائیان خلق نوشته آقای مصطفی مدنی
www.etehadefedaian.org
۸- جبهه واحد ضد دیکتاتوری واقعا، شعار روز در جمهوری اسلامی می تواند باشد؟ راه توده شماره ۳۴۱ دوشنبه ۳۰ آبان
www.rahetudeh.com
۹- مصاحبه برنامه افق از صدای امریکا با آقایان فرخ نگهدار، ابوالحسن بنی صدر و عبدالعلی بازرگان در چهارشنبه ١ فوریه ۲۰۱۲
iranglobal.info
۱۰- از شعر "کارنامه خون (سال پنجاه) " از سروده های جنبش فدایی
19bahman.net
۱۱- از دیدار با آرش مقدمه ای برشناخت حماسه آرش سیاوش کسرایی از شهید حیدر مهرگان (رحمان هاتفی)
www.rahman-hatefi.net
۱۲- شعر"گرگ" از کتاب "از دیار آشتی" (۱۳۷۱) از زنده یاد شاعر معاصر فریدون مشیری ۱۳۰۵ - ۱۳۷۹
www.youtube.com
۱۳- مارک تواین نویسنده مشهور آمریکایی
(Samuel Langhorne Clemens; 30. November 1835 in Florida; 21.04.1910 in Redding)
de.wikipedia.org
|