یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

در مورد ماهیت و عملکرد امیرعباس فخرآور
نامه حجت بختیاری



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ٣۰ تير ۱٣٨۵ -  ۲۱ ژوئيه ۲۰۰۶


اینجانب حجت بختیاری ٣۶ ساله در سال ٨۰ بازداشت شدم و پس از تحمل ۵۰ روز انفرادی و بازجویی زیر شکنجه روزانه با قرار وثیقه آزاد شدم. در تاریخ ۱۵/۲/٨۱ دوباره مامورین اطلاعاتی به دنبالم آمدند و من که یک کاسب بودم مجبور شدم شغل و محل زندگی را رها کرده و متواری شوم.تا اینکه بالاخره بازداشت و به چهار سال زندان محکوم و روانه زندان شدم.مدتها با زندانیان سیاسی دیگر در بند ٣ اوین زندگی کردم. این را گفتم که بدانید نوجوان بی تجربه ای نیستم که تحت تاثیر این و آن به مبارزه کشیده شده باشم و یا تحت تاثیر کسی قرار گرفته باشم که علیه دیگری قلم بزنم. من تامدتها پس از زندانی شدنم امیر عباس فخرآور را نمیشناختم و در ارث پدری هم با او شریک نبودم که گفته شود به سبب دوستی یا دلخوری شخصی نامه ای به طرفداری یا علیه او نوشته باشم. اگر در دو سال پیش نامه ای در افشاء همکاری های او با حراست زندان و پادوئی های او برای اطلاعات قوه قضائیه نوشتم فقط و فقط برای هشدار به جوانان بود تا بدام این عنکبوت نیفتند و قبل از آنکه وارد مبارزه شوند توسط پلیس سیاسی شناسائی نشوند. مگر برای شناسائی یک خائن باید چند کلاس سواد داشت؟ شنیده ام که او مرا به بیسوادی متهم کرده است. اگر منظور از بیسوادی نرفتن به دانشگاه باشد ، پس خود او هم بیسواد است.اشتباه نکنید! اگر از امیرعباس فخرآور سخن میگویم ، او نه دانشجوست و نه زندانی سیاسی. بلکه صحبت از پسرک شیاد و فاسدی است که به جرم "منافی عفت" محکوم شده و به زندان آمده است. او را هنگامیکه به زندان قصر تبعید شده بودم ، همرا با چند زندانی دیگر ، یعنی کورش صحتی و دکتر فرزاد حمیدی ، در بند زندانیان شرور و قاتلین دیدم. در مورد آدمفروشی و رفتارش با دیگر زندانیان در زندان قصر ، در نامه دوسال پیشم توضیح دادم. اما اولین اقدام او علیه من و دیگر زندانیان سیاسی، رد کردن گزارش دروغی مبنی بر اقدام ما به دامن زدن به یک شورش در زندان بود.او برای خود شیرینی به حراست زندان گزارش داده بود که این چند نفر خیال دارند با کمک عده ای از زندانیان عادی دست به شورش بزنند.زندانیان عادی بنام مهدی وصال و علی فرهادی که از قصر به بند یک رجائی شهر منتقل شدند ، برای تنبیه او میخواستند لختش کرده و با او رفتاری را بکنند که در شان ما نبود و ما از این عمل آنها جلوگیری کردیم و نگذاشتیم به او آسیبی برسد. دکتر فرزاد حمیدی و کورش صحتی شاهد بودند و نمیدانم سکوت کورش صحتی در اینباره چه دلیلی دارد و آیا از عاقبت همکاری با چنین عنصری شرم ندارد و فکر نمیکند که وقتی این خائن معرفی شود چگونه میخواهد همکاری خود را با او توجیه کند؟ جالب اینجاست که وقتی آقای داراب زند را به بند یک رجائی شهر تبعید کردند ، او با مهدی وصال و علی فرهادی در یک بند افتاد و آنها تمام این ماجرا و ماجراهای دیگر را برای او نیز حکایت کرده بودند .
پس از آنکه زندان قصر را تعطیل و به پارک تبدیل کردند ما را به زندان اوین انتقال دادند. چون در زندان اوین تفکیک جرائم اجرا میشد ، من و پیمان پیران را به بند سیاسی و امیرعباس فخرآور را بنا به جرمش به بند چهار که محل نگهداری اشرار بود ، منتقل کردند. اما نمی دانم چه شد که پس از مدتی ، بی سرو صدا او را هم به بند یک (بند سیاسی) انتقال دادند.با انتقال او از بند چهار به بند یک زندانیان کمابیش رفتار او را زیر نظر داشتند ، اما سوء ظن آنان با اقدامات خود او رفته رفته به تعین تبدیل شد : مثلا به بهانه ای ، دو یا سه روز به عنوان مرخصی او را به بیرون میفرستادند. بعد از یکماه می آمد و میگفت در چند روزی که بیرون بوده با کسانی تماس داشته و بخاطر همین موقع برگشتن او را به انفرادی برده اند و ۲۵ روز گذشته زیر بازجوئی بوده است. بعد معلوم میشد دروغ میگوید و تمام این مدت یکماهه را بیرون بوده است. در زندان همراه چند کارمند اطلاعات و چند پاسدار و یکی دو سرباز که به اتهام سرقت یا مواد مخدر یا سوء استفاده مالی در زندان بودند (در آن مقطع محکومین سازمان قضائی نیروهای مسلح یعنی پاسداران ، بسیجی ها ، ارتشی ها و اطلاعاتی هائی را هم که زندانی میشدند به بند زندانیان سیاسی می آوردند که با فشار و کشمکش و اعتصاب غذای دکتر زرافشان و مقاومت سایر زندانیان بالاخره آنها را جدا کردند) یک گروه فشار درست کرده بودند که دائم با طرح و سناریوئی که پلیس به آنها میداد در بند تشنج و تنش و درگیری ایجاد میکردند(حمله شبانه برای قتل دکتر زرافشان پس از اعتصاب غذای سال ٨٣ و ایجاد درگیری با زندانیان برای اینکه به بهانه بررسی و ایجاد نظم دائما مامورین حراست را به داخل بند بکشند ، خبرچینی های خلاف واقع برای این و آن از جمله این کارها بود) تا بالاخره روزی که مهندس سعید ماسوری موبایل حراست زندان را از داخل شورت او بیرون کشید و دکتر زرافشان آنرا در جمع زندانیان سیاسی مطرح کرد ، این ماجرا به اوج خود رسید ، زندانیان این موبایل را میشناختند و "پین کد" آنرا هم میدانستند ، چون قبلا هم آنرا برای همین نوع کارها بدست فرد دیگری داخل زندان فرستاده بودند. مهندس ماسوری به خاطر اینکار به بند ۲۰۹ (بند اطلاعات) منتقل شد و هنوز هم دارد تاوان آنرا پرداخت میکند. بهر حال زندانیان سیاسی دسته جمعی نامه ای خطاب به رئیس زندان نوشتند و در آن صریحا اعلام کردند که اگر مسئولین زندان در مورد انتقال این فرد اقدامی نکنند ، زندانیان خود تکلیف او را روشن میکنند و آنگاه مسئولیت هرچه پیش آید به عهده مسئولین زندان است. باارسال این نامه رئیس زندان همرا ه برخی مسئولین دیگر به بند یک آمد و دکتر زرافشان و جمع زندانیان سیاسی در اینباره مفصلا با آنها گفتگو کردند. مسئولین زندان ضمن این گفتگو ها صریحا گفتند برنامه هائی که فخرآور و آن دارودسته چند نفره اجرا میکنند و مرخصی هائی که میگیرد از طرف آنها نیست ، زیرا این شخص برای دستگاه دیگری کار میکند و به همین دلیل در انتقال او هم با محظوراتی روبرو هستند.بهر حال پس از چند روز او را از بند یک به ٣۵۰ بردند که در میان زندانیان سیاسی نباشد. اما در اوائل سال ٨۴ که زندانیان بند یک را کلا به ٣۵۰ منتقل کردند، چون مجددا آنها با فخرآور برخورد کردند دستگاه اطلاعاتی ابتدا زیر عنوان مرخصی او را به بیرون زندان فرستاد و حدود یکسال بیرون زندان سرگرم هرزگی و خدمت برای پلیس بود تا سرانجام او را به دبی و از آنجا هم به امریکا فرستادند و جالب این بود که در تمام مدتی که فخرآور در زندان آن رسوائی ها را بالا آورد و در مدت یکسالی که بیرون بود از داخل زندان و بعد در خارج زندان با بعضی از این تلویزیونهای برون مرزی هم مصاحبه میکرد و با آب و تاب او را فعال دانشجوئی و زندانی سیاسی مبارز که مخفی و متواری است و امثال اینها معرفی میکردند .
من تنها کسی نیستم که در مورد این فرد بی آبرو نامه نوشتم.زندانیان سیاسی بسیاری در مورد این فرد مطالبی را توضیح داده و به بیرون زندان فرستاده اند ، اما متاسفانه بدلائلی که برای من روشن نیست دوستان خارج زندان فقط معدودی از این نامه ها را انتشار داده اند.نامه زندانیان اعتصابی بند یک در تیرماه ٨٣، مصاحبه دکتر زرافشان با نشریه دانشجوئی سهند، نامه شش نفر از زندانیان سیاسی در بهار ٨۵ و نظائر اینها .
در توطئه های متعددی که علیه جان دکتر زرافشان از بالا ترتیب دادند و اراذل و اوباش عامل اجرای آن بودند واسطه بین عوامل اجرائی و آمرین ، فخرآور بود. فخرآور به این عوامل گفته بود که رضا پهلوی به او گفته در صورت کشتن دکتر زرافشان تا سقف ۶۰ میلیون تومان بابت دیه خواهد پرداخت، بعلاوه دستمزد ایشان را هم میپردازد.وقتی آنها سوال کرده بودند چه چیز عاید تو میشود گفته بود قرار است برای من یک مدرک دکترا درست کنند. در توطئه ای که برای تبعید بینا داراب زند به رجائی شهر چیدند فخرآور عامل ایجاد درگیری و اجرای آن بود. داراب زند در مورد زندان اطلاع رسانی و افشاگری میکرد و وقتی تصمیم به تبعید او گرفتند فخرآور عامل ایجاد درگیری و فراهم ساختن بهانه مورد نظر برای فرستادن او به زندان رجائی شهر بود. شنیده ام که میگویند چرا در مورد یک فعال دانشجوئی که زندان هم کشیده اینچنین صحبت میکند. مردم باید بدانند این فرد نه دانشجو بود و نه بخاطر فعالیت سیاسی به زندان افتاده. کتمان این واقعیت ها از مردم اصلا درست نیست ، چون بعد از عملکرد مشکوک اولیه فخرآور این سوال برای زندانیان مطرح شده بود که سابقه این فرد چیست ، از کجا سر درآورده و در چه زمان و به چه اتهامی زندان افتاده است. به طریقی به پرونده او سر کشیدند و همه اطلاع پیدا کرده بودند که این فرد دانشجو نیست و بخاطر "منافیات عفت" زندان شده است.از اینرو این مسئله گاهی وسیله دست انداختن او شده بود.روزی یکی از دانشجویان زندانی دانشگاه امیرکبیر در حیاط زندان از او پرسیده بود شما دانشجوی کدام دانشگاه یا مدرسه عالی هستید و فخرآور که بارها با این سوال آزار دهنده روبرو شده بود جواب میدهد "من مادرزاد دانشجو بوده ام"و دانشجوی مزبور میگوید مرحبا به مادر شما و این برخورد و ماجرا های شبیه این زندگی روزمره این پسرک را تشکیل میداد.سرقت یادداشتها و نوشته های سایر زندانیان و تحویل آن به حراست، گزارش کلاسهای دکتر زرافشان و جلسات شبانه بهروز جاویدتهرانی با تازه واردین که منجر به تبعید بهروز از بند یک شد فعالیتهای اورا در مواردی که به تناوب او را از مرخصی به زندان می آوردند ، تشکیل میداد .
اینکه می بینید اطلاعات دقیقی از این عنصر پلید دارم به این علت است که چه در زندان قصر و چه در اوین با او در یک اطاق بسر میبردم. او عادت دارد به قصد تطهیر خود یا برای بزرگ نمائی، خود را در کنار افراد موجه تر یا بزرگتر از خود نام ببرد که هیچگونه مناسبتی با او ندارند یا گاهی اصلا او را نمی شناسند. مثلا وقتی در یک برنامه ماهواره ای از او میپرسند که تو به همکاری با پلیس متهم شده ای ، چه میگوئی ؟ جواب میدهد من و افشاری و حقیقت جو را متهم به اطلاعاتی بودن میکنند، حال آنکه افشاری و حقیقت جو به موضوع ارتباطی ندارند و کسی هم آنها را متهم به اطلاعاتی بودن نکرده است. یا وقتی از او میپرسند تو متهم هستی در زندان آدمفروشی کرده ای و فضاحتهای متعددی را به تو نسبت میدهند ، خود را در برابر دکتر زرافشان قرار میدهد و همه کسانی را که در مورد او دست به افشای مسائلی زده اند، تحریک شده از طرف دکتر زرافشان معرفی میکند ، در حالی که در حدی نبوده و نیست که در زندان طرف شخصی مانند دکتر زرافشان بوده باشد و اقداماتی که دکتر زرافشان در مواقعی در مورد او انجام داد در مقام نمایندگی بند زندانیان سیاسی و به اراده جمعی آنان کرده است .
از حقه بازی های دیگر این فرد اینست که خود را نویسنده هم معرفی میکند که این نیز حکایتی دارد.قصه ای گویا در خارج ایران به چاپ زده (چون این نوع نوشته ها در ایران نه خریداری دارد و نه ناشری که حاضر به چاپ آنها باشد) که در واقع امر دزدی ناشیانه تکه هائی از کتاب جورج اورول است و جزوه دیگری که دفتر خاطرات یک زندانی دیگر است بنام ابراهیم مومنی که از او سرقت کرده و با برخی خاطرات شفاهی چند زندانی دیگر در هم ریخته و بنام خود معجون ناشیانه ای از آن ساخته است .
واقعا جای سوال جدی دارد که کدام دستی در پشت پرده،این فرد را که به اتهام "منافیات عفت" به زندان افتاده بصورت خزنده به بند سیاسی می آورد، اورا آموزش میدهد تا خود را دانشجو و فعال دانشجوئی معرفی کند و علیرغم افتضاحات و رسوائی های پی در پی به او جسارت و گستاخی ادامه کار میدهد و او را در منظر رسانه های جمعی و خبری قرار میدهد؟این همه چه چیزی را نشان میدهد و چه کسانی پشت پرده به این فرد آبرو باخته کمک میکنند و برای چه این فعل و انفعالات را صورت میدهند؟ وقتی این سوال را از دیگر زندانیان سیاسی میپرسم در جواب میگویند همه کسانی که با او کار میکنند یا مجری هائی که به او امکان تبلیغ میدهند ، همه از قماش او هستند و به زودی همانطور که در ایران ماهیت پلیسی او افشاء و به مهره سوخته ای تبدیل شده ، در خارج کشور هم همین سرنوشت را خواهد داشت .
با درود فراوان
حجت بختیاری
بند ٣۵۰ اوین
۲٣/۴/٨۵


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست