•
تروریسم افراطی اسلامی در سه چهار دهه اخیر موجب بلایای فراوانی برای مردم منطقه بوده است. تازمانی که امریکا و ایران برخوردی ابزاری به این موضوع دارند می توانیم منتظر ادامه فجایعی باشیم که تحت عنوان دین و مذهب به ما تحمیل شده اند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
٣ فروردين ۱٣۹۱ -
۲۲ مارس ۲۰۱۲
یک سال از شروع مبارزات آزادی خواهانه مردم سوریه می گذرد. این مبارزات در ابتدا عمدتا تظاهراتی مسالمت آمیز و خشونت پرهیز بودند. اکثر اطلاعات موجود حاکی از آنند که این تظاهرات در ابتدا خودجوش بوده و هدف اولیه آنها اعتراض به خودکامگی بی حد و حصر و درخواست اصلاحاتی در جهت آزادی اندکی بیشتر در سیستم حکومتی بودند. آن مبارزه خشونت پرهیز اولیه تدریجا به جنگ داخلی تمام عیاری تبدیل می شود که هیچ انتهائی هم برایش در چشم انداز نداریم.
از ابتدای فوریه تانکهای آقای بشار اسد شهر حمص را در محاصره گرفتند و محله باباعمر را برای ۲۷ روز کوبیدند. در تمام این مدت به ارقام کشته شدگان بین پنجاه تا صد نفره در روز خو گرفته ایم. در همین حال، در همان زمان که باباعمر را آتش باران می کردند در سوریه رفراندوم برای اصلاحات سیاسی گذاشتند. خودموضوعات پیشنهادی، در واقع زمینه هائی که دولت سوریه حاضر به عقب نشینی شده، موضوعاتی - در روی کاغذ مهم - هستند (هر چند حتی روی کاغذ هم کافی نیستند) . بسیاری ناظران امور می گویند اگر این اصلاحات در ماههای اول مطرح شده بودند می توانستند زمینه را برای نوعی سازش و آرامش فراهم کنند. ولی به نظر می رسد در شرایط کنونی آنها نوشدارو پس از مرگ سهرابند. در این رفراندوم بالاخره قبول می کنند که سیستم تک حزبی کنار رود و آزادیهای سیاسی به مردم داده شود. حکومت نظامی سی ساله را معوق می کنند ولی در عین حال می گویند آقای بشار اسد تا ۱۶ سال دیگر بر سوریه حکومت خواهد کرد وتنها پس از آن از قدرت کناره گیری خواهد کرد. برگذاری رفراندم، همزمان با ادامه کشتار در گوشه و کنار سوریه، این اقدام را به شعبده بازی مشمئز کننده ای تبدیل می کند. به علاوه چه دلیلی وجود دارد که این قول و قرارها راپس نگیرند؟ چه تضمینی وجود دارد که به همین وعده های نیم بند وفا کنند؟ در هر صورت اصلاحات رفراندوم در حال حاضر، پس از کشته شدن بین هفت تا ده هزارنفر، دیگر کافی نیستند و به ختم مبارزه نمی انجامند.
در طی ماههای گذشته بسیاری ناظران بین المللی انتظار داشتند که شعله های مبارزه فروکش کند. هر روز تظاهرات می کردند و تک تیراندازهای دولت سوریه هم هر روز مردمی را در صفوف تظاهرات به قتل می رساندند. مخابرات سوریه (سازمان امنیت سوری) عده ای تبهکاران و چاقوکشان را در حرکتی سازمان داده است که در بین مردم به نام "شبیهه" معروف است. می توان وجه تسمیه آن را حدس زد و می توان تصور کرد که چگونه بسیاری جنایات توسط همین نیروهای غیررسمی انجام می گیرند. علیرغم این جنایات، هیچ شکاف جدی ای در صفوف ارتش سوریه پدید نمی آمد و هیچ بدیلی با وزن ملی و بین المللی مناسب هم در صحنه نیست. چطور مردم توانسته اند به مبارزه ادامه دهند؟ چه انگیزه های کاملا قدرتمندی در سوریه عمل می کنند که مردم را به راه می اندازند تا صدها بارجان خود را در دست بگیرند و به خیابانها بریزند؟ و چگونه است که سربازان و افسران سوری هنوز هم حاضرند چنین جنایاتی مرتکب شوند؟
عوامل ملی و بین المللی گوناگونی دست به دست هم داده اند که در این برهه از زمان به تداوم این سلاخی غیرانسانی در سوریه کمک می کنند و شاید برای دورانی بس طولانی تر هم همین روند را ادامه دهند. ما قبلا شاهد بودیم مردم را در کیگالی (رواندا) با قمه و ساطور کشتند و یا درب کلیسا را بستند و آنر ا به آتش کشیدند ولی امروز شاهد جنایاتی – همانقدر غیرانسانی و وحشیانه - هستیم که بجای ساطور و سرنیزه از توپ و تانک استفاده می کنند.
وضعیت داخلی سوریه - قدرت در سوریه عمدتا در دست علوی ها (شیعیان سوری) است. علوی ها به همراه "دروز"ها تقریبا ۱۶% جامعه سوریه را تشکیل می دهند. علاوه برآن، ۱۰% از جامعه سوریه هم مسیحی هستند. این اقلیتها در چهل سال حکومت دو اسد (حافظ و بشار) از امتیازات فراوانی برخوردار بوده اند. به علاوه در فضای تعصب و خصومت مذهبی که پس از اشغال عراق به وجود آمد همه آنها نگران سرنوشتی هستند که در صورت روی کار آمدن اکثریت سنی در انتظارشان خواهد بود. خصومت کور و وحشیانه ای که هر روز بمبی در مساجد شیعه و کلیساهای مسیحیان عراق منفجر می شود مسلما در طی سالهای اخیر نگرانی اقلیتها را بیشتر کرده است. دولت سوریه هم کاملا آگاهانه، به همین نگرانیها دامن زده و به اقلیتها گفته است اگر رژیم ما برود شما با سلفیستهائی سر وکار خواهید داشت که هیچ رحمی به دیگر اندیشان نمی کنند. با این تصویر، شیعیان و مسیحیان سوری چاره ای به جز اینکه در واقع در خدمت اردوگاه دولتی حرکت کنند نمی بینند. ارتش سوریه هم در عمل، در اختیار همین نیروهاست. اگرچه سربازان ساده – نظام اجباری - از تمام صفوف مردم تشکیل می شوند ولی عمدتا همانها هم هستند که سپس فرار می کنند و به صفوف ارتش آزاد سوریه می پیوندند.
پس از جنگ جهانی اول، سوریه و لبنان به قیمومت فرانسه در آمدند. در آن دوره فرنسوی ها نیروی نظامی ای را تحت عنوان "گارد ویژه" سازمان دادند که عمدتا از میان "علوی" ها انتخاب می کردند. این سابقه همچنان ادامه یافته است. امروز هم بهترین و مجهزترین واحدهای ارتشی تقریبا کاملا از علوی ها تشکیل شده اند و همانها هستند که فکر می کنند در این کشت و کشتار از جان خود و خانواده شان دفاع می کنند. بعضی افسران علوی گفته اند اگر اوضاع سوریه از این هم خرابتر شود آنها به تجزیه سوریه و برپاکردن کشوری با اکثریت علوی دست خواهند یازید.
تصویری که در فوق رسم شد کمی ساده کردن صحنه است. اولا روشنفکران شیعه مذهب فراوانی در سوریه هستند که علیه رژیم اسد مبارزه کرده و می کنند. ثانیا بسیاری سنی ها – مخصوصا بازار و تجار سوری - در صفوف رژیم هستند، چرا که رژیم اسد منافع آنان و امنیت مالی آنان را تامین می کرده و می کند. همچنین بخشهائی از جامعه سنی منجمله قبیله "شوایه" در شمال شرقی سوریه – از رژیم هواداری می کنند. در عین حال مسیحیان سوری تمرکز منطقه ای قدرتمندی ندارند و با اینکه اکثریت آنان از رژیم هواداری می کنند ولی برخورد آنان بسته به اینکه در کدام ناحیه هستند متفاوت بوده است.بالاخره باید از اقلیت کرد سوریه یاد کرد (حدودا ده درصد جمعیت ) که باز هم در شمال شرقی کشور متمرکز هستند. این اقلیت بطور کلی با اهداف آزادی خواهانه مبارزه در سوریه همسوئی و هم دردی دارد ولی نگرانی عمده آنها در چارچوب حقوق اقلیت کرد در جامعه ای با اکثریت عرب تعریف می شود. بعضی کردها تا همین حال حاضر از داشتن شناسنامه و پاسپورت سوری محروم بوده اند وتمرکز فکری آنان برسر مسائل قومی قابل فهم است.
با تمام این توضیحات، بازهم تصویر کلی ای که صف علوی ها و مسیحیان را در مقابل سنی ها قرارمی دهد، در سوریه قابل مشاهده است.
چنین وضعیتی در گذشته هم باعث شورش و خونریزی شده بود. سی سال پیش در ۱۹٨۲، مردم شهر حما در سوریه به پا خاستند و حافظ اسد (پدر بشار) با کشتار ده هزارنفر، آن شورش را سرکوب کرد. مردم معمولی حاضر به فداکاری هستند ولی مرزی نامرئی وجود دارد که ادامه مبارزه فرای آن مرز را بیهوده می کند .کشتار حما، مردم سوریه را به آن مرز رساند و هیچ دلیل دیگر، عامل بیشتری، هم نبود که آنها را به ادامه مبارزه تشویق کند.
امریکا، اسرائیل و دیگر بازیگران بین المللی که با حاکمیت سوری درگیر و در تضاد بودنداز آن کشتار در حد توان خود استفاده تبلیغاتی کردند ولی در معادلات بین المللی و در طی محاسبات سود و زیان خود، تصمیم گرفتند که با اوضاع حاکم بر سوریه به صلح مسلح بسنده کنند.
شرایط بین المللی کنونی - اما امروز، شرایط بین المللی جدیدی وجود دارند که به آتش جنگ و خونریزی بیهوده و کور هنوز هم دامن می زنند.
امروز در شرایطی هستیم که بازیگران عمده بین المللی احساس می کنند ممکن است نظم جدیدی در خاورمیانه برقرار شود. نظمی که توازن قوای تازه ای را در این خطه برقرار می کند. به همین دلیل هم اکثر بازیگران منطقه حاضرند بیش از گذشته و فرای محاسبات ماقبل، خطر کنند و ریسکهای جدی تری را بپذیرند.
هنوز هم منابع انرژی خاورمیانه مهمترین منابع انرژی قابل دسترس جهان هستند. هنوز هم بسیاری – در تمام مراکز قدرت جهانی - به این باور هستند که کنترل منابع انرژی خاورمیانه اهرم بسیار قدرتمندی در تمام معادلات بین المللی است. بر همین مبنا امریکا مخارج فراوانی کرده و هنوز هم می کند که درجه کنترل خود را در این منطقه بالابرده یا لااقل در سطح موجود حفظ کند. در سالهای شصت و اوائل هفتاد میلادی، امریکا براین باور بود که شکست جنبش آزادی خواهانه ویتنام برای ادامه سلطه امریکا بر جهان و پیروزی بر اردوگاه سوسیالیسم حیاتی است و به همین دلیل مخارج عظیم انسانی، نظامی، مالی و سیاسی را متحمل شد. شکست امریکا در ویتنام دوره ای از سردرگمی و انزواجوئی را برای آنها به بار آورد. در سالهای پس از فروپاشی شوروی، امریکا می خواهد با کنترل منابع انرژی خاورمیانه، اهرم قدرتمند و موثری را در اختیار بگیرد. این هدف، مقوله ای استراتژیک است و نمی تواند با معیار های معمولی سنجیده شود. نکته در اینست که چین (وروسیه و حتی هندوستان) هم این موضوع را درک می کنند. از نظر این نیروها، مسائلی که از کنترل کامل امریکا بر منابع خاورمیانه جلوگیری کنند، به نفع استراتژیک آنها خواهد بود. به این ترتیب همه قدرتهای بزرگ دنیا – هر کدام از زاویه منافع خود - نگران سرنوشت خاورمیانه بوده و حاضرند برای پیشبرد فرایندی مناسب منافع خودشان، مایه بگذارند.
منطقه خاورمیانه - در چارچوب منطقه خاورمیانه، مبارزه قدرت بین امریکا و ایر ان بوده است. ایران هرگز توان مقابله عمومی با امریکا را نداشته – وهنوز هم ندارد- اما ایران کشوری است که به نحوی علنی، با حضور و نفوذ امریکا در خاورمیانه مخالف بوده است. جدا از اینکه اهداف واقعی اجمهوری اسلامی چه بوده اند، همین سیاست و مواضع ضد امریکائی جمهوری اسلامی برای ایران نفوذ فراوانی را – مخصوصا در میان عرب کوچه و بازار - به وجود آورده است.
در این چارچوب، رهبران سوریه که مدعی مبارزه ضد امپریالیستی و ضد اشغالگران فلسطین بوده اند، همیشه یار و یاور جمهوری اسلامی بوده اند. حتی در اوج جنگ ایران و عراق، آنها به همکاری با ایران ادامه دادند.
آینده عراق پس از تخلیه ارتش امریکا - پس از تصرف افغانستان و مخصوصا پس از سرنگونی صدام، موضع ایران از پوسته دفاعی بیرون آمد. جمهوری اسلامی در موقعیت ژئوپولتیک بهتری قرار گرفت. از زمانی که رهبران جدید عراق از دل انتخابات عراق سربرآوردند، این رهبران در حد امکان با ایران همکاری و تفاهم داشته اند. هیچ کدام از رهبران عراق هیچ زمانی دست نشانده ایران نبوده اند ولی بسیاری از آنها برای سالهای طولانی در ایران پناهنده بودند. علاوه برآن ، شیعیان عراق همبستگی مذهبی قدرتمندی هم با رهبران ایران دارند (هر چند که اختلافات جدی ای هم دارند). تاریخچه پناهندگی در ایران و همبستگی مذهبی زمینه های قدرتمندی برای تفاهم و همکاری رهبری جدید عراق با ایران بوده است. حتی در زمانی که عراق هنوز تحت کنترل کامل نظامی امریکا بود ، عراقی ها روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی گسترده ای با ایران به راه انداختند و علیرغم فشارهای موجود دائما تاکید داشتند که ایران و امریکا – هر دو – متحدین عراق هستند.
رهبران امریکا به این ادعای عراقی ها مبنی بر دوستی با هر دو طرف، باور ندارند. مطمئن نیستند که عراقیها به امریکا به مثابه یک متحد نگاه می کنند. رهبران عراق در فرایندی بدون هیاهو، شرایط باقی ماندن نیروی نظامی امریکا در عراق را غیرممکن کردند و امریکا مجبور شد – بعد از ساختن پایگاههائی که برای پنجاه سال آینده طرح ریزی شده بودند، خاک عراق را ترک کند. این روزها، امریکائیها نگرانند که در طی زمان، اگر هیچ واقعه جدی ای مانع همکاری بیشتر نباشد، رابطه عراق با ایران، بسیار نزدیکتر خواهد شد. نظرات دست راستی در امریکا به مردم هشدار می دهند که سپاه پاسداران ایران، دیر یا زود در خیابانهای بغداد ظاهر خواهند شد.در همین حال، روابط خصمانه عربستان با رهبران کنونی عراق و کمکهای منظم و بی حساب آنها به تروریستهای مختلف عراقی (از هر گروه و دسته ضد حکومت) زمینه جدی ای برای نزدیکی بیشتر عراق به ایران به وجود می آورد. روند وقایع به نحوی است که احتمالا عراقی ها را در جبهه ایران قرار دهد.
اگر این جبهه درست شود، اگر عراق علنا در جبهه ایران و علیه امریکا قرار بگیرد، اوضاع عمومی خاورمیانه ، نظم امریکائی حاکم، برهم خواهد ریخت. اوضاع حاشیه شرقی ایران، نواحی غربی افغانستان (مرکزیت هرات) و نفوذ حزب الله در لبنان این چشم انداز نگران کننده را تیره و تارتر می کنند.سرزمین عراق ، خاک ایران وسوریه را از هم جدا می کرد. اگر رهبران عراق به اردوگاه ایران / سوریه بپیوندند منطقه به هم پیوسته وسیعی - ازافغانستان تا ساحل مدیترانه – به اردوگاه مخالف نظم موجود تبدیل می شود.
در همین اوان، امریکا که در تجاوز به عراق و افغانستان، ضربه خورده، با توجه به مشکلات اقتصادی درگیر در داخل امریکا، نمی تواند مخارج سنگین انسانی، نظامی و مالی بیشتری را در منطقه تحمل کند.صداهای هر روز بیشتری هم در امریکا به راه افتاده اند که – همراه اوباما – خواهان اتخاذ سیاست "آسیا محور" برای امریکا هستند. ترکیب همه این مسائل بدان معناست که امریکا باید در طی دوره کوتاهی نیروی خودش و توجهش به خاورمیانه را کمتر کرده و به جای آن، امکانات و توان خود را بیشتر متوجه کنترل کردن نیروی رو به رشد چین نماید.
باز هم در همین حال، بهار عربی ، علیرغم از دست دادن وجهه رویائی اولیه، هنوز هم درجه بالائی از بی ثباتی را به منطقه می آورد و می تواند به دیگر کشورهای باثبات منطقه هم سرایت کند.
به این ترتیب روشن است که امریکا (غرب) نگران رشد نفوذ ایران در عراق باشد. امریکا نگران است در شرایطی که عراق را تخلیه کرده و تخلیه افغانستان هم در دستور کارشان است، خلائ فراهم آمده مورد سوئ استفاده ایران قرار بگیرد.
در چنین شرایطی، فشار بیشتر بر سوریه، حمله به "حلقه ضعیف" ایران در منطقه به حساب می آید. در حالی که فشار مستقیم امریکا به ایران در چند ماهه اخیر به اوج خود رسیده است، غرب و دوستان محلی اش حساب می کنند اگر اوضاع سوریه تغییر کنند و یا لااقل سوریه در موقعیت بسیار ضعیفتری قرار بگیرد فرصت شکل گیری یک جبهه محکم مستقل از امریکا خنثی شده و یا کمتر می شود.انتظار دارند که ایران در انزوای بیشتر قرارگرفته شود و سوریه متحد ایران هم تضعیف شده و یا تغییر سیاست دهد. اگر اینچنین شود، رهبران عراق به سیاست همکاری با ایران با احتیاط بیشتری برخورد خواهند کرد و موقعیت جناح غرب و رهبران کشورهای شورای همکاری خلیج، تقویت می شود.
به نظر می رسد که این محاسبه دوطرفه است. روسیه و چین هم نگرانند که تضعیف سوریه و ایران موجب افزایش کنترل امریکا بر منابع انرژی خاورمیانه می شود.
با این محاسبات است که از یک طرف روسیه، چین و ایران نقش جدی ای دارند و از طرف دیگر، امریکا، عربستان، و القاعده.
هواداران بین المللی بشار اسد، کمکهای سیاسی ، مالی و نظامی فراوانی در اختیار رژیم سوریه قرار می دهند. روسیه و چین قطعنامه اتحادیه عرب به شورای امنیت را وتو کردند. البته آنها می گویند سیاست عمومی آنها احتراز از دخالت خارجی در امور داخلی هر کشوری است. ولی بطور ضمنی، اشاره می کنند که قطعنامه اتحادیه عرب برای راه انداختن برنامه ای شبیه لیبی است. می گویند قبول کردیم که چتر دفاعی برای امنیت افراد غیر مسلح به وجود آید ولی نیروهای ناتو در عمل به نیروی هوائی شورشیان در مقابله با قذافی تبدیل شدند.
وتوی روسیه و چین اعلام خطر جدی ای در سطح بین المللی است که در مورد سوریه یک خط قرمز کشیده اند و حاضر نیستند تکرار وقایعی شبیه لیبی را به سادگی قبول کنند.
ایران و روسیه کمکهای نظامی و مالی منظمی به سوریه داد ه اند. گفته می شود مخارج نظامی اغتشاشات ماههای اخیر تقریبا یک میلیارد دلار در ماه است . این رقم برای رژیم سوریه بسیار سنگین است ولی با پشتوانه ایران وروسیه ، مخارج نظامی مربوطه پرداخت می شوند. اسلحه و مهمات مورد نیاز هم از همین منابع تهیه می شوند. هم چنین گفته می شود سردار سپاهی، قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس، در برنامه ریزی عملیات سرکوب نقش مستقیم دارد.
در طرف مقابل هم برنامه ریزی برای وسعت دادن به کشتار ، وسیع و پر قدرت است. امریکا به خاطر وتوی روسیه و چین نتوانسته جواز قانونی برای دامن زدن به کشتار بدست آورد. ولی رهبران جنگ طلب برنامه های خود را ادامه می دهند. آقای مک کین – یکی از رهبران سرشناس جناح جنگ طلب – در مصاحبه با سی ان ان اعلام می کند که امریکا نمی تواند شورشگرا ن را (به نحو قانونی و علنی) مسلح کند ولی همراه با لبخندی پر معنا می گوید جنگ لیبی نشان داد که همیشه راههائی برای ارسال اسلحه وجود دارند. این روزها آقای مک کین علنا برای حمله هوائی به سوریه تبلیغ می کند. گقتنی است که آقای مک کین اعلام کرده که کمک مستقیم به شورشیان سوری برای مبارزه با ایران اهمیت دارد.
اما عربستان و کشورهای حوزه خلیج رودربایستی امریکائی ها را ندارند. عربستان – با کمال وقاحت – اعلام می کند که برای دفاع از حقوق بشر و دموکراسی در سوریه – باید سوریها را در نبرد علیه بشار اسد مسلح کرد. بالاخره، رئیس کنونی القاعده هم فتوی می دهد که جهادگران باید به کمک شیرهای سوریه بروند. البته جهادگران سلفیست که در جنگ عراق تجربه عملیات تروریستی وحشیانه و کشتار بی رحمانه را کسب کرده اند در ماههای اخیر و با کمک اسلحه وسرمایه سعودی هر روزه به سوریه می رفتند. گزارشهای بی طرفانه ای (منجمله از طرف سازمانهای دفاع از حقوق بشر) هم حاکی از کشتن "علوی" ها توسط مخالفین اسد وجود دارند. این جنایتها منطقا باید توسط سلفیستها انجام گرفته باشند. دولت اسد هم حضور آنها و کشتار علوی ها را توجیه کشتارهای وحشیانه دولتی کرده است. حالا می شود انتظار داشت که این شیعه کشی ها به مراتب وسیعتر و خونین تر شوند.
بالاخره باید از نطفه بندی یک اتحاد جدید در منطقه یاد کرد. در طی ماههای اخیر، حماس مواضعی کاملا مخالف اقدامات دولت اسد اتخاذ کرد و رهبری خارج از کشورش را از دمشق بیرون کشید. مسلما جنایات رژیم اسد در این تصمیم تاثیر داشتند. ولی حماس و حزب الله لبنان دو نیروئی بودند که به کمکهای سوریه و ایران متکی بودند و مشکل بوده است بتوانند سیاستهای خود را بدون درنظرگرفتن حمایت این دو کشور ادامه دهند. لازم به تذکر است که حماس به یک معنی شاخه فلسطینی اخوان المسلمین است و پس از انتخابات اخیر مصر امید به اتحاد و همکاری بیشتر با مصریها دارد. در همین حال، گفته می شود فرمانده جدید ارتش ترکیه هم از اخوان المسلمین است ( که شاید اتهامی بیش نباشد). بدین عبارت، این احتمال وجود دارد که محور جدیدی – مصر، ترکیه ، حماس – در حال شکل گیری باشد که اولا مستقل از تمایلات امریکا عمل می کند و ثانیا گرایشاتی کاملا مستقل از سیاست و برنامه های ایران- سوریه داشته باشد.(یک نمونه بهتر از خم و پیچهای سیاست در خاورمیانه پس از تغییر موضع حماس اتفاق افتاد. "جهاد اسلامی" که رقیب حماس در نوار غزه به شمار می رود درطی اتفاقاتی که جزئیات آن روشن نیستند درگیر جنگ موشکی با اسرائیل شد. بعید نیست این اتفاق نوعی هشدار به حماس بوده باشد. یک یادآوری که موضع عمومی حماس نباید به فراموشی سپرده شود).
نیروهای اپوزیسیون – اساس مبارزه مردم سوریه درخواست آزادیهای بیشتر بوده است. مبارزات مردم عمدتا خودجوش بوده که در سالهای اخیر – پس از تجارب ایران و بهار عربی – از تکنولوژی نوین (تویتر و دیگر ابزار ارتباطی) کمک فراوانی گرفته است. به جرات می توان گفت که در ماههای اول، هیچ گونه سازماندهی چشم گیری وجود نداشت. در سوریه سه گروه بندی قابل ذکر به چشم می خورند.
"شورای ملی سوریه" - از ترکیب هفت گروه در سپتامبر ۲۰۱۱ تشکیل شد. این گروه در واقع سرهمبندی گروههای اپوزیسیون خارج از کشور بود. اختلافات درونی آنقدر مهم هستند که هنوز برنامه و پلاتفرم روشنی ارائه نداده اند چرا که می ترسند هر پلاتفرمی باعث انشعاب یک یا چند گروه شود. هدف اصلی و شعار عمده این تشکیلات درخواست کمک خارجی برای مبارزین سوری بوده است. در نیمه دوم ماه مارس، بعضی از چهره های شناخته شده، این شورا رهبری شورا را به دیکتاتوری درونی متهم کردند و اظهارنگرانی کردند که شورا به وسیله ای در دست اخوان المسلمین تبدیل شده است. برهمین مبنا، چندین نفر از شورا انشعاب کردند .
"شورای هماهنگی سوریه" - تشکیلات دیگری است که عمدتا از فعالین داخل کشور به وجود آمده است. به نظر می آید که نگرانی اصلی آنها جلوگیری از نفوذ سلفیستها در "شورای ملی" باشد. با اینکه ارتباطات داخلی آنها مهم هستند ولی نمی شود انتظار داشت که بتوانند رهبری جنبش را به دست بگیرند.
ارتش آزاد سوریه - تشکیلاتی نظامی است که در طی ماههای اخیر و توسط افسران فراری از ارتش به وجود آمده است. با اینکه خودشان را "ارتش" می نامند ولی از آن جا که رهبری سیاسی معینی را قبول نکرده اند آنها در عمل به صورت یک نیروی مستقل سیاسی در صحنه ظاهرشده اند.
این نیرو هنوز هم توان مقابله جدی با ارتش سوریه را ندارد. می گویند شاید بیست هزار عضو داشته باشد که عمدتا با کلاشینکف و حد اکثر آرپی جی مسلح هستند. این تشکیلات عمدتا – بسته به مقر افسر فرمانده محلی - پراکنده هستند. انگیزه اصلی اکثریت سربازان (سنی مذهب) مبارزه با جنایات رژیم است. آنها از این جنایات خسته شده اند و حاضرند در مقابل تانکهای رژیم جانفشانی کنند. هیچ مکانیسم دیگری برای رسیدن به برنامه و چشم انداز سیاسی ندارند (نمی توانند داشته باشند). وضعیت آنها قابل درک و فهم است ولی در عین حال امکان رشد گرایشی سلفیستی در میان آنان بسیار بالا است. جای رهبری سیاسی سالم و متعهدی که در این وضعیت پیچ در پیچ، راه را از چاه بشناسد بسیار خالی است. در چنین شرایطی امکان اینکه این نیرو به هر طرف کشیده شود و حتی خودش به جنایاتی بدتر از جنایات ارتش اسد دست بزند وجود دارد (همچنان که در مورد نیروهای شورشی لیبی شاهد بر وز این وضعیت بوده ایم) .
در هر صورت هیچ بهانه ای نمی تواند وضعیت پراکندگی و سردرگمی کنونی اپوزیسیون را توجیه کند. مسلما توضیح و تبلیغ فرهنگی نوین، فرهنگی که سلامت و تغییر را در فرایندی خشونت پرهیز می بیند ، مهم و حیاتی است ولی این موضوع دیگر موضوع تازه ای نیست. چرا و چگونه این سالها را به هدر دادند؟
سرانجام ؟ ترکیب خاص نیروهای داخل جامعه و قدرتهای خارجی ای که از این یا آن جناح پشتیبانی می کنند به نوعی "تعادل" نیرو می انجامد. شاید نزدیکترین نمونه برای این وضعیت ، دوران جنگ داخلی لبنان باشد. سالهای سال طول می کشد و مردم را بیچاره می کند و هیچ آینده قابل قبولی هم برای هیچ کسی نشان نمی دهد.
اگر نیروهای داخلی را به حال خود می گذاشتند بالاخره بازنده و برنده ای پیدا می شدند ودیریازود دوره ای از آرامش و زندگی معمولی (تر) به راه می افتاد ولی سرنوشت کنونی سوریه با سرنوشت جنگ قدرت در خاورمیانه عمیقا در هم تنیده اند. با حضور نیروهای خارجی – که هر کدام برنامه و اهداف خود را دارند و هیچ کدام نمی توانند و نمی خواهند به سرنوشت مردم سوریه اهمیت دهند - این جنگ می تواند به حمام خون بدل شود. خونریزی ای که قبل از تعیین تکلیف کلی با وضعیت خاورمیانه فروکش نخواهد کرد.
بر این مبنی احتمال سقوط رژیم بعثی زیاد نیست. البته آقای اسد مشروعیت خود را (حتی آن سطحی که تا دو سال پیش داشت) دیگر از دست داده است.حتی در صورتی که برسر قدرت باقی بماند توان عمومی و نقش او در تحولات خاورمیانه بسیار کمتر خواهد بود.
یک " راه حل" که مورد علاقه بخشی از نیروهای سوری (مخصوصا شورای ملی سوریه) و البته نیروهای جنگ طلب غربی است مداخله نظامی از همان نوع مداخله در لیبی است. ولی لیبی و سوریه از یک جنس نیستند. اشتباه است انتظار داشته باشیم که ازحمص همان روندی شروع شود که از بنغازی فراروئید. اولا ارتش سوریه که از چندین جنگ با اسرائیل تجربه دارد چیزی به مراتب قوی تر از ارتش قبیله ای لیبی است. ثانیا وتوی چین وروسیه فرصت مداخله بر مبنای قوانین بین المللی را از غربی ها گرفته است. ولی مهمترین تفاوت لیبی وسوریه در اینست که سوریه در موقعیت خاص ژئوپولتیکی ای قرار گرفته که لیبی از آن برخوردار نبود. همان طور که قبلا اشاره شد، برنامه های استراتژیک امریکا، روسیه ، چین و دیگر قدرتها به حول تعیین تکلیف با کش مکش کنونی ایران و امریکا می چرخد و به نظر نمی رسد این مسئله به زودی به نتیجه برسد.
با این توضیحات چشم اندازی از جنگی بیهوده و فرسایشی در جلوی رویمان است هیچ کس ازآن سودی نمی برد. مردم سوریه مخصوصا از این کشتار هیچ دستاوردی نخواهند داشت. باید امیدوار بود که نوعی سازش ، درجه ای از انعطاف و کنار آمدن در میان باشد. گفته می شود که اگر خود آقای اسد کنار برود (به مدل یمن – رئیس جمهور کنار می رود ولی رژیم موجود با اپوزیسیون مصالحه می کند) شاید بتوان از ادامه خونریزی جلوگیری کرد.
متاسفانه سفر کوفی عنان به سوریه موفقیتی نشان نداده است. البته پیشنهادات آقای عنان مخفی باقی مانده اند ولی هر دو طرف به آنها بی اعتنائی کرده اند. آقای اسد می گوید تا زمانی که تروریستهای مسلح عمل می کنند مذاکره با اپوزیسیون بی فایده است. شورای ملی هم هرنوع مذاکره با اسد را منفی اعلام کرده است.
ادامه کشتار باید هر دو طرف را– مخصوصا همه آنهائی را که دلشان برای مردم سوریه می طپد - به یافتن راههای میانی تشویق کند. ولی در هر صورت یک عامل دیگر هم عمل می کند و آن موضع و رفتار سلفیستها است. در شرایطی که جنایات رژیم اسد به وجود آورده اند، تروریسم فرصت و زمینه رشد دارد و نیازی هم به نیروی وسیع و بی انتها ندارد. این نیرو می تواند تا زمانی که شیخهای عربستان و رهبران امریکا بخواهند به کشتار مردم بی گناه و غیر مسلح ادامه دهد.
آیاسیاستمداران و رهبران امریکا و ایران به این مسئله توجهی کرده اند؟ تروریسم افراطی اسلامی در سه چهار دهه اخیر موجب بلایای فراوانی برای مردم منطقه بوده است. تازمانی که امریکا و ایران برخوردی ابزاری به این موضوع دارند می توانیم منتظر ادامه فجایعی باشیم که تحت عنوان دین و مذهب به ما تحمیل شده اند .
رهبران جمهوری اسلامی، شیخهای کشورهای نفت خیز عرب و رهبران امریکا هر کدام از زاویه منافع خود به تروریسم افراط گرایان اسلامی برخورد می کنند. هیچ کدام آنها به منافع مردم منطقه کاری ندارند. همه آنها سیاستهائی کوته بینانه و غیر انسانی را دنبال می کنند. این مردم منطقه، ایرانی و عرب و کرد، شیعه و سنی و مسیحی، هستند که تاوان این سیاستها را می پردازند.
مجید سیادت
|