نقش اخلاق در حرکتهای اجتماعی (۱)
شمّهای از دیدگاههای اخلاقی ماکس وبر
آلب ارسلان صرافی
•
مقالهی حاضر در سه قسمت تتظیم شده است. در این قسمت پس از یک مقدمه با شمهای از نظرات «ماکس وبر» پیرامون اخلاق آشنا شدیم. در قسمتهای بعدی مروری بر نظرات «امیل دورکهایم» و «یورگن هابرماس» شده و به نتیجهگیری پرداخته خواهد شد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
٨ فروردين ۱٣۹۱ -
۲۷ مارس ۲۰۱۲
اجازه میخواهم بحث خود را با یک روایت فولکلوریک شروع کنم:
آذربایجانیها مثلی دارند که میگوید: شبی دو دزد قوی هیکل وارد طویلهی مردی میشوند تا گاو او را بدزدند، سگ خانه شروع به پارس کردن میکند، صاحبخانه به صدای سگ از خواب بیدار شده به طویله میآید، اما میبیند که زورش به دزدها نخواهد رسید، لذا رو به سگ کرده، سر او داد میزند که:
- چه خبرت است، این همه واق-واق میکنی؟ مگر گاو من ارث پدری توست؟!، خوب آقایان میخواهند گاو را ببرند، بگذار ببرند، به تو چه، هم مرا از خواب بیدار میکنی، هم به کار اینها مزاحم میشوی، این همه سر و صدا راه انداختهای که چه؟ گاو من چه ربطی به تو دارد؟ مگر تو فضولی؟ و ...
خلاصه آنقدر سر سگ بیچاره داد میزند و دعوا میکند که دل دزدها به حال سگ میسوزد گاو را رها کرده، به صاحبخانه میگویند:
- بیز اینکدن واز کئچدیک، سن آللاه سن ده بو ایتی آز دانلا! (ما از دزدیدن این گاو صرف نظر کردیم، تو را به خدا تو هم این سگ را کم سرزنش کن!)
این مثال ساده نشان میدهد که اخلاق در جامعهی سنتی ما تا کجا ریشه داشته که حتی دزدها نیز رعایت حدود انصاف را میکردند، و برای رعایت حال سگ صاحبخانه حاضر به انصراف از کار خود میشدند.
هرچند این روایت در قالب یک مثال فولکلوریک بیان میشود، اما هر یک از ما میتواند چندین نمونهی اخلاقی از این دست، از سادهترین افراد جامعه که به عینه دیده یا از اشخاص موثقی شنیده نقل کند.
حال فرض کنید گروهی از روشنفکران و فعالین یک جنبش مدنی به خاطر یک هدف متعالی (مثلاً خدمت به پیشرفت فرهنگی و اجتماعی مردم) وارد یک سری کنشها و فعالیتهای سیاسی میشوند، اما با برخورد به اولین موانع، گروهی از آنان بدون توجه به موازین اخلاقی شروع به تخریب سایر فعالین و همقطاران خویش میکنند.
اینجا نه کسی دزد است و نه منافع شخصی در میان است، حتی همهی فعالین نیز از وقت و انرژی و اعتبار معنوی و مادی خویش هزینه میکنند. هدف هم یک خدمت فرهنگی-اجتماعیست، طرف مقابل این فعالین هم نه صاحبخانه که غاصب خانهی مردم (رژیم حاکم) است که علیالاصول باید نوک حمله را متوجه او ساخت. اما همهی این اهداف به سادگی فدای برخوردهای ضد اخلاقی افراد غیرمسئولی از میان خودمان میشود و این در حالیست که رژیم نیز فارغ از هرگونه حملهای همچنان مشغول کار خود است.
اگر کمی به مضمون مکالمات روزمرهی فعالان سیاسی و مدنی بیاندیشیم متوجه میشویم بخش وسیعی از این مکالمات اختصاص به نقد یا تمجید اخلاقی یکدیگر دارد. همین وزن بالای ادبیات شفاهی در نقد اخلاقی دیگران بدین معناست که ما نیاز بسیاری به کار تئوریک و مدون روی اخلاقیات داریم.
این کارهای تئوریک هم در تنظیم روابط فیمابین خودمان به عنوان آوانگارد یا پیشاهنگ حرکات اجتماعی و هم به نحو اولی در فرهنگسازی عمومی جامعه یا ارتقاء فرهنگی آن جهت نیل به مراحل والاتری چون دموکراسی و تأمین عدالت اجتماعی امری ضروریست.
هدف این مقاله بررسی ضرورت اخلاق در حرکتهای اجتماعی و پاسخ دادن به این سئوال است که:
- آیا اخلاق به عنوان یک عامل، نقشی اساسی در تکامل و تحولات جامعه دارد؟
جامعهشناسان قرن اخیر (یا دقیقتر، از آخرین دههی قرن نوزدهم تاکنون) از "ماکس وبر" تا "یورگن هابرماس" همگی به این سئوال پاسخ مثبت میدهند. آنان تأکید میکنند که اخلاق به عنوان یک عامل (و نه تنها عامل ویا الزاما مهمترین عامل) نقش اساسی در فورماسیون و تحولات اجتماعی دارد.
ذیلاً ضمن ذکر شمهای از نظرات "ماکس وبر"، "امیل دورکهایم" و "یورگن هابرماس" خواهم کوشید بر پایهی نظریات آنان، تئوری رابطهی اخلاق با تحولات اجتماعی در جوامع مدرن را بیان کنم:
۱- شمّهای از نظریات ماکس وبر در خصوص اخلاق
ماکس وبر (۱۹۲۰-۱٨۶۴، آلمان) به عنوان یک جامعهشناس محافظهکار طرفدار سرمایهداری، اغلب به نقد اندیشههای کارل مارکس پرداخته است. او خصوصاً به مواردی تأکید میکند که به زعم وی از دیدگاه مارکس مغفول مانده بود و آن نقش مهم اخلاق در تحولات اجتماعی بود.
برخلاف اندیشهی مارکس که تنها عوامل اقتصادی و اجتماعی را عامل تحولات جامعه میداند، ماکس وبر به نقش مستقل و مهم اخلاق در شکلدهی به اوضاع جامعه تأکید میورزد.
ماکس وبر به مطالعات ادیان مختلف از ادیان سهگانهی ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) تا بودایی و برهمنی و ... پرداختهاست، او این ادیان را در کنار همدیگر بهطور مقایسهای بررسی نمود تا معلوم سازد که مذاهب و ادیان مختلف چه تأثیری در رفتار و کردار انسانها داشتهاند.
وبر در این مطالعات خود کاری به اعتقادات مربوط به ماورالطبیعه و تأثیر آن بر زندگی انسانها نداشت، آنچه وی جستجو میکرد تأثیر اصول اخلاقی مذاهب گوناگون بر کردار و تفکر انسانها بود. به نظر وبر انسانها اعمال و عکسالعملهای خود را بر پایهی هنجارها و ارزشهای حاکم بر محیط خویش پیش میبرند و این ارزشها مستقیماً از آموزههای مذهبی تأثیر میگیرند.
به نظر وبر کلیهی این مذاهب شرط سعادت و رستگاری انسانها را در رعایت موازین اخلاقی میدانند و این موازین اخلاقی در همهی مذاهب کم و بیش یکسانند. چنانچه آدمکشی، دروغگویی و دزدی در همهی آنها امری نکوهیده به شمار میآیند.
تنها چیزی که مذاهب را از همدیگر جدا میسازد در فلسفهی برخورد انسانها با زندگی روزانه است، برخی از مذاهب همانند مذاهب سهگانهی ابراهیمی میگویند که جاذبههای زندگی چنان انسانها را وسوسه میکند که غلطیدن آنها به ورطهی گناه و سرپیچی از موازین اخلاقی بسیار محتمل است، لذا بایستی مرتباً خود را نهیب زنند تا از آلوده شدن به شرّ و فساد و وسوسههای شیطانی مصون بمانند.
برخی دیگر از مذاهب میگویند: زندگی روزانه از چنان نظم و انسجام و قانونمندی ای برخوردار است که انسانها میتوانند در پناه هماهنگی با آن یک زندگی سعادتبار و عاری از ناهنجاریها اخلاقی پیشه کنند.
رهایی از آلودگی به شرّ و فساد در مذاهب مختلف دو راه دارد:
۱- از طریق اعتکاف و عزلتگزینی و ترک دنیا و دوری از شور و شرّ آن (چنانچه در دین هندو مطرح است).
۲- از طریق ریاضتکشی فعال و دخالت بلاواسطه برای تغییر زندگی بر اساس باورها و موازین اخلاقی.
وبر میگوید که آئین پروتستان کالوینی بیش از هر مذهب دیگری انسانها را از یکسو به "ریاضتکشی فعال" و اجتناب از لذایذ مادی دعوت میکند و از سوی دیگر به دخالت مستقیم در زندگی و ساماندهی آن بر اساس موازین اخلاقی فرا میخواند.
آئین پروتستان کالوینی از انسانها میخواهد که در رابطه با شرایط زندگی خویش بیتفاوت نباشند، بلکه در تعیین سرنوشت خویش اهتمام جدی بهخرج دهند، در عین مداخله در سرنوشت خویش یک زندگی اخلاقی بر پایهی درستکاری، راستگویی و مهار کردن هوی و هوس لحظهای خود پیش ببرند.
هرچند این نظرات وبر بهظاهر در نقد غفلت مارکس از تأثیر عامل اخلاق در تحولات اجتماعی صورت گرفته بود، اما باید اذعان کرد که مبارزین کمونیستی که بعد از وبر پا به عرصهی فعالیتهای اجتماعی گذاردند، هر یک به نوعی با تأکید فراوان (عملی و نظری) بر اصول و موازین اخلاقی، تأثیر شگرفی در گسترش اخلاقیات در جنبشهای کارگری و رهاییبخش ملی جوامع مختلف داشتند.
ماکس وبر یکی از عوامل اساسی تکامل سرمایهداری عقلائی مدرن را در تلاش جامعهی پروتستان در عملی ساختن موازین اخلاقی خود در زندگی روزانه میداند به زعم او یکی از دلایلی که سرمایهداری مدرن در غرب شکل گرفته این است که آخرین مرحلهی تکامل مسیحیت به آئین پروتستانی در همین غرب رخ دادهاست.
در تعالیم مذهب پروتستان لزومی به وجود واسطهای بنام کلیسا مابین انسان و خدا نیست، لذا در اخلاق پروتستانی رضایت کلیسا از فرد مومن شرط نیست، این آیین "کار" را عبادت میداند و "ثروت" یا سرمایه را موهبت خدا؛ و تاکید میکند که نباید سرمایه در امور غیرتولیدی صرف شود.
ماکس وبر عقیده دارد که سرمایهداری چیزی نیست جز فعالیت هماهنگ افرادی که به سودجوئی مشغولند. چنین نظامی نمیتواند پا بگیرد مگر اینکه عاملان اقتصادی ای وجود داشتهباشند که بخواهند با مهار کردن هوی و هوس لحظهای خویش با در نظر گرفتن یک برنامهی درازمدت اقتصادی به فعالیت بپردازند.
سرمایهداری عقلائی مدرن در شهرهایی از غرب اروپا نضج گرفت که در آن زندگی انسانها در ارتباط با همدیگر بر اساس یک روح همبستگی و اعتماد متقابل شکل گرفتهبود. این وابستگی و اعتماد از اخلاقیاتی ناشی شدهبود که در آن هرکس خود را موظف میدید نقش اجتماعی خود را بهخوبی ایفا کند و قراردادهای اجتماعی (نوشته و نانوشته) را رعایت نماید.
آیین پروتستانی کالونی در همین شهرهای غرب اروپا متولد شده، نضج گرفت و نهایتا محرکی برای اقتصاد سرمایهداری غرب گردید. پویایی و تحرک کالونیسم در آن بود که انسانها را تشویق به کنترل هرچه بیشتر خود و روی آوردن هر چه بیشتر به دخالت در امور زندگی اقتصادی و اجتماعی میکرد. وبر اذعان میکند که فعالیتهای سودجویانه در آسیا از جمله در خاورمیانه و چین و هند نیز فراهم بوده، اما آنچه که در این مناطق فراهم نشدهاست شرایط ثابت سیاسی بهعنوان زمینهای برای نهادینه شدن حاکمیت اخلاق بر زندگی انسانها بودهاست.
عدم ثبات شرایط، و به تبع آن عدم اعتماد متقابل و حس تعاون در این تمدنها اجازه ندادهاست زمینهی مناسبی برای فعالیتهای وسیع اقتصادی فراهم نکردهاست و شکی نیست که این عدم ثبات سیاسی اغلب ناشی از مداخلات نظامی-سیاسی غرب در کشورهای آسیایی بودهاست.
***
ماکس وبر در کتاب "دانشمند و سیاستمدار" نوع برخورد به اخلاق را به دو نوع "اخلاق ایدوئولوژیک یا عقیدتی" و "اخلاق مسئولانه" تقسیم میکند.
در هر فعالیتی که بر اساس اخلاق انجام گیرد الزاماً یکی از دو شیوهی متفاوت و کاملا متضاد بنام "اخلاق مسئولیتی" و "اخلاق عقیدتی" بهکار گرفته میشود. لذا باید تشخیص داد که آن فعالیت آیا بر اساس اخلاق مسئولیتی انجام گرفته یا اخلاق عقیدتی (ایدوئولوژیک یا ایمانی)، در اولی شخص در قبال عملکرد خویش مسئول پاسخگویی در برابر مردم است، اما در دومی او خود را در قبال مرام و ایدوئولوژی یا در قبال خدا و رسولش (اگر دیندار باشد) مسئول میداند و قضاوت مردم برایش فاقد ارزش است.
به عبارت دیگر در اخلاق مسئولیتی شخص خود را در مقابل مردم پاسخگو میبیند، لذا باید نتیجهی اعمال و فعالیتهای وی طوری باشد که در مقابل مردم بتواند با سربلندی پاسخگو باشد، حال آنکه در اخلاق عقیدتی (ایدوئولوژیک یا ایمانی) شخص کاری را طبق ایمان خویش انجام میدهد و در آن مثلا اگر فردی مومن به خدا باشد رضایت خداوند را شرط قرار میدهد و برایش مهم نیست که مردم دربارهی عمل وی چه میگویند، او مسئولیتی در پاسخگویی به مردم ندارد. یا اگر فرد یک کارمند دولت باشد رفتاری بهاصطلاح بخشنامهای از خود بروز میدهد. اینجا او استدلال میکند که رفتارش مطابق فلان آیهی قرآن یا فلان بخشنامه یا فلان تعالیم ایدوئولوگ خویش (مثلا مارکس و لنین و ...) بودهاست و همین را کافی میداند.
اما در اخلاق مسئولیتی، ملاک قضاوت شخص در برخورد به مسائل مختلف این است که نتیجه و عاقبت کار وی آیا تأثیر مثبتی در پیشرفت و تعالی جامعهاش داشته و نسل کنونی و نسلهای آینده چه قضاوتی در مورد او به عمل خواهند آورد.
البته این بدین معنا نیست که آنان که اخلاق مسئولیتی را در پیش میگیرند فاقد ایمان و ایدوئولوژی هستند و بالعکس.
وقتی نتایج یک عمل صرفا عقیدتی نامطلوب است فرد طرفدار اخلاق عقیدتی با عباراتی چون مامور است و معذور، دستور صریح خدا و رسول خدا این بوده و ...؛ مسئولیت امر را به گردن خدا و رسول و رئیس و ... انداخته، خود را از زیر بار آن رها میکند.
فیخته میگوید که نباید "پیشاپیش فرض کرد که انسان خوبست" لذا طرفدار اخلاق مسئولیتی دقیقاً با علم به جایزالخطا بودن انسان نمیتواند مسئولیت کارهای خود را به گردن عوامل دیگر بیاندازد، بهخصوص اگر وی قادر به پیشبینی نتیجهی کار خود بودهباشد.
اما پیچیدگی مسئله در مورد فعالیتهای سیاسی دو چندان است، یک فعال سیاسی برای رسیدن به یک هدف عالی گاه بایستی روی استفاده از وسائل خشونتآمیز حساب باز کند. هدف تا کجا میتواند وسیله را توجیه کند؟ فعال سیاسی در عین حال باید این ریسک را نیز بپذیرد که علیرغم استفاده از وسیله یا راههای خشونتآمیز (غیر اخلاقی) باز هم ممکن است به هدف مورد نظر خود نرسد. در این صورت چگونه میتواند استفاده از وسیلهی غیراخلاقی را برای یک هدف ذهنی (که عملاً نیز بدان نرسیده) توجیه کند؟ در این موارد اخلاق عقیدتی به بنبست میرسد، از نظر معتقدان اخلاق عقیدتی استفاده از خشونت مردود است، لذا منطقاً راه دیگری برای رسیدن به هدف باقی نمیماند. این داستان بهطور مکرر در تاریخ تکرار شدهاست. داستان کسانی که برای اجتناب از برادرکشی یا بیطرفی کشور متبوعشان در جنگ یا کمک به صلح بینالملل و ... دست از سلاح میشویند و میدان را برای یکهتازی دشمنان مردم باز میگذارند.
پایان قسمت اول
****
مقالهی حاضر را طی سه قسمت مطالعه خواهید کرد در این قسمت پس از یک مقدمه با شمهای ازنظرات «ماکس
وبر» پیرامون اخلاق آشنا شدیم. در قسمتهای بعدی مروری بر نظرات «امیل دورکهایم» و «یورگن هابرماس» شده و به نتیجهگیری پرداخته خواهد شد.
|