حس جنوبی هویت در تقابل فرهنگ ایرانی
پیمان نعمتی
•
فرهنگ های قومی جنوب که خود محصول زندگی های دور از "مرکز" و در روستاها و عشایر بوده اند در برابر ارزش های فرهنگ دیرینه به خصوصیات فرهنگی قومی خود وابستگی دارند. آنها نا امیدی، ترس و بیمناکی، بدبینی، شک و تردید به زندگی و زیبایی های آن و عرفان و تصوف فرهنگ ایرانی را در زندگی روزمره را با خود حمل نمی کنند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۱ فروردين ۱٣۹۱ -
٣۰ مارس ۲۰۱۲
برخی از نظریه پردازان اجتماعی علل عقب ماندگی اقتصادی اجتماعی ایران را در بنیادهای فکری فرهنگی دیرینه آن می دانند. اگر غرب از دوران قرون وسطی با ایمان مسیحی به عقل شالوده های فکری فرهنگی پیشرفت و پیدایش سرمایه داری و به تبع آن دموکراسی را بوجود آورد (رودنی ستارک) در ایران ریشه های فرهنگی استبداد اجتماعی دست نخورده مانده است.
فرهنگ ایرانی بر اساس تاریخ اش و اصیل بودنش از تغییر و تازگی بیمناک است و جویای درونی ندارد و در ان همه چیز ثابت و شناسایی شده است (آرامش دوستدار). روابط اجتماعی شکل گرفته انسان ها در این فرهنگ نظام خودکامگی را نهادی و عادی ساخته است.
در این فرهنگ با نظام های خودکامه اش امکان اندیشیدن به گونه ای متفاوت وجود ندارد و مردم و روشنفکران در روابط اجتماعی خود ابزارهای رفتاری تاریخی مانند عدم دگراندیشی را ساختاری کرده اند. این عدم دگراندیشی در ساختار تاریخی فرهنگی ذات اجتماعی ایران را نابسامان کرده است (مسعود نقره کار).
این نوشته فرضیه ای است که تضاد ماهیتی فرهنگ ایرانی با "حس جنوبی" (ناصر کاخساز) را بررسی می کند.
جنوب در این نوشته به آن مناطق کوچک شهری اطلاق می شود که در مدت کمتر ار یک قرن گذشته به علت اقتصادی و کشف نفت از ادغام و همزیستی مردمی با فرهنگ های متفاوت قومی عمدتا در استان خوزستان بوجود آمده اند.
ادغام و همزیستی پرشتاب تاریخی فرهنگ های گوناگون قومی بطور عمده بختیاری ها، قشقایی ها، عرب ها، ارامنه و فارس ها و عدم تسلط یک فرهنگ غالب دیرینه، فرهنگ خاص با حس جنوبی و در تمایز با فرهنگ ایرانی را شکل داده است.
این مکانیزم همزیستی پرشتاب چند فرهنگی در دیگر مناطق جهان همچنین در امریکای جنوبی دیده می شود. این مناطق از ادغام و همزیستی فرهنگ های بومیان، آفریقایی ها، اسپانیایی، کارآییب و با تاثیر از نزدیکی به فرهنگ امریکای شمالی بوجود آمدند که هیچکدام از این فرهنگ ها نقش مسلط را در این جوامع جنوب نداشته اند.
در فرهنگ های دیرینه مانند فرهنگ ایرانی با اقتدار هویتی یکپارچه را غالب کرده اند. این فرهنگ ها با قانون و قراردادهای اجتماعی ارزش های فکری یگانه ای خود را حاکم کرده اند. در آنها فرهنگ های اقلیت ها با هویت های تک پاره در برابر اقتدار فرهنگی یکپارچه و نظام خودکامه سیاسی آن به سکوت وادار شده اند. در این فرهنگ های غالب که همه چیز روشن است و در حافظه جمعی آن انباشته شده است، تفکر دیگر مورد نیاز نیست بلکه این خاطره جمعی است که به جای تفکر به احیای نوعی یادآور گذشته است (داریوش شایگان).
روابط مردم در این فرهنگ ها هماهنگ با خودکامگی سیاسی با خصوصیاتی غیراخلاقی مانند پنهانکاری و با عواقبی از تزور، دورویی، ریاکاری همراه است. زمانی که خصوصیات فرهنگی مانند پنهانکاری حاکم باشد ایجاد جامعه مدنی که پیش فرض آن ارزش های دموکراتیک است، غیر ممکن می شود (فرهاد خسروخاور).
براساس این فرهنگ دیرینه و روابط اجتماعی اش است که روشنفکر آن پرورش می یابد و نظام خودکامه سیاسی را بدون شالوده های فرهنگی را به چالشی بی ثمر فرا می خواند. روشنفکر با ابزارهای فرهنگی تاریخی شکل یافته هماهنگ با نظام خودکامه سیاسی مانند عدم تحمل دیگراندیشی و پنهانکاری و عواقب اجتناب ناپذیر آن تا حذف شخصیتی و فیزیکی دیگر اندیشان کشانده می شود (مسعود نقره کار).
در برابر این فرهنگ های دیرینه یکدست و یکپارچه، "جنوب" از جوامع جدید کوچک با هویت های چند پاره تشکیل شده است که هیچکدام از این تک پاره ها نقش اقتدارگر ندارند. در برابر قانون و نقش ارگانهای دولتی در این جوامع همیاری اجتماعی "خود رهبری" و روابط مردمی، خویشاوندی نقش برجسته ای دارند.
فرهنگ های قومی جنوب که خود محصول زندگی های دور از "مرکز" و در روستاها و عشایر بوده اند در برابر ارزش های فرهنگ دیرینه به خصوصیات فرهنگی قومی خود وابستگی دارند. آنها نا امیدی، ترس و بیمناکی، بدبینی، شک و تردید به زندگی و زیبایی های آن و عرفان و تصوف فرهنگ ایرانی را در زندگی روزمره را با خود حمل نمی کنند. شادی، نشاط و خوش بینی و امید به زندگی و زیبایی ها که حاصل همزیستی فرهنگ های قومی چند پاره است از تفاوت های اساسی آنها با فرهنگ ایرانی است.
تازگی تاریخی تشکیل این جوامع جنوب و همزیستی فرهنگ های گوناگون قومی باعث شده تا نیاز به تمکین به اقتدار فرهنگ دیرینه ایرانی و با تعصب ها و ارزش های غیراخلاقی آن وجود نداشته باشد. آنها ار "مرکز" فاصله داشته اند و الزام داشتن یک هویت یکپارچه را از طریق یک دیکتاتوری فرهنگی تجربه نکرده اند.
مردم جنوب و آنانی که با داشتن حس جنوبی هویت به "مرکزها" پرتاب شده اند نمی توانند در برابر پاسداری از جغرافیای مقدس و تمکین به ارزش های آلوده فرهنگی دیرینه از شناخت هویت های تکه پاره های خود و ارزشگذاری بر تفاوت های فرهنگی جمعی و شخصیتی خود با فرهنگ ایرانی غفلت کنند.
۱. چگون مسیحیت و سرمایه داری به علم رسیدند.رودنی ستارک. برگردان علی محمد طباطبایی.نشریه الکترونیک ایران امروز. دوشنبه ۲۰ دی ۱٣٨۴
۲. نگاهی به آراء و آثار آرامش دوستدار. بهرام محبی . ایران امروز. سه شنبه ۶ اردبیهشت ۱٣٨۴- ۲
٣. واژهای چند درباره "تحمل و دگراندیشی"، مسعود نقرهکار. سایت گویا. ۹ مهر ۱٣۹۰
۴. وژه " حس جنوبی " از ناصر کاخساز است.
۵. داریوش شایگان. روزنامه ایران چاپ تهران ۴ مهر ۱٣٨۴
۶. فرهاد خسرو خاور. روزنامه ایران . ۴ مهر ۱٣٨۴
۷. مسعود نقره کار. آرشیو سایت اخبار روز. ترور شخصیت در جنبش چپ ایران .اذر ۱٣٨۶
|