یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نرگس محمدی را آسوده بگذارید! - پرویز داورپناه



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۲ فروردين ۱٣۹۱ -  ٣۱ مارس ۲۰۱۲


«در زندان آرزو کردم ای کاش مادر نبودم. آیا در این سرزمین مادر بودن گناه است؟ ای وای بر ما! احساس می‌کنم دیگر مرگ ما را سزاوار است و بس.»

در آغاز سال جدید شاهد فشارهای سیاسی و اجتماعی شدیدتری بر مدافعان حقوق بشر در ایران و خانواده های زندانیان سیاسی هستیم. ولی سیاستمداران جمهوری اسلامی هنوزنتوانسته اند صدای دادخواهی ملت ایران را خاموش سازند. و مدافعان حقوق بشر در ایران، مصمم تر از قبل به فعالیت های حقوق بشری پرداخته اند.
نرگس محمدی، سخنگو و مدیر اجرایی کانون مدافعان حقوق بشر که در دادگاه بدوی به ۱۱ سال زندان محکوم شده بود، در دادگاه تجدید نظربه ۶ سال زندان محکوم شده است.
نرگس محمدی که در حال حاضر آزاد است، می تواند هر لحظه برای اجرای حکم اش فراخوانده شود.
او می گوید: «چگونه می توانند در آستانهً روز جهانی زن چنین حکم سنگینی را به یک مادر بدهند و خرسند هم از عملشان باشند. اما تحمل رنج یک روی سکه است و روی دیگر امید است. من یقین دارم که ما شاهد روزهای بهتری در ایران خواهیم بود. من به تغییر امیدوارم.»
نرگس محمدی، به کمپین بین المللی حقوق بشر درایران گفته است که او هیچگونه درخواست عفوی نکرده است چرا که تمام فعالیت های کانون مدافعان حقوق بشر بر اساس قوانین جمهوری اسلامی بوده است.
شایان ذکر است که سازمان عفو بین الملل روز اول فروردین ماه ۱۳۹۱خواستار لغو حکم ۶ سال حبس نرگس محمدی شد. این سازمان با ”غیر عادلانه“ خواندن حکم ۶ سال حبس نرگس محمدی، نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر، از دولت ایران خواسته است که این حکم را لغو کند. عفو بین الملل می نویسد که اگر خانم محمدی برای گذراندن این محکومیت به زندان برود، یک زندانی سیاسی خواهد بود.
در این بیانیه آمده است که خانم محمدی در سال‌های اخیر به خاطر فعالیت‌هایش در زمینه حقوق بشر جوایز متعددی دریافت کرده است اما دولت ایران اجازه خروج از این کشور را به او نداده است.
همسر نرگس محمدی، تقی رحمانی فعال سیاسی ملی- مذهبی، که ۱۴سال از عمرش را به عنوان زندانی سیاسی در زندان‌های جمهوری اسلامی به‌سر برده، ناچار به ترک وطن شد. او که همسرش و دوقلو‌های خردسالش در ایران مانده‌اند، در نامه‌ای می نویسد:
«کوچ کردن؛ چیزی که در فرهنگ شریعتی، هجرت خوانده می‌شود، در ۵۲ سالگی، چندان جذاب و آسان نیست. مگر اینکه جان به لب رسیده باشد یا وظیفه‌ای در پیش رو که رفتن را توجیه کند. تازه آن هم بدون نرگس و دوقلو‌ها یعنی علی و کیانا که دنیایی از دردسر و لذت هستند .»
او ادامه می دهد: «نرگس آمدن را قبول نداشت، در پی راضی کردن او بودم که موفق نشدم. اما با توجه به آزادی هر فرد در تصمیم‌گیری، او به عنوان فعال حقوق بشری با گرایش مذهبی و ملی که ریشه و تبار ترکی دارد، در ایران ماند.
چه سخت است دوری ازمادری که صبوری در پایش تجربه آموخته و زن و فرزند، اما زمانی که تحلیل و وظیفه و اعتقاد عملی ایجاب کند، باید انجام داد.‌‌ همان‌گونه که دشوار بود ۱۴ سال زندان کشیدن، اما تدبیر چنین نبود که جوان دوره انقلاب به تقدیر زندان مبتلا شود که شد.»
درآخرین روز بنیاد الکساندرلانگر در ایتالیا، روز۱۷ تیرماه ۱۳۸۸، سخنرانی نرگس محمدی در پارلمان ایتالیا بود. نرگس که آن سال برنده جایزه بنیاد الکساندر شده بود به دلیل ممنوع الخروج بودن نتوانست در مراسم اهداء این جایزه در ایتالیا شرکت کند. در متن سخنرانی نرگس محمدی، که بدون حضور او در پارلمان ایتالیا قرائت شد آمده است:
«سلام و درود بر نمایندگان ملت ایتالیا، متأسفم که به دلیل ممنوع الخروج بودن نتوانستم در میان شما نمایندگان ملت ایتالیا باشم.
من زنی ۳۷ ساله از سرزمین سربلند ایران هستم. همسر مردی روشن فکر و مبارز برای عدالت و آزادی هستم که همسرم ۱۴سال از عمر خود را در زندانهای جمهوری اسلامی ایران گذرانده و شکنجه ها و محرومیتهای زیادی کشیده است. زندگی من یک نمونه از زندگی آزاد مردان و آزاد زنان ایرانیست که برای دموکراسی و حقوق بشر یکصد سال است که مبارزه می کنند و من قطره ای از این دریای خروشان و با عظمت هستم.
نیک می دانید که ایرانیان آزادیخواه چه در ایران و چه در هر گوشه جهان این روزها سوگوار دختران و پسران جوانی هستند که در حوادث اخیر کشته و مجروح گشتند. دو روز پیش خبری را دریافت کردم که اکثر کشته شدگان به ضرب گلوله از ناحیه سر و گردن و قلب از پای درآمده اند و در حیرت هستم که چرا راهپیمایی مسالمت آمیز و مدنی و با شکوه زنان و جوانان و ملت ایران این چنین به خون کشیده شد.
ملت ایران، ملتی مسالمت جو و متنفر از جنگ و خشونت است. ملتی که می خواهد دموکراسی را با شیوه و مَنشی انسانی، مدنی و مسالمت جویانه در کشور خود محقق سازد نه با جنگ، خشونت و انسان کشی. و من اطمینان به پیروزی ملت خود دارم.
خوشحالم که به عنوان یک مدافع حقوق بشر این جایزه معتبر و مهم را از بنیاد الکساندر لانگر دریافت کردم و بسیار امیدوارم که آینده جهان رو به روشنایی است. اکنون میتوان گفت که هیچ انسانی در هیچ سرزمینی تنها نیست، بلکه جامعه بزرگ انسانی مراقب حق و حقوق یکدیگرند. انسانها اجازه تهدید حقوق هیچ انسانی را به دولتها و حکومتهای غیر دموکرات و دولتهای متخاصم و جنگ طلب نمی دهند.
اعلامیه حقوق بشر به ما آموخت که معامله و رفتاری که دولتها با شهروندان و اتباع خود انجام می دهند، مورد بی توجهی و بی اعتنایی دیگران نیست.
حقوق بشر یک معیار بین المللی و در بالای تمام معیارهای ملی است. برای تحقق حقوق بشر در جهان، ما به عنوان مدافعان حقوق بشر یک تکلیف و وظیفه ای بر عهده داریم و شما نمایندگان ملتها وظیفه ای بیشتر و دشوارتر. نماینده یک ملت چه در اروپا و آمریکا و چه در افغانستان و عراق باید مراقب حقوق بشر در هر سرزمینی و برای هر ملتی باشند. از این منظر حقوق بشر راه را برای گفتگوی بین المللی حقوق بشر باز کرده است که دخالت به شمار نمی آید. من به عنوان یک انسان از اعضای خانواده بزرگ انسانها، موظف به دیده بانی حقوق بشر در سرزمین خود و هر کشوری هستم و شما به عنوان نمایندگان یک ملت نه تنها موظف به دیده بانی هستید بلکه به عنوان بخشی از قدرت سیاسی باید از قربانی شدن حقوق بشر در پای مصلحت معاملات اقتصادی- سیاسی بین دولتهای کشورها جلوگیری کنید و اصل بنیادین مشروعیت ملی و بین المللی خود را بر پایه حقوق بشر بنا نهید.»
نرگس محمدی در سال ۱۳۵۱ در زنجان زاده شد و پس از پایان دبیرستان، در رشته فیزیک کاربردی دانشگاه قزوین ادامه تحصیل داد. او یکی از موسسان «تشکل دانشجویی روشنگران» در این دانشگاه بود و در دوران فعالیت دانشجویی‌اش، دو بار هنگام برگذاری نشست‌های دانشجویی بازداشت شد. علاوه بر آن، او در دوران دانشجویی سازمان دهنده و همکار برای صعود به بلندترین قله‌های ایران بود ولی به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش از ورود او به گروه‌های کوهنوردی ممانعت به عمل آمد. محمدی از سال ۱۳۷۵ روزنامه‌نگاری را در نشریه پیام هاجر آغاز کرد و در نشریات دیگر نیز مقاله‌هایی درباره مسایل زنان، مسایل دانشجویان و حقوق بشر چاپ کرد.
او در سال ۱۳۷۸ با تقی رحمانی نویسنده، استاد دانشگاه، فعال و زندانی سیاسی ازدواج کرد و دو فرزند دارد. نرگس محمدی سپس به عضویت کانون مدافعان حقوق بشر درآمد و اکنون نایب رئیس این کانون و رئیس کمیته زنان آن می‌باشد. پس از تاسیس شورای ملی صلح در ایران که در سال ۱۳۸۷ توسط ۸۳ شخصیت اجتماعی- سیاسی- فرهنگی با محور صلح و حقوق بشر تشکیل شد، در سال ۲۰۰۸ در انتخابات داخلی این شورا به عنوان رئیس هیئت اجرایی آن برگزیده شد.
نرگس محمدی در یک نامه سرگشاده به احمدی نژاد به تاریخ ۷ آذر ۱۳۸۸ شرح می‌دهد که چگونه او را ممنوع‌الخروج کرده و از او خواسته‌اند که از شورای ملی صلح و کانون مدافعان حقوق بشر استعفا دهد. او در این نامه می‌نویسد:
«در تاریخ ۲۸ خرداد ماه یعنی شش روز بعد از انتخابات اخیر یکی از مامورینی که در جلسات حضور داشتند طی تماس تلفنی اظهار داشتند که چنانچه کوچکترین تحرکی داشته باشم و از تهران خارج نشوم به همراه هر دو فرزند کوچکم بازداشت خواهم شد. بعد از آن و در جلسه ای دیگر ماموران وزارت اطلاعات به عنوان آخرین اخطار اعلام نمودند که در صورتیکه از کانون مدافعان حقوق بشر و شورای ملی صلح و هر گونه ارتباطی با خانم عبادی برنده جایزه صلح نوبل کناره گیری نکنم ، از کار اخراج و بازداشت خواهم شد.»
نرگس محمدی در ادامه‌ی این جملات می‌نویسد:
«و اما من. فردی که در هیچ دادگاهی مجرم شناخته نشدم و فقط و فقط یک فعال حقوق بشر و صلح طلبم، اکنون باید به خواست وزارت اطلاعات که باید حافظ امنیت ما شهروندان باشد، قدم در راه محرومیت‌های متوالی گذارم.
آیا فعالیت حقوق بشری و تلاش برای صلح گناهی نابخشودنی است که حتی حق داشتن نانی برای خوردن هم نباید داشته باشیم؟»
نامه‌ی نرگس محمدی این گونه پایان می‌یابد:
«در خاتمه در شرایطی که میتوانم آزادانه بیاندیشم و بنویسم و عقیده‌ام را به دور از شکنجه اعلام نمایم و البته ملاک هم فقط همین است و بس، باور دارم که کانون مدافعان حقوق بشر و شورای ملی صلح، نهادهای مدنی و قانونمند در کشور ایران هستند که کارنامه قابل قبولی در نزد ملت سرفراز ایران دارند و همکاری و خدمت به آنها افتخار بزرگی برایم می‌باشد.»
نرگس محمدی به دلیل فعالیت در کانون مدافعان حقوق بشر در آبان ماه ۱۳۸۸از محل کار خود (شرکت بازرسی مهندسی ایران) اخراج شد و در اردیبهشت سال ۱۳۸۹به اتهام عضویت در کانون به شعبه ۴دادگاه انقلاب احضار و پس از چند جلسه دفاع برای وی قرار۵۰ میلیون تومان صادر شد.
اما تنها چند روز بعد، توسط مأموران امنیتی، شبانه و در منزل خود بازداشت و در تیرماه سال گذشته در دادگاه بدوی در مجموع به تحمل ۱۱ سال حبس تعزیری محکوم شد.
در رای نرگس محمدی بارها از فعالیت حقوق بشری او به عنوان فعالیت براندازانه یاد شده است. همچنین تلاش وی برای تشکیل شورای ملی صلح و تأسیس کمیته انتخابات آزاد سالم و تشکیل کمپین «اعدام بس کودکان»، صدور اطلاعیه‌ها و گزارشات کانون در مورد نقض حقوق بشر و ملاقات با زندانیان سیاسی و اهداء جایزه ی آیت‌الله منتظری، همگی در راستای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران تعریف شده است و بارها در رأی صادره از وی به عنوان مخالف و برانداز نظام، عامل سیاه‌نمایی و دروغگویی علیه نظام یاد شده و تصریح شده که دادگاه با توجه به عناد و لجاجت متهم و پافشاری بر صحت مواضع ضد امنیتی و تبلیغات مسموم و شاعرانه، وی را محکوم می‌نماید.

نرگس محمدی همان زمان اظهار داشت:
«از نظر قانونی فعالیت کانون مدافعان حقوق بشر به‌عنوان یک نهاد مدنی و ملی و بین‌المللی نه تنها غیرقانونی نیست، بلکه کاملاً منطبق با معیارها و موازین قانونی‌است و همین طور طبق نص صریح قانون اساسی جمعیت‌ها و نهادها و انجمن‌ها و احزاب آزاد هستند.»
وی ادامه می‌دهد: «اگر دارند چنین ادعایی را براساس موازین اسلامی علیه مدافعان حقوق بشر مطرح می‌کنند، مگر نه این است که تلاش برای امر به معروف وظیفه‌ی هر انسان آزاده‌ای است، پس عمل ما نه عملی غیردینی‌ست، نه غیرقانونی و نه غیراخلاقی. ما معتقدیم که رفتار ما در نهاد کانون مدافعان حقوق بشر و دفاع ما از حقوق بشر و تلاش ما برای ارتقای آن، کاملاً قانونی است.»
خانم محمدی درباره ملاقات با زندانیان سیاسی که یکی از جرائم او عنوان شده می‌گوید: «از وقتی کانون مدافعان حقوق بشر تثبیت شد، ما یک کمیته‌ داشتیم تحت عنوان "دفاع از خانواده‌های زندانیان سیاسی". در این کمیته ما با خانواد‌ه‌ها ملاقات می‌کردیم و سعی می‌کردیم که فقط یک کار خیلی کوچکی انجام دهیم. ما واقعاً نتوانستیم کار بزرگی برای این خانواده‌های محترم انجام دهیم. اما در حد توان‌مان سعی می‌کردیم رسیدگی کنیم و در همین راستا زندانیان سیاسی که به مرخصی می‌آمدند، آزاد می‌شدند، ما با آن‌ها ملاقات می‌کردیم و در مورد شرایط حبس ا‌شان، با آنان صحبت می‌کردیم.»
خانم محمدی در باره ی رای صادره چنین می‌گوید:
«اگر منظورشان اصرار در این است که این اقداماتی که ما انجام دادیم قانونی نیست، من هنوزهم آن را قانونی می‌دانم. وقتی من به جرم تلاش برای رسیدن به صلح وحقوق بشر در جامعه ایران به یازده سال زندان محکوم می‌شوم، حتی اگر صد سال زندان بکشم، ذره‌ای از ادای دین به جامعه، انسانیت و آزادی عقیده و بیان را ادا نکرده‌ام و این چیزی نیست که آدم بخواهد درباره‌اش تغییر عقیده دهد. ما به هدفمان که تحقق حقوق بشر در ایران است ایمان داریم و این را از طرق مسالمت‌آمیز و مدنی پیش می‌بریم، نه از طرق اقدامات امنیتی.»

نرگس محمدی در اردیبهشت سال ۱۳۸۹ به اتهام عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر به شعبه ۴ دادگاه انقلاب احضار شد و پس از چند جلسه دفاع با صدور قرار وثیقه ۵۰ میلیون تومانی آزاد شد. اما تنها چند روز بعد، شبانه در منزل خود توسط مأموران امنیتی بازداشت شد.
خانم محمدی ۱۱ تیرماه سال ۸۹ در حالی که به شدت بیمار بود از زندان مرخص و مستقیما به بیمارستان رفت. وی چندین ماه به دلیل یک بیماری عصبی در بیمارستان بستری بود.
تقی رحمانی، قبلا اعلام داشت که همسرش نرگس محمدی یک هفته پس از بازداشت در ۲۷ خرداد دچار بیهوشی ناگهانی می‌شود اما مسئولان زندان او را آزاد نمی‌کنند و بازجویی اش را در همان شرایط ادامه می‌دهند. و حتی پزشک زندان اوین پس از اولین بیهوشی ناگهانی نرگس محمدی به مسئولان زندان می‌گوید:
«یک زهرا کاظمی دیگر درست نکنید.»
زهرا کاظمی عکاس و خبرنگار ایرانی- کانادایی بود که در زندان اوین در اثر ضرب و شتم دچار ضربه مغزی شد و درگذشت.
نرگس محمدی در این دیدار بیماری خود را مسبوق به سابقه ندانست و گفت:« اولین بار در سلول انفرادی دچار حمله شدم و دست و پایم از کار افتاد و تقریبا فلج شدم. این حمله ها ادامه داشت تاجایی که در برخی موارد علاوره بر فلج دست و پا حتی امکان حرف زدن نیز برایم وجود نداشت.»
محمدی در ادامه تاکید کرد: «پس از حمله اول در روزهای بازداشت، روزی یک تا سه بار دچار حمله می شدم و برزمین می افتادم و حتی یکبار نیز از چند پله سقوط کردم و بعد از آزادی درحالیکه درحال انتقال به بیمارستان بودم در خیابان دچار حمله شدم و برزمین افتادم و یازده روز تحت نظر پزشک متخصص اعصاب و روان در بیمارستان گذراندم.»
نرگس محمدی در این دیدار از عدم بهبود بیماری خود خبر داد و اضافه کرد:« متاسفانه هنوز پزشکان به نتیجه خاصی نرسیده اند و نتوانسته اند منشا بیماری را تشخیص دهند و لذا باید به صورت مداوم تحت نظر آنها باشم در طول یک روز پنج بار دچار حمله می شوم.»

نرگس محمدی از وضعیت پیش آمده برای خود ابراز نگرانی کرد و گفت:
«نمی دانم چگونه باید از کودکان خود مراقبت کنم و نمی دانم که آیا کسی درقبال به خطرانداختن سلامت جسم و روح من و ۲ فرزند خردسالم احساس مسئولیت میکند یا جان زندانیان سیاسی و خانواده آنها برای آقایان اهمیتی ندارد؟»
نرگس محمدی که مدت ۲۲ روز را در بند امنیتی زندان اوین گذرانده بود درحالی او رابه زندان بردند که فرزند خردسالش تنها یک روز بعد ازعمل جراحی از بیمارستان مرخص شده بود.
نرگس محمدی همچنین برنده جایزه "دولت و بنیاد تاریخ زنده سوئد" گردید. این جایزه هر سال به کسانی اعطا می‌شود که در نقاط مختلف جهان در حوزه حقوق بشر فعالیت می‌کنند.

نرگس محمدی در باره ی حرکت زنان ایران می گوید:
حرکت زنان در کشور ایران بنا به دلایل مختلف، متاسفانه توان و فرصت تبدیل به یک جنبش اجتماعی را پیدا نکرده است. البته بخشی از دلایل متوجه حکومت ها بوده که با خصلتی غیر دموکراتیک و ساختاری متصلب، روند شکل گیری جامعه مدنی را به تعویق انداخته اند و بخشی نیزمتوجه ساخت اجتماعی و روشنفکران و فعالان این عرصه بوده است. اما این حرکت، حرکتی واقعی و درونی است که شامل طیف های مختلفی از زنان و فعالان زن می باشد.
نگاهی به آمار زنان در حوزه های ساختار سیاسی قدرت نشان از واقعیت دردناکی در ارتباط با حقوق پایمال شده زنان جامعه ایران دارد.
درقوانین کشور ایران تبعیض و نا برابری جنسیتی به طور صریح به چشم می آید. مجموع این مشکلات حرکت زنان به سوی اهداف مورد نظر را با مشکلات مضاعف مواجه می کند. این بدین معنا نیست که باید منفعل بود و در انتظار ناجی نشست. بلکه به نظر من اتفاقاتی که سالهای اخیر در این حوزه رخ داده نمودی روشن وراهی به جلوست که به ثمر خواهد نشست. البته این حرکت هنوز تبدیل به یک جنبش اجتماعی نشده، اما نگاهی به تحقیقات صورت گرفته در مورد زنان نشان می دهد که آنان رنجها و دردهای غیر قابل تصوری را متحمل می شوند. تحقیقی در شهر تهران نشان می دهد که حدود ۶۱ درصد زنان تهران مورد خشونت خانگی (در اشکال مختلف آن) قرار می گیرند اما تنها حدود ۵ درصد این زنان حاضر به پی گیری و شکایت در این مواردند. یا تحقیق دیگری نشان می دهد که فقر در کشور ایران آرام آرام زنانه و زنان قربانیان اصلی فقر شده اند. وضعی که متاسفانه امسال وطی ماه های اخیر با رشد نرخ تورم و گرانی همه جانبه در زندگی افراد، این وضعیت را نگران کننده تر می کند. مسئله قاچاق زنان، تن فروشی، اعتیاد زنان و افزایش تعداد دختران فراری و آینده تباه شده آنها از دیگرنگرانی های جامعه ایران است که نشان می دهد زنان در ایران وضعیتی بحرانی قرار دارند. پس می بینید که اگراین حرکت بخواهد فراگیر و گسترده و در بر گیرنده باشد چه فعالیت سنگین و عظیمی باید صورت بگیرد. بله اگر می خواهیم از حق مادر، خواهر و فرزندانمان دفاع کنیم که به نظر من تمام این زنان آسیب دیده مادران، خواهران و فرزندان ما هستند، باید رفع این مشکلات و نجات این قربانیان جزو اهداف ما باشد. اما واقعیت تلخ این است که این توان و این فرصت و این امکان وجود ندارد ولی باید برای آن تلاش کرد.
خانم محمدی با تاکید بر اینکه او مجرم نیست که تقاضای عفو کند، گفت:
«من مجرم نیستم، هیچ گناهی نکردم که درخواست عفو کنم. من هیچ حرکت مسلحانه، غیرقانونی، براندازانه و مخفیانه انجام نداده ام. اتفاقا از نظر من فعالیت تک تک اعضای کانون در راستای ارتقاء حقوق بشر بوده که از این لحاظ باعث سر بلندی نظام بوده است. ما مستحق این احکام سنگین نیستیم. من ایمان دارم که هر چه کرده ام با نیت خیر و صلاح برای کشورم بوده است و به عملکردم افتخار می کنم و می دانم ما که روانه زندان شویم شهروندان آزادی خواه دیگری وجود دارند که راهمان را ادامه دهند.»
این فعال حقوق بشر در آخر گفت:
«من واقعا ایران را دوست دارم. ضمن اینکه پاسپورتم را گرفته اند و اگر به شکل غیرقانونی از کشور خارج می شدم همیشه این ترس را داشتم که دیگر نتوانم به ایران برگردم. من اینجا را دوست دارم..»

خانم محمدی در نامه ای به آقای جعفرآبادی، دادستان تهران از جمله نوشته است:
«من در وسط هال کنار دو کودکم بودم و با آنها صحبت می‌کردم که ناگهان در حدود ۲ متری خود ۵-۴ مرد با لباس شخصی را دیدم. آنچنان شوکه شده بودم که قادر به حرکت نبودم. زبانم بند آمده بود. من بیمار هستم. و روزی ۱۸ عدد قرص می‌خورم و تحت مراقبت پزشکان مغز و اعصاب و اعصاب و روان و ریه هستم. بیماری دیگری هم دارم که می‌بایست عمل جراحی شوم.
دست و پاهایم بر اثر faintی که کردم سست شد و روی پاهایم لغزیدم. در را گرفتم تا زمین نخورم، اما دستانم سست و بی‌جان شد. گفتم شما کی هستید و چرا بدون اجازه وارد خانه شدید. از ترس نمی‌توانستم تکان بخورم. پله‌های خانه ما مستقیم وارد هال می‌شود و آنها در ورودی کوچه را با دیلم شکسته بودند و ۲ در ورودی دیگر را باز کرده بودند و بدون حتی یک یا الله یا صدایی آرام و بی‌صدا از پله‌ها بالا آمده بودند و من یک باره با دیدن چهره مردان ناشناس و در حالی که لباس نامناسبی بر تن داشتم و روسری بر سر نداشتم و آماده خواب بودم، زبانم بند آمده بود. در مقابلشان ایستادم و علی و کیانا، بچه‌های مظلوم و بی‌پناهم را به آغوش کشیدم تا نترسند. آنها مرتب از من می‌پرسیدند این ها دزدند؟ بعد از جر و بحث که در منزل من چه می‌کنید و من روسری ندارم، در مقابلم ایستادند و اجازه دادند تا بروم شال بردارم...»
تا ساعت ۲۳ شب منزل ما را زیر و رو کردند. گفتم من شماره تلفن ۸ پزشک معالج خود را در موبایل و دفترچه تلفن دارم ضمن اینکه اینها ۶ ماه پیش توسط مأموران اطلاعات بررسی شده، آنها را به من بدهید چون من برای مراجعه به پزشکانم به آنها نیاز دارم. اما آنها اعتنایی نکردند و هر چه دستشان آمد از منزل ما بردند. تقی هم گفت تلفن‌های ضروری نرگس را بدهید.اما ندادند. صبرم را از کف دادم. یکی از مأموران گفت ما شیر هستیم و چون شمشیر. فریاد زدم باشد چون قدرت دارید هر چه می‌خواهید ببرید حتی می‌خواهید لباس‌های ما را هم بکنید و ببرید. من خدا را شاهد و ناظر و گواه می‌گیرم، علی و کیانا به شدت ترسیده بودند.
دادستان محترم، نمی‌دانم رنجی را که بر من و خانواده‌ام روا می‌دارند چگونه بر قلم جاری سازم. زمانی که ۲۰/۳/۸۹ وارد زندان اوین شدم سرحال و سالم بودم اما وقتی از آن در بیرون آمدم، با بیماری نگران‌کننده‌ای دست به گریبان بودم. ۶ ماه است که تحت معالجه پزشکان هستم و هنوز من بیمارم و ناتوان. بارها درخواست کردم پاسپورتم را بدهند تا من برای معالجه از ایران بروم و ندادند. من دو کودک ۴ ساله دارم. زمانی که مرا بازداشت کردند کیانا ناله می‌کرد و ضجه می‌زد و گریه می‌کرد.
۳ بار تا پایین پله‌ها مرا بردند و دخترم با صدای لرزان از من خواست تا او را ببوسم و بروم. ۳ بار بالا آمدم و او را بوسیدم. نگذاشتم اشکم را ببیند ولی خدا شاهد است که در دل خون می‌گریستم. کیانا را عمل جراحی کرده بودم. شکمش پر از بخیه و زخم بود. همان شب ساعت ۸ از بیمارستان به منزل آورده بودم. و باید مراقب بخیه‌ها می‌بودم. دختر کوچک سه سال و نیمه‌ام تب داشت.عمل جراحی سختی شده بود و من ۱۰ شب و روز بیدار بر بالین کوچکش بودم. در زندان آرزو کردم ای کاش مادر نبودم. آیا در این سرزمین مادر بودن گناه است؟ ای وای بر ما!
این صحنه دیشب دوباره برای علی و کیانا، کودکان ۴ ساله معصوم من تکرار شد. آن ها تا صبح در خواب هذیان می گفتند. چندین نوبت مأموران با تقی با الفاظ بسیار نامناسب و دور از شأن یک مأمور رسمی حکومت با صدای بلند درگیر شدند و علی و کیانا با چشمان بهت‌زده و نگران به صحنه می‌نگریستند. علی راه می‌رفت و با خودش می‌گفت از خانه من برید بیرون. بابا را اذیت نکنید.
به دلیل شوکی که بر من وارد شده بود و حمله‌های مکرر تا صبح قادر به ایستادن نبودم. ۲ بار تشنج شدید کردم. ای کاش مرده بودم و دیشب را ندیده بودم.
بگذارید صادقانه بگویم دیشب وقتی مردان نامحرم ناشناس در مقابل من ایستاده بودند و مرا با سر و روی نامناسب می‌دیدند، احساس کردم در ایران نیستم. احساس کردم سرزمین مادری‌ام به تاراج رفته و من بی‌پناه در سرزمینی غریب و بیگانه‌ام. حال سوال دارم از شمای مسئول و طلب پاسخ دارم:
آیا زنان این سرزمین، بر مردان حکومت حلال شده‌اند؟ آیا ما زنان و مادران دیگر حرمتی در این سرزمین نداریم؟ آیا با وضع ظاهری درون خانه دیدن من ، یک مادر، یک زن ۳۷ ساله در منزل شخصی و در شب هنگام توسط مردان ناشناس و نامحرم هیچ گناهی در پیشگاه خداوند متعال نیست؟
آیا ترسیدن کودکان بی‌پناه من، زیر و رو شدن اسباب منزلم در مقابل چشمان کودکانم نه یک بار بلکه به فاصله شش ماه یک بار، موجب آزار فرزندان کوچک من نیست؟ من چگونه روان آن دو معصوم بی‌گناه را از بردن مادر، از بردن پدر و از خاطرات تلخ پاک کنم؟ خدایا دنیای کودکانه‌شان چه با خشم و بی‌رحمی مکدر شده است. علی و کیانا، مرتب با مردان ناشناس صحبت می‌کردند و با دست‌های کوچک‌شان به آنها اشاره می‌کردند که اینها وسایل ما را می‌برند. مامان آنها دزد هستند؟ بابای من را نبرید، آقا!؟ بابا نرو، مامان من بابا را می‌خواهم...
پس از بردن تقی، کیانا روی موزائیک‌ها دراز کشید و با صدای بلند گریه سر داد و پدرش را می‌خواست. من مثل یک مرده و بی‌جان نقش بر روی زمین ققط او را می‌نگریستم. دختر چهار ساله‌ام را. می‌خواهم بگویم من یک انسانم، یک همسرم، یک مادرم وتکرار این همه درد و رنج دیگر در خیالم هم نمی‌گنجد.
احساس تحقیری که از آنچه بر من دیشب گذشت، در تمام وجودم رخنه کرده، از هراس آینده علی و کیانا، از سنگدلی کسانی که باید حافظان امنیت خانواده من باشند، اما رنج و ستم و دل‌شکستگی بر من روا می‌دارند.
من یک زن ایرانی و یک مسلمانم. وبه خدا سوگند اگر از هر تجاوزو قانون شکنی بگذرم از تحقیری که در منزلم شدم نخواهم گذشت. احساس می‌کنم دیگر مرگ ما را سزاوار است و بس.»

دکتر پرویز داورپناه
۱۱ فروردین ماه ۱۳۹۱
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نرگس محمدی، در آذرماه ۱۳۸۸، به دلیل فعالیت در کانون مدافعان حقوق بشر، از کار اخراج شد. مصاحبه تصویری با او را در این رابطه در لینک زیر می توانید مشاهده کنید:
«کار، حق من است» / گفتگو با نرگس محمدی
www.youtube.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست