یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

زندگی و مرگ شیوه دموکراسی مستقیم و نهادِ شوراهای
نمایندگانِ کارگران، دهقانان و سربازانِ سراسر روسیه در ۱۹۱۷


رضا فلاطون


• این نوشته حاصل تحقیقی بمنظور پاسخ به سوال‌های مختلف و از جمله این پرسش است که اهمیت تاریخی- فلسفی شکل گیری سویتها در روسیه ۱۹۱۷ چیست و مردم جهان از سرنوشت دموکراسی مستقیمی که شوراها به ارمغان آوردند چه آموختند و چگونه عبرت گرفتند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۴ فروردين ۱٣۹۱ -  ۲ آوريل ۲۰۱۲



این نوشته حاصل تحقیقی بمنظور پاسخ به سوال‌های زیر است:
- شوراهای نمایندگان کارگران، دهقانان و سربازان در انقلاب ١٩١٧ روسیه (سویتهاSoviets ) چگونه بوجود آمدند؟
- پس از کمتر از یک هفته تظاهرات خیابانی، حکومت تزاری چگونه از پای درآمد؟
- در همان روزهای اول سرنگونی دیکتاتوری تزار در روسیه، چگونه بسرعت نمایندگان ملیونها سرباز، کارگر و دهقان در روستاها، کارخانجات و گردانهای ارتشی انتخاب و سپس در کمتر از یک هفته در یک تشکیلات سراسری گرد هم آمدند؟
- در طول دیکتاتوری تزار چگونه فرصت گسترشِ نفوذ احزاب، شامل احزاب سوسیالیست در فرودستانِ جامعه فراهم آمد و فرهنگ تحزب از چه زمانی در جامعه روسیه پدیدار شد؟
- نقش و سهم بلشویکها در بوجود آمدن سویتها به چه اندازه بود؟
- آیا قیام اکتبر ١٩١٧ توسط سویتها انجام شد؟
- پس از قدرت گرفتن بلشویکها بر سر سویتها چه آمد؟
- اهمیت تاریخی-فلسفی شکل گیری سویتها در روسیه ١٩١٧ چیست و مردم جهان از سرنوشت دموکراسی مستقیمی که شوراها به ارمغان آوردند چه آموختند و چگونه عبرت گرفتند؟

-۱ زمینه های پیدایش شوراهای نمایندگان کارگران در قبل از انقلاب،
تشکیل سازمان‌های غیر دولتی پشتیبانی جنگ:
سنت ایجاد شوراهای کارخانجات از انقلاب ١٩٠٥ در روسیه وجود داشت، اگر آن انقلاب موفق به سرنگونی تزاریسم نشد اما در پیکره استبداد شکاف ایجاد نمود و برخی دستاوردهای آن چون تشکیل دوما مرتبا برای حکومت مطلقه ایجاد مزاحمت کرده و خاری در چشمشان بود. استراتژی تزار در مقابل دوما عموما بر مبنای کم کردن اختیارات و نه تعطیل آن بود، مثلا در چارچوب قانون، دوما قادر به استیضاح وزرای انتصاب شده از طرف تزار نبود. از ابتدای تشکیل دوما احزاب سوسیالیست از جمله حزب بلشویک در انتخابات آن شرکت کرده و در آن نماینده داشتند. ارتباط نزدیک احزاب سوسیالیست چون سوسیال دموکراتها با نهادهای صنفی و انقلابی کارگران چون شوراها نیز از نتایج انقلاب ١٩٠٥ بود که گذشت ۱۲ سال نتواست گسستِ قابل توجهی در خاطره و نحوه کارکرد آن ایجاد کند. این ارتباط پس از شروع جنگ در ۱۹۱۴ بصورت همکاری نزدیک نمایندگان سوسیالیستِ دوما و اتحادیه کارگران کمیته صنعتی جنگ (1) ادامه یافت.

شروع جنگ جهانی اول در تابستان ١٩١٤ معادلات سیاسی حاکم بر فعالیت اپوزیسیون چپ داخل روسیه را دگرگون و شرائط را از بسیاری لحاظ پیچیدهتر کرد. فعالیتِ پلیس تزاری در تحت نظر گرفتن انقلابیون و در دستگیری و سرکوب آنها (زمانی که لازم بود) تشدید شد و فعالیت و موفقیت جاسوسان تزار در میان آنها افزایش یافت (2). در توصیف وضعیت نیروهای انقلابی جورج کاتکف متن زیر را به نقل از گزارش محرمانه پلیس در اکتبر ١٩١٦ بازگو میکند:

"...در حال حاضر بخاطر سربازی رفتن بسیاری از سازمان دهندگان و مشغول شدن اعضای احزاب انقلابی با سازمانهای داوطلب کمک به پشت جبهه، سازمانهای انقلابی تقریبا وجود خارجی ندارند. تلاش تعدادی از کنشگران یا گروه های کوچک برای ادامه فعالیت انقلابی با استفاده از محمل های قانونی چون گروه های کارگری کمیته صنعتی جنگ WIC تحت نظارت بخش فعالیتهای جنایی پلیس است و از حرکات آنها مرتبا گزارش تهیه میشود... " (3)

افزایش فشارهای پلیس پس از آغاز جنگ تنها سبب یا حتی عاملِ اصلی پیچیدگی شرائط برای فعالیت چپ نبود. نحوه نگرش به موضوع جنگ و اختلاف آرا بر سر چگونگی زندگی و کنشِ سیاسی در شرائط جدید به چالش اصلی سوسیالیستهای انقلابی، سوسیال دموکراتها و دیگر فعالین چپ و کارگری تبدیل شد. پس از شکستهای روسیه در سال ١٩١٥ از جمله در نبرد گورلیس-تارلو (4) درجنوب لهستان که طی آن در یک روز ١٤٠ هزار سرباز روسی اسیر و ارتش سوم تزار کاملا نابود شد، اعتقاد به ناتوانی دستگاه دیوانی تزار در مدیریت جنگ در میان همه اقشار افزایش یافت. در چنین فضایی دو طبقه مهم اجتماعی یعنی کارگران و صاحبان صنایع در میان تعجب تئوریسینها و لعن و نفرین بسیاری از انقلابیون مارکسیست به یکدیگر نزدیک شده و اقداماتی مشترک برای سازماندهی عملیات مردمی و در استفاده از این محمل برای رساندن صدای اعتراض خود آغاز کردند.

تصمیم به تشکیل کمیته صنعتی جنگ که درماه مه سال ١٩١٥ در جریان نشست صاحبان صنعت و تجارت اتخاذ شد از مهمترین نمونه های تلاش فوق بود. اولین کنگره این تشکیلات در جولای آن سال به تریبونی قانونی برای انتقاد از تزاریسم مبدل گردید. در آن نشست سرمایه‌دارانی چون گچکوف (5) و ترشچنکو (6) از زاویه لیبرالیزم و مشروطه‌خواهی و رهبران کارگری همچون گازدف از منظر حقوق اجتماعی، سیاسی و صنفی خود به سخنرانیهای تندی بر علیه نظام حاکم پرداختند. تصمیم به دعوت از نمایندگان اتحادیه کارگری در کمیته صنعتی جنگ و عضویت چند تن از آنها در شورای رهبری WIC توسط گوچکف اتخاذ شد، و هم او بود که پس از دستگیری اعضای این اتحادیه در ژانویه و در ٢٥ فوریه ١٩١٧ بلافاصله از مسکو به پتروگراد رفت تا دوما را برای آزادی آنها تحت فشار گذارد اما در نوبت دوم سیر حوادث سریعتر از حرکتِ گوچکف پیش رفت.

کرنسکی در خاطرات خود مینویسد (نقل به معنا) 'بدون فعالیتِ همه جانبه سازمانهای غیر دولتی در طول جنگ، همچون اتحادیه کارگریِ کمیته صنعتی جنگ WIC، اتحادیه های شهرداریها و اتحادیه زمستوها و ارتباط وسیع آنها با بدنه ارتش و سربازان، وقوع انقلاب فوریه-مارس ١٩١٧، به شکلی که حادث شد، امکان پذیر نبود.' با مطالعه خاطرات سوخانف، تحقیقات جورج کاتکف، رابینوویچ (7) و فیتزپتریک (8) به گفته کرنسکی میتوان اضافه نمود که بدون وجود این سازمانهای غیر دولتی و فعالیت نسبتا آزاد آنها در فاصله ١٩١٧-١٩١٥، تشکیل شوراهای نمایندگان کارگران، دهقانان و سربازان سراسر روسیه، آن گونه که بلافاصله پس از انقلاب فوریه انجام شد و ایجاد قدرت دوگانه بین فوریه و جولای امکان پذیر نبود.   

-۲ سوسیال دموکراتها و سازمانهای کارگری تدارکات جنگ:
نحوه نگرش انقلابیون چپ اعم از سوسیال دموکرات، سوسیالیستهای انقلابی، مژاریون، آنارشیستها و شخصیتهای مستقل در خصوص جنگ طیف وسیع و رنگارنگی بود که در منتها علیه آن لنین و حلقه کوچکی از بلشویکها قرار داشتند. تفاوت مواضع لنین با بقیه انقلابیون نه در مخالفت برحق او با جنگ امپریالیستی بلکه در عدم تطابق تئوری مارکسیزم-لنینیزم با جزییات شیوه زندگی، کار و فعالیت صنفی و انقلابی کارگران در سالهای جنگ جلوه میافت. این موضوع موجب شد که فعالیتهای سیاسی بلشویکها در سالهای منتهی به انقلاب فوریه ١٩١٧ در داخل کشور به نزدیک صفر کاهش یافته تا جایی که تنها تماس لنین با روسیه مدتها به نامه نگاری‌های خانوادگی به دو خواهرش محدود شود.

در ٢٢ ژانویه ١٩١٧، حدود یک ماه پیش از نقطه اوج انقلاب فوریه و کمتر از پنج هفته قبل از سرنگونی کامل تزاریسم، لنین در پیامی به کارگرانِ جوان مینویسد:

"ما نسل قدیمیتر، احتمالا تا شروع نبردهای سرنوشت ساز انقلابی که در حال نزدیک شدن است زنده نخواهیم بود. اما میتوانم با اطمینان بگویم که نسلِ جوان تر که اینگونه خارق العاده در حرکتهای سوسیالیستی در سویس و در نقاط دیگر دنیا تلاش میکنند، سعادتِ مبارزه و پیروزی در انقلابِ پرولتری را خواهد داشت." (9)

چالشهای فکری پیش روی انقلابیون در دوران جنگ و خصوصا پس از شروع شکستهای روسیه پیچیده‌تر و ظریف‌تر از تحلیلِ امپریالیستی یا ناسیونالیستی جنگ بود، این چالشها از جمله عبارت بودند از اینکه: آیا دفاع از مرزها یا حتی از شهرهای روسیه (در زمان حکومت تزار) کمک به جنگ امپریالیستی است؟ آیا کار در واحدهای صنعتی پشتیبان ارتش از جمله تولید جنگ افزار، تجهیزات دفاعی، خوراک و پوشاک و سرپناه برای حدود ١٨ میلیون سرباز روسیه کمک به جنگ امپریالیستی است؟ آیا سیاستِ انقلابی میبایستی تنها بر اساس اعتصاب، خرابکاری در تولید و زمینه سازی برای انقلاب جهانی کارگران بر علیه جنگ سرمایهداران و تبدیل جنگها به 'جنگ داخلی' باشد آنگونه که لنین ترویج میکرد؟ آیا شرکت در تشکل‌های غیردولتیِ پشتیبانی ارتش که در زمان تشدید سرکوبهای داخلی، به تنها روزنه گردهمآیی، سازماندهی و اعتراض کارگران به حکومتگران بدل شده بود، مجاز بود؟ آیا انقلاب جهانی در آلمان و روسیه همزمان رخ میداد؟ این انقلاب چه زمانی به کارگرانِ آلمان میرسید، قبل یا بعد از شکست یا نابودی روسیه؟   شکست یا پیروزی تزار، کدامیک وقوع انقلاب را تسریع میکرد؟ (مثلا در قرن ١٨ پس از پیروزی تزار در جنگ با ناپلئون، روسیه شاهد قیامِ دسامبریست‌ها (10) بود اما پس از شکست سهمگین سال ١٨٥٥ در جنگ کریمه هیچ ناآرامی سیاسی در کشور رخ نداد).

بر اساس شیوه پاسخ به سوال‌های فوق، انقلابیون چپ حتی در داخل سازمانهای خود دیدگاه‌های متفاوت و متمایز شکست طلب، دفاع طلب، انترناسیونالیست، زیمروالدیست، زیمروالدیستهای سیبری خود-دفاع طلب و بسیاری طیف‌های بی‌عنوانِ دیگر تقسیم بندی میشدند. بعنوانِ نمونه خود-دفاع طلبان گروهی از منشویکها بودند همچون پوترسف (11) که معتقد بود کارگران با شرکت در تشکیلات غیردولتیِ پشتیبانی جنگ، از خودشان در مقابل اشغالِ آلمانها دفاع میکنند نه از جنگ امپریالیستی. در مقابل اینها عمده منشویکهای زندان (12) در سیبری داستان 'دفاع از خود' را نمی پذیرفتند اما همچنان معتقد بودند که شرکت در چنین سازمانهایی با توجیه استفاده از امکاناتِ قانونی برای سازماندهی کارگران و جذب آنها به حرکتهای سوسیالیستی مجاز است.

حتی گروهی از منشویکهای انترناسیونالیست که مخالف جنگ و خواهان برپایی سریع کنفرانس بین المللی صلح بودند، شرکت کارگران را در کمیته صنعتی جنگ بعنوان یک تاکتیک "موقتی" قبول داشتند اما با طرح شدن مطالبی چون دفاع از وطن و خانه و کاشانه و غیره شدیدا مخالف بودند. گروهی از منشویکها همچون مارتف (13) و مارتینف (14) به شرکت کنندگان در کنفرانس زیمروالد (15) در سوئیس (با شرکت لنین و تروتسکی) نزدیک بودند و هرگونه شرکت کارگران در سازمان‌های پشتیبانِ جنگ را به هر دلیل رد میکردند. چندگانگی بین منشویکها همزمان بود با حملات لنین به همه آنها که مدعی بود هـیچ مارکسیستی تفاوت نظر بین منشویکها را نباید جدی بگیرد، او همچنین منشویکهای انترناسیونالیست و طرفداران زیمروالد چون مارتف را هم مورد حمله قرار میداد که آنگونه که وانمود میکنند واقعا طرفدار انقلاب جهانی پرولتری نیستد. (16)

جنگ تنها عامل چنددستگی منشویکها نبود، در طول عمر فعالیتشان آنها همیشه چندگانه و طیف‌گونه عمل کردند. عدم وجود رهبریِ مستبد (یا کاریزماتیک) در میان منشویکها (بر خلاف رقیب) فضای مناسبی را برای طرح نظرات متفاوت و جذب افرادی با روحیه مستقل بود. اما این نقطه قوت همراه بود با مشکلِ تصمیم‌گیری و اقدام سریع و هماهنگ در لحظات حساس مانند مقابله با قبضه انحصاری قدرت توسط بلشویکها.   

علی‌رغم نظرات قاطع و شکست‌طلبانه لنین، در میان بلشویکها نیز نظرات متفاوت وجود داشت اما در طول سالهای جنگ تفاوت عمده آنها با منشویکها بیش از اختلاف نظرهای داخلی، در فعالیتِ بسیار محدود و عملا عدمِ حضور آنها در جامعه بود. پس از دستگیری و تبعید نمایندگانِ بلشویک دومای چهارم، تحرک تشکیلات این حزب به چند مورد زیر منحصر شد: الف) اعضای خارج از کشور، ب) اعضای دستگیر شده در زندان و در تبعید، ج) عده ای انگشت شمار که به زندگی و فعالیت مخفی ادامه میدادند. از افراد گروه آخر میتوان به شلیپانیکف (17) اشاره کرد که بسیار شجاع و پر تحرک بود و علاوه بر کار و فعالیت در کارخانجات چندین بار هم به خارج سفر کرد و با لنین، کولونتای و کامنف دوستی نزدیک برقرار کرد. شلیپانیکف هنگام مراجعت لنین در آوریل ١٩١٧ بهمراه او بود و بهنگام حرکت از میان جمعیت استقبال کننده در ایستگاه قطار 'فنلاند' در پتروگراد راه را برای لنین باز میکرد. پس از انقلاب اکتبر شلیپانیکف مدتی کمیسر (وزیر) کار بود، در پاکسازی بزرگ (18) سالهای ١٩٤٠-١٩٣٧ او نیز به فرمان استالین اعدام شد.



کمیته صنعتی جنگ توسط صاحبان صنایعِ لیبرال و مخالف تزاریسم همچون گوچکوف (19) در مسکو، کونووالف (20) در پتروگراد و ترشچنکو (21) در کیِف پایه‌گذاری شد. مخالفت با تزار انگیزه اصلی این افراد برای براه انداختن این تشکیلات بود و هر سه آنها از ابتدا برای شرکت گروه‌های کارگری و نمایندگان سیاسی آنها در این کمیته حساب باز کرده بودند. ترشچنکو از خانواده‌ای از ثروتمندان قدیمی اوکراین بود، صاحب چند کارخانه شکر در کیف، یک انتشارات در پتروگراد و عضو دومای چهارم بود. ترشچنکو مدتی در دولت موقت وزیر امور خارجه بود، پس از انقلاب اکتبر همراه با اعضای هیئت دولت در کاخ زمستانی دستگیر شد و در زندان پتر و پل بازداشت بود تا اینکه در ١٩١٨ از حبس فرار کرد و به اروپای غربی رفت.

کونووالف حتی قبل از شروع جنگ مستقیما با بلشویکها از جمله با اسوورتسف (22) و از طریق او با دیگر گروه‌های انقلابی تماس گرفته بود و سعی داشت کمیته‌ای برای تبادل اطلاعات و هماهنگی بین تمام مخالفان از سوسیال دموکراتها تا اکتبریستها بوجود آورد. نمونه دیگر گوچکف بود که هم اکنون پس از نود و چند سال دوباره در میان تاریخدانان و حتی روزنامه‌های روسیه توجه زیادی را به خود جلب نموده. ایدآل گوچکف آن بود که نهاد سراسری منتخب از کارگران جایگزین قدرتِ وزرای مستبد تزاری در خصوص مسائل کارگری گردد. اتحادیه کارگریِ کمیته صنعتی جنگ هم از طرف پلیس با یونیفورم و جاسوسانِ بی یونیفورم آن تحت فشار بود، هم از طرف رهبرانِ سرمایه دارِ کمیته صنعتی جنگ برای تعدیلِ جهت‌های تندِ ضد حکومتی به او گوشزد میشد.   از طرف دیگر نیز لنین، بلشویکها و شکست طلبانِ تندرو این اتحادیه را مورد لعن و نفرین قرار میدادند که طبقه کارگر را در خدمت جنگ امپریالیستی قرار داده است. متن زیر بخشی از اطلاعیه کمیته پتروگراد بلشویکها در سال ١٩١٥ بر علیه گازدف و اتحادیه کارگری کمیته صنعتی جنگ است:

"رفقا خیانتی انجام شده است. در ٢٩ نوامبر، تحت هدایت گوچکف، آقای گازدف (رهبر اتحادیه) و همکارانش در یک کمدی انتخاب نمایندگان پرولتاریای پتروگراد در بخش مرکزی و پتروگرادِ کمیته‌های صنعتی جنگ شرکت کردند. یک گروه معدود از خیانتکاران و مرتدهایی که پشت سر طبقه کارگر وارد یک معامله مشکوک با بورژوازی شده‌اند و سازش ناپذیری طبقاتی و همبستگی جهانی پرولتاریا را بخاطر تکیه زدن بر صندلیهای نرم و راحت کمیته صنعتی با مدیریت گوچکف این نوکر دست نشانده استولیپین (23) زیر پا گذاشته اند..."

کمیته پتروگراد بلشویکها تنها گروهی نبود که فعالیت اتحادیه کارگری جنگ را یک نمایش کمدی میخواند. پروتوپوپوف (24) وزیر کشور تزار در سالهای ١٩١٧-١٩١٥ نیز گمان میکرد اتحادیه کارگریِ کمیته صنعتی جنگ و سوسیالیستهایی را که زیر چتر قانونی آن جمع شده بودند به بازی مشغولند و او آنها را کاملا تحت کنترل دارد. پروتوپوپوف از فعالیت آنها گزارشات همه روزه و دقیق دریافت میکرد. با شروع ناآرامیها در ده روز آخر فوریه، اعتماد به نفس و نظام فکری دست اندرکاران رژیم به یکباره متزلزل شد، از جمله پروتوپوپوف تصمیم به دستگیری تمامی رهبران این اتحادیه سراسری گرفت، اما این اقدام بسیار دیر هنگام بود و موجب هیچ گسستی در فعالیتهای آنها نشد.

-۳ سرنگونی رژیم تزار پس از یک هفته ناآرامی:
در روزهای ٢٥ و ٢٦ فوریه (٩ و ١٠ مارس در تقویم جدید) نارضایتی در میان زنانِ حاضر در صف‌های طویل مواد غذایی آغاز شد، در طول دو سال قبل از آن قیمت مواد غذایی چند برابر شده و حضور میلیون‌ها سرباز در جبهه‌ها کار تولیدات کشاورزی را بیش از پیش با مشکل مواجه ساخته بود. سوخانف در خاطراتش حکایت میکند در ٢٤ فوریه از کارمندان جوانِ زن در وزارت کشاورزی می‌شنود که انقلاب در حال آغاز شدن است. او که از فعالین انقلاب ١٩٠٥، نویسنده و روزنامه نگار، با سالها زندگی مخفی و عضویت در حزب سوسیال دموکرات روسیه است، پیش خود می‌اندیشد که وقتی این جوانها که نه انقلاب دیده‌اند و نه از تئوری آن آگاه هستند فکر کنند که انقلاب دارد شروع میشود، خبر را نمی‌توان جدی گرفت! در روزهای بعد ٢٧ و ٢٨ فوریه ناآرامیها ادامه یافته شعله آن تمام نقاط پایتخت را در خود فرو می‌برد. مردم بهمراه گروههای زیادی ازسربازان خیابان‌ها را اشغال میکنند.

در آغاز جنگ (۱۹۱۴ ) روسیه بزرگترین ارتش جهان را داشت، حدود ۱۲ ملیون سرباز و ۶ ملیون ذخیره. شکست‌های سال ۱۹۱۵، پایین آمدن تولید کشاورزی، سیاستهای غلطِ اقتصادی چون منع خرید و فروش ودکا، ناتوانی حکومت تزار از بسیج ملی از جمله در سازماندهی پشتِ جبهه و ایجاد زنجیره تامین جنگ از یک طرف و ادامه و تشدیدِ سیاستِ سرکوبِ همه مخالفانِ داخلی و اداره کشور توسط باند جنایتکار راسپوتین از طرف دیگر، وضعیت ارتش و کشور روسیه را، در طول دو سال و نیم، از صاحبِ بزرگترین ارتش به ضربه‌پذیرترین و ضعیف‌ترینِ آنها بدل کرده بود.

تا پایان   ۱۹۱۶، پنج میلیون سرباز کشته، زخمی یا اسیر شده بودند و حدود دو میلیون نفر نیز محل خدمت خود را ترک کرده و غالبا با اسلحه به شهر و دیار خود بازگشته بودند. در میان ۱۰ یا ۱۱ ملیون سربازِ باقی‌مانده در خدمت نیز اعتبار تزاریسم و سلسله مراتب ارتش و اتوریته افسران بالا دست از بین رفته بود. پس از شکستهای سال ۱۹۱۵، نهادهای غیردولتی همچون اتحادیه شهرداریها (25) و زمستوو (26) و سپس کمیته صنعتی جنگ به دلایلی چون کمک به عملیات پشتیبانی به بدنه ارتش دسترسی زیادی پیدا کرده بودند و این خود مقدمه سازمان یافتن سربازان در نهادهای مستقل چون شوراها بود.   

در تظاهرات خیابانی فوریه، سربازان هم تنها و جدا شده از هنگ‌های خود و هم در همان مجموعههای نظامی اما همه جا بدون وجود افسران به خیابانها سرریز شدند و فوجهای غیرنظامیان با حضور فعال زنان آنها را چون نگینی در میان گرفته و بهمراهشان براه میافتد. انقلاب فوریه روسیه را میتوان انقلاب زنان و سربازان نامید. کرنسکی، از نمایندگان جناح کارگر درمجلس دوما و نخست وزیر دولت موقت از جولای تا اکتبر، در خاطرات خود حکایت میکند که در روز 28 فوریه در ساعت   ۶ عصر جلسه ماهانه اطلاعاتی احزاب چپ (27) در آپارتمان او با حضور نمایندگانی از همه احزاب مخالف از جمله بلشویکها تشکیل شد، و در آن تقریبا همگی از عدم حضور فعال کارگران در حرکتها ابراز نگرانی میکردند.

از ارتش سازمان‌یافته برای سرکوب مردم در خیابانها خبری نیست، پلیس و نیروی قزاق سعی در کنترل جمعیت دارند، پلیس در چندین نقطه اقدام به تیر اندازی میکند اما نیروی قزاق (آنگونه که سوخانف روایت میکند) بدلیل نارضایتی‌های صنفی از بکار بردن زور خود داری و حتی با رفتار خود بنوعی به جمعیت چراغ سبز هم میدهد. در روز ٢٩ فوریه جمعیت و سربازان در جلوی مجلس دوما متوقف میشوند، کرنسکی و لوف (28) به نمایندگی از اعضای مخالف مجلس به میان مردم رفته، آنها را بداخل دوما دعوت میکنند و از سربازان میخواهند که گاردهای محافظ دوما را خلع سلاح و محافظت از آنجا را بعهده گیرند، اما در جستجوی ساختمان اثری از گاردهای سابق دیده نمیشود (29).

نمایندگان مخالف دولت سپس لیستی از وزرای دولت تزار حاظر در دوما را برای دستگیری تهیه میکنند که نفر اول آن شگلوویتف (30) وزیر دادگستری سابق است، کرنسکی حکم دستگیری او را به وی اطلاع میدهد، امنیت جانی او را تضمین میکند و بخش محل اقامت وزرای دولت در مجلس (31) را برای نگهداری زندانیان تعیین میکند. سیل دیگر زندانیان نیز از سراسر شهر به همین محل راه پیدا کرده و ساختمان مجلس دوما حالت 'مدرسه رفاه ' در انقلاب ایران را پیدا میکند.

در روز اول مارس تزار رسما از قدرت کناره گیری و برادر خود دوک مایکل آلکساندروویچ را به جانشینی برمیگزیند. این خبر صبح زود روز با تلگرام به کمیته موقتِ دوما میرسد و کرنسکی و اعضای جمهوریخواه کمیته تصمیم میگیرند تا خبر جانشینی را منتشر نکنند. آنها بلافاصله با دوک مایکل آلکساندروویچ تماس گرفته تا او را از قبول جانشینی بر حذر دارند تا مجلس موسسان تشکیل و نمایندگان مردم روسیه نوع حکومت آینده را تعیین کنند و برادر تزار میپذیرد (32). به این ترتیب در دوم مارس ١٩١٧ اعلامیه استعفای تزار و نامه انصرافِ دوک مایکل از جانشینی همزمان با هم در کشور منتشر میشود و روسیه برای همیشه (یا حداقل تا زمان تشکیل مجلس موسسان) با سلطنت خدا حافظی میکند (33).

-۴ تشکیل دولت موقت و ترکیب آن:
شاخه دیگرِ ساختمان دوما در اختیار کمیته موقتِ دیگری بود، "کمیته اجرایی موقتِ دوما"، در این کمیته اعضای لیبرال مجلس دوما که مخالف تزار بودند گرد هم آمده بودند تا تکلیف مجلس دوما، جانشینی تزار یا ایجاد جمهوری، تشکیل مجلس موسسان و نحوه تشکیل دولتی موقت پس از انقلاب فوریه را مشخص کنند. افراد کمیته موقت دوما از طیف‌های مشروطه‌خواه و جمهوریخواهِ لیبرال بودند و سوسیالیست‌ها (در ماه مارس) در این جمع شرکت نداشتند با یک استثنا و آن آلکساندر کرنسکی بود. در روزهای اول مارس کرنسکی مسئول رابط بین کمیته موقت دوما و کمیته اجوایی موقت سویتها بود تا اینکه در ٨ مارس سویتها رسما یک هیئت ٥ نفره را مسئول تماس دائم با دولت موقت کردند. (اعضای کمیته تماس عبارت بودند از چخیدزه، سوخانف، فیلیپوفسکی، گیمر، اسکوبلف) کرنسکی در خاطراتش مینویسد هنگامی که با رهبری سویتها در مورد تصمیم خود برای پیوستن به کابینه دولت موقت مشورت کرد با مخالفت آنها روبرو شد بنابراین بر آن شد که این مسئله را مستقیما در جلسه عمومی کارگران و سربازان مطرح کند. کرنسکی میگوید که وقتی پشت تریبون قرار گرفتم و در این مورد آغاز به سخن کردم به خاطر حمایت حاضران لحظه به لحظه به انرژی و هیجان خودم اضافه میشد، به کارگران و سربازان گفتم که تنها تا زمانی که آنها بخواهند در کابینه خواهم ماند. در پایانِ این سخنرانی کارگران کرنسکی را روی دست بلند میکنند و در همان حال به طرف دیگر کاخ تورلید محل استقرار دولت موقت میبرند، او اتفاق آن روز را یکی از بهترین خاطرات زندگی خود میداند.

کمیته موقت دوما در اطلاعیه ای کابینه دولتِ موقت را همگی از اعضای اپوزیسیون دوما به این شرح معرفی میکند:

- نخست وزیر و وزیر کشور: لووف (مستقل)
- وزیر امور خارجه: میلیاکف (رهبر حزب کادت، مشروطه خواه)
- وزیر جنگ و نیروی دریایی (گوچکف، حزب اکتبریست، لیبرال، مسئول کمیته صنعتی جنگ)
- وزیر حمل و نقل: نکراسف (34) (لیبرال، قبلا کادت، طرفدار شرکت سوسیالیستها در دولت)
- وزیر تجارت و صنعت: کونووالف (فراکسیون ترقی خواه، از مخالفان تزار در میان صاحبان صنایع مسکو)
- وزیر کشاورزی شینگارف (35) (کادت)
- وزیر عدلیه: کرنسکی (36) (حزب کارگر)
- وزیر اقتصاد و دارایی: ترشچنکو (مستقل، از صاحبان صنایع اوکراین)

-۵ تغییرات در دولت موقت در فاصله مارس تا اکتبر:
در فاصله مارس تا سپتامبر ٤ بار کابینه ترمیم شد و هر بار سوسیالیستهای بیشتری آمدند و لیبرالها خارج شدند. دولتی که بلشویکها در ٢٥ اکتبر بر علیه آن قیام کردند عمدتا از سوسیالیستهای انقلابی و منشویکها تشکیل میشد و نخست وزیر آن کرنسکی عضو اولین کمیته اجرایی شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان در ماه مارس بود. ترمیم کابینه در آوریل، جولای و سپتامبر بدنبال بحرانهای پیش آمده در آن ماه‌ها انجام شد.

بعنوان نمونه ترمیم کابینه دولت موقت در ماه آوریل به آن دلیل انجام شد که روزنامه‌ها برملا کردند که میلیوکوف وزیر امور خارجه دولت موقت چند روز قبل از آن نامه‌ای به متفقین نوشته و آنها را از تصمیم دولتِ موقت بر ادامه جنگ تا پیروزی مطلع کرده است. پخشِ این خبر در پتروگراد خشم سربازان را برانگیخت، و همانروز پانزده هزار سرباز از هنگ‌ فنلاند، هنگ دوم دریایی بالکان و هنگ مسکو بطرف کاخ مارینسکی (37) راهپیمایی کرده و خواهان استعفای میلیوکوف میشوند. در ۲۱ آوریل بدعوت بلشویکها صد هزار نفر از کارگران در پتروگراد تظاهرات کرده و با شعار "همه قدرت بدست سویتها" براه می‌افتند. تظاهرات کارگران با راه‌پیمایی به دعوت کادت‌ها برخورد کرده و درگیری بین طرفین منجر به زخمی شدن تعدادی از مردم میشود، شعارِ کادتها اینست: "به دولت موقت اعتماد کنیم". گروه کوچکی از کارگران نیز شعارِ قیام مسلحانه بر علیه دولت موقت را میدهند.

روز بعد کمیته مرکزی بلشویکها با صدور اطلاعیه‌ای شعار قیام مسلحانه را نادرست میخواند و مطرح کردن چنین شعارهایی را ماجراجویی می‌خواند. روزنامه‌های دست‌راستی نیز بلشویکها را به تلاش برای شروع جنگ داخلی متهم می‌کنند. کورنیلوف فرمانده نظامی منطقه پتروگراد خواهان انتقال و نصب گلوله توپ در خیابانها میشود اما سربازان و افسران هیچکدام اطاعت نمیکنند. کمیته اجرایی سویتها با انتشار اطلاعیه‌ای از دولت موقت پشتیبانی میکند به شرطی که دولت موقت در مورد نامه میلیوکف توضیح دهد.

بدنبال این وقایع دولت موقت عذر چند وزیر از جمله وزیر امور خارجه میلیوکوف را میخواند و بجای آنها چند وزیر سوسیالیست از منشویکها و سوسیالیستهای انقلابی را وارد کابینه میکند. وزرای جدید عبارتند از اسکولبف، سرتلی (38) و چرنف.


-۶ سرنوشت وابستگانِ رژیمِ سابق:
در طول هفته های اول مارس کمیته موقت دوما و کمیته اجرایی سویتها میبایستی مرتبا از این نقطه به آن نقطه می رفتند یا تلفن میکردند و واسطه پیدا میکردند تا وابستگان رژیم سابق و افسرانِ ارتش را از انتقامجویی گروه های مردم حفظ کنند، مردمی که گاها با مشت و لگد و چیزهایی که بدستشان میرسید، عدالت را بدست خودشان گرفته بودند. کرنسکی که عضو هر دو ارگان یاد شده و وکیلِ دستگیر شدگان انقلابِ ١٩٠٥ است به رعایت حقوقِ زندانیان حساس و نقشی فعال‌تر از دیگران دارد. با تلاشِ او و دیگران روزهای انتقال قدرت قربانیان زیادی نمیگیرد و در طول ٧ ماه حکومت دولت موقت، روسیه آزادترین دوران تاریخ خود تا آن زمان و تا ٧٠ سالِ بعد را میگذراند و هیچکس اعدام نمیشود.

نگارنده نگارش متنی جداگانه را در مورد سرنوشت وابستگان رژیم تزار، زندانیانِ دوما و مقامهای دولت موقت آغاز کرده، بصورت خلاصه میتوان گفت این افراد چند گروه بودند، دسته اول افرادی که پس از انقلاب اکتبر با دادگاه یا بدون آن اعدام شدند، مثلا تزار و خانواده‌اش و یا برادر او گراند دوک مایکل آلکساندرویچ (39) (که تزار او را به جانشینی برگزید و در همان روز،۱۵ مارس، او جانشینی را رد کرده و تصمیم را به عهده مجلس موسسان منتخب مردم واگذارد). لیست اعدام شدگان فراتر از خانواده و وابستگان مستقیم تزار میرود، از آن جمله‌اند وزیر کشور تزار آلکساندر پروتوپوپوف (40) که گفته میشد با راسپوتین نیز ارتباط نزدیکی دارد و از طریق او به ملکه معرفی شده است.

سرنوشت گروه بعدی مرگ در زندان بود، کسانی چون رودزیانکو (41) رئیس کمیته موقت دوما از آن نمونه بودند که در دهه ۲۰ در سیبری جان سپردند. افرادی همچون شینگارف اولین وزیر کشاورزی دولتِ موقت در سال ۱۹۱۸ در زندان کشته شدند، کسانی با استفاده از بی‌نظمیهای اول انقلاب از زندان فرار کرده و به غرب مهاجرت کردند مانند کونووالف از وزرای اولین کابینه دولت موقت.   بخش دیگر کسانی بودند که در نقاط محل اقامت خود، پس از انقلاب اکتبر، قربانیِ انتقامجویی مردم، یا گروه‌هایی که با آنها خرده حسابهایی داشتند، گشتند. گفتیم که پس از انقلاب فوریه، تا حد زیادی جلوی اینگونه زیاده‌رویها، با این منطق که خشونت باعث بدنام شدن انقلاب میگردد، توسط کمیته موقت دوما و هم توسط کمیته اجرایی سویتها گرفته شده بود اما پس از انقلاب اکتبر اینگونه اتفاقات دوباره سیر صعودی گرفت.

افرادی دیگری همچون میلیاکف (42) رهبر کادت‌ها و اولین وزیر خارجه دولت موقت، پس از ترکِ ، در خارج از روسیه بارها مورد حمله قرار گرفتند اما جان سالم بدر بردند. در یکی از این تلاشها (اینبار از جانب یک دست‌راستی)، پدرِ ولادیمیر ناباکف (43) نویسنده نامدار روسیه که همراه میلیاکف بود کشته شد اما او آسیبی ندید.

افرادی چون پوریشکویچ (44) از فعالین رژیم در سرکوب انقلاب ١٩٠٥ که بعدها در ترور راسپوتین (همراه با دو شاهزاده رومانف) شرکت کرد پس از دستگیری توسط بلشویکها و گذراندن چند سال حبس عفو شد و به خارج مهاجرت کرد. چندین تن همچون کرشچنکو از سرمایه داران و لیبرالهای مخالف تزار و از بنیان گذاران کمیته صنعتی جنگ در اوایل انقلاب (۱۹۱۸) زمانی که هنوز کنترل بروی بازداشتگاه ها کامل نبود از زندان گریختند و به کشورهای غربی رفتند. بنظر می‌آید علی‌رغم سرنوشت شوم تزار، بسیاری از اعضای خانواده، برادر و ده ها تن دیگر از وابستگان خونی رمانف ها و اعدامی های دیگر، اکثریت وابستگان به تزار و مقامات دولت موقت توانستند روسیه را به مقصد کشورهای اروپای غربی ترک کنند و بنابراین در مقایسه با رهبران مارکسیست (که اکثر سابقه‌دارهای آنها در دهه۳۰ اعدام شدند) ، این دو گروه در مجموع تقدیر بسیار بهتری داشتند.

پس از به قدرت رسیدن استالین گرایش غالب به محو فیزیکی همه دست اندر کاران انقلاب اکتبر قرار گرفت، صرفه نظر از عقاید آنها. این سرنوشت با پشتیبانی کامل آنها از رهبری استالین و حتی حل شدن کامل در آن هم عوض شدنی نبود.

-۷ تولد شوراهای نمایندگانِ کارگران و سربازان (سویتها) در انقلاب فوریه:
تسلیم شدن تزاریسم و انتقال قدرت به کمیته موقتِ دوما (بعدا بنام دولت موقت)، به گفته کرنسکی تنها ١٠٠ ساعت بطول انجامید. در طول این مدت کمیته اجرایی سویتهای پتروگراد نیز از بهم پیوستن شوراهای سربازان و کارگران، بطور خود جوش سر برآورده و با کمیته موقت دوما بر سر قدرت به رقابت میپردازد. مرکز استقرار هر دو کمیته کاخ تورید، محل دوما است.

در روز شنبه٢٥ام فوریه، در روزهای اولِ ناآرامیها، اتحادیه تعاونی های کارگری (45) با همکاری چند نفر از سوسیالیستهای مجلس دوما (منشویکها) در دفتر مرکزی اتحادیه در بلوار نوسکی (46) یک جلسه هماهنگی برگزار کردند، در جمع ٣٥ نفری که حضور داشتند نام چخیدزه، اسکوبلف، گازدف (47) رهبران بعدی تشکیلات شوراهای کارگران، دهقانان و سربازان سراسر روسیه بچشم میخورد. در این جلسه تصمیم گرفته شد در ادامه سنتِ انقلاب ١٩٠٥ یک شورا از نمایندگان کارگران (48) ایجاد گردد. پس از خروج از این جلسه تمامی اعضای اتحادیه کارگران وابسته به صنایع پشتیبانی جنگ WIC، توسط پلیس دستگیر شدند. پروتوپوپوف وزیر کشور همچنین تعداد بیشتری از افراد وابسته به این اتحادیه را در ژانویه آن سال دستگیر کرده بود.

تنها دو روز بعد با حمله مردم به زندان پتر و پل (49) این نمایندگان از زندان آزاد و مستقیما به کاخ تورلید محل دوما رفتند و در اطاق شماره ١٣ آن ساختمان شورای نمایندگان کارگران و سربازان پتروگراد را بنا نهادند. با پیوستن نمایندگان سایر شهرها و دهقانان، این نهاد واژه سراسری را هم به عنوان خود افزود، در وضعیت قدرت دوگانه تا ماه جولای با دولت موقت در گردش روزانه امور مملکت به رقابت و قبول مسئولیت پرداخت.

دو روز بعد، در صبح روز ٢٧ فوریه پس از آنکه دامنه تظاهرات و ناآرامیها به تمام پایتخت کشید، گروهی از سوسیالیستهای پتروگراد به کاخ تورید محل دوما رفتند و از رهبرانِ اپوزیسیونِ دوما تقاضای اختصاص محلی برای تشکیل جلسات خود کردند. آنها ظاهرا با منشویکهای عضو دوما از جمله اسکوبلف (50) و چخیدزه (51) تماس گرفتند تا محلی به جلسات آنها اختصاص یابد، کرنسکی نیز مینویسد که با او صحبت کردند و اطاق شماره ١٣ را او به آنها اختصاص داد، هر دوی این روایات میتواند درست باشد. در بعداز ظهر آن روز با حمله مردم به زندانِ پتر و پل اعضای اتحادیه کمیته صنعتی جنگ از جمله گازدف (52) از زندان آزاد شدند. آنها مستقیما به محل دوما رفتند و در همان اطاق شماره ١٣ به سرعت مقدمات اجرای تصمیم جلسه ٣٥ نفری دو روز قبل را آماده کردند.

این افراد با تکیه بر ارتباطات و آشناییهای موجود در اتحادیه و با استفاده از تلفن و پیک از همه کارخانجات پایتخت درخواست کردند تا به ازای هر هزار کارگر یک نماینده و واحدهای کمتر از هزار کارگر هم یک نماینده به این شورا بفرستند. این گروه همچنین به واحدهای ارتشی که به انقلاب پیوسته بودند هم پیام مشابهی فرستادند. تا ساعت ٩ همان شب تعدادی نماینده از کارخانجات خود را به اطاق ١٣ کاخ تورید معرفی کردند، بعضی از آنها معرفی نامه هایی از محل کار خود داشتند و بعضی هم شفاها خود را نماینده "معرفی میکردند و در همان ساعت شب ٢٧ فوریه اولین جلسه شورای نمایندگان کارگران در محل سالن اصلی دوما برگزار شد. سوخانف حکایت میکند برخی از نمایندگان حتی معرفی نامه رسمی از موسسه خود مثلا با امضای کارگران همراه خود داشتند و برخی شفاها نمایندگی خود را اعلام میکردند. تعداد شرکت کنندگان در جلسه شب ٢٧ فوریه در گزارشی که شش ماه بعد از آن روزنامه ایزوستیا چاپ کرد١٥٠-١٢٥ نفر قید شده بود، در خاطرات سوخانف و زنزینوف این تعداد ٢٥٠ نفر آمده است.

ارتباط نزدیک سازمانهای غیر دولتی از جمله اتحادیه کارگری کمیته صنعتی جنگ با سربازان و بدنه ارتش از جمله دلایلی بود که در همان یکی دو روز اول، شوراهای نمایندگان کارگران واژه سربازان را هم به عنوان خود افزود و دعوت به معرفی نماینده را به یگانهای ارتش (واحدهایی که به انقلاب پیوسته بودند) نیز بسط داد. در طول دو هفته تعداد نمایندگان کارگران و سربازان سراسر روسیه به ٣٠٠٠ نفر رسید که به نمایندگی از حدود ٣ ملیون نفر از هم قطارانِ خود به عضویت این نهاد درآمدند.

در اولین جلسه عمومی شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان یک 'کمیته اجرایی موقت' متشکل از افراد زیر برای رهبری این نهاد انتخاب شد:
- اسکوبلف (منشویک، عضو دوما)
- چکیدزه (منشویک، عضو دوما)
- کرنسکی (حزب کارگر، عضو دوما)
- گازدف (منشویک، رهبر اتحادیه)
- سوخانف (منشویک، روزنامه نگار)
- بوگدانف (منشویک)

دیدگاه تند و تئوریک لنین در 'شکست طلبی'، حساب باز کردن برروی وقوع انقلاب جهانی و نادیده گرفتن واقعیتِ عملیاتِ پشت جبهه که تمام ابعاد زندگی و اقتصاد در شهرها و روستاها را تحت تاثیر قرار داده بود، موجبِ ایزوله شدنِ بلشویکها در سالهای منتهی به انقلاب فوریه ١٩١٧ گردید. در رهبری نهاد سویتها پس از تشکیل آن حتی یک نفر بلشویک هم نبود و لنین هیچ ارزشی برای سویتها به شکل و ترتیبی که بلافاصله پس از انقلاب اکتبر ظاهر شد قائل نبود. سوخانف مینویسد در روز بازگشت لنین به کشور او و چخیدزه (هر دو منشویک) از طرف کمیته اجرایی شوراهای نمایندگان کارگران مامور شدند در ایستگاه قطار به استقبال لنین بروند، وقتی لنین وارد سالن میشود چخیدزه (53) سخنرانی را که از قبل تهیه کرده بود در خوش آمد گویی میخواند، لنین می ایستد و بدون هیچ ابراز احساساتی گوش میدهد، سپس بدون دست دادن یا خوش و بش با این دو نفر راهش را میگیرد و از سالن خارج میشود تا برای استقبال کنندگان در خارج از ایستگاه سخنرانی کند.   

در روزهای اول ماه مارس فعالیت کمیته اجرایی موقت سویتها از اطاق شماره ١٣ فراتر رفت و یک شاخه از اطاقهای کاخ تورید را در بر گرفت. سویتها چندین کمیسیون ایجاد کرده بودند، مانند تبلیغات، مالی، واحد موتوری و غیره و غیره، رفت و آمد و انژی و سر و صدا در راهروها در ١٢ سالِ فعالیت دوما بی‌سابقه بود. در پشت همهمه و شلوغی دو ویژگی کاملا قابل تشخیص بود:

1) نظم و امنیت و سازمان قوام یافته ای که با آنچه معمولا در روزهای اول یک انقلاب مشاهده میشود کاملا متفاوت بود، در هر جلسه عمومی یا در هر اطاق کمیسیون رای گیری برقرار بود و صدای کسی که بگوید "موافقان دستشان را بالا بگیرند" مرتبا بگوش میرسید.

2) روحیه همبستگی و غیر حزبی در بین افراد حکمفرما بود، در حالیکه رهبری سویتها عمدتا با منشویکها بود، در چندین کمیسیون چون انتشارات (روزنامه ایزوستیا) و تبلیغات حضور بلشویکها چون شلیپانیکف یا افرادی با تفکر بلشویکی مانند استکلوف (54) دیده میشد. سوخانف حکایت میکند دیدن اینکه چگونه شلیپانیکف و یک نفر از طیف راست منشویکها چون اهرلیچ (55) بصورتی نزدیک در کمیته تبلیغات همکاری میکردند خالی از تفریح نبود

-۸ نقش دهقانانِ "دنیا دیده":
گفتیم که سرپیچی سربازان از افسران و فروپاشی سلسله مراتب در ارتش از عوامل مهم سرنگونی تزاریسم در انقلاب فوریه بود. میتوانیم این گزاره را به این صورت نیز بیان کنیم که سرپیچی سربازان از اجرای دستورات تنها دلیل سقوط رژیم تزار در طول کمتر از یک هفته بود. در نظام سنتی ارتشها در اروپا پست‌های افسری و فرماندهی توسط اشراف برای فرزندان ذکور خود خریداری میشد، در چنین نظامی فاصله خانوادگی، فرهنگی و اقتصادی میان افسران و سربازان بزرگتر و جدی‌تر از اختلافِ در یک تحصیلات متوسطه و لیسانسِ دانشکده افسری بود.

بخش عمده هجده میلیون سربازان روسی را دهقانان تشکیل میدادند، اینان دهقانانی بودند که در ارتش و در جبهه ها با گذر از سختیهایی مافوق تصورشان "دنیا دیده" شده و معصومیتِ روستایی خود را با همدلی و اتحادی نویافته معاوضه کرده بودند. اینان نه لزوما با خواستگاه اقتصادیشان بلکه با رشته‌ای از خاطراتِ همراه با درد و رنج به یکدیگر پیوند خورده بودند.   

با تغییر فناوری ادوات جنگی در طول قرن ١٩، و پس از چند دهه آرامش نسبی در جهان، در آغازِ جنگ جهانی اول، تصورات قبلی انسان از جنگ دستخوشِ تغییراتی جدی شد. دیگر از یونیفورمهای زیبا و رنگارنگ رده های مختلف نظامی خبری نبود، سربازان، افسران و حتی فرماندهانِ ارتشهای متخاصم همگی با لباسهایی به رنگ خاک، غیر قابل تشخیص در محیط ملبس شدند.   جنگهای مستقیم و رو در رو، تن به تن یا گروهی و نقش شجاعتهای فردی همگی جای خود را با یک چیز عوض کردند: قدرتِ آتش. قهرمانان، ترسوها و همه آنها که میان این دو گروه جای میگرفتند برای در امان بودن از آتش دشمن، همه پشتِ خاکریزها پنهان شدند و بمنظور تمایز آن با تمام انواع گذشته، جنگ اول جهانی جنگ خاکریزها (56) لقب گرفت.

دختران در شهرها و دهات بجای زخمیهای لنگان با سرهایی افراشته و مدالهایی بر سینه، با خیلِ موجی‌های روبرو بودند که پراکنده خاطر و سر بزیر می آمدند و جز ترحم احساسی دیگر را در وجودشان برنمی انگیختند. (در اولین ماه های جنگ اول هنوز پدیده "موجی" شناخته شده نبود از این رو صدها نفر از اولین موجیها در جبهه‌ها به جرم فرار از خط مقدم اعدام شدند). تغییراتِ جدید در آرایشِ جنگی و سلسله مراتب و بافتِ شرکت کنندگان همبستگی بیشتری میان سربازان ایجاد کرد و سرنوشت مشترک آنها را به یکدیگر نزدیک کرده و از آنها یک نیروی سیاسی بوجود آورد.

در انقلاب روسیه سربازان اکثر یگانهای ارتشی را رها کردند، در برخی از آنها بصورت گروهی و با ادوات نظامی و خودروها و در مواردی به شکل پراکنده و بدون نظم گروهی، آنها گاها افسران را هم زندانی کرده و در معدودی از یگانها افسران در درگیری با سربازان کشته شده بودند. پس از سرنگونی رژیم تزار سربازان از بازگشت به پادگانها و انتقامجویی افسران بیمناک بودند، از طرفی ترس افسران هم از انتقامجویی سربازانِ مسلح به یک گرفتاری جدی برای کمیته موقت دوما و سپس دولت موقت تبدیل شد چون افسران به این کمیته پناه میبردند. در عین حال سرگردانی سربازان با اسلحه و مهمات در شهرها و روستاها نیز بنفع هیچکس نبود، برای انجام هر کاری از کسب قدرت سیاسی تا کمک به حمل و نقل و توزیع ارزاق و سوخت یا بازگشت به پادگانها سربازان نیاز به نظم، دیسیپلین و رهبری داشتند.

در این میان برنامه و ایده کمیته اجرایی موقت سویتها و کمیته اجرایی موقت دوما در خصوص حلِ مسئله سربازان با یکدیگر بسیار متفاوت بود، هر دو ارگان کمیته نظامی جداگانه خودشان را تشکیل دادند و برای جذب نظامیان و پیاده کردن نظم مورد نظر خود به رقابت پرداختند. سرشاخ شدن کمیته نظامی سویتها و کمیته نظامی دوما (دولت موقت) در طول ماه مارس یکی از فرازهای فراموش نشدنی انقلاب فوریه است که طی آن هیچ گلوله ای از تفنگی شلیک نمیشود اما بازار بحث و جلسه و پرخاش طرفین به یکدیگر (57)، اطلاعیه و صدور فرمان‌های متفاوت از دو سوی قدرت دوگانه بسیار گرم است.

یکی از قهرمانان این پرده از نمایش انقلاب فوریه و از رهبران کمیته نظامی سویتها یک وکیل دعاوی است بنام سوکولف (58).   او مسئول کمیته نظامی سویتها، سوسیال دموکرات نزدیک به منشویکها، طراح و نویسنده "فرمان اول" کمیته نظامی سویتها است، نوشته‌ای که تاریخنگاران دولتی رژیم استالین نیز نتوانستند به بهانه منشویکی بودن نویسندگانش ارزش و اهمیت آن را نادیده بگیرند. این فرمان در حالی نوشته شد که اطاق مملو از نمایندگان سربازان بود، بسیاری در حال ابراز عقیده بودند و ده‌ها تن از آنها در گرد میز سوکولف (59) خم شده و در نوشتن تک تک جملات به او کمک میکنند (60):

-۹ فرمان اولِ کمیته نظامی سویتها:

یکم مارس هزار و نهصد و هفده
برای اجرای فوری و کامل توسط همه نگهبانان و اعضای ارتش، توپخانه و نیروی دریایی و واحدهایی که توسط کارگران پتروگراد شناخته شده اند:

شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان مصوب کرده است که:
۱) تمام گروه‌ها، گردان‌ها، هنگ‌ها، آتشبارها، سواره نظام و همه دپارتمانهایی که در ارتش و در ناوهای جنگ به خدمت مشغول هستند میبایستی در اسرع وقت کمیته‌ای از نمایندگان منتخب افراد و رده‌ها در واحدهای فوق الذکر را تشکیل دهند.
۲) تمام گروه‌هایی که تاکنون به محل شوراهای نمایندگان کارگران (و سربازان) نماینده ای نفرستاده‌اند ملزم هستند ازمیان خود نماینده انتخاب کنند. تمام نمایندگان میبایستی با در دست داشتن مدارک مناسب تا ساعت ۱۰ صبح روز دوم مارس خود را به ساختمان دوما برسانند.

۳) در تمام فعالیتهای سیاسی، واحدها تابع شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان (سویتها) و تابع کمیته منتخب خود هستند.
۴) تمام فرمانهای کمیته نظامی دوما (منتخب کمیته اجرایی موقت دوما) میبایستی اجرا گردد مگر آنهایی که با فرمانهای صادر شده از سوی سویتها (این نهاد) تناقض داشته باشند.
۵) تمام ادوات نظامی از قبیل اسلحه، مسلسل، خودروهای مسلح و غیره بایستی در اختیار و کنترل کامل کمیته های منتخب هنگ قرار گیرد و از تحویل آنها به افسران بهر شکل خود داری گردد حتی اگر آنها بر تقاضای خود اصرار ورزیدند.
۶) تمامی پرسنل تا زمانی که در سر پست و در حال خدمت هستند میبایستی از مقررات و دیسیپلین نظامی بطور کاملا پیروی نمایند. در دیگر ساعات، هنگام فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و شخصی میتوانند از کلیه آزادیهای شهروندی لذت ببرند و ملزم به ادای سلام نظامی به یکدیگر نیستند.
۷) افسران میبایستی با عنوانهای رده خود خطاب شوند مانند آقای سرهنگ، آقای کنلل و غیره. از بکارگیری عنوانهایی چون جناب، حضرت و غیره باید اجتناب گردد. بی نزاکتی به سربازان در هر رده ای خصوصا "تو" خطاب کردن آنها ممنوع است و هر گونه تخطی از این مورد یا سو تفاهم در خصوص آن میبایستی توسط سربازان به کمیته منتخب گروه گزارش شود.

این فرمان بایستی در تمام گروه‌ها، گردانها، ناوهای جنگی و تمام قسمتهای صف و ستاد (برای پرسنل) خوانده شود.

-۱۰ اهمیت تاریخی فلسفی شکل‌گیری سویتها در انقلاب فوریه روسیه:
از اوائل قرن هجده حرکت کشاورزان و اعضای واحدهای کوچک اقتصادی قبیله‌ای بطرف شهرهای بزرگ آغاز شد و ظهور توده‌ها معادلات سیاسی را در اروپا تحت تاثیر قرار داد. در اواخر همان قرن انقلاب صنعتی روند فوق را شتاب بسیاری بخشید و کارگران بعنوان یک طبقه اجتماعی با پرستیژ و قدرت قابل توجه وارد صحنه سیاست شدند. پس از ١٩١٤، میلیونها نفر از دهقانان راهی جبهه های جنگ شدند و سربازان نیز به نیروی عمده اجتماعی-سیاسی بدل شدند.

لحظات شکل گیری تشکیلات شوراهای نمایندگانِ کارگران و سربازان در عصر روز ٢٧ فوریه ١٩١٧ در کاخ تورلید پتروگراد نقطه عطفی در تاریخ دوران مدرن بود. این اولین بار بود که در خلاء قدرت ایجاد شده از به زانو درآمدن رژیمی مستبد، بخش عمده طبقات فرودست جامعه، کارگران و سربازان بدون دنباله روی از کاریزمای رهبری فردی و بی نیاز به روخوانی جمله به جمله از دستورالعملهای یک ایدئولژیِ علمی (یا غیر علمی!)، بصورتی خود انگیخته اما با ساز و کار تشکیلاتیِ آماده و نهادینه شده، گرد هم میآمدند تا مستقیما در کار تعیین سرنوشت خود شرکت کنند. شکل‌گیری تشکیلات سویتها در طول کمتر از یک هفته چند روز از ٢٥ تا آخر فوریه که در اواخر در طول چند نهادینه شده سویتها بر پایه ای بجا مانده از این دستاوردها شکل گرفت:
1) اتحادیه کارگری کمیته صنعتی جنگ،
2) حضور و فعالیت منشویکها و سوسیالیستهای انقلابی دومای چهارم و صحنه‌های سیاسی-اجتماعی روسیه در طول جنگ،
3) سنت و خاطره شوراهای نمایندگانِ کارگران در انقلاب ١٩٠٥ که گذشت ١٢ سال هنوز آن را به ورطه فراموشی نسپرده بود.

تصمیم بلشویکها در ده اکتبر آنسال برای قبضه انحصاری قدرت نقطه پایانی بر تجربه شوراها (سویتها) بود. لنین قدرت را بصورتی بازگشت ناپذیر از شوراهای نمایندگان کارگران-سربازان-دهقانان گرفت و آن را بمنظور انجام مراحل پیش‌بینی شده در سوسیالیزم علمیِ مارکس و انگلس در دست خود و سپس کمیته مرکزی بلشویکها و نهایتا استالین قرار داد. لنین پس نابودی سویتها بعنوان ارگانِ تصمیم گیرنده، آنها را بعنوان بخشی از تشکیلاتِ بلشویکها در آن جذب و حل کرد. علاوه بر روسیه انقلاب اکتبر همچنین نقطه پایانی بر تجربه مستقلِ حکومتی شوراها در تمام جهان بود چرا که پس از کشتن شوراها و در اختیار گرفتن معشوقِ او (انتخاب آزاد و قدرتِ تصمیم‌گیریِ مستقل)، لنینیزم هیچگاه به اینکار اعتراف نکرد، همچنان خطبه را بنام شوراها خواند، سکه را بنام او ضرب کرد و حکومت خود را شوروی خواند.

از آن پس وجه تمایز ایدئولژی و دموکراسیِ مستقیم برای هیچ ملتی امکان پذیر نشد، تجربه شوراها بدون هیچ جرم و جنایتی همراه با کمونیزم و توتالیتاریزم و فجایع آن شاید برای همیشه به خاک سپرده شد و ملتها لیبرال دموکراسی را بعنوان تنها راه موجود برای شرکت در اداره امور خود پذیرا شدند.

۱۱- اولین کنگره سراسری نمایندگان شوراهای کارگران، دهقانان و سربازان روسیه: (61)
این کنگره در مدت سه هفته از ٣ تا ٢٤ ماه جون با حضور ١٠٩٠ نفر از نمایندگان شوراهای سراسر روسیه در پتروگراد برگزار شد، از میان شرکت کنندگان ٧٨٤ از حق رای برخوردار بودند. حضور و فعالیت دوما و نمایندگان سوسیالیست آن و سازمانهای غیر دولتی از جمله اتحادیه شهرداریها و کمیته صنعتی جنگ و اتحادیه های کارگری وابسته به آنها موجب میشد که به استثنای عده قلیلی، تمامی ٧٨٤ نفر نماینده شورا، از جمله افرادی که از نقاط دور دست آمده بودند وابستگی حزبی داشتند. تعلق حزبی نمایندگانِ با حق رای به احزاب به این ترتیب بود:

١) سوسیالیستهای انقلابی (٢٨٥ نماینده، ٣٨٪)
٢) منشویکها (٢٤٨ نماینده، ٣٣٪)
٣) بلشویکها (١٠٥ نماینده، ١٤٪)
٤) چندین حزب کوچکتر (١١١ نماینده، ١٥٪)

در زیر سطح اولیه آمار بالا، تغییرات زیادی در حال وقوع بود. سوسیالیستهای انقلابی بخشی از کارگران و اکثریت دهقانان و سربازان را به خود اختصاص میدادند و تا اکثریت مطلق فاصله چندانی نداشتند اما از دلِ آنها یک بخش چپ (62) در حال تولد بود. از میان منشویکها یک گروه شدیدا انترناسیونالیست (63) با رهبری مارتف وجود داشت با حدود ۴۰ نفر طرفدار. تروتسکی و لوناچارسکی نیز یک گروهی حدود 35 نفر بدنبال خود داشتند که عنوان انترناسیونالیست‌های متحد (64) را بر خود نهاده بودند. در میان منشویکها که بصورت طیف سیاسی بودند، سوسیالیستهای رادیکال و انترناسیونالیست همچون مارتف در یک طرف و در سمت مخالف افرادی با گرایشاتِ غیر سوسیالیستی و حتی لیبرال جای گرفته بودند.

کنگره به اتفاق آرا از جمله تصویب کرد که:
- تمامی متفقین بایستی جنگ با آلمان را متوقف و اعلام صلح همه جانبه نمایند،
- مجلس موسسان با انتخابات آزاد و حق رای مساوی تشکیل گردد،
- حق تعیین سرنوشت ملتهای کوچکتر به رسمیت شناخته شود،

کنگره همچنین با اکثریت ٥٤٣ موافق و ١٢٦ مخالف و ٥٠ غایب حمایت سویتها را از دولت موقت اعلام کرد و اضافه نمود که وزرای سوسیالیست در تصمیمات خود باید تابع سویتها باشند. قبل از رای گیری در این خصوص سرتلی از رهبران منشویک در سخنرانی خود مطرح کرد که "ما باید از دولت موقت حمایت کنیم چون در حال حاضر حزبی در روسیه وجود ندارد که (به تنهایی) قادر به حکومت باشد" [پرانتز از نگارنده است]، در این هنگام لنین از روی صندلی خود فریاد زد "وجود دارد".

در پایان، کنگره بعنوان بالاترین ارگان تصمیم گیری سویتها یک کمیته اجرایی را انتخاب و مسئولیت رهبری نهاد شواهای نمایندگان کارگران، سوبازان و دهقانان سراسر روسیه را تا برگزاری کنگره بعدی بعهده کمیته اجرایی قرار داد.

٢ ١ - سرنوشت سویتها پس از قدرت گرفتن بلشویکها:
قبل از گشایش کنگره بعدی در ٢٥ اکتبر، و بدون هماهنگی یا کسب موافقتِ کمیته اجرایی سویها، بلشویکها تصمیم به قبضه انحصاری قدرت گرفته و لنین خصوصا اصرار ورزید که این تصمیم قبل از گشایش کنگره دوم به اجرا گذاشته شده و تکمیل گردد. تروتسکی حکایت میکند که به دستور او، بعنوان رئیس کمیته اجرایی سویتهای پتروگراد، گشایش کنگره دوم از ٢٠ به ٢٥ اکتبر به تاخیر افتاد تا کار تدارک و انجام قیام تکمیل گردد. تروتسکی در هماهنگی کامل با لنین در روز ٢٥ام نیز ساعت گشایش کنگره را تا ٩ شب به عقب انداخت چون در طول روز هنوز کار تسخیر کاخ زمستانی، محل استقرار دولت موقت، کامل نشده بود. نگارنده جزییات تصمیم لنین و مباحثات جلسه کمیته مرکزی حزب بلشویک در روز ١٠ اکتبر را در رساله ای جداگانه با نام "نقدی فلسفی به تصمیم کمیته مرکزی حزب بلشویک در ١٠ اکتبر ١٩١٧" تشریح کرده است. در جلسه فوق بلشویکها تصمیم میگیرند علی‌رغم حضور اقلیتی در کمیته اجرایی سویتها و بدون مشورت با آن کمیته و قبل از گشایش کنگره دوم سویتها، قدرت را انحصارا در دست بگیرند و این کار را با نام و مشروعیتِ "سویتها" انجام دهند. اینجا بخشی از نتیجه گیری این رساله را نقل میکنیم:

"رای‌گیری در پایان جلسه ده ساعته روز دهم اکتبر (بامداد ١١ ام) در کمیته مرکزی بلشویکها از مهمترین لحظات تاریخی قرن بیستم بود، لحظاتی که سرنوشت اروپا و جهان بر سر یک دو راهی سرنوشت‌ساز در یک مسیر تعیین جهت میداد. در یک طرف لنینیزم، استالینیزم و توتالیتاریزم چپ (در نظر برخی از متفکرین تولد توتالیتاریزم راست نیز عکس‌العملی در مقابل ظهور کمونیزم در روسیه بود) و در طرف دیگر قبولِ قواعد دموکراسیِ درون شوراها (سویتها) بود. نمایندگان سویتها با آرای عمومی مردم پس از فعالیتهای انتخاباتی و تبلیغی برگزیده نشده بودند، آنها نماینده مستقیم کارکنان واحدهای صنعتی، دهقانان روستاها و فرستادگانِ چند میلیون سرباز در پادگانها و جبهه‌ها بودند و پیشنهاد لنین په انجام قیامِ انحصاری بلشویکها، قبل از رای گیری در کنگره سویتها، بمعنای زیر پا گذاردن قواعد دموکراسیِ توده‌ای، دموکراسیِ پرولتاریا، دموکراسیِ کارگران و سربازان، دموکراسیِ شوراها و سویتها بود." (65)

هدف لنین از پایان کار قیام قبل از گشایش کنگره دوم آن بود که ١) کنگره را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد، ٢) کنگره تحت جو حکومت و قدرت بلشویکها برگزار شود ٣) صرفه نظر از هر ترکیب یا جهتی که کنگره اتخاذ کند، حتی با اکثریت بلشویکها، آنها مجبور نباشند اقلیتِ منشویکی یا سوسیال دموکرات را در قدرت سهیم نمایند.

۳ ١- دومین کنگره سراسری نمایندگان شوراهای کارگران، دهقانان و سربازان روسیه:
کنگره دوم عملا در فضایی گشایش یافت که گاردهای سرخ بلشویک اکثر نقاط حساس از جمله ساختمان اسمولنی محل برگزاری کنگره را در اختیار داشتند. اکثریت منشویکها و بیش از نیمی از سوسیالیستهای انقلابی بعنوان اعتراض به اقدام بلشویکها محل کنگره دوم را ترک کردند. روز بعد گاردهای سرخ از ورود مجدد تعدادی از این نمایندگان (که تصمیم خود را عوض کرده بودند یا برای کنجکاوی به محل کنگره بازگشته بودند) جلوگیری کردند. نگارنده مقاله جداگانه‌ای را به برگزاری این کنگره و گشایش مجلس موسسان در اوایل دسامبر ١٩١٧ اختصاص خواهد داد.

۴ ١ - کنگره‌های بعدی نمایندگان شوراهای کارگران، دهقانان و سربازان روسیه:
گزارش محتوای و ترکیب نیروها در کنگره‌های بعدی سویتها که تحت حکومت بلشویکها انجام شد همانقدر ضروریست که گزارش سخنرانیها و صف‌بندی نیروها در کنگره‌های حزب رستاخیز. پس از قدرت‌گیری بلشویکها، شوراهای نمایندگان کارگران، سربازان و دهقانان با وساطتِ تروتسکی، عملا به تشکیلات بلشویکها ملحق شدند و بعنوان جزئی از سلسله مراتب آن حزب، ویژگی انتخابی بودن و قدرت مستقلِ تصمیم‌گیری خود را کاملا از دست دادند.


رضا فلاطون
falaatoon.blogspot.com


کتاب‌شناسی:
Basil, John D.: The Mensheviks in the Revolution of ١٩١٧'
Walking, Jacob: The rise of Democracy in pre-revolutionary Russia'
Fitzpatrick, Sheila A.: The Russian Revolution
Katkov, George: Russia ١٩١٧, The February Revolution
Kerensky, Alexander F., The Catastrophe, Kerensky’s own story of Russian Revolution
Rabinowitch, Alexander: The Bolsheviks Come to Power, the Revolution of ١٩١٧ in Petrograd
Sukhanov, N.N.: The Russian Revolution ١٩١٧, Eyewitness Account translated by Joel Carmichael
Treadgold, Donald W.: Lenin and His Rivals
Trotskey, Leon: History of the Russian Revolution


زیرنویسها:
1. Labor Union of War Industrial Committee (WIC)
2. در آتش سوزی دفتر مرکزی پلیس بهنگام اوج تظاهرات مردم در ٢٧ فوریه ١٩١٧، سوابق بسیاری از این جاسوسان برای همیشه از بین رفت.
3. George Katkov, ‘Russia 1917, The February Revolution’ p. 234
4. Gorlice-Tarnów
5. A. I. Guchkov
6. Mikhail Tereshchenko
7. Alexander Rabinowitch,
8. Sheila A Fitzpatrick
9. George Katkov's 'Russia ..' p.32
10. Decembrists
11. A. N. Potresov
12. Siberian Mensheviks
13. Julius Martov
14. Martynov
15. Zimmerwald Conference
16. Basil, John D. 'The Mensheviks in the Revolution of 1917'
17. Alexander Shlypanikov
18. Great Purge
19. Alexander Guchkov
20. A. I. Konovalov
21. Mikhail Tereshchenko
22. I. I. Skvortsov-Stepanov
23. Pyotr Stolypin
24. Alexander D. Protopopov
25. Union of Municipalities
26. Zemstovs
27. Information Bureau of the Parties of the Left
28. Lvov
29. Kerensky, Alexander F., The Catastrophe, Kerensky’s own story of Russian Revolution
30. Scheglovitov
31. Government Pavilion
32.کرنسکی صبح زود تلفن برادر تزار را که در آپارتمان یکی از دوستانش اقامت دارد گرفته و به منشی او پیام میدهد که تا با آنها ملاقات نکرده هیچ تصمیمی نگیرد. چند ساعت بعد اعضای کمیته موقت مایکل آلکساندروویچ را در همان آپارتمان ملاقات میکنند، ابتدا رودزیانکو رئیس کمیته موقت طی سخنرانی یک ساعته از برادر تزار میخواهد که از قبول قدرت سر باز زده و آن را را تا تشکیل مجلس موسسان به طور کامل به دولت موقت وانهد. پس از آن مایکل آلکساندروویچ تصمیم میگیرد طبق توصیه جمهوریخواهان بیانیه کوتاهی به مردم روسیه صادر و عدم قبول جانشینی تزار را از سوی خود را به اطلاع عموم برساند. به این ترتیب خبر تصمیم تزار و اعلامیه برادر او، همزمان در روز 2 مارس (تقویم قدیم) منتشر و عملا پایان تزاریسم و پایان حکومت رومانف‌ها اعلام میگردد.
33. در سپتامبر همان سال، پس از تلاش کورنیلف برای کودتا،دولت موقت تا تشکیل مجلس موسسان صبر نمیکند و روسیه را جمهوری اعلام میکند.
34. نکراسف قبل از انقلاب فوریه معتقد بود تزار و دربار او کشور را بسوی نابودی سوق میدهد و همراه با چند تن دیگر بر روی طرح کودتایی کار میکرد که طی آن قرار بود آلکسی پسر ١٣ ساله تزار به گروگان گرفته شود، سپس تزار استعفا و برادرش دوک مایکل را به جانشینی خود برگزیند. نکراسف در پی ریزی کمیته صنعتی جنگ و در شرکت دادن منشویکها در رهبری آن فعال بود. پس از انقلاب اکتبر نکراسف با بلشویکها هیچ مخالفتی نکرد، به شهر و دیار خودش برگشت و سرش به کار خودش بود، در ١٩٢١ چند ماهی در آنجا زندان بود و سپس آزاد شد. او دوباره در اوایل دهه ٣٠ چند بار زندانی و آزاد شد تا اینکه بالاخره در سال ١٩٤٠ بدستور استالین اعدام شد
35. شینگارف پزشک بود، در انقلاب ١٩٠٥ شرکت داشت، در نوامبر ١٩١٧ توسط بلشویکها دستگیر شد و در ژانویه ١٩١٨ در زندان به قتل رسید
36. کرنسکی نخست وزیر دولت موقت از جولای تا اکتبر و لنین هردو متولد شهر اولیانوسک (سیمبیرسک) در ساحل رود ولگا، کیلومتری شرق مسکو در ساحل رود ولگا بودند، پدر کرنسکی مدیر دبیرستانی بود که لنین در آن درس میخواند و پدر لنین بازرس آموزش و پرورش آن منطقه بود و خانواده آنها با هم دوستی داشت. کرنسکی در سال ١٩٠٢ پس از تحصیل تاریخ، فلسفه و وکالت از دانشگاه پتروگراد پایتخت روسیه فارغ التحصیل میشود. در جریان انقلاب ١٩٠٥ او وکالت از قربانیان خشونت دولتی را دادگاه‌ها به عهده گرفت و در همان سال به اتهام همکاری با انقلابیون به زندان افتاد. در دومای دوم روسیه زمانی که هر دو شاخه حزب سوسیال دموکرات در مجلس شرکت کردند کرنسکی هم از طریق حزب کارگر و یکی از شاخه های جداشده از سوسیالیستهای انقلابی به دوما راه یافت، در دومای دوم این حزب ١٠٠ نماینده داشت. کرنسکی قبل از تسخیر کاخ زمستانی توسط بلشویکها فرار کرده و به فرانسه و سپس به امریکا مهاجرت کرد.
37. Mariinskii Palace (کاخ زمستانی) دولت موقت در پایان مارس از محل دوما به این قصر تغییر مکان داد
38. Tsereteli
39. Grand Duke Michael Alexandrovitch
40. Alexander Protopopov
41. Rodzianko
42. Pavel Milyukov
43. Vladimir Nabokov
44. Vldimir Purishkevich
45. Union of the Petrograd Workers' Cooperatives
46. Nevsky Prospect
47. Kuzma Gvozdev
48. Council of Worker's Deputies
49. Peter and Paul Prison
50. M. I. Skobelv
51. Chkheidze
52. در چهارمین ترکیبِ دولت موقت که از ٢٥ سپتامبر آغاز شد، گازدف وزیر کار بود
53. چخیدزه پس از قدرت گرفتن بلشویکها به فرانسه مهاجرت کرد و در سال 1926 در پاریس خودکشی کرد
54. Steklov
55. Alexander Ehrlich
56. Trenches War
57. نگاه کنید به درگیری لفظی اسکولوف از سویتها و رودزیانکو ریئس کمیته موقت دوما در روز مارس به روایت جورج کاتکف
58. N.D. Sokolov
59. منابع قلیلی در مورد سوکولف مطلب دارند که همه به زبان روسی است. او متولد سال 1880 و مرگش در 48 سالگی در 1928 اتفاق افتاده اما دلیل آن مشخص نیست. سوکولف فرزند یک پزشک است، در انقلاب 1905 و پس از آن چندین بار به زندان می‌افتد و به منشویکها نزدیک است.
60. See George Katkov ‘Russian Revolution 1917’, pp 363-375
61. First Congress of All Russian Soviet Deputies of Workers, Peasants and Soldures
62. Left SR
63. Menshevik Internationalist
64. United Internationalists
65. رضا فلاطون: نقدی فلسفی به تصمیم کمیته مرکزی حزب بلشویک در جلسه ١٠ اکتبر ١٩١٧


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست