سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

پیدا و پنهانِ دیپلماسی هسته ای و «نزاع دینی»


ناصر پسانیده


• ایالات متحده و اسراییل که در اصل کنش گران واقعی، و در جبهه ی متحدِ و مقابل «جمهوری اسلامی» صف آرایی کرده اند، چه در طول ۳۲ سال حیات «حکومت اسلامی» و چه پیش از آن، تصویری ملایم و متعادل از خود به انسان صلح محور و عدالت جو، منتقل نکرده اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۷ فروردين ۱٣۹۱ -  ۵ آوريل ۲۰۱۲


بنظر میرسد صورت قضیه روشن باشد، اندیشه، فکر و «ترس» یا «توهم» شکل گرفته و سامان یافته، در جبهه گیری ها و گروهبندی های مختلف و متفاوت، حولِ برنامه ی هسته ای ایران، «ظاهرن» با انگیزه و هدف قرار دادن این سئوال و مشکل که «حکومت جمهوری اسلامی با دسترسی به دانش هسته ای بدنبال تولید سلاح هسته ای یا بمب اتمی است، (!؟) یا/نه ...» همچنان، به بیانی؛ «به بازارگرمی» و کنش رسانه ای و دیپلماتیک و متعاقبن و بقولی «پیش از همه» با انگیزه ی اقتصادی به تحریک و تحرک افکار عمومی ، مباردت می کند.

پیام «دیپلماسی» «غرب» روشن بنظر می رسد و روش های معامله و گفتگو برای «جلوگیری» تا «مقابله» و «مجادله»، و همچنین «جنگ» کماکان یا «روی میز» و یا گاه زیرمیزی، اینسو و آنسو می شود.

شکل و دلایل کشورهایی که در مقابلِ برنامه ی هسته ای جمهوری اسلامی ایران، به هم پیمانی و اتخاذ سیاست و دیپلماسی مشترکِ؛ «تنبیهی» و «تشویقی» تلاش و کوشش می کنند، با اشاره و تاکید به، «خطر تروریسم» اسلامی، به «پیشگیری»، بواسطه ی «دیپلماسیِ ـ متناسب»، با اشاره ی گاه و بیگاه به «فناتیسم اسلامی» در کل و «شیعه» بطور خاص در منطقه و جهان، تاکید به «مذاکره»، و «معامله» تا «مقابله» با آنها، تغییر می کند.

گذشته از پتانسیل نهادی و ساختاری، درگرایش به «فاناتیسم» و «خشونت»، در «ایدئولوژی و مذهب اسلام» ـ در مقابله و طردِ غیرخود ـ ، دیپلماسی غرب نیز با توجه به پیشینه اش (از مارتین لوتر تا هابر ماس) و با شناسایی حلقه های ضعیفِ ایدئولوژی و مذهب حکومتی شده ی اسلام، و فعلیتِ گاه بزک شده به تساهل و گاه تهاجمی، در اینجا و آنجا و بهره گیری از «عقلانیتِ» سیاسی و «اقتصادی شده اش» ـ بنا به خوانش ماکس وبرـ، داد و ستد و به اصطلاح «بازی سیاسی»، را بنوعی شکل می دهد.

سئوال های زیادی در جوار این «بازی سیاسیِ» گاه مضحک، و گاه خطرناک، قابل بازبینی، برای بررسی و طرح هستند.

از جمله:
ـ چگونه گی تغییر شکل، و بوجود آمدن، گفتمان و دیپلماسی، «رودرویی و مجادله ی تمدنها» بجای «گفتگوی تمدنها»
ـ تاثیر اهرم های پیدا و پنهانِ قدرت در تغییر و تبدیل گفتمان مذکور در جمهوری اسلامی؟
ـ تاثیر اهرم های پیدا و پنهانِ قدرت در تغییر و تبدیل گفتمان مذکور در ایالات متحده و اتحادیه ی اروپا و ۵+۱ و ...
ـ و چگونگی انعکاس یا رویکرد اقتصادی/ سیاسی ـ طرفین ـ و نقش«عقلانیت » و اهرم های قدرت در ساختارهای مذکور (اقتصاد) در شکل دهی به دیپلماسی منطقه و جهان.

متافیزیک هستی و ادیان:

پیش از ادیان ابراهیمی، باور، تکریم و پرستش یا عبادت و مراجعه به «خدایان» و «رب النوع» های گوناگون و متعدد، معمول بوده و رواج داشته. در حقیقت خدایان بعنوان «نماد» یا «سمبل» و جلوه ای از «حق» یا «انرژی» و «قدرت» در اشکال طبیعی چون؛ آفتاب، ماه، آتش، حیوانات، و...و یا در هیبت های دست ساز چون: بتها و پیکره های سنگی، چوبی مانند؛ الهه های، مادر، پدر، و... بودند.

اشکال دگرگونه شده ی دیروزی را می توان در فرمهای امروزی شده، در مکانها و معابد یا کلیسا ها و یا مساجد و یا در پرچم ها و نمادهای متعدد دینی و...دید.
رسیدن و باور به «تک خدایی» یا «خدای یگانه» Monotheismus در یک روند طولانی و بنا به شواهد و داده ها، ابتدا، بواسطه ی «موسی» و در ارتباط با فرهنگها و اقلیمها و در مناطق جعرافیایی که به «ماه و ستاره» و یا به تعبیری، به «درخشنده های آسمانی» وبه تعبیر دیگر به «خدای شب» باور داشتند، آغاز می شود.
«هلال ماه و ستاره» در حقیقت نماد و سمبل باوری بود، که گویی مجموعه ی «درخشنده های» آسمان شب را نماینده گی می کرد، که پیش تر میان فرهنگ و ساکنین مناطقِ خاص جغرافیایی واقع در آسیای میانه، و بعدها و تا به امروز، همچنان با حفظ ویژه گی فرهنگی و با سمبل یا نشان مذکور، پس از «ظهور اسلام» و با آمیزش با نژادهای دیگر، در میان فرهنگها و کشورهای مختلف، کماکان و همچنان رواج داشته و خود را در اشکالِ گوناگون امروزی نشان می دهد.   
یافته های دیرین شناسان و باستان شناسان در مناطق آسیای میانه، به وجود و باور به «خدایان» یا «الهه ها» ی گوناگون و متعددی چون: «الهه ی مادر» و «زن»، «خورشید»، «هلال ماه و ستاره» که به نوعی با دین «تکثرگرای زرتشتی» در ارتباط بودند، دلالت می کند.
«خدایان» و «الهه»ها؛ نماد، سمبل و نشانِ باور و هویتِ مناطق و اقلیم ها و حیطه ها بودند، که گویی بعدها با تعابیر و تعاریف «نژادی» نیز آمیخته شدند.
بنظر میرسد که انگیزه ی ظهور و گرایش به « خدای یگانه»،ابتدا، معلول و محصولِ «نیرو» و «انرژی» به ظهور رسیده در«اراده»، «میل» و «گرایش» به پیوستگی و اتحاد بین خدایان و الهه ها، بوده باشد. البته خوانش ها ی گوناگونی را می توان از جنبش ها و تحرکات دیرین، استخراج کرد، ولی قدر مسلم اینکه در ورا و نهاد تمام باورهای دیرین، عناصر حیات در اشکال «خیر» و «شر» و یا «نیک» و «بد»، داده و تعریف شده.

بزعم و به بیان عده ای، ادیان ابراهیمی تعدد «خدایان» و یا به اصطلاح «پلورالیسم دینی»، آنزمانی را به «تک خدایی» تغییر دادند و معابد خدایان تبدیل به سناگوگه، کلیسا و مساجد شدند. در حقیقت جنبش تک خدایی دین ابراهیم موجب شکل گیری فرمی تازه از عبودیت و دین شد.

با توجه به باورو خوانش مذکور؛ تمرکز «چند خدایی» و «چند باوری» در شکل و نماد «خدای واحد» درمحدوده خاص جعرافیایی و یا مکانهای ویژه و...، فرصت و امکان یا بهانه ای فراهم آورد، بر ذاتِ مادی و حجم طلبِ (زیاده خواه) انسان، برای بُعد یابی، حجم افزایی و شکل گیری (تصرف و کشورگشایی) او.
پتاسیل و انرژی بالقوه وحجم متمرکز باورهای پیشین در شکل «خدای واحد» و در مکانها و مناطقِ جعرافیایی مشخص، گویی و در واقع، همآیش، و مجموعه ی عظیمی از انرژی های متضاد، مترادف و گوناگونِ نهفته در زمان و مکان و تاریخی «معین» بود که نمی تواست در پوسته ی تعریف شده ی ادیان ابراهیمی، و جعرافیای خویش، باقی بماند، و نتیجه ی آن همانطور که اشاره شد، انفجار و جنگها و کشور گشایی هایی بود که بهمراه آورد.

ادیان مذکوربا غلبه یا «تحمیل» و گسترشِ فرم باور و دین خود ـ به مفهومی ـ به ایجاد شکاف در گونه های تاریخی (عرفان طبیعی و بی واسطه Mythos (، و جدا از«ذات حقیقی» و نهاد برتافته از آن، در مسیر و راهی گرفتار آمده اند، که در آن ، امروزه واز صدها سال پیش ،با تبدیل شدن به کنسرنها در فرم ها و اشکال گوناگون «فروشگاه های زنجیره ای/ دینی»، با نزاع و جنگ های مدرن فکری در میان خود، به فروش کالای فکری و اقتصادی، سیاسی و... وبه گسترش حیطه ی تسلط خود درعرصه زندگی انسان روی آورده یا رانده شده اند.

حقیقت وجودی «ادیان ابراهیمی» را می توان به تعبیری، در گسست آنها از پیشینیان و عرفان و ذات حقیقی، تعریف کرد و دید. و بی جهت نیست که، امانوئل کانت بعنوان یک مسیحی «معتقد» و واقعی و یا آلفرد نیچه نیز به همان نسبت ـ اما مایوس ـ وعلی رغم اعتقاد به «ذات حقیقی» با تعلیمات و دریافتهای کلیسایی و مذهبی خود، «یافتن »و یا «پیوند» و «رسیدن» به ذات لایتناهی را محال و غیر ممکن می دانند. باور و اعتقاد مذکور، نیچه را تا مرز دیوانگی و بیماری می کشاند و در نهایت مایوس و گرفتار در «تنِ» تعریف نشده و بیمار خود می میرد. ویا کانت چنان رنجیرها ی تن خود و عقلانیت توضیحی بر گرفته از «باورهای کلیسایی» خود می غلتد که از آنسوی خود و درکِ واقعیتِ پیوسته ی تاریخی باز می ماند.

مسیحیت و باورهای پیشین اقوام:

نظر بر این است بخشی از «مسیحیت» توانست در نقاط جعرافیایی خاص، ضمن آمیزش با «اقوام چند خدایی»، با شناسایی و بهره گیری از آموزه ها وآمیزه های پذیرفته شده و بوقوع و وجود پیوسته، به تبدیل و تحولِ آنها درجلوه و نمادِ « عیسی ناصری» به «عیسی مسیح»، خود را متناسب با زمان متحول کرده ، و بدآن وسیله ضمن پیوند خود با« ذات متعالی» در اشکال «عرفان مسیحی» بواسطه ی «عشق» ـ (از خویشتن مادی، برای و بخاطر دیگری گذشتن، و بدآن وسیله خود را در دیگری جستجو کردن و یافتن) ـ به زندگی در کالبد انسان ادامه دهد.

و اما بر خلاف «مسیحیت» ، وبنا به ادعای مدعیان مذکور،«یهودیت» و دین موسی ـ با تولد دوباره ـ در شکل دین «اسلام محمدی» ـ با توجه به شرایط و آموزه ها وتعالیم خود، از آمیزش و پیوند با پیشینیان بازمانده /یا پرهیزکرده، و به اصطلاحی با طرد و رَدِ هر گونه غیری، به « فاناتیسم» و خشونت دینی و قبیله ای روی آورد.

البته ظهور و پیدایش «عرفان اسلامی» محصول ونتیجه ی رودرویی و«گرانش نیروها» در قالب باورهای مختلف دینی ، عرفانی واسطوره ای، در منطقه ای بود که در حقیقت و به زعم من هیچ سنخیتی با «اسلام» نداشت/ ندارد.

«قیاس» به عینِ این همآنی، بواقع، وفقط، تعبیرات و تشبیهاتِ قیاس کننده و «منِ » فاعل قیاس گر را برمی تابد. همچنین، جزء یا مفعول و موضوع، مورد قیاس و مکاشفه، مجموعه ای در هم تنیده از مفاهیمِ موضوعی وتافته ای از پیشینه های گوناگونی هست، که در زمان و مکانی ویژه و با توجه به حالات و احوالتِ مفعوله ی صورت ها و اشکال سیاسی، اجتماعی و... درهم آمیخته، تا خود ومنیت خویش را بواسطه و در قالب و پوسته ی واژه گان جای داده و تعریف کند.

اسلام:

به باور مدعیون ؛ بخش های زیادی از «آیات» و «سوره ها»و تعالیم و دستورات قرآن از زبان «پیامبرمسلمین»، درحقیقت، «سند» و آئینه ی تمام نمایی ازواقعیت تاریخی است.

آموزه های قرآنی درحقیقت به بیان باورمندانشان نه «تعبیر» و «تفسیر»، بلکه تاکید به «باور» و «اجراعِ دستورات» و «تعالیم» الهی است که بواسطه ی فرشته گان به محمد از جانب خدا نازل شده. ودرواقع وبه تعبیری«تحمیلِ دین» یا «باورِ» «نازل شده از جانب خدا به محمد»، با اشاره به اینکه «تو آخرین فرستاده ی من هستی» و «هیچ خدایی غیراز خدای تووجود ندارد»، در واقع، دلالت و حکایت از اراده و عزمی می کندکه با رد، یا طردِ کلامیِ عقایددیگران، ، عملن ضمن قرار گرفتن در مقابل باورها و ادیان دیگر، و باورهای پیشین ، با گرایش به«فاناتیسم» دینی و فکری به فراخوان ، مقابله و مجادله و یا «جنگ» با دیگرادیان و عقاید می پردازد.

قرار بر این بود که اسلام، پیام آورـ دینِ ـ «عدالت» یا «مساوات» و بزعم عده ای، «دین صلح»باشد. ولی واژه گانِ از این دست و نوع: «دین بهتر»، «دین آخر» ، «آخرین فرستاده»، «تکمیل ترین کتاب»،و... همواره، چه از جانب تئوری پردازها و چه از جانب طرفداران گوناگونشان، خوانده، شنیده، و توجیه یا پردازش می شوند، که با ـ پیش فرض ـ وبا ادعای تامل دینی و فلسفی روشنفکرانشان، با توجه به شواهد تاریخی و به استناد «آیات» و «سوره» های متعدد، منافات دارد.

«جنگ هفتاد و دو ملت » و « ره افسانه»:

اراده و عزمی که درپی شعور، ودر پیوند با ذات حقیقی به خود می رسد، متعادل می شود.
جهان متعادل و جسته از شعور و «ذات حقیقی» نمی تواند با الفاظ «جهاد» یا «جنگ» و همچنین با تحریکات کلامی و زبانیِ تنش زا و آرامش گسل، پیامی از خدا و پیامبری باشد که بواسطه ی بنده گانش ، ـ با نوید ـ «عدالت» و غیره متضمن «سعادت» دنیوی و یا اُخروی انسانها ـ گردد(؟!).

عزم و اراده ای که بقول ماکس پلانک «ازمیان ناپیداها»، وبا نام «اتم»، « بناگاه شکل می گیرد» وهویدا و پیدا می شود، در مدار و مرکزِ دقت و توجه اراده ای متفاوت به زیر کشیده می شود.
اراده ای که ، اینجا و آنجا، ـ پیش ترـ چهره ی کریهِ خود رادرمقابل بُهت، وحیرتِ دیده گان همه به نمایش گذاشت.

اگرحیات و ظهوراتم از مدارفیزیک وفلسفه تا اقتصاد و سیاست، به چرخش و گردش در آمد و یا با آمیزه های گوناگون ، اینجا و آنجا چهره به چهره شد و خودی نشان داد، ولی امروزبحث از «خطرجدی تر» از پیش و ظهورآن، از مدار وشکل و بُعد ایدئولوژیک و بکارگیری این پدیده ی ناشناخته ی دربند و زیباو مهلک درابعادی خطرناکتردر میان است که نگرانیِ هوش بیدار و آگاه را بیش از پیش برمی انگیزد. وگویی بی جهت نیست (؟!) که خانم کلینتون در کنفرانس خبری اخیر خود در استانبول، با توجه به نگرانی ها و رفت و آمد های منطقه ای در این زمینه؛ می خواهد نه تنها بداند و قانع شود، که ؛ سلاح هسته ای یا «کشتار جمعی»، بنا به ادعای «رهبر جمهور اسلامی» «به لحاظ مذهبی ممنوع و غیر اسلامی» است،بلکه با تبدیل بیانات و ادعاها به «طرح عملی در چارچوب گفتگوها» و صدور«بیانیه ی رسمی» به تضمین ادعاها دسترسی پیدا کند.(؟!)

خانم کلینتون به سیاست دولتی خویش درکاربردی شدن بیانات و اظهارت طرفین در «اشکال گوناگون» : مشروط به باز شدن درهای نیروگاه و تاسیسات هسته ای به روی بازرسان و انتقال بخشی ازاورانیوم غینی شده به خارج در ازاع دریافت سوخت رآکتورتحقیقاتی... اشاره می کند، که جمهوری اسلامی نیزپیش تر و با ادعای، بکارگیری وسیله کنترل و بازرسی بازرسان و سپس درز اطلاعات و نام دانشمندان هسته ایش «بواسطه ی بازرسان» به بیرون («اسراییل»)، به نفوذ «عوامل صهیونیسم» در آن، جهت بهره برداری و برای خرابکاری، و ازکارانداختن تاسیسات و دانش هسته ایش «برای شناسایی وبعد تروردانشمندان توسط عوامل ...» اشاره و تاکید می کند.

نکته ی جدید در اظهارت خانم کلینتون در کنفرانس خبری اخیر، همانطور که پیش تر گفته شد،اشاره به اظهارت «رهبر جمهوری اسلامی»، در مغایرت بودن، دسترسی به سلاح کشتار جمعی و هسته ای با«دین» و ایدئولوژی«اسلام» است، که پیش ترنیز فتوای «حرام» دانستن آن، از جانب او، به سال ۲۰۰۵ اعلام شده بود.

درآنسوی جدال کلامی و ظهور تا کنش رسانه ای ـ بنظر می رسد ـ تنها و فقط دو فکرو اندیشه، دردو ریشه، ودر دو سوی متفاوت ودردو شکل دگرگون شده کنونی،، مقابل هم صف آرایی نکرده اند.

ـ فکرو اندیشه ای که هویت تاریخی و حال خود را با نام «اسلام» + «ایران» تعریف کرده و به نمایش می گذارد، در طول ٣۲ سال حکومت و حیات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، کارنامه ای خونین و سیاه از خود ـ همچنان از پس و پیش ـ به نمایش می گذارد.

ـ ایالات متحده و اسراییل که در اصل کنش گران واقعی، و در جبهه ی متحدِ و مقابل «جمهوری اسلامی» صف آرایی کرده اند، چه در طول ٣۲ سال حیات «حکومت اسلامی» و چه پیش از آن ، نه تنها تصویری ملایم و متعادل از خود به انسان صلح محور و عدالت جو، منتقل نکرده اند، بلکه ایده یا اندیشه ی اجرایی شده آنها در اشکال گوناگونِ درنده خویی از پیش تا به اکنون، دراشکال و ابعاد گوناگون، همچنان با آزار و «جنگ زرگری» به مبادله و معامله های خونباربه دیپلماسی آنها شکل می دهد.

دو آرایش در دو جبهه و از دو ریشه ی متفاوت ولی با کارآکتر و عملکرد مشابه، تصویری ازبازی قدرت و از ورای دونیرو دریک جهان درجلوه و نماد وصورتِ «اتم» در فرم های منازعات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و بواسطه ی پول در ابعادی وسیع ورنگانگ و دلرباو گیج کننده است، که با ربودن هستی و هویت ما، جان گرفته و بدآن وسیله به حجم وهویت خود معنی می دهد.

نزاع «اتمی» جنگ و مقابله ی ورا و فرای اجزاء و اعضای ارگانی شده و متمرکز در ارگانها ونهادهای پیدا وپنهان قدرت در بازوان اجرائی هستند، که با تنش به تسلط بر حیطه های بیشترو وسیع تر می کوشند.

نزاع «اتمی» در حقیقت صورت ویا اجزاء فرم گرفته و ارگانی شده و سامان یافته ای ازدو نیرو و «گرانش»، و تقابل و تضاد، در فرم های متغیرانسانی در اشکال و مجموعه های؛ اقتصادی، سیاسی وغیره است.

با تصویرمذکور، رسیدن به نکته ی مشترک و توافق دوجزء یا «قطبِ هم نام» وهم ریشه (نیرو و انرژی در فرمهای یهودیت و اسلام)، با تعبیر، و تغییرو تصویر، دردو، وازدو جهانِ متفاوت، دریک میدانی به وسعت کره خاکی، سئوالی بزرگ ، خطرناک ، و تاریخی خواهد ماند.

و اما میل و گرایش ذاتی اجزاء متحده و متشکله به تنش و جنگ،درفرم ها و همایش های حکومتی و دولتی: اسراییل و ایران، کنشِ روز افزون درونی و تاریخی نیروهایی است که، بنظر می رسد، تنها در صورت تغییر و تحولات درون اجزائی ـ وابتدا با کنارگذاشتن دولت ویا افراد مخاصمه جو ازارگانهای اجراعی و دیپلماسی حکومتی، و سپس اصلاحات دینی بواسطه ی خودآگاهی تاریخی و دگردیسی ـ موفق به جلوگیری از رودرویی خونبارطرفین خواهد شد.

ناصر پسانیده 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست