یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

زنی به نام ندا


پرویز زاهدی


• دختر!
زود آمدی به این تاریک گاه
هنوز وقت داشتی
عقربه را به سر انگشت می‏خواستی ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲٣ فروردين ۱٣۹۱ -  ۱۱ آوريل ۲۰۱۲


 
 طالع زنی است جوان
بر می شود
به چشم می نشیند
این رگه ی نور که دهان او را سرخ کرده است
آب گینه و عسل موم
واقعه سکوت بود
دور را به حلقه ی روشن این مردمک های زلال
باز می نمود.
مانده بود تا سی سالگی را جشن بگیرد
به خیابان آمده بود تا گلی ارمغان ببرد
زمزمه ی گوارای چشمه ای را که :
موسیقی گرم وطنش بود
مردم وطنش بود
دختر!
زود آمدی به این تاریک گاه
هنوز وقت داشتی
عقربه را به سر انگشت می خواستی
ساعت دیدار را
پرنده ی بیدار را
گیاه از قضا به فریاد بالیده بود.
نازکا ترنمی که کودکی تو بود
به دامن مادر
آستانه ی در
کوچه
خیابان
شهر
و
بیدادگاه
دهان تو به تبسم می شکفت
وقتی سکوت می شکست
و همگنان با تو هماواز می شدند.
درس ومشق تو سرود بود
سکوت و سرود وتبسم
این چرخه را نگاه کن
تب وتمنای بازی را
رقص را
خواب طلای گیسوی شیرین را.
قد می کشید
افق را یک لمحه پاک می کرد از لکه های
سیاه
مادر تو بود
به نام ترا صدا زد
دهان به دهان
از تو تا خیابان
پروانه ها پر می گرفتندو چتر می زدند
عالم نظاره گر تو
شراره ی نفس تو
صدا به صدا پیوست
سکوت چون کپه های صدف
باز شد
غنج زد
در خوشاب را
در میان گذاشت
سی ساله عمر داشت این سکوت
در قامت روان تو
قالب گرفت
به خون نشست
دختر جوان !
ترانه ی مردم ایران
ستاره طناز
سرشب آمدی
ماه تابناک
نیمه شب بودی
انگشتری آبی
به وقت دمیدن خورشید پا به راه
آشیانه تو خاک نیست ندا
بر خیز
همراه شو
با صف بلند خیابان گرمگاه



                                                         پرویز زاهدی



اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست