یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

بررسی مشکلات پیشمرگه ها در احزاب شرق کردستان


سوسن محمدخانی غیاثوند


• زاهد حنبلی برای معرفی عاملین بوجود آمدن مشکلات عدیده برای پیشمرگه ها، نقش اول را به جمهوری اسلامی می دهد و می گوید بودن احزاب در کمپها و پیوستن پیشمرگه ها به آن به دلیل نبود آزادی فعالیت سیاسی در ایران و شرق کردستان می باشد و هزینه های گزافی باید بابت این قبیل فعالیتها در ایران پرداخت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲٣ فروردين ۱٣۹۱ -  ۱۱ آوريل ۲۰۱۲


احزاب کردی به همراه نیروهای پیشمرگه خود تحت فشار جمهوری اسلامی از سال ۶۲ به تدریج مناطق آزاد شده در ایران را از دست دادند و در خاک کردستان عراق مستقر گردیدند. این عقب نشینی احزاب کردی و پیشمرگه های شان از خاک کردستان ایران و استقرار آنها در خاک کردستان عراق چیزی نزدیک به یک دهه به طول انجامید. زندگی پیشمرگه ها در کمپ احزاب و اقلیم کردستان با مشکلات عدیده ای مواجه گردید. از دیگر سو ترور پیشمرگه ها توسط جمهوری اسلامی و در خاک کردستان عراق خصوصاً در دهه های شصت و هفتاد، امنیت این نیروها را با تهدید جدی مواجه کرد. تهدیدی که البته همچنان سایه ی شوم خود را بر زندگی پیشمرگه ها افکنده است.
زاهد حنبلی (کردی)، فعال سیاسی کرد طی مصاحبه ای ضمن اشاره به ساختار مارکسیست _ لنینیست احزابِ عمده مورد نظر در این بحث، سانترالیسم را رقم زننده ی عمده مشکلات پیشمرگه ها دانست و گفت: کنش و رفتارهای نادمکراتیک احزاب که منجر به انشعاب های پی در پی آنها در طول مدت کمپ نشینی هم گردیده بخش اعظم قربانیانش را پیشمرگه ها تشکیل می دهند.
حنبلی همچنین اظهارداشت: مشکلات اقتصادی شدید پیشمرگه ها و زد وبندهای نادمکراتیک و حاشیههای ناسالم اخلاقی کمپ و اردوگاه، چهرهها را خستهتر، امید را کمتر و شادابی خاصتاً در نسل جوان را کمتر کرده است. در موارد بسیاری نیز به رفتارهای متاسفانه تراژیکی همچون خودکشی منجر شده و قربانیان زیادی هم این موضوع داشته است.
وی با اشاره به وجود نهادهای امنیتی در برخی احزاب شرق کردستان گفت: بودن نهادهای امنیتی در بعضی از این احزاب که رویکردی بیشتر درون سازمانی دارند بارها سبب نقض فاحش حقوق انسانی پیشمرگه ها شده طوری که در جریان جناح بندیهای سیاسی و انشعابات آنها در موارد کثیری موقعیت و حتی شان انسانی پیشمرگه ها را هدف قرار داده است.
زاهد حنبلی با اعلام اینکه «پیشمرگه ها در خصوص زندگی خانوادگی، سرنوشت فرزندان خود، معیشت و نحوه زندگی به هیچ وجه در موقعیت برابر و مشابه با رهبران و افراد کادر رهبری نیستند»، افزود: محیط زندگی پیشمرگه ها نیز یکی دیگر از مولدهای مشکلات روزافزون برای آنها می باشد. پیشمرگه ها در کمپهای گوناگونی در اقلیم کردستان و تحت سیطره رهبری احزاب سیاسی خود می باشند. بدنه اصلی و تقریبا ثابت این تشکیلات بیشتر افراد متاهل و مخصوصا پیشکسوتها می باشند. خانوادههای فراوانی در آنجا اسکان داده شدهاند. زنها که یا خود پیشمرگه هستند یا همسر پیشمرگه ها، قربانیان اصلی چنین فضایی هستند. فضای کوچک کمپ و اجبار ضمنی زندگانی آنجا و نبود استانداردهای زندگی و تحلیل رفتن نسبی اخلاقیات، این بخش بزرگ اردوگاهها را دستخوش هزینهها و مشکلات روحی و روانی عدیده ای کرده است حتی در مواردی خودکشی و خود سوزی هم دیده شده است. کودکان اما دیگر قربانیان در کمپ و اردوگاهها می باشند. کودکانِ آنجا یعنی فرزندان پیشمرگه ها که موضوع بحثم هست در نبود امنیت روانی و کمبود امکانات تفریحی و موقعیتهای برابر، عمده بار مشکلات را به دوش می کشند.
این فعال سیاسی کرد برای معرفی عاملین بوجود آمدن مشکلات عدیده برای پیشمرگه ها، نقش اول را به جمهوری اسلامی داد و گفت: بودن احزاب در کمپها و پیوستن پیشمرگه ها به آن به دلیل نبود آزادی فعالیت سیاسی در ایران و شرق کردستان می باشد و هزینههای گزافی که باید بابت این قبیل فعالیتها در ایران پرداخت. سالیان دراز جنگ و خون ریزی در کردستان و شمار زیاد تلفات جانی و آوارگی، زندان، اعدام، شکنجه و منع هر گونه فعالیتی برای فعالین کرد و ستم فاحش ملی و صنفی و دیگر موارد از اهم مواردی است که می توانم بدان اشاره کنم و جمهوری اسلامی را عامل اصلی به وجود آورنده ی این وضعیت معرفی کنم.
حنبلی اما سهم احزاب، اقلیم کردستان، سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری را در به وجود آمدن چنین شرایطی برای پیشمرگه ها نادیده نگرفت و اظهار داشت: در عین اعتراف به وضعیت موجود و درندگی جمهوری اسلامی، مسائل مربوط به احزاب و کمپها و انسانهای درون آن چه بعنوان پیشمرگه و غیر پیشمرگه نباید موجه باشند و کم کاری و نبود اراده جدی برای تغییر این وضعیت حاد را باید به گردن احزاب، اقلیم کردستان، سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری گذاشت.
جهت بررسی وضعیت و مشکلات پیشمرگه ها به یک نفر از اعضای کمیته مرکزی سه حزب کردی پیغام ارسال کردم اما متاسفانه هیچ کدام از این سه دوست بزرگوار حاضر به پاسخگویی نشدند.
زاهد حنبلی، فعال سیاسی کرد موافقت کردند که به سوالاتم در خصوص وضعیت و مشکلات پیشمرگه ها بدون هیچ ملاحظه ای پاسخ دهند.
گفتنی است؛ زاهد حنبلی، فعال سیاسی کرد در سال ۱٣٨٣ به حزب دمکرات کردستان ایران پیوست. وی در بخش رسانه این حزب و عمدتاً در تلویزیون آن مشغول به فعالیت بوده است. حنبلی در جریان بروز تنش و اختلافات در حزب دمکرات کردستان ایران با جمعی از جوانان این حزب همراه "جریان رفرمیستی حزب دمکرات" بود و پس از انشعاب سال ٨٥ در این حزب نیز به همراه گروه فوق و به نام رسمی «فراکسیون رفرمیستی» به بخش منشعب آن تحت عنوان حزب دمکرات کردستان (حدک) پیوست. این فعال سیاسی کرد بعد از کنگره ١٤ حزب دمکرات کردستان در فروردین ١٣٨٨ و پس از ٥ سال پیشمرگه بودن با قطع امید از رفرم و اصلاحات در حزب، این تشکیلات را ترک کرد. وی هم اکنون در شهر سلیمانیه، دومین شهر بزرگ اقلیم کردستان مقیم است و به همراه فعالین سیاسی شرق کرستان بارها اقدام به برگزاری تجمعات و آکسیونها سیاسی و مدنی در واکنش به اعدام زندانیان سیاسی کرد و دیگر موارد نقض حقوق بشر از سوی جمهوری اسلامی و یا نقض حقوق کردها در دیگر بخشهای کردستان کرده است.
مصاحبه ام را با زاهد حنبلی (کردی)، فعال سیاسی کرد می توانید در ذیل بخوانید:



وجوه پرداختی به پیشمرگه ها چیزی پایین تر از یک پنجم حقوق یک کارمند عادی در ایران یا اقلیم کردستان است

آقای حنبلی لطفاً در خصوص عمده مشکلات پیشمرگه ها داخل اقلیم کردستان به طور کامل توضیح بفرمایید؟


بحث در مورد پیشمرگه ها و مشکلاتشان را باید در دو موقعیت متفاوت از هم بررسی کرد:
١: وقتی که اشخاص به عنوان رسمی پیشمرگه در احزاب کردی مستقر در اقلیم کردستان و عموماً کمپ هایی که حکومت اقلیم در اختیار آنها قرار داده است، زندگی می کنند.
٢: وقتی که همین افراد (نه به عنوان پیشمرگه بلکه تحت عنوان تشکیلات علنی همان حزب یا مستقل از احزاب) خارج از احزاب و کمپها در اقلیم کردستان زندگی می کنند.
پیشمرگه جدا از تعاریف حماسی، رمانتیک و بعضاً سیاسی آن، به فردی اطلاق می شود که به عنوان نیروی تمام وقت و کاملا در اختیار احزاب کردی عموماً حاضر در خاک اقلیم کردستان می باشد. در این صورت پیشمرگه ها در احزاب شرق کردستان که مورد بحث هستند به افرادی گفته می شود که تمام وقت در اختیار حزب متبوعشان هستند و کمتر تحت این عنوان بیرون از حزب با مردم و محیط اقلیم و دولت آن در تماس هستند. در این حالت برای بررسی مشکلات این قشر باید قضیه را کاملا درون سازمانی نگاه کرد.
پیشمرگه ها که عموما داوطلبانه به عضویت این احزاب درآمدهاند بعد از طی مراحل مقدماتی پذیرش و آموزششان به عنوان رسمی پیشمرگه در این احزاب شروع به فعالیت می کنند و در بخشهای نظامی، فرهنگی و سیاسی و غیره شروع به فعالیت می کنند. البته همگی این افراد پس از اتمام دوره آموزشی «سیاسی _ نظامی» توسط این احزاب مسلح خواهند شد. احزاب کمپ نشین و راکد اما از لحاظ نظامی، صراحتا فعالیتهای نظامی خود را کنار نگذاشتهاند و هر از چند گاهی تیمهای پیشمرگ به داخل اعزام شده و تلفات جانی بسیاری هم به خود دیده است.
بحث در مورد پیشمرگه ها در داخل سازمان و حزب چند بعدی می باشد: از یک طرف بخشی از مشکلات این قشر در ارتباط با ساختار، نوع سیستم حزب یا سازمان، ارگان و نهادهای گوناگون آن می باشد. بخشی دیگر اما در توصیف و دید نوستالژیک به این قشر باید دید و بعد دیگر آن مربوط به محیط زندگی آنان در کمپ و الی آخر ... است.
ساختار احزاب عمده مورد نظر ما مارکسیست _ لنینیست می باشد. سانترالیزم که بعضاً پسوند دمکراتیک هم دارد به گمانم عمده مشکلات پیشمرگه ها را رقم می زند. در داخل کمپ های مختلف این احزاب یدک کشیدن نام پڕ حماسه پیشمرگه که یادآور انقلابی بودن و میهن پرستی و از خود گذشتگی و صد البته جنگجو بودن و درحالت مبارزه می باشد و کنتاکت با این ساختار خشن و عمودی همانا منجر به تشکیل اقلیتی محض و کمتر متغییر در سر هرم گردیده و پایین هرم هم مشمول این افراد خواهد شد. کنش و رفتارهای نادمکراتیک احزاب که منجر به انشعاب های پی در پی آنها در طول مدت کمپ نشینی هم گردیده بخش اعظم قربانیانش را پیشمرگه ها تشکیل می دهند.
بودن نهادهای امنیتی در بعضی از این احزاب که رویکردی بیشتر درون سازمانی دارند بارها سبب نقض فاحش حقوق انسانی پیشمرگه ها شده طوری که در جریان جناح بندیهای سیاسی و انشعابات آنها در موارد کثیری موقعیت و حتی شان انسانی پیشمرگه ها را هدف قرار داده است.
پیشمرگه ها از هر رده سنی و در موقعیت های جداگانه (متاهل و مجرد) در این کمپ ها زندگی می کنند. افراد متاهل که با فقر شدید اقتصادی هم دست و پنجه نرم می کنند در خصوص زندگی خانوادگی، سرنوشت فرزندان خود، معیشت و نحوه زندگی به هیچ وجه در موقعیت برابر و مشابه با رهبران و افراد کادر رهبری نیستند.
آموزش کلاسیک و نحوه کادر سازی این احزاب به شکلی می باشد که فرصت برابر رشد را از پیشمرگه ها گرفته و مسائلی دیگر همچون عاطفه، خویشاوندی، همشهری و دیگر شکافهای موجود در به دست آوردن فرصتهای برابر برای رشد، داشتن امنیت و موقعیت توسط این افراد دخیل می باشد.
دید نوستالۆژیک به پیشمرگ و خاطرات جانفشانی و مبارزات و قهرمانی آنان در نزد مردم به نوعی در هویت فعلی این قشر که در داخل کمپها زندگی می کنند نیز پر رنگ هست. همان دیدی که این احزاب از هر طریق ممکن (از طریق رسانه و تبلیغات و تشکیلات علنی و مخفی) سعی بر تقویت آن می کنند، یکی دیگر از مشکلات بزرگ پیشمرگه ها می باشد. راکد بودن این "قهرمان" و "ناجی"ها در داخل کمپ و اردوگاهها و آپدیت شدن هر روزه از نیروی جوان و ریزش آن نیز متقابلاً نوعی بار روانی کاملاً منفی و خسته کنندهای پیدا کرده است. تبلیغات و عصبیت موجود سازمانی و انتظارات مردم و انرژی نیروی جوان و خاطرات تراژیک پیشمرگه های مسن تر به نوعی هم "توهم" مبارز بودن به آن معنای تودهای و بیشتر به شکل دهه های جنگ را بیشتر کرده که متعاقبا به نوعی افسردگی مفرط منجر خواهد شد. مشکلات اقتصادی شدید پیشمرگها و زد و بندهای نادمکراتیک و حاشیههای ناسالم اخلاقی کمپ و اردوگاه، چهرهها را خستهتر، امید را کمتر و شادابی خاصتاً در نسل جوان را کمتر کرده است. در موارد بسیاری نیز به رفتارهای متاسفانه تراژیکی همچون خودکشی منجر شده و قربانیان زیادی هم این موضوع داشته است.
محیط زندگی پیشمرگه ها نیز یکی دیگر از مولدهای مشکلات روزافزون برای آنها می باشد. پیشمرگه ها در کمپهای گوناگونی در اقلیم کردستان و تحت سیطره رهبری احزاب سیاسی خود می باشند. بدنه اصلی و تقریبا ثابت این تشکیلات بیشتر افراد متاهل و مخصوصا پیشکسوتها می باشند. خانوادههای فراوانی در آنجا اسکان داده شدهاند. زنها که یا خود پیشمرگ هستند یا همسر پیشمرگه ها، قربانیان اصلی چنین فضایی هستند. فضای کوچک کمپ و اجبار ضمنی زندگانی آنجا و نبود استانداردهای زندگی و تحلیل رفتن نسبی اخلاقیات، این بخش بزرگ اردوگاهها را دستخوش هزینهها و مشکلات روحی و روانی عدیده ای کرده است حتی در مواردی خودکشی و خود سوزی هم دیده شده است. کودکان اما دیگر قربانیان در کمپ و اردوگاهها می باشند. کودکانِ آنجا یعنی فرزندان پیشمرگها که موضوع بحثم هست در نبود امنیت روانی و کمبود امکانات تفریحی و موقعیتهای برابر، عمده بار مشکلات را به دوش می کشند.
پیشمرگه های مجرد و عموماً جوان نیز در چنین فضایی بخش دیگری از بار مشکلات را در درون کمپ احزاب بر دوش دارند. افسردگی و «موقعیت و موفقیت» فردی کاملاً تحلیل رفته، علاوه بر کنتاکتهای نسلی، کاهش شدید میزان امید به آینده بهتر، درگیر شدن با محیط پیرامون و فضای اردوگاه و در کل روزهای تکراری و زندگی یکنواخت همزمان با تبلیغات و تقویت نوستالوژیک مبارزات پیشین به نحوی تأثیرات بسیار مخربی از لحاظ روحی به این دست پیشمرگه ها وارد آورده و متأسفانه در بسیاری موارد هزینههای جبران ناپذیری هم متحمل شدهاند.
دور بودن از اعضای خانواده و مشکلات تماس، رفت و آمد و کنترل و تعقیب و بعضا تحقیر خانوادههای پیشمرگه ها در ایران و توسط نهادهای امنیتی از دیگر دغدغه ها و مشکلات آنان می باشد.
تفریحات سالم، تغذیه مناسب و دیگر امکاناتِ آسایشی و رفاهی بسیار کم است. مشکلات اقتصادی نیز گریبانگیر اکثریت آنان می باشد.
.......
بخش دوم : وقتی که همین افراد (نه به عنوان پیشمرگه بلکه تحت عنوان تشکیلات علنی یا مستقل از احزاب) خارج از احزاب و کمپها در اقلیم کردستان زندگی می کنند.
پیشمرگه ها به هر دلیلی اگر از حزب متبوع خود بیرون آمده چه بخواهند به عنوان تشکیلات علنی، عضو یا هوادار آن حزب در بیرون از سازمان باشند یا بخواهند مستقل از آن حزب به زندگی و فعالیت سیاسی خود ادامه بدهند یا به زندگی سابق و عادی خود برگردند، دیگر عنوان پیشمرگه به آنها اطلاق نخواهد شد. این افراد گرچه آزادانه می توانند از عضویت تمام وقت یا دائمی حزبها انصراف دهند اما این به مثابه حل مشکلات نیست بلکه به نوعی آغاز مشکلاتی بیشتر می باشد. آنان درصورت انصراف از هر گونه فعالیت علنی سیاسی و به دلایل نوعاً شخصی به ایران بازمی گردند که در این صورت بارها با مشکلات عمده همچون زندان، تعقیب و کنترل نهادهای امنیتی و حاکمیت جمهوری اسلامی می باشند و حتی در میان مردم نیز به نوعی به فردی خسته از مبارزه، کم کار و حتی عنوانهای بدتر و سوء اعتماد هم متهم می شوند.
یا به عنوان پناهنده راهی اروپا می شوند و علاوه بر هزینهها که بعضاً هزینه جانی هم در پی دارد، مشکلات آنجا هم کمتر از قبل نیست. اما راه سومی که به نوعی اجبار نیز در آن دخیل هست ماندن در جنوب کردستان و تحت لوای حکومت اقلیم کردستان می باشد. بیشتر پیشمرگه ها در صورت تمایل به بیرون آمدن از حزب این گزینه را انتخاب می کنند. نبود امکانات و پول و عدم همکاری ارگانهای سازمان ملل برای رفتن به کشوری بهتر و نیز مشکلات امنیتی بازگشت به ایران و تمایل به ادامه فعالیت سیاسی البته از دلایل ماندن (بیشتر موقت) در اقلیم کردستان می باشد.
در اقلیم کردستان دیگر خبری از مشکلات در حزب سابق که به نوعی مسئولیت جانی ومعنوی پیشمرگه را بر عهده داشت، نیست اما این بار در کشور امنیتی همچون عراق و به تبع آن اقلیم کردستان هست که مشکلات از جنسی دیگر به سراغ این قشر می آیند.
در اقلیم کردستان هنوز قوانین مربوط به پناهنده و پناهجو، منطبق با قوانین بین المللی آنچنان که باید به اجرا درنیامده است. ارگانهای سازمان ملل علیرغم دایر کردن دفاتر خود در اربیل و سلیمانیه صلاحیت کاری چندانی نداشته و عملا از رسیدگی به وضع پناهجویان که اغلب هم پیشمرگه هستند سرباز زده و تنها به برگهای برای عبور و مرور آنها در داخل خاک اقلیم بسنده کرده که این هم از نظر مقامات امنیتی اقلیم چندان هم معتبر نمی باشد.
تنها لطف حکومت اقلیم کردستان در حق این فعالین (که علاوه بر پیشمرگه های سابق شامل فعالین سیاسی و اجتماعی دیگری هم می شود که سابقه پیشمرگه بودن را هم ندارند)، صدور اقامت موقت سیاسی (و در بعضی موارد مجوز کار) برای امکان اسکان آنها در شهرها و اجازه کارکردن می باشد که خود این امر نیز بعد از طی مراحل سخت و طولانی امنیتی و جالبتر از همه گرفتن ضمانت امنیتی از حزب قبلی می باشد که این افراد در آن عضو بوده اند و حالا به هر دلیل حاضر به ادامه همکاری با حزب سابق نیستند. همان حزبی که فرد به هر عنوانی دیگر از آن خارج شده است. همین اقدام حکومت اقلیم به معنای سلب استقلال از افراد مورد نظر می باشد که البته در مواردی هم این فعالین با بی مهری احزاب نسبت به خود مواجه شده اند. کارت اقامت هر چند وقت یک بار و با تجدید کفالت و ضمانت یکی از احزاب شرق کرستان تمدید خواهد شد. تبعیض در صدور این کارت اقامت موقت در مورد افراد مرتبط با پ ک ک و پژاک در مقابل دیگر احزاب شرق کردستان و سختگیریهای بیشتر به نسبت اعضای پیشین آنها از دیگر مشکلات بارز در این بین هست.
حقوق این گونه افراد به هیچ وجه به مثابه یک پناهنده یا پناهجو از طرف حکومت اقلیم یا حتی ارگانهای سازمان ملل به رسمیت شناخته نشده و کمتر نهاد بین المللی حقوق بشری هم به این مسئله واکنش نشان دادهاست.
از دیگر مشکلات این گروه از فعالین باید به نفوذ امنیتی و سیاسی ایران در کل عراق و به تبع آن در اقلیم کردستان اشاره کرد. سابقه ترورپیشمرگه و کادرها و حتی فعالین بیرون از مجموعه احزاب در دهههای شصت و هفتاد شمسی توسط دستگاه اطلاعاتی و امنیتی ایران همچون واقعیتی تراژیک هنوز هم بر فضای اقلیم کردستان سایه افکنده و امکان تکرار آن چون تهدیدی همیشه وجود دارد و حس می شود. شاید همین میزان حضور امنیتی و سیاسی ایران باشد که در موارد بسیار زیادی حق هر گونه آکسیون سیاسی رسمی در داخل شهرهای اقلیم از این دسته از فعالین سیاسی گرفته می شود. آخرین و بارزترین نمونه آن کنسل کردن مراسم گرامیداشت یاد ماموستا فرزاد کمانگر و یارانش بود که علیرغم مجوز استانداری سلیمانیه در بدو شروع مراسم در ١٩ اردیبهشت پارسال از سوی نیروهای امنیتی اقلیم کرستان از اجرای آن در سالن سربسته هم جلوگیری به عمل آمد. این نبود امنیت و آزادی عمل و سابقه هولناک حضور ایران از دیگر دغدغهها و مشکلات این گروه می باشد.
از لحاظ حقوق شهروندی و برخورداری از دیگر امکانات نیز این قشر کاملا محروم بوده و هیچگونه ساپرت سیاسی و مالی و معیشتی نخواهند شد و جایگاهی همیشه امنیتی دارند. اضافه کردن مشکلات کاریابی و اقتصادی و البته یافتن منزل (که سخت ترین بخش زندگی در اقلیم هست) به فهرست مشکلات حضور این فعالین سیاسی در اقلیم کردستان باید اضافه کرد. کافیست میزان خطراتی که امنیت روانی و جانی این افراد را تهدید می کند، درک کرد تا متوجه شد که همچون سابق (زمانی که فرد پیشمرگ بود)، امید و موقعیتی بهتر را نمی توان در این شرایط و برای این دسته از فعالین سیاسی متصور شد. در نهایت نیز نا امیدی، افسردگی و لطمات روحی و حتی جانی هم به همراه دارد.


به صورت کلی به مشکلات پیشمرگه ها اشاره کردید اما می خواهم قدری ریزتر به این مشکلات نگاه کنیم. لطفاً بفرمایید پیشمرگه ها به محض عضویت در احزاب از چه آموزشهایی برخوردار می شوند؟ آیا این آموزشها تداوم دارد یا به صورت مقطعی و موقتی است؟

علاوه بر دوره آموزشی اولیه که اجباریست و شامل دو بخش آموزشهای سیاسی – نظامی می باشد و بعد از طی این دوره است که فرد بعنوان پیشمرگه در حزب شروع به فعالیت می کند باید به دورههای کادر سازی که در مراتب بعدی و هر چند سال یک بار است، اشاره کرد که تقریبا حالت اجباری دارد (البته بعضی از احزاب این دوره را ندارند). دورههای فرهنگی و آموزشی دیگری هم وجود دارد که ازطریق ارگانهایی همچون آموزش و یا ارگانهای صنفی چون زنان و جوانان برگزار می شود و سطح کیفی آنچنانی هم ندارد و به نوعی بسته به شرایط یکنواخت کمپ ها بیشتر کسل کننده شدهاند و استقبال آنچنانی از آنها به عمل نمی آید.


برنامه روزانه یک پیشمرگه درون حزب پس از عضویت و طی دوران آموزش چیست؟

بنابر نوع سازماندهی افراد پیشمرگه، نوع برنامه روزانه آنها هم فرق دارد. علاوه بر نگهبانی از کمپ و ارگانهای زیربط که عموما وظیفهای همگانی می باشد، ارگانهایی وجود دارد که کار آنها صرفا نگهبانی و محافظت از کمپ و اردوگاهها و نیز کادر رهبری و محل اقامت کادر رهبری می باشد. همچنین ارگانهای دیگری نیز وجود دارد که کارهای فرهنگی و رسانهای و در کل کارهای روزانه احزاب را به پیش می برند و پیشمرگه ها نیروی اجرایی آنها می باشند. برنامه همگانی تری از قبیل ورزش یا کارهای فرهنگی و غیره به آن معنا وجود ندارد و اگر هم باشد به علت تکرار و یکنواخت بودن کمپها عملا کسل کننده بوده و دوام نمی آورد.


پیشمرگه ها اوقات فراغت خودشان را چگونه می گذرانند؟

علاوه بر کارها و وظایف روزانه، برنامه مدونی از سوی احزاب برای پر کردن اوقات فراغت پیشمرگه ها عملا وجود ندارد و امکانات تفریحی و آموزشی و سفر و غیره به دلیل وضعیت کسل کننده اردوگاه و عدم حمایت حزب و مشکلات مالی در میان نمی باشد. مطالعه و ورزش و غیره نیز بعد از مدتی جدیت خود را از دست داده و عمده بار روانی و خستگی و افسردگی افراد هم بیشتر از این طریق روی می دهد.


آیا پیشمرگه ها امکان ادامه تحصیل در اقلیم کردستان را دارند؟ فرزندان پیشمرگه ها چطور؟

تا قبل از سالهای ٢٠٠٥ و ٢٠٠٦ کمتر پیشمرگهای می توانست همزمان عنوان پیشمرگه را دارا باشد و در اقلیم کردستان حق تحصیل داشته باشد و از طریق حزبش نیزساپورت شود. چه بسا آئیین نامههایی بودند که افراد را از این حق نهی می کردند ومشاهده هم شده که احزاب در این راستا کارشکنی هم کردهاند و مشکل زا بودهاند. اما بعد از این تاریخ و در پی اعتراض عموم پیشمرگهها این حق نسبتا به رسمیت شناخته شده و البته کماکان فراگیر نیست و فرد پیشمرگه بیشتر با بضاعت مالی خود باید به تحصیل ادامه بدهد و مشکلات بسیاری از جمله مشکلات مالی و وظایف پیشمرگه بودن به عنوان مانع بر سر راه وی می باشد.
البته فرزندان آنها امکانات تمام و کامل تحصیل را در اختیار دارند و احزاب هم در این راه خوب عمل کرده و تسهیلات کم اما نسبتا خوبی در اختیار آنها قرار دادهاند. لازم به یادآوریست که این احزاب مدارس ویژه خود را دارا می باشند و در مراحل اولیه تحصیل افراد بی سواد یا کم سواد از همان اول به این امر اهتمام داشته اند ولی در مراحل تحصیلات عالی پیشمرگه ها کم کار بودهاند.


میزان دستمزد پیشمرگه های مجرد و متاهل متفاوت است. حداکثر دستمزدی که پیشمرگه های مجرد و متاهل می گیرند چقدر است؟ و غیر از این دستمزد از سوی حزب چه امکانات دیگری در اختیار پیشمرگه ها قرار می گیرد؟

اصلی به عنوان دستمزد در احزاب کردی تعریف نشده است و بیشتر از آن به عنوان یارانه یا کمک خرج اسم برده می شود و وجوهی بسیار کم می باشد. البته افراد بسته به موقعیت فرد متاهل فرق اندکی با هم دارند اما ناچیز می باشد. این وجوه چیزی پایینتر از یک پنجم حقوق یک کارمند عادی در ایران یا اقلیم کردستان می باشد. تأمین محل اقامت (خوابگاه یا منزل) و تغذیه و خوراک برای افراد مجرد و تأمین حداقلی همین میزان هم برای خانوادهها و بودن بیمارستان نسبتا مجهز(که اقلیم کردستان در اختیار آنها گذاشته) و کمک خرجی بهداشتی و غیره را می شود بعنوان امکانات حزبی نامبرد که در بسیاری از موارد کفایت نخواهد کرد و تنها به عنوان امکانات اولیه زندگی حتی متوسط به پایین باید ذکر شوند.


زنان و بچه های داخل کمپ احزاب از چه امکانات آموزشی و تفریحی برخوردار می شوند؟

هم زنان و هم کودکان و البته جوانها هم در بیشتر این احزاب ارگانهای مخصوص به خود را دارند که زیر مجموعه حزبها می باشند و حزب آنها را تأمین کرده وبیشتر رویکردی آموزشی دارند. مجله و فصلنامههای ویژه خود را نیز دارا هستند. البته این ارگانها در زمانی که احزاب هنوز در مناطق زیر سلطه خود در شرق کردستان بودند به دلیل محرومیت و کم سوادی و نبود آگاهی مردم بسیار کارا و (مثمر ثمر )بوده و در زمان فعلی و در شرایط اردوگاهها، آنها نیز به نوعی منفعل شدهاند و بیشتر به سیمای پلورال و مترقی احزاب کمک می کنند تا اینکه جوابگوی نیازهای صنفی این گروهها باشند. سرنوشت زنان و کودکان کاملاً به سرنوشت احزاب و پیشمرگهها گره خورده و آنها نیز فاقد امکانات تفریحی و آموزشی سالم و پایدار می باشند.


درمورد همه ی احزاب نمی دانم اما دیدم حزبی را که اعضای کمیته مرکزی اش در داخل شهر زندگی می کردند اما پیشمرگه هایش در کمپ. آیا فکر نمی کنید اگر حزب این امکان را دارد که اعضای کمیته مرکزی را در شهر اسکان بدهد خب بهتر است خانه هایی را هم برای پیشمرگه ها تهیه کند و آنها را هم به شهر انتقال بدهد؟

به نسبت در همه احزاب شاید چنین وضعیتی موجود نباشد و آنهایی که اقلیم کردستان در شهرکهای نزدیک به شهرهای بزرگ خود تعدادی مسکن در اختیار آنها گذاشته شامل همه نمی شود. البته به نوعی موسسههای خیریه و اقلیم کردستان در داخل اردوگاهها نیز میزان بسیار کم و حتی ناچیزی مسکن در اختیار آنها نهاده است. ولی اینکه به عنوان تبعیض این دست مسکنها در اختیار کادر رهبری می باشد کاملا درست است. حتی داخل کمپها نیز به آسانی می شود منزل کادر رهبری و سایر پیشمرگهها را از هم تشخیص داد. و مشکل منزل و امکانات آن از دیگر موارد مشکلات پیشمرگهها می باشد.


مسئله دیگر، وجود اسلحه در محل زندگی زنان و کودکان است. یعنی داخل همان اتاقی که بچه در حال بازی کردن و زن هم مشغول کارهای روزمره خودش است. خب احزاب شرایط خاصی دارند و مجبورند که اسلحه داشته باشند. تا جایی که اطلاع دارم در برخی از احزاب از این اسلحه ها توسط زنان و حتی یک مورد پسری ۱۶ ساله گزارش شده که برای خودکشی استفاده کرده اند. چندماه قبل هم مسئله قتل یلدا بود که توسط همسرش اتفاق افتاد. فکر نمی کنید بهتر است احزاب این اسلحه ها را از محل زندگی زنان و کودکان دور و در مکان دیگری نگهداری کنند و تنها در زمان نگهبانی از آنها استفاده شود؟

من فکر نمیکنم شرایط خاصی برای نگهداری و حتی جبر برای داشتن اسلحه از سوی احزاب موجود باشد. آنها کاملا از سوی حکومت اقلیم محافظت می شوند و با بهبود شرایط امنیتی بعد از ٢٠٠٥ به بعد الزامی به داشتن اسلحه از سوی احزاب وجود ندارد. اما کماکان احزاب مبارزات مسلحانه را کنار نگذاشته و بنابر سیاست رسمی خود "مبارزات مسلحانه را فعلاً و موقتاً معلق کردهاند" و حتی اگر به رسانههایی همچون تلویزیون و رادیو و روزنامههای آنها هم توجه کنید این بعد روانی مبارزاتی همچنان به حالت خود ادامه دارد و حتی نوستالژیک هم به تقویت آن کمک می کنند. پس اسلحه هم ذهنی و هم واقعی در محیط زیست و خانه و ارگانهای پیشمرگهها وجود دارد و کودکان و زنان نیز همیشه با آن در تماس می باشند و متاسفانه به نوعی به ترویج خشونت دامن زده و موارد زیادی از بکارگیری اسلحه توسط زنان غیر نظامی، کودکان و نوجوانان داخل کمپها وجود دارد و چه بسا وجود هم خواهد داشت.


شایعاتی هست مبنی بر اینکه برخی احزاب با سفارتخانه ی بعضی کشورها در اقلیم کردستان صحبت کرده اند تا به پیشمرگه های آن احزاب پناهندگی ندهند؟ فکر نمی کنید وقتی یک پیشمرگه حالا به هر دلیل نخواهد به همکاری اش با حزب ادامه بدهد باید بتواند از امکان رفتن به اروپا از راههای ساده استفاده کند و حزب حق ندارد تحت هیچ شرایطی پیشمرگه را به زور در کمپ نگه دارد و یا این امکان را از پیشمرگه بگیرد؟

سند موثقی برای این ادعا که احزاب در این سالها با سفارت خانه ها برای عدم صدور ویزا و اقامت به پیشمرگه ها تماس داشتهاند شاید موجود نباشد. اما از سابقه قبلی احزاب می شود حدس زد که زیاد از این امتیاز و کمک سفارتخانهها -(که البته رسماً نخواستهاند به پیشمرگه و تحت این عنوان کمک کرده، بلکه راههای دیگری و تحت عناوین دیگری این کمکها و تماسها صورت گرفته)- دلخوشی نداشته باشند. قبلا و در اوایل دهه هفتاد شمسی به این طرف رسما از سوی احزاب برای پیشمرگه ها منع آمد و رفت به ارگانهای سازمان ملل و سفارتخانهها وجود داشته و حتی مرتکبین را اخراج یا تنبیه کردهاند. احزاب کلا در این راه هم مانع بودهاند و هم هیچ نوع کمکی برای نه تنها پیشمرگه ها بلکه افرادی که بیرون از حزب و سازمان آنها هم بودهاند نکردهاند.


حقوق زنان حالا یا به عنوان پیشمرگه و یا همسر پیشمرگه چقدر توسط مردان پیشمرگه رعایت می شود؟

علیرغم نوع سیاست و نگرش احزاب به زنان و حقوق آنها که کاملا منطبق با معیارهای بین المللی می باشد کم نیستند مواردی که حقوق زنان توسط خانوادههای آنها در احزاب پایمال شده و هنوز هم ریشههای سنت و نگاه تبعیض آمیز به زنان یافت می شود و در مواردی حتی خانوادههای آنها از ازدواج آزادانه دخترها هم جلوگیری به عمل آوردهاند. اما در هر حال احزاب خود را مدافع حقوق آنها دانسته و بسته به فضای فعلی زندگی آنها در کمپها مواردی هم از نادیده گرفتن حقوق زنان و دادرسی احزاب از این امر وجود دارد.


فرزندان پیشمرگه ها که در داخل اقلیم کردستان متولد می شوند مشکل شناسنامه دارند. گویا حکومت اقلیم کردستان برای این بچه ها شناسنامه صادر نمی کند. این بچه ها بدون شناسنامه چطور زندگی می کنند؟ و به خاطر نداشتن شناسنانه با چه مشکلاتی مواجه هستند؟

شرایط سخت و مغایر با قوانین بین الملل در اخذ شناسنامه برای کودکان متولد شده در اقلیم وجود دارد. اگر یکی از والدین (پدر یا مادر) شناسنامه داشته باشد در این صورت کودک آنها هم می تواند از این حق برخوردار باشد. در غیر این صورت کودک فاقد شناسنامه خواهد بود. این مشکل زمانی بیشتر نمایان می شود که فرد تحصیلات خود را به پایان رسانده و می خواهد در این کشور استخدام شود اما چون فاقد شناسنامه است به عنوان شهروند به رسمیت شناخته نشده و این حق اشتغال وفرصت برابر از او سلب خواهد شد. یا حتی در مواردی برای گرفتن بورسیه و در راستای طرح آماده سازی جوانان اقلیم برای اعزام نخبگان به کشورهای با سیستم آموزشی بهتر این حق شامل آنها نخواهد شد و به نوعی کودکانِ در تبعیدی هستند که حق شهروندی آنها در هر دو کشور نایده گرفته شده است.


گویا تعداد مردان پیشمرگه در کمپهای احزاب خیلی بیشتر از تعداد زنان است و به همین دلیل مردان زیادی در این احزاب فاقد همسر هستند و نمی توانند ازدواج کنند. قطعاً دختران کرد عراقی هم به سادگی حاضر نمی شوند با پیشمرگه احزاب شرق کردستان ازدواج و در چنین شرایطی زندگی کنند. وقتی پیشمرگه بالاجبار به تجرد تن می دهد آیا خود وی و نهایتاً حزب با مشکل مواجه نمی شود؟

نسبت بسیار نابرابر مرد و زن در همه کمپ ها نیزاز مسائل جدی و مورد بحث می باشد. نسبت آپدیت شده و رو به فزونی مرد و نسبت تقریبا ثابت زن در کمپ ها و اجبار نسبی به تجرد خود از واقعیتهای این کمپ ها می باشد. بالارفتن سطح زندگی در بغل دست کمپ ها یعنی در اقلیم کردستان به نوعی تغییر فرم قبلی هم می باشد که ازدواج و ادغام نسبی با پیرامون بود. تداوم این وضعیت به تجرد بیشتر و گنگ بودن آینده برای آنها و البته مسائل حاشیه ساز اخلاقی و نیز ناامیدی می انجامد. و البته در صورت امکان ازدواج هم نباید دشواریهای زندگی نوبنیاد را نادیده گرفت. مشکلات مسکن و هزینه ازدواج و تداوم زندگی با کمک مالی بسیار کم حزب به نوعی سخت و طاقت فرسا می باشد و در بسیاری ازموارد فرد پیشمرگه خارج از رسالت و پیشینه و نوع فعالیت سیاسی خود باید از راه کارگری و غیره زندگی خود را تأمین بنماید.


شما به «سابقه ترور پیشمرگه ها و کادرها و حتی فعالین بیرون از مجموعه احزاب در دهههای شصت و هفتاد شمسی توسط دستگاه اطلاعاتی و امنیتی ایران» اشاره کردید. درمورد نحوه ترورها می توانید توضیح بدهید که به چه شکل بود؟ چون آنطور که شنیدم این ترورها فقط در خارج از احزاب انجام نمی شد. جمهوری اسلامی افرادی را به اقلیم کردستان می فرستاد تا تحت نام پیشمرگه به عضویت احزاب در بیایند اما آنها در اصل ماموریت ترور اعضای حزب و رهبران آن را داشته اند و درمواردی هم متاسفانه موفق شده است؟ به عنوان نمونه استاد حسن شیوه سهڵی را در حزب دمکرات کردستان ایران می توانم نام ببرم که چشم و دستهایش را در یک طرح تروریستی جمهوری اسلامی و در داخل حزب از دست دادند.

جمهوری اسلامی ایران در مورد ترور مخالفان خود از جمله پیشمرگهها و رهبران احزاب کردی از هر موقعیتی استفاده کرده است. در داخل ایران برای از میان برداشتن فیزیکی مخالفان خود غیر از زندان و اعدام به نوعی به ترور افراد مرتبط با احزاب یا شاید پیشمرگه هایی دست زده که در حین سفر تشکیلاتی و غیر مسلح بودهاند. حتی با توسل به اتفاقات "عمدی" همچون تصادف و دیگر طرق، مخالفان خود را حذف کرده است. اما ترورهای برون مرزی در خارج از مرزهای ایران و مخصوصاً در اروپا نیز داشته است. جمهوری اسلامی، رهبران احزاب کردی مانند دکترقاسملو و دکتر شرفکندی و هیئتهای همراه آنها را در دو عملیات جداگانه در وین و میکونوس ترور کرد که تا حدی افکار عمومی کردستان و ایران و جهان هم از آنها اطلاع پیدا کرد و واکنش دستگاههای قضایی و دولتها را هم در پی داشت. اما ترور کادرها و پیشمرگه های کومله و حزب دمکرات و دیگر احزاب در شهرهای اقلیم کردستان در قالب ترورهای دسته جمعی و فردی آنچنان که باید واکنش نهادهای بین المللی را در پی نداشت. دهها تن از کادر و پیشمرگ این احزاب توسط سپاه پاسداران در وسط شهرهای اقلیم کردستان و با سوء استفاده از اوضاع آشفته امنیتی وقت اقلیم ترور شده اند و ‌همچنان هم نگرانی تکرار آن وجود دارد. اما بخش دیگر این ترورها در داخل خود احزاب و با استفاده از افراد و خبر چینها صورت گرفته است. از مسموم کردن پیشمرگهها که در چند مورد و گروهی اتفاق افتاد تا اقدام به ترور اشخاص و کادرها و سوء قصد به کادر رهبری. تا جائیکه حتی طرح منفجر ساختن کنگره فکر کنم ١٢ حزب دمکرات در اجرا بود که کشف شد و صورت نگرفت. تا همین الان هم نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی به فرستادن نیروهای خود به درون صفوف احزاب ادامه می دهند و به نوعی دیگر در جریان اختلافات داخلی این احزاب فرصت را غنیمت شمرده و در صدد تشدید تنش موجود و بهم زدن روحیه افراد داخل کمپ و نیز برنامه ترور و حذف فیزیکی آنان می باشند. تکرار سناریوی دهههای قبل و مسموم ساختن و حتی ترورهای فلهای پیشمرگه ها و فعالین بیرون از حزب توسط جمهوری اسلامی هیچ وقت دور از انتظار نبوده و نیست.


آیا آماری از این ترورها وجود دارد؟ آیا در این عملیاتهای تروریستی از میان زنان و کودکان هم کسی کشته شده است؟

آمار دقیق در این مورد را بنده در اختیار ندارم و شاید خود احزاب بتوانند در این مورد آمار درست را ارائه بدهند.


هر لحظه امکان بروز خطا و اشتباه توسط پیشمرگه ها وجود دارد. با پیشمرگه های خاطی به چه شکل برخورد می شود؟ چندبار اخباری را شنیدم درمورد بازداشت پیشمرگه ها توسط احزاب. آیا در کمپ احزاب واقعاً بازداشتگاه وجود دارد؟

بله بازداشتگاه وجود دارد. از آنها زمانی برای نگهداری افراد مرتبط با جمهوری اسلامی یا حتی اسرا استفاده شده و متاسفانه همزمان برای نگهداری پیشمرگههای خاطی هم بهکار گرفته شده است. البته هم نهادهای امنیتی احزاب و هم بازداشتگاها تغییر رویه داده و بارها به دلیل تفتیش عقاید در جریان زد و بندهای داخلی احزاب از آنها برای نگهداری پیشمرگههایی با طرز فکر متفاوت با برخی از جریان رهبری نیز استفاده شده است و الان هم وجود دارند. اینکه مطابق با قوانین و برنامه و پرگرام داخلی این احزاب با افراد خاطی برخورد خواهد شد، منطقی به نظر می رسد اما در جریان تنشهای سیاسی داخلی و انشعابات پی در پی این احزاب در سالهای اخیر متاسفانه قوانین موجود بیشتر ناعادلانه اجرا شده و در آن نقض فاحش حقوق پیشمرگهها به چشم می خورد.


پیشمرگه ای که از حزب جدا شده اگر چنانچه ضمانت و کفالتش را حزب قبول نکند خب طبق اظهارات شما کارت اقامت نمی تواند بگیرد بنابراین برای اقامت در اقلیم کردستان چه کار می کند و عدم حمایت حزب از او ممکن است وی را غیر از این با چه مشکلات دیگری مواجه کند؟

نمونههایی از این دست کم نیستند. در این صورت افراد برای گرفتن کارت اقامت خود مجبور به روی آوردن به احزاب دیگری می شوند که سابقه فعالیت در آن را نداشتهاند و در این حالت به عضویت البته "بیشتر ناخواسته" در آنها تن می دهند. یا طبق قوانین اقلیم کردستان باید به ارگانهای امنیتی تر آنها مراجعه و از خود رفع اتهام کنند. این حالت حاد البته بیشتر در مورد افراد بریده از حزبهای پ ک ک و پژاک وجود دارد و برای دیگر احزاب به مراتب کمتر اتفاق می افتد. فعالین مستقلی هم که از شرق کردستان آمده و گرایش حزبی خاصی را ندارند باید به این فهرست افزود.


پیشمرگه ها برای «بیان مشکلاتشان»، «انتقاد از رهبران احزاب و یا حکومت اقلیم کردستان» و «رسانه ای کردن مسائل خود» چقدر آزادی عمل دارند؟

احزاب شرق کردستان بنا به ساختار آنها که بدان اشاره شد از جمله احزابی هستند که نگاهی انقلابی و درون سازمانی دارند. آنها در واقع آزادی بیان را در داخل حزبشان به رسمیت شناختهاند اما از بروز آن در بیرون از حزب اجتناب می کنند. البته این حق حتی در درون خود سازمان هم بارها نادیده گرفته شده است. پیشمرگه ها در جلسات متفاوت سازمانی به نوعی اجازه دارند از مشکلات خود صحبت کنند و حق انتقاد هم از عملکرد رهبران و مدیران سازمان را دارا می باشند. البته بنا به ساختار عمودی این حق، برد زیادی ندارد و خود توجیهی سازمانی می شود. در مورد رسانهای کردن این امور هم بنا به اصل تشکیلاتی بر جای مانده از زمان جنگ جرم شناخته خواهد شد و فرد متخلف بنا به قوانین حزب و سازمانش تنبیه خواهد شد.
البته در سالهای اخیر و با رشد رسانهها و فضای مجازی شاهد در هم شکستن این طلسم از سوی خود پیشمرگه های مخصوصا جوان بودهایم. تلاشهای جریان رفورمیستی حزب دمکرات (متشکل از شمار کمی از جوانان بیشتر تحصیل کرده این حزب) که قبل از انشعاب این حزب و بعد از آن ادامه پیدا کرد، در این مورد جالب توجه می باشد. این جریان علاوه بر درست کردن فراکسیون که ممنوع بود توانست بیشتر مشکلات را هم در داخل حزب و هم بیرون از آن رسانهای کرده و به نوعی تلاشی اولیه و نسبتا پرحاشیه قلمداد می شود. "وضعیت فوق العاده" نیز توجیهی برای سرکوب این تلاشها می باشد.

خانواده پیشمرگه ها در ایران با چه مشکلاتی مواجه هستند؟ آیا از سوی نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی تحت فشار قرارمی گیرند؟

فکر نکنم هیچ خانواده فعال سیاسی ای در ایران از گزند نهادهای امنیتی ایران مصون مانده باشند. اما در این بین خانوادههای پیشمرگهها گویا سهمیه بیشتری داشتهاند. از تجاوز به خانواده آنها مخصوصاً در سالهای جنگ کردستان گرفته تا تحقیر و آزار و اذیت فیزیکی و تلاش برای تخریب چهره آنها کوتاهی نکردهاند. فشار و زووم نهادهای امنیتی ایران بر این خانوادهها همچنان ادامه دارد و در موارد بسیاری حتی از ملاقات و رفت و آمد افراد درجه یک خانواده این فعالین هم ممانعت به عمل آمده است. کم نیستند پیشمرگه هایی که سالیان متمادی هیچ کدام از اعضای خانواده خود را ندیدهاند. واقعیات تراژیکی از برخورد با خانوادههای پیشمرگه ها از سوی جمهوری اسلامی در تاریخ مبارزات پیشمرگه ها حک شده و متاسفانه این رویه هنوز هم به قوت خود باقی است و ادامه دارد.


شما در بررسی وضعیت پیشمرگه ها به مسئولیت نهادهای بین المللی، حکومت اقلیم کردستان و احزاب اشاره داشتید اما از جمهوری اسلامی چیزی نگفتید. فکر می کنید جمهوری اسلامی چقدر در به وجود آمدن این شرایط برای پیشمرگه ها مقصر است و مسئولیت متوجهش است؟

جمهوری اسلامی به عنوان طرف دعوی در این مسئله نقش اول را به عهده دارد. بودن احزاب در کمپها و پیوستن پیشمرگه ها به آن به دلیل نبود آزادی فعالیت سیاسی در ایران و شرق کردستان می باشد و هزینههای گزافی که باید بابت این قبیل فعالیتها در ایران پرداخت. سالیان دراز جنگ و خون ریزی در کردستان و شمار زیاد تلفات جانی و آوارگی، زندان، اعدام، شکنجه و منع هر گونه فعالیتی برای فعالین کرد و ستم فاحش ملی و صنفی و دیگر موارد از اهم مواردی است که می توانم بدان اشاره کنم و جمهوری اسلامی را عامل اصلی به وجود آورنده ی این وضعیت معرفی کنم. اما در عین اعتراف به وضعیت موجود و درندگی جمهوری اسلامی، مسائل مربوط به احزاب و کمپها و انسانهای درون آن چه بعنوان پیشمرگه و غیر پیشمرگه نباید موجه باشند و کم کاری و نبود اراده جدی برای تغییر این وضعیت حاد را باید به گردن احزاب، اقلیم کردستان، سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری گذاشت.


وضعیت پیشمرگه ها تا کنون چندان مورد توجه «روزنامه نگاران و فعالان حقوق بشر کرد» قرارنگرفته است. فکر می کنید علت آن چیست؟
دلایل زیادی وجود دارد. "جبر محیطی و تاریخی و شرایط خاص مبارزاتی" تیتر کلان توجیه های احزاب کردی برای سکوت در قبال این وضعیت می باشند و عموما از بحث در این مورد سرباز زده و داوطلبانه بودن عضویت در احزاب را البته به نوعی اسباب توجیه می بینند اما در حوزه رسانه و فعالین مدنی کرد هنوز روزنامهنگار کرد و حتی فعالین کرد مستقل هم به نوعی از لحاظ گفتمانی به وضعیت و رسالت احزاب به همان مفهوم خودخواسته احزاب تن دادهاند و کمتر توجه خود را به این قشر جامعه معطوف کردهاند. آمارهای زیاد خودکشی پیشمرگه ها و افراد غیر نظامی در کمپ احزاب، پایمال کردن حقوق آنها در موارد بسیاری، خشونت مخصوصاً در زمان انشعابات این احزاب، و وضعیت زندگی و افسردگی ساکنان این کمپها و مواردی از این دست، هیچ کدام نتوانسته توجه اصحاب رسانه و فعالین مدنی و حقوق بشری و سیاسی کرد را به خود جلب کند. البته قداست عنوان پیشمرگه و اتوریته احزاب و دور بودن آنها از بستر جامعه و انزوای نسبی احزاب و اردوگاهها هم شاید از عوامل این کم توجهی باشد. وجود جمهوری اسلامی با این سطح از ستم ملی و فشارهای روزمره به شهروندان شرق کردستان و زندان و اعدام و دیگر موارد هم در این موضوع که باز کردن این کیس به نوعی شاید موازی خواسته جمهوری اسلامی باشد هم از دلایل ضمنی این کم توجهی است.


آیا تاکنون برای رفع مشکلات پیشمرگه ها اقدامی صورت گرفته است؟

در بررسی مشکلات سری اول (پیشمرگه ها در داخل احزاب) باید گفت بخش کوچکی از این مشکلات مانند ماندن در کمپ و شرایط برخورداری از حقوق شهروندی همچون مردم اقلیم و مقداری از جنبه های روانی کمپها به تبع، خارج از اراده گردانندگان و رهبری احزاب و کمپ می باشد. اما به دلایل بسیاری مسئول نهایی پیشمرگه ها و امنیت و موقعیت اجتماعی آنها همان رهبران احزاب در اردوگاه ها و کمپ ها می باشند که در موارد ساختاری احزاب و نحوه مدیریت آن و همچنین هویت بخشی و حتی مسائل داخلی و اجتماعی حزب، مسئول شناخته می شوند و کم توجهی و این توجیه که "ما هنوز در حال مبارزه هستیم" خود عامل اول ادامه این مشکلات و نقض حقوق آنها می باشد. و متاسفانه این شرایط هر روز بد و بدتر می شود و اقدامات پیشگیرانه و راهکارهای اساسی در این جهت کمتر به چشم می خورد.
در مورد دوم فعالین حاضر در کردستان (بیرون از حزب) هم این روند کماکان ادامه دارد و در واقع آنچه در ابتدا گفتم تشریح وضعیت فعلی بود. از اقدامات حکومت اقلیم و سازمان ملل و هر نهاد دیگری در راستای رفع این مشکلات خبری نیست و امید چندانی هم به توجه این ارگانها به وضعیت زندگانی گروه مورد بحث نیست.


راهکار شما برای حل مشکلات پیشمرگه ها چیست؟

در موقعیت اول باید گفت اول از همه این حزبها هستند که بانی این مشکلات و مسئولیت اصلی جان و وضعیت روحی و روانی پیشمرگه ها را بر عهده دارند و این خود آنها هستند باید قبل از همه در جهت رفع این مشکلات بکوشند. به نظر من باز کردن درهای این احزاب به روی فعالین و گروهای حقوق بشری و تشریح درست مشکلات و آسیبهای ناشی از کمپ نشینی و راپورت کردن آن به نهادهای بین الملل و البته مقامات محلی کردستان به نوعی اقدام جدی در راستای کاهش این فشار و مشکلات می باشد.
گزارش کردن وضعیت این مجموعه مبارز و اپوزیسیون ایران به نهادهای حقوق بشری و ارگانهای مربوط به پناهندگان سازمان ملل هم خود نوعی تلاش در جهت کاهش این بار می باشد. گرچه علنا رفت و آمد نیروهای بعضی از احزاب با دفاتر منفعل سازمان ملل هم به نوعی اغفال حزب محسوب شده و به واکنش حزب منجر می شود.
از سویی دیگر دمکراتیزه کردن ساختار و نهاد حزبی و سازمانی و خلق فضایی سیاسی و کارکردی شبکهای و البته وداع با گفتمان و حتی رفتار نظامی برجای مانده از فرهنگ دهههای جنگ و چریک بودن به نظرم به بهتر شدن این وضعیت و رفع مشکلات کمک فراوانی کرده و حتی به بهبود کارکرد خود احزاب هم خواهد انجامید.
تأمین امکانات تحصیلی در سطوح عالی برای پیشمرگه ها در اقلیم کردستان و همچنین تامین امکانات رفاهی متنوع و گسترش امکانات تفریحی و دیگر موارد نیز مهم می باشد.
از طریق رسانهها اما باید به معتدل کردن کارکرد خشن و یکطرفه پیشمرگه پرداخت و به نقش عموم مردم و مبارزات مدنی و همه گیر در سطح جامعه، اهمیت داد.
اما درباره ی موقعیت دوم (فعالین بیرون از حزبها)، هم حکومت اقلیم و هم ارگانهای سازمان ملل و حتی احزاب کردی شرق کردستان باید به وضعیت آنها توجه جدی کنند و علاوه بر تأمین حداقلها در زمینههای معیشتی و نحوه زندگی و برسمیت شناختن جایگاه و استقلال عمل و امنیت روحی و جانی آنها، مسائل مربوط به پناهندگی آنها هم باید جدی گرفته شده و در جهت انتقال آنها به کشور سوم و بهتر به یاری شان بشتابند.


آقای حنبلی ممنون از اینکه وقتتان را در اختیار بنده گذاردید

من هم از شما سپاسگزارم
 
سوسن محمدخانی غیاثوند
Kurdnews۴@gmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست