آیا ابرهای سیاه بحران هسته ای از آسمان ایران می روند؟
سهراب مبشری
•
ادامه بحران هسته ای، در مجموع هرگز به سود مردم ایران نبوده است و نخواهد بود. فشارهای بین المللی، راه مناسبی برای گسترش آگاهی در ایران در مورد زیانهای انرژی هسته ای نبود و نیست. اگر بحران بین المللی در مورد پروژه هسته ای ایران به گونه ای صلح آمیز حل شود، بار مسئولیت جامعه مدنی ایران، کارشناسان دلسوز ایرانی و نیز مدافعان حقوق بشر در ایران است که افزایش می یابد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۷ فروردين ۱٣۹۱ -
۱۵ آوريل ۲۰۱۲
پس از حدود ۱۵ ماه، نخستین دور گفتگوهای ایران با گروه موسوم به پنج به علاوه یک، یعنی پنج عضو دائم شورای امنیت ملل متحد و آلمان، در استانبول برگزار شد. طرفهای گفتگو قرار گذاشته اند دور بعدی این گفتگوها را اوایل خردادماه انجام دهند. هیأت نمایندگی پنج به علاوه یک و نیز برخی سیاستمداران دیگر غربی، به دنبال مذاکرات استانبول درباره آینده گفتگوها ابراز خوش بینی محتاطانه ای کرده اند. در شرایطی که تحریم های بین المللی ناشی از بحران هسته ای، بر دشواری های روزمره زندگی مردم در ایران به شدت افزوده است و همچنین بیم و نگرانی از خطر جنگ، ماه هاست همانند ابرهایی سیاه، چشم انداز تحولات آینده کشور را تیره کرده است، باید دید نشانه های مثبتی که در استانبول دیده شد، می تواند آغاز پایان بحران هسته ای باشد یا نه. در برابر این نشانه های مثبت، این تجربه چندین ساله وجود دارد که مذاکراتی بسیار پرنتیجه تر در گذشته، مانند گفتگوهایی که هنگام ریاست جمهوری محمد خاتمی تا نزدیکی پذیرش بازرسی های اعلام نشده ناظران آژانس بین المللی انرژی هسته ای از همه تأسیسات هسته ای ایران نیز پیش رفت، بعدا جای خود را به جو سوء ظن و بی اعتمادی میان ایران و غرب داد. با در نظر گرفتن این تجربه ها، چه تضمینی وجود دارد که این بار نیز چنین نشود؟ این نگرانی، جدی است و برای آن که امیدواری، به خوش خیالی تبدیل نشود، باید آن را در نظر گرفت.
اما امیدواری و خوش بینی، سازنده است. باید بدان دامن زد و تقویتش کرد، اگر دلایل کافی برای آن وجود داشته باشد. نگارنده این سطور، می خواهد چنین کند. هدفی که این نوشته دنبال می کند، به این می ارزد که بعدها ناچار شوم به اشتباه خود اعتراف کنم، اگر آینده نشان دهد که امیدواری من، خوش خیالی بوده است.
زمینه های این امیدواری چیست؟
نخست آن که برخی نشانه ها حاکی از این است که رهبری جمهوری اسلامی بی میل نیست از خطر جنگ و شاید حتی از ابعاد تحریم های بین المللی علیه ایران بکاهد. روزنامه کیهان که بی شک از تندروترین مواضع در جمهوری اسلامی دفاع می کند، تیتر بزرگ خود در آستانه مذاکرات استانبول را بدین اختصاص داد که غرب باید اعتماد ایران را جلب کند. صرف این گونه فرمولبندی در رسانه ای که معمولا زبان آن در مورد جهان خارج مانند زبان آن در مورد مخالفان داخلی آزاردهنده است، بی اهمیت نیست. می دانیم حسین شریعتمداری مسئول کیهان، روابط نزدیکی با علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی دارد.
خود خامنه ای نیز چندی پیش به یکی از نطق های باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا اشاره کرد و گفت ابراز تمایل اوباما به راه حل دیپلماتیک می تواند نشانه (نقل به معنی) «سر عقل آمدن» رهبران آمریکا باشد. به نظر می رسد هم ما مردم ایران و هم سیاستمداران سایر کشورها باید بپذیریم و بپذیرند که رهبری جمهوری اسلامی هر سازشی را پیروزی خود و تسلیم طرف مقابل قلمداد کند. این مهم نیست. آنچه مهم است این است که اولا اراده دفع خطر جنگ در رهبری جمهوری اسلامی وجود دارد یا نه، و ثانیا این رهبری، قدرت به کرسی نشاندن این اراده را در درون جمهوری اسلامی دارد یا نه. در هر دو مورد، نشانه های دیده شده در هفته های اخیر منفی نیست. زمانی که هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت گفت معتقد است باید با آمریکا مذاکره کرد، پاسخی که از زبان احمد خاتمی امام جمعه تهران و یکی از سرسپردگان مطلق خامنه ای گرفت، این بود که پرونده مذاکرات با آمریکا در دست رهبر جمهوری اسلامی است و او است که در این باره تصمیم می گیرد. اصل ضرورت مذاکره با آمریکا از سوی رهبری جمهوری اسلامی نفی نشد. حتی اندکی پس از اظهارات رفسنجانی، وی و سایر اعضای مجمع تشخیص مصلحت با خامنه ای دیدار کردند. در آستانه مذاکرات استانبول، امامی کاشانی را به نماز جمعه تهران فرستادند که معمولا در فحاشی به غرب زیاده روی نمی کند. او در خطبه های جمعه ۲۵ فروردین خود از رفسنجانی تمجید کرد و او را رفیق و دوست خامنه ای خواند.
نشانه ای دیگر از آمادگی جمهوری اسلامی برای راه حلی صلح آمیز برای بحران هسته ای، سخنان محمد جواد لاریجانی در مصاحبه با کریستیان امان پور در شبکه تلویزیونی سی ان ان است که لاریجانی را به عنوان «مشاور رهبر جمهوری اسلامی» معرفی کرد. لاریجانی از راه حلی سخن گفت که به طور خلاصه چنین است: پذیرش و به رسمیت شناختن حق استفاده صلح آمیز ایران از تکنولوژی هسته ای و از جمله حق غنی سازی اورانیوم، در مقابل «شفافیت مطلق» برنامه هسته ای ایران. لاریجانی حتی افزود جمهوری اسلامی حاضر است در این شفافیت، از چارچوب پروتکل الحاقی قرارداد منع گسترش سلاح های هسته ای، یعنی پذیرش بازرسی های اعلام نشده نیز فراتر رود و «نظارت دائمی انسانی» را بپذیرد. اگر چنین باشد و لاریجانی با اختیار از سوی رهبری جمهوری اسلامی سخن گفته باشد، این امر به معنای بازگشت به سیاست هسته ای جمهوری اسلامی ایران در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی است. چنین بازگشتی، تحولی بسیار مثبت خواهد بود. اگر ارزیابی غرب نیز از چنین تحولی مثبت باشد، راه توافق باز است، راهی که البته به گفته لاریجانی باید گام به گام طی شود تا در امتداد آن، اعتماد دوجانبه بازسازی شود و بازسازی گام به گام اعتماد، انگیزه ای شود برای گام های بعدی.
برای پیمودن چنین راهی، آمادگی دو طرف لازم است. نشانه های امیدبخش در غرب کدامند؟
این نشانه ها، بسیار جدید نیستند. همه می دانیم که پس از سالها جنگ در افغانستان و عراق، اکثریت مردم آمریکا از جنگ خسته شده، در سال ۲۰۰٨، رئیس جمهوری را برگزیدند که وعده پایان جنگها، وعده تغییر سیاستی را داد که راه پیشبرد اهداف بین المللی ایالات متحده را در موارد زیادی، کاربرد نیروی نظامی می دید. در دوره ریاست جمهوری اوباما، نیروهای آمریکایی از درگیری مستقیم در عراق عقب کشیده شدند. نظامیان آمریکایی هنوز در عراق حضور دارند اما نه به عنوان نیرویی اشغالگر. دولت عراق، دست نشانده آمریکا نیست و حداقل در ظاهر با جمهوری اسلامی روابط سیاسی نزدیکتری دارد تا با آمریکا. قرار است نیروهای نظامی آمریکایی ظرف یکی دو سال آینده از افغانستان نیز خارج شوند. سیاستهای دولت اوباما برای بسیاری از نیروهای صلحدوست و ترقیخواه آمریکایی برآورنده انتظاراتشان نبوده است، اما نه این نیروها و نه اکثریت مردم آمریکا، تمایلی بدین ندارند که اوباما جای خود را به رئیس جمهوری بدهد که به سیاستهای دوره جرج دبلیو بوش باز گردد. اوباما می خواهد پاییز امسال برای چهار سال دیگر به رئیس جمهوری برگزیده شود و قطعا در عرصه سیاست خارجی، تبلیغات انتخاباتی حول موفقیتهای دیپلماتیک و غیرنظامی در عرصه بین المللی متمرکز خواهد شد. اگر به این موفقیتها، راه حلی دیپلماتیک برای بحران هسته ای ایران نیز افزوده شود، اوباما در این عرصه به هدف خود دست یافته است. بنابراین، در ایالات متحده زمینه مساعد برای حل صلح آمیز بحران هسته ای نه تنها اکنون، بلکه بیش از سه سال است که وجود دارد، از همان زمانی که اوباما در یکی از نخستین سخنرانی هایش به عنوان رئیس جمهور، از دستی سخن گفت که به سوی رهبران ایران دراز کرده است. اکنون، در آستانه انتخابات آمریکا، این موقعیت مساعد تقویت نیز شده است.
اگر چنین است، پس ابراز دوستی مستمر اوباما با اسرائیل و این اطمینان دادن او به بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل در جریان سفر اخیر نتانیاهو به واشینگتن را چگونه باید ارزیابی کرد که آمریکا به هر قیمت جلوی دستیابی ایران به سلاح های هسته ای را خواهد گرفت؟
چون نیک بنگریم، برای اسرائیل نیز توافقی که شامل نظارت دائمی بین المللی بر تأسیسات هسته ای ایران باشد، از هر گزینه نظامی که معلوم نیست بتواند برای چه مدتی پروژه هسته ای ایران را به تأخیر بکشد، مرجح تر است. اگر چنین توافقی تحقق یابد، اوباما می تواند به اسرائیل بگوید که به تعهد خود در قبال اسرائیل، مبنی بر تضمین عدم دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح هسته ای، عمل کرده است. چه تضمینی نیرومندتر از نظارت مستمر بین المللی، حتی فراتر از چارچوب پروتکل الحاقی؟ در آمریکا و اسرائیل، حتی افراطی ترین طرفداران ضربه نظامی به تأسیسات هسته ای جمهوری اسلامی معترف اند که چنین حمله ای، حداکثر می تواند در پروژه هسته ای ایران وقفه ایجاد کند. در حالی که «شفافیت کامل»، آن گونه که لاریجانی گفته است، نه به معنای وقفه، بلکه به مثابه تعطیل کامل و دائمی هر گونه پروژه نظامی هسته ای در ایران است.
البته اسرائیل، نگرانی های دیگری نیز دارد. دولت جمهوری اسلامی حاضر به پذیرش حق موجودیت اسرائیل نیست و سیاستمداران جمهوری اسلامی بارها از ضرورت محو اسرائیل از نقشه جغرافیای منطقه سخن گفته اند. جمهوری اسلامی تا کنون حداقل صدها میلیون دلار به گروه هایی مانند حزب الله لبنان، حماس و جهاد اسلامی کمک نظامی و غیرنظامی کرده است، گروه هایی که هر از چندی به خاک اسرائیل موشک پرانی می کنند، در گذشته حملات تروریستی انتحاری علیه شهروندان اسرائیلی سازمان داده اند و به نوبه خود می گویند تا نابودی اسرائیل به جنگ علیه آن ادامه خواهند داد. فعلا نشانه ای در دست نیست که توافق هسته ای شامل نوعی اطمینان دادن ضمنی جمهوری اسلامی در مورد عدم اقدام نظامی مستقیم یا غیرمستقیم علیه اسرائیل باشد. بهترین گزینه برای اسرائیل این است که جمهوری اسلامی رسما موجودیت اسرائیل را به رسمیت بشناسد و اعلام کند نه علیه اسرائیل اقدام نظامی خواهد کرد و نه از حملات تروریستی به اسرائیل پشتیبانی به عمل خواهد آورد. اما می دانیم که رهبری جمهوری اسلامی لااقل فعلا حاضر به برداشتن چنین گامی نیست، و گره زدن سرنوشت مذاکرات هسته ای به چنین شرطی، به معنای شکست این گفتگوها خواهد بود. حکومت جمهوری اسلامی بخشی از مشروعیت ادعایی خود را از دشمنی با اسرائیل می گیرد و در پایان دادن به این دشمنی، ضربه ای به یکی از ارکان ایدئولوژیک خود می بیند. اما میان وضعیت فعلی و پذیرش رسمی و علنی موجودیت اسرائیل، وضعیتی بینابینی نیز وجود دارد، وضعیتی که در آن، جمهوری اسلامی مخالفت با اسرائیل را در حد گفتمان محدود کند و در عمل، به غرب و از طریق غرب به اسرائیل اطمینان دهد که علاقه ای به درگیری نظامی به اسرائیل ندارد. چنین وضعیتی در رابطه با اسرائیل، در مورد اکثر کشورهای منطقه وجود دارد، مانند عربستان سعودی، عراق، سوریه و سایر کشورهایی که قرارداد صلح با اسرائیل ندارند اما خاطر اسرائیل فعلا از ناحیه آنها جمع است. این گونه آتش بس اعلام نشده حتی در تاریخ جمهوری اسلامی ایران نیز پیشینه دارد. به یاد آوریم که هنگام حیات نخستین رهبر جمهوری اسلامی و جنگ با عراق، جمهوری اسلامی ایران حتی با تهیه اسلحه از اسرائیل نیز مشکلی نداشت و تنها شرط این بود که آرمهای حک شده روی اسلحه به گونه ای نباشد که «رزمندگان جبهه های حق علیه باطل» به منشأ سلاح ها پی برند.
بنابراین، کاملا قابل تصور است که اسرائیل به این اطمینان دست یابد که جمهوری اسلامی به اسلحه هسته ای دست نخواهد یافت و کمی هم بابت سایر خطراتی که از ناحیه جمهوری اسلامی تهدیدش می کند، آسوده خاطرتر شود. اگر امید به توافق هسته ای تحققق یابد، چنین توافقی نوعی موفقیت برای زمامداران اسرائیل نیز به شمار خواهد آمد. نتانیاهو می تواند به مردم اسرائیل بگوید اگر فشار اسرائیل نبود، عزم بین المللی برای دفع خطر تسلیحات هسته ای در جمهوری اسلامی با چنین دامنه ای، به گونه ای که حتی شرکای تجاری ده ها ساله جمهوری اسلامی در اروپا نیز وادار به گذشتن از منافع میلیاردی معاملات با ایران شوند، شکل نمی گرفت.
در هر راه حل صلح آمیز، یک عامل موفقیت این است که طرفها، بتوانند وجهه خود را حفظ کنند و به راه حلی دست یابند که رنگ و بوی شکست و تسلیم نداشته باشد. هنر دیپلماسی در بحران هسته ای در این است که چنین رنگ و بویی نه از جانب جمهوری اسلامی و نه از سوی اسرائیل، احساس نشود، دو طرفی که مذاکره نمی کنند، اما مذاکرات جمهوری اسلامی و غرب چیزی جز معامله غیرمستقیم میان آنها نیست.
در این میان، سرنوشت مردم ایران چیست؟ آیا مردم ایران قربانی توافقی میان غرب و جمهوری اسلامی خواهند شد؟ تجربه ده ها ساله، ممکن است چنین احساسی را در ما تقویت کند. به یاد آوریم چگونه شیرینی پایان جنگ ایران و عراق با فاجعه کشتار زندانیان سیاسی ایران تلخ شد، و در غرب آب از آب تکان نخورد. به یاد آوریم سالهایی را که اروپا سرگرم «دیالوگ انتقادی» با جمهوری اسلامی بود، فلاحیان وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی به آلمان سفر می کرد تا جمهوری اسلامی از کمکهای امنیتی و پلیسی این کشور برخوردار شود، قاتلان زنده یاد قاسملو و همراهانش توسط پلیس اتریش تا فرودگاه اسکورت می شدند، سالهایی که جمهوری اسلامی عملا از غرب تضمین گرفته بود که هیچ جنایت علیه مردم ایران و هیچ حد از نقض حقوق بشر در ایران، اعتراض دولتهای غربی را برنیانگیزد. همین امروز، می بینیم که غرب چه برخوردی گزینشی به نقض حقوق بشر دارد و پایمال شدن حقوق بشر توسط حکومتهای متحد غرب مانند عربستان سعودی و بحرین، به اعتراض چندانی از سوی دولت ایالات متحده نمی انجامد. آیا همین سرنوشت در انتظار ما نیست؟
نگارنده این سطور، هیچ نشانه ای و هیچ اطمینانی در دست ندارد که این نگرانی را برطرف کند. آری، ممکن است توافق هسته ای غرب و جمهوری اسلامی، امکانات مدافعان حقوق بشر در ایران برای بازتاب دادن فجایعی را که در ایران می گذرد، محدودتر کند. ممکن است شرایطی که در آن می توانستیم از اختلاف حاد میان جمهوری اسلامی و دولتهای غربی برای سازمان دادن کارزار سیاسی و حقوق بشری علیه دیکتاتوری در ایران بهره گیریم، پایان یابد. اما از نظر من، پراکندن ابرهای سیاه جنگ از آسمان ایران، این ارزش را دارد که برخی محدودیتها در کارزار حقوق بشری خود را بپذیریم. برای نویسنده این متن، بسیار سنگین است که بپذیرد یک تکنولوژی ورشکسته و خطرناک، یک تکنولوژی متعلق به قرن بیستم و نه قرن بیست و یکم، یک فن آوری فاجعه بار که عواقب آن را در چرنوبیل و فوکوشیما دیده ایم، به بهای ده ها میلیارد دلار هزینه از ثروت مردمی به شدت نیازمند به توسعه در سایر عرصه ها، در کشوری بسط یابد که به یمن آفتابی تابان، اراضی پهناور، سدهای آبی بسیار، خطه های بادخیز و منابع سرشار نفت و گاز، هیچ نیازی به انرژی هسته ای ندارد. برای من بسیار سخت است که در نظر آورم کشورم می رود تا گرفتار معضل عظیم زباله های هسته ای شود. اکنون کشوری که به خاطر بی لیاقتی و چپاولگری حکامش از ساختن جاده هایی امن بازمانده است و هر سال بیش از بیست هزار از شهروندانش را در سوانح رانندگی از دست می دهد، می رود تا با حمایت بین المللی، یک تکنولوژی خطرناک و ورشکسته را در تأسیساتی در گوشه و کنار کشور بسط دهد. این همه، در کنار چشم انداز تیره ادامه نقض حقوق بشر در ایران، از شادمانی بابت حل احتمالی صلح آمیز بحران هسته ای می کاهد.
اما ادامه این بحران، در مجموع هرگز به سود مردم ایران نبوده است و نخواهد بود. فشارهای بین المللی، راه مناسبی برای گسترش آگاهی در ایران در مورد زیانهای انرژی هسته ای نبود و نیست. اگر بحران بین المللی در مورد پروژه هسته ای ایران به گونه ای صلح آمیز حل شود، بار مسئولیت جامعه مدنی ایران، کارشناسان دلسوز ایرانی و نیز مدافعان حقوق بشر در ایران است که افزایش می یابد. در مورد انرژی هسته ای، حل بحران به ما مخالفان این تکنولوژی این امکان را می دهد که خطاب به هم میهنان خود و نیز حکومت بگوییم بسیار خوب، اکنون پروژه هسته ای ایران، مهر حمایت جهانی را نیز بر خود دارد. پس اگر ما می گوییم تا دیر نشده، از دنبال کردن پروژه انرژی هسته ای دست بر دارید، نوکران اجنبی نیستیم. ماییم که هزار مگاوات ناقابل نیروگاه بوشهر که تازه هنوز نسیه است کورمان نکرده و می گوییم به مدرن ترین کشورهای جهان بنگرید. به آلمان بنگرید که نه آفتاب ایران را دارد و نه منابع انرژی ما را، اما تا ده سال دیگر همه نیروگاه های هسته ای خود را خاموش خواهد کرد. اصلا در مصرف انرژی صرفه جویی کنیم، همین برای چشم پوشی از انرژی هسته ای کافی است.
ممکن است مبارزه برای حقوق بشر در ایران، مبارزه برای حاکم کردن مردم ایران بر سرنوشت خود، روزهایی سخت در پیش داشته باشد. اما این نیز ممکن است که ما موفق شویم محور تعامل جامعه جهانی با ایران را از بحران هسته ای به مسئله حقوق بشر انتقال دهیم. تجربه های مثبت کم نیست. تنش زدایی در اروپا در دهه ۱۹۷۰، به امضای قرارداد هلسینکی در مورد موازین یکسان حقوق بشر در این قاره انجامید. همین روزها حکومت برمه بدین نتیجه رسیده است که از طریق بهبود وضعیت حقوق بشر در این کشور و مشارکت اپوزیسیون، به تحریم ها علیه برمه پایان دهد. و اگر قطعنامه اخیر شورای امنیت در مورد سوریه و استقرار ناظران بین المللی در این کشور، به روندی بیانجامد که پایان آن، انتخابات آزاد باشد و دیکتاتوری در سوریه نه از طریق سرنگونی قهرآمیز بلکه در چارچوب یک سازش، جای خود را به شرایطی دیگر بدهد، محروم کردن مردم ایران از حق مسلم اصلی خود که دمکراسی است، تا کی امکان پذیر خواهد بود؟
|