یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

ولی وقت، تنگ است و دشمن به راه
نجنبیم اگر، خلق گردد تباه


محمدعلی اصفهانی


• آن ها که داعیه ی میراث داری، و یا سخنگویی «جنبش سبز» را دارند، دیری است که در غیاب «همراهان جنبش» نشان داده اند که به تنهایی، و رها شده به حال خود و اشتباه محاسبه های خود، کاری از دستشان بر نمی آید که هیچ؛ اگر همچنان به حال خود و اشتباه محاسبه های خود رها شوند؛ نقشی به جز تخریب جنبش، بدنام کردن جنبش ایفا نخواهند کرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۷ فروردين ۱٣۹۱ -  ۱۵ آوريل ۲۰۱۲


بود و نبود و هست و نیست ما این روز ها به دستمایه ی قماری بدل شده است میان نظام خلافت و ولایت اهریمن جماران در اندرون میهن، که علاوه بر قتل و غارت و کشتار و شکنجه و زندان، به ماجراجویی های حساب شده و حساب نشده ی خارجی مشغول است، و اسراییل و نئوکان ها و مشابهان در بیرون میهن، که نه آلترناتیو بلکه کارت از رنگ و رو رفته یی را که از اندکی پس از اشغال عراق تا به حال به بازی با آن مشغولند از جیب خود بیرون آورده اند.

کوچک ترین کوتاهی جنبش مستقل و آزادی خواه و عدالت طلب ایران ـ «جنبش خرداد» به تعبیر من، یا همان «جنبش سبز» به تعبیر متداول آن ـ می تواند به فاجعه یی بیانجامد که نه از تاک نشان بگذارد و نه از تاک نشان.
در پی به زندان خانگی افکندن «همراهان جنبش»، ما آن گونه که باید عمل کنیم عمل نکرده ایم. ما که می گویم منظورم کسانی نیست که داعیه ی مستقیم و غیر مستقیم سخنگویی و میراث داری جنبش را دارند. منظورم آن «ما»ی بی شکل، یعنی خودمان است که در آفتاب جنبشی که از نزدیک سه سال پیش (در ادامه ی مبارزات چند دهه ی گذشته) شروع شده است، به افق های روشن چشم دوخته ایم، اما خودمان هنوز نتوانسته ایم خودمان را در سایه روشن خودمان پیدا کنیم و آیینه یی در برابر خود بگیریم.

در سوم اسفند ماه گذشته، در مقاله ی «اگر همینطوری که می رویم، به راه ادامه دهیم زمین خواهیم خورد»، توضیح داده بودم که:
خود مهندس موسوی و کروبی، بعد از گسست از حاکمیت در پروسه ی شکل گیری تدریجی ماهیت اشان (که پروسه یی ویژه ی موجودی به نام انسان است، و بعضی ها از درک آن عاجزند و به این عجز خود افتخار هم می کنند) و قرار گرفتن در کنار مردم، خود را فقط «همراهان جنبش» می دانستند و می دانند نه رهبران یا خط دهندگان آن.
و با اشاره به بخشی از داعیه داران سخنگویی و میراث داری جنبش اضافه کرده بودم که درست بر خلاف حرف و عمل این جماعت:
«همراهان جنبش»، خواسته هایشان روز به روز، به همسویی با «جنبش خرداد» نزدیک تر می شد و می شود. یعنی همسویی با چیزی که به مراتب فراگیر تر و بزرگتر از «جنبش سبز» به معنای خاص الخاص آن است...
... تا زمانی که زهرا رهنورد و موسوی و کروبی، آماده ی پذیرش هرچه بر سرشان بیاید، در میان مردم حضور علنی داشتند، اصل نیاز به رهبری، تا حدودی، تحت الشعاع حضور این سه، و به خصوص کاریزمای مهندس موسوی یا همان «میر حسین» قرار داشت و آنگونه که می بایست، محسوس نبود. هرچند خیلی ها (از جمله من) بر ضرورت پاسخگویی به این نیاز اساسی و محوری و تعیین کننده، بسیار پای می فشردند، و زیان های بی پاسخ ماندن این نیاز را بر می شمردند...
... سعه ی صدر دموکراتیک این سه تن، به خصوص پذیرش رنگارنگی شعارها و خواسته های جنبش، که بسی فراتر از شعار ها و خواسته های آن ها بود و هست و خواهد بود (و آن ها هم شعار ها و خواسته های خود را بدون پنهان کاری و ظاهر سازی، از همان آغاز، اعلام کرده بودند، و اعلام می کردند و حق انتخاب را به خود مردم می سپردند و می سپرند) به نوبه ی خود بر این کم محسوس بودن اصل نیاز به رهبری می افزود... (۱)

ما ـ آن «ما»ی بی شکل، که در آفتاب جنبشی که از نزدیک سه سال پیش شروع شده است، به افق های روشن چشم دوخته ایم، اما خودمان هنوز نتوانسته ایم خودمان را در سایه روشن خودمان پیدا کنیم و آیینه یی در برابر خود بگیریم ـ حالا حالا ها نخواهیم توانست مسئله ی «رهبری» را به این دلیل که به تشکیل یک جبهه ی واحد نیازمند است حل کنیم. ولی همانطور که پیش تر هم نوشته ام، تا هنوز فرصتی باقی است شاید بتوانیم حول «کف خواسته های جنبش» به ائتلافی نوشته و متشکل، و یا اگر پروای نام و ننگ داریم، نانوشته و نا متشکل بیاندیشیم.
بیاندیشیم و عمل کنیم.

پیش شرط رهایی ایران، ادامه ی بقای ایران در جغرافیای جهان است. باید پیشاپیش، کشوری وجود داشته باشد تا بتوان به رهایی آن اندیشید!
اما پنداری ما را خواب فرا گرفته است، و هر کدام در خواب خود رویایی برای خود دیده ایم و دل به آن بسته ایم، و احتمالاً فقط صدای انفجار بمب های اتمی اسراییل در خاک میهن ما خواهد بود که بیدارمان خواهد کرد. آن زمان که حتی برای چشم های خود را مالیدن و آبی به سر و رو زدن و به دنیای واقعیت ها برگشتن فرصتی برایمان باقی نمانده باشد.

اگرچه به حساب معادلات طبیعی، خطر حمله ی نظامی به ایران، چندان جدی به نظر نمی آید، اما به حساب معادلات غیر طبیعی، این خطر می تواند نه تنها جدی، بلکه در یک قدمی ما باشد.
و از آنجا که هیچ چیز در شرایط کنونی جهان ـ و به خصوص منطقه ـ طبیعی نیست، نمی توان محاسبات خود را بر مبنای معادلات طبیعی تنظیم کرد. یعنی لازم است که در محاسبات خود، فعلاً به معادلات غیر طبیعی، بیشتر بها دهیم تا به معادلات طبیعی.

اسراییل و نئوکان ها این روز ها مار زخمخورده هستند:
ـ فتح و حماس به یُمن سقوط حسنی مبارک، بزرگترین همدست اسراییل در منطقه، و دلایل دیگری که باید جداگانه مورد بررسی قرار گیرند، به یکدیگر نزدیک شده اند، و در حال بررسی تشکیل دوباره ی یک دولت ائتلاف ملی، و برگشت به موقعیت بلافاصله پس از انتخابات دموکراتیک فلسطین، یعنی تعبیر دوباره ی کابوس دولت اسراییل و حامیان آمریکایی و اروپایی آن هستند. (۲)

ـ ماجرا های سوریه می رود که سرنوشت نامعلومی را در صورت سقوط دیکتاتور سوریه، برای اسراییل رقم زند. چرا که «بشار»، هم قساوت و شقاوت را از پدر به ارث برده است، و هم زبان «دیپلماسی» با اسراییل را. یعنی او همچون پدرش با ملت خود در جنگ است، اما نوبت به اسراییل که می رسد «قواعد بازی» را کاملاً بلد است و به خوبی رعایت می کند!
و عمدتاً از همین رو ست که چندان اشتیاقی از طرف ناتو برای استفاده از شیوه ی برخورد با لیبی در مورد سوریه دیده نمی شود.
هرچند که مشتی سفله، پناه گرفته در ساحل امن، در حال گدایی حمله ی نظامی به کشور خودشان هستند؛ و خون مردمان به جان آمده ی میهن را هم در کاسه ی گدایی خود گذاشته اند و دوره می چرخند.

ـ جمهوری خواهان آمریکا در مراحل مقدماتی انتخابات ریاست جمهوری این کشور، کاندیدای بی نهایت درنده و نزدیک به نئوکان ها در حزب خود را وادار به کناره گیری از مبارزات انتخاباتی کرده اند تا «میت رامنی» که در میان درندگان، تا حدودی «نرمخو» تر و «انعطاف پذیر» تر است و نمی خواهد سرنوشت خود را با نئوکان ها و مشابهان اشان گره بزند، نامزد انتخاباتی حزب آن ها برای مقابله با اوباما باشد.

ـ این، به عبارتی دیگر، نشان دهنده ی نفرت افکار عمومی در آمریکا از جنگ با ایران، و ازماجراجویی های خطرناک است. نفرتی که حزب جمهوری خواه را وادار به چنین کاری کرده است.

ـ اوباما مطلقاً تمایلی به درگیر شدن با ایران ندارد، و تا آنجا که بتواند خواهد کوشید که از وقوع چنین فاجعه یی برای خود و آینده ی خود و کشور خود جلوگیری کند.
حتی گفته می شود که او بر خلاف همه ی زمینه سازی های دولت اسراییل، و آن نیروی «اپوزیسیون ایرانی» که سال هاست با فریاد «اتم اتم، تروریسم تروریسم، جامعه ی جهانی جامعه ی جهانی، و مماشات مماشات» سر دادن، به جدیت تمام، و با تلاش «حد اکثری» خود، مشغول آماده کردن فضا برای حمله ی اسراییل و آمریکا به ایران است، نتانیاهو را با این کلام تلخ بدرقه کرده است که اسراییل در صورت اقدام یکجانبه ی خود به بمباران ایران نباید روی آمریکا حساب کند.

ـ روزنامه ی «معتبر» اسراییلی «هاآرتص» که منتقد پاره یی از سیاست های دولت های اسراییل است، و تعدادی از نویسندگان اسراییلی صلح طلب و شریف نیز گاهی در آن چیزی می نویسند و یا ستونی وبخشی کم و بیش ثابت دارند، در ۱۸ مارس امسال، مخصوصاً قسمت هایی از گزارش تازه ی روزنامه ی آمریکایی نیویورک تایمز را با نگاهی مثبت و تأیید کننده منتشر کرده است حاوی این موضوع که هم کلیه ی سرویس های اطلاعاتی آمریکا، و هم موساد می دانند که از بابت برنامه ی هسته یی «ایران»، و «بمب اتمی» و اینجور چیز ها خطری نزدیک، هیچ کس را تهدید نمی کند. (۳)

ـ نخستین دور رأی گیری انتخابات ریاست جمهوری فرانسه، در همین ۲۲ آوریل شروع و تمام می شود. بسیار بعید (و تقریباً محال) است که این انتخابات، به دور دوم کشیده نشود. و بنابر این، در ششم ماه مه، رییس جمهوری جدید فرانسه تعیین خواهد شد.
سارکوزی، رییس جمهوری فعلی، از متحدان و دنباله روان سیاست اولترا راست های آمریکایی است، و آرزوی پیروزی آن ها و شکست اوباما در انتخابات نوامبر امسال را در سر می پروراند. حال آن که رقیب اصلی او «فرانسوا اولاند»، کاندیدای حزب سوسیالیست فرانسه، جناحی از این حزب را نمایندگی می کند که بر خلاف بعضی از جناح ها یا دسته بندی های دیگر حزب با ماجراجویی های خارجی مخالف است.
از طرف دیگر، برای نخستین بار، «جبهه ی متحد چپ فرانسه»، شامل حزب کمونیست فرانسه، و چندین تشکل چپ (کمونیست، سوسیالیست، و سبز) که «ژان لوک مِلانشون» را به عنوان کاندیدا معرفی کرده است، در این انتخابات به وزنه یی بسیار قوی و تعیین کننده تبدیل شده است.
خواست های این جبهه، که مطابق نظر سنجی ها در حدود پانزده درصد آرا را در دور اول انتخابات به خود اختصاص خواهد داد، مترقی، و اساساً در همدلی و همراهی و همکاری با «چپ جهانی» (چپ در معنای وسیع کلمه، یعنی در معنای درست آن) است.
و کاندیدای حزب سوسیالیست فرانسه، در دور دوم انتخابات، نیازمند آرای طرفداران روز افزون این جبهه، و ائتلاف با خود این جبهه است.
به نظر می رسد که دوران سارکوزی تا کمتر از یک ماه دیگر به پایان برسد، و حزب سوسیالیست در ائتلاف با جبهه ی متحد چپ، و یا با سپردن تعهد های لازم به آن، پیروز انتخابات ریاست جمهوری فرانسه باشد.
در آن صورت، با توجه به نقش سیاسی تعیین کننده ی فرانسه در سیاست بین المللی، ضربه یی جدی، هم بر دولت اسراییل، هم بر نئوکان ها، و هم بر رقیب جمهوری خواه اوباما وارد خواهد آمد. به خصوص اگر در نظر داشته باشیم که موتلف احتمالی دولت آینده ی فرانسه، جبهه یی خواهد بود که رسماً اعلام کرده است که نه در پی رفرم بلکه در پی یک «انقلاب» همه جانبه ی سیاسی و اقتصادی، و نه تنها در فرانسه بلکه در تمام اروپا ست.

ـ و از این گونه نشانه ها بسیار می توان برشمرد...

روی این حساب:
پیش بینی و اخطار مدت ها پیش نماینده ی روسیه در ناتو که قبلاً آن را در مقاله یی توضیح داده بودم (۴) در مورد این که برای یکسره کردن کار نظام ایران، ناتو و اسراییل لازم می دانند که قبلاً کار نظام بشار اسد را با تجاوز نظامی به سوریه یکسره کنند، در حال حاضر چندان با واقعیت همخوان نیست؛ و اگر قرار بر دخالت نظامی شود، این دخالت نظامی، به احتمال زیاد، اول در ایران خواهد بود نه در سوریه.

فرصت زیادی برای اسراییل و نئوکان ها در بر هم زدن بازی باقی نمانده است. و آن ها هم به شدت دست به کار شده اند. در این باره، آن قدر گفتنی هست که ورود به آن ها، هم این نوشته را طولانی می کند، و هم از هدف اصلی و ساده ی این نوشته به دور است.
من در این نوشته فقط می خواهم همان هشدار هایی را برای چندمین بار تکرار کنم که پیش از این نیز بار ها تکرار کرده ام. چه در ایام حکمرانی نئوکان ها که مجاهدین خلق را برای ایفای نقش چلبی ها و ایاد علاوی های ایران در نظر گرفته بودند، و چه در این روز ها که از سازمان مجاهدین به عنوان کارت بازی در قمار خونین خود استفاده می کنند.

(مسئله ی استفاده از رهبری مجاهدین خلق برای آماده سازی حمله به ایران، و حضور فعال جان بولتون ها و رودی جولیانی ها و آدمیرال جیمز لیونز ها که رسماً خواهان حمله ی نظامی فوری به ایران هستند در سرپرستی عملی این تشکیلات، مسئله یی جداگانه است که شخصاً تمایلی به واکاوی آن در این مقاله ندارم. اما اگر فعل و انفعالات سیاسی آینده ضرورتی را پیش آورند، و یا اگر مثل «دوران طلایی جرج بوش»، و نیز یکی دو سال اخیر، باز هم پای عربده کشی و هرزه نویسی و به کارگیری اراذل و اوباش و درندگان و چرندگان به میان آید، از پرداختن به آن کوتاهی نخواهم کرد.)

شواهد متعددی نشان می دهد که بدون زدن جرقه ی حنگ از داخل ایران، کار اسراییل و نئوکان ها در بمباران میهن ما و درگیر کردن احتمالی یا قطعی اوباما در جنگ، و او را در برابر بازی باخت ـ باخت قرار دادن، آسان نیست.

جنگ با ایران، در حال حاضر، از نظر بیرونی خواسته ی مشترک (و منزوی) اسراییل و نئوکان ها، و از نظر درونی خواسته ی بخشی از حاکمیت، و رقیبان پیاده ی آن است که دیگر هیچ شرمی و آزرمی ندارند از این که صریحاً کثیف ترین وزیران کابینه ی جرج بوش، و روسای سازمان های سیا و اف بی آی و جنایتکاران جنگی ارتش آمریکا با سوابق سیاه تر از سیاه را «شریف ترین دولتمردان دو دهه ی اخیر آمریکا» و «همپایه های آبراهام لینکلن» معرفی کنند.

... در غیاب اقدام عملی ما، آلترناتیو سازی های باسمه یی، و آلترناتیوسازی های امپریالیستی، حاضرند. حاضر و آماده، و زین و اسب کرده برای تاختن و به یغما بردن جنبش. حتی به نام جنبش.
آلترناتیو امپریالیستی خوب وجود ندارد. چه مربوط به آن ها باشد که به جناحی از امپریالیسم که ظاهراً «نرمخو» تر است می آویزند، و چه مربوط به خائنین دیگری باشد که سر بر آستان هار ترین جناح های امپریالیسم می سایند و به تمنا از آن ها می خواهند که با تحریم هرچه بیشتر مردم ایران، و فشردن حلقوم محروم ترین اقشار و طبقات جامعه، مردم را خُرد کنند و در هم بشکنند تا آنجا که مردم بلکه از فرط به جان آمدگی، در پاسیویسم مطلق و نا امیدی مطلق، و قطع امید از خویش، آماده ی پذیرش تجاوز نظامی دشمنان خارجی شوند. آماده ی پذیرش چیزی که باب طبع جناح های مختلفی در رأس نظام الیگارشی وار و سوراخ و سوراخی نیز هست که در هر سوراخ آن علاوه بر افراد خودش، جاسوسان رسمی و شماره دار انوع و اقسام سرویس های اطلاعاتی، و همچنین نفوذی های همسو و همکار با آن سرویس ها و تحت قیمومیت و فرماندهی صاحبکاران آن سرویس ها حضور دارند.
حضور دارند و هر وقت هم که طرح احتمالی تجاوز نظامی احتمالی به ایران، احتمالاً به مرحله ی اجرایی شدن رسید، در ساعت صِفر، با یک عمل ساده، جرقه ی جنگ را از جایی که احتمالش هم نمی رود، بزنند... (۵)

و این شرایط، دستکم دو اقدام عاجل را ضروری می کند:
ـ موضع گیری صریح و قاطع و هرچه شفاف تر تمام افراد و نیرو های مردمی ضد جنگ، به خصوص افراد و نیروهای مردمی سیاسی و مدنی درون ایران. نه تنها علیه خود جنگ. بلکه در جهت افشای هیزم آوران جنگ، چه در پوزیسیون و چه در اپوزیسیون.
اگر این موضع گیری ها صریح و قاطع و شفاف و بدون ملاحظات بی مورد نباشند، ثمری نخواهند داشت. وقتی که طرف مقابل، عدم صراحت و عدم قاطعیت را ببیند، روز به روز گستاخ تر می شود و حتی طلبکار هم از آب در می آید. نمونه ی طلبکاری از گونتر گراس و سیمور هرش را در همین روز ها شاهدیم. اولی نازی است و دومی هم معلوم الحال و مزدور!

ـ اثبات حضور فعال و زنده و تأثیر گذار جنبش. تفهیم این واقعیتِ شاید کمی به محاق رفته به جهان که جنبش خرداد و جنبش سبز، نه مرده است؛ نه خاموش و بی تفاوت است؛ نه منفعل است؛ نه منتظر هر چه پیش آید نشسته است؛ نه در موضع تدافعی قرار دارد؛ و نه اجازه ی تهاجم نظامی به ایران را به اسراییل و کوچک تر و بزرگتر از او خواهد داد. (حالا دیگر شیوخ خلیج فارس هم برای ما رجز می خوانند!)

«جنبش خرداد (بالقوّه) مانعی بزرگ بر سر راه دخالت نظامی در ایران، یعنی بر سر راه رقیبان هار اوباماست، و اگر خیری از اوباما نصیب این جنبش نمی شود (و ما را به خیر تو امید نیست، شر مرسان) از این جنبش آنچه نصیب او شده است و می شود، آگاهی افکار عمومی جهان از وجود اپوزیسیونی نیرومند، مدنی، و مسالمت جو داخل ایران است. یعنی چیزی بر خلاف آنچه رقیبان جنگ افروز اوباما در صدد القای آن هستند، و هم حمایت لابی های نیرومند اسراییل را پشت سر خود دارند، و هم تا پایان قمار (و نه بعد از آن) کارت جنگ افروزان «بومی» در «اپوزیسیون» ایران را در جیب و شاید هم روی میز خود.
جنبش خرداد، به افکار عمومی جهان این واقعیت را اعلام کرده است که ایران می تواند از درون تغییر کند؛ و نه نیازی به تجاوز نظامی به ایران است، و نه نیازی به کسانی است که با به کارگیری آنان، از ایران عراقی دیگر ساخته شود.» (۶)

سخن به درازا کشید، و بیم آن می رود که بیش از این هم به درازا بکشد. پس بر گردیم به همانچه در آغاز این مقاله آمده است، و حرف اصلی این مقاله نیز همان است:
ما، یعنی همان «ما»ی بی شکل، که در آفتاب جنبشی که از نزدیک سه سال پیش شروع شده است، به افق های روشن چشم دوخته ایم، اما خودمان هنوز نتوانسته ایم خودمان را در سایه روشن خودمان پیدا کنیم و آیینه یی در برابر خود بگیریم، اگر نخواهیم خود را بفریبیم باید بپذیریم که گمان نمی رود که بتوانیم به این زودی ها یک جبهه ی واحد را برای هماهنگی و رهبری جنبش تشکیل دهیم. چرا که مشکلات تشکیل آن چنان جبهه یی بسیار است.
من تا حدودی به کل این موضوع، در مقاله ی « فرصتی زودگذر برای جنبش، آینده ی ایران، مقابله با محاصره و با جنگ احتمالی» پرداخته ام. (۷)
اما آیا نمی توانیم در حد «کف خواسته های جنبش»، به یکدیگر در ائتلافی نوشته و متشکل، و یا اگر پروای نام و ننگ داریم، نانوشته و نا متشکل، نزدیک شویم؟
و آیا به میدان آمدن چند نفر و داد و بیداد راه انداختن آن ها باید بترساندمان یا به عقب بنشاندمان و یا در موضع تدافعی قرار دهدمان؟ چند نفری که یکی دو تایشان هم با وجود حسن نیت، نا خواسته و نا دانسته، به وسیله ی همان هایی تحریک شده اند که در مقابله با خصم مشترک، یعنی در مقابله با توده هایی که به نیروی خود ایمان آورده اند، به مثابه ی متحد عینی ولی فقیه غیر مکلا و معمم عمل می کنند، و همچون او، اما با هدفی دیگر که کم و بیش به همان اندازه ی هدف و وجود او کثیف و ناپاک است، آرزوی پراکندگی و شکست خوردن جنبش را دارند؟
در مورد این به میدان آمدن و داد و بیداد راه انداختن کذایی، واضح تر از این نمی گویم. یعنی بهتر است که واضح تر از این نگویم. «اهل بخیه» را اشارتی کافی است...

آن ها که داعیه ی میراث داری، و یا سخنگویی «جنبش سبز» را دارند، دیری است که در غیاب «همراهان جنبش» نشان داده اند که به تنهایی، و رها شده به حال خود و اشتباه محاسبه های خود، کاری از دستشان بر نمی آید که هیچ؛ بلکه بد تر از این: اگر همچنان به حال خود و اشتباه محاسبه های خود رها شوند، و باب گفتگو و احیاناً تفاهم بر سر حداقل های مطلوب (یعنی همان «کف خواسته های جنبش») میان انقلاب گرایان با آن ها بسته بماند، و جنبش نیز ـ به غلط ـ با آن ها و گفتار و کردارشان معرفی شود، نقشی به جز تخریب جنبش، بدنام کردن جنبش، و نه حتی ایستا کردن، بلکه به عقب باز گردانیدن جنبش ایفا نخواهند کرد.

و تخریب جنبش، بدنام کردن جنبش، ایستا کردن جنبش، و یا به عقب باز گردانیدن جنبش، یعنی دعوت از دشمنان کمین کرده، به تجاوز به ایران.
حالا چه به صورت بمباران و «جنگ محدود»؛ چه به صورت تبدیل ایران به عراق یا به لیبی، و یا (اگر نشد) به سوریه.
۲۷ فروردین ۱۳۹۱

توضیحات:

۱ ـ اگر همینطوری که می رویم، به راه ادامه دهیم زمین خواهیم خورد ـ به همین قلم
www.ghoghnoos.org

۲ ـ در باره ی نقش حسنی مبارک در همدستی با اسراییل، و در باره ی پاره یی از دلایل نزدیکی دوباره ی فتح و حماس، و درباره ی بعضی از مسائل که به موضوع همین مقاله نیز مربوط می شوند:
مگر ایران هم جزء «خاورمیانه ی بزرگ» نیست؟ چرا همه آری، و ما نه؟ ـ به همین قلم
www.ghoghnoos.org

درباره ی انتخابات فلسطین و تشکیل دولت ائتلاف ملی فتح ـ حماس، و مجازات مردم فلسطین توسط اسراییل و آمریکا به دلیل این انتخابات:
ماجرای کاریکاتور ها، و انتخابات فلسطین، در گفتگوی لوموند با محمود درویش ـ به ترجمه و با توضیحات همین قلم:
www.ghoghnoos.org

۳ ـ در گزارش هاآرتص و نیویویورک تایمز، همچنین تأکید شده است که دستگاه های جاسوسی آمریکا، به اطلاعاتی که مجاهدین خلق در باره ی برنامه های اتمی «ایران» می دهند بدبین هستند و به این اطلاعات اعتماد نمی کنند. مخصوصاً با توجه به تجربه ی جنگ عراق و نقش «کنگره ی ملی عراق» به ریاست احمد چلبی، پیش از حمله به عراق.
haaretz.com/news/diplomacy-defen
se/mossad-cia-agree-iran-has-yet-to-dec
ide-to-build-nuclear-weapon-1.419300

۴ ـ سخنان نماینده ی روسیه در ناتو را تا حدودی جدی بگیریم ـ به همین قلم
www.ghoghnoos.org

۵ ـ اگر همینطوری که می رویم، به راه ادامه دهیم زمین خواهیم خورد ـ به همین قلم
www.ghoghnoos.org

۶ ـ لطفاً تنگه ی هرمز را ببندید؛ می خواهیم خوزستان را بگیریم ـ به همین قلم
www.ghoghnoos.org

۷ ـ فرصتی زودگذر برای جنبش، آینده ی ایران، مقابله با محاصره و با جنگ احتمالی ـ به همین قلم
www.ghoghnoos.org

٭ عنوان این مقاله، از بخشی از شعر بلند طنزواره ی راقم این سطور با عنوان «ندارد براندازی نرم، سود» برگرفته شده است:
www.ghoghnoos.org


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست