یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

سپاه و سه انحراف


محسن سازگارا


• سازمان عریض و طویل سپاه، باید هرچه زودتر پایش را به گلیم خودش برگرداند. در غیر این صورت مطمئناً با سه موج مخالفت مواجه خواهد شد. اول از درون خودش، دوم از درون حکومت و سومی که بسیار بزرگتر از هر دو خواهد بود، از سوی مردم. هرچه سپاه بیشتر در ارکان اقتصاد و سیاست کشور رخنه کند و بابی لیاقتی های عملی بیشتر مملکت رابه ورطه نابودی بکشاند، ابعاد این امواج مخالفت بزرگتر خواهد شد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲ مرداد ۱٣٨۵ -  ۲۴ ژوئيه ۲۰۰۶


خاطرم می آید که در ماه آبان سال ۵۷ در نوفل لوشاتوی فرانسه، نخستین بار این فکر مطرح شد که چون ممکن است دوره مبارزه انقلابی به درازا بکشد باید بفکر یک ارتش مردمی بود. هیچ کس تصوری از پیروزی سریع انقلاب نداشت. بیشتر مدل انقلاب الجزایر یا کوبا پیش چشم ما بود و یک دوره جنگ طولانی. به همین دلیل فکر تشکیل یک ارتش مردمی مطرح شد. آموزش تئوریک و سپس نظامی کادرهایی از ایران و اروپا و آمریکا آغاز شد. من یک اتاق در مهمانخانه دهکده نوفل لوشاتو اجاره کردم که جز یکی دو نفر کسی از آن اطلاعی نداشت. خودم در ساختمان باغ سیب همراه دیگران می خوابیدم و آن اتاق را به کلاس درس آموزش تئوریک تبدیل کرده بودیم. با همکاری صادق قطب زاده و سپس نیز آقای مهندس غرضی و دوستان ایشان از دو کانال متفاوت چندین گروه برای آموزش نظامی به خاورمیانه اعزام شدند. اما تقریباً تمامی آنها پس از پیروزی انقلاب به ایران بازگشتند .
  پیروزی برق آسای انقلاب، در فردای روز پیروزی یعنی ۲٣ بهمن ماه ۱٣۵۷ ما را با چند سوال جدی مواجه کرد. اول آنکه سلاح های پخش شده در میان مردم چگونه باید جمع آوری شود و تحت قاعده و قانونی قرار بگیرد که بتوان در کوتاه ترین زمان، نظم و امنیت را به کشور اعاده نمود؟ دوم آنکه چگونه می توان از خطر کودتای نظامی جلوگیری کرد؟ به خصوص آنکه تجربه کودتا علیه دکتر محمد مصدق در ۲٨ مرداد سال ۱٣٣۲ و دهها کودتای دیگر در میان کشورهای آمریکای لاتین را هم پیش رو داشتیم. از یک سو به ارتش و بازسازی آن در کوتاه ترین زمان نیاز بود تا بتواند دولت نوپای انقلابی و یکپارچگی کشور را حفظ کند و از طرف دیگر در کشوری که نهادهای مدنی ضعیف هستند و قدرت در میان مردم توزیع نشده است همواره خطر نقش آفرینی قدرت برهنه (به قول راسل) و نیروی نظامی وجود دارد. بنابر این چگونه از خطر این نقش آفرینی سیاسی ارتش جلوگیری کنیم؟ سوال سوم این بود که چگونه خطر حمله خارجی را دفع کنیم؟ از یک سو نگران بودیم که با بروز انقلاب اسلامی و محبوبیت آن میان مسلمانان جمهوریهای مسلمان نشین دو سوی دریای خزر با خطر حمله و یا نوعی کودتای کمونیست ها و شوروی مواجه شویم و از طرف دیگر بیشتر از شوروی نگران آمریکا بودیم که مستقیم یا توسط یکی از همسایگان ایران دست به حمله نظامی برای سرنگونی حکومت نوپای انقلابی بزند و یا با جدا کردن بخشی از ایران همچون خوزستان، ایران شمالی و جنوبی درست کند و در واقع بیشتر مدلی مثل ویتنام پیش چشم ما بود. ویتنام در آن روزگاران موثرترین و مهم ترین مدل برای انقلابیون سراسر دنیا بود. در پاسخ به این سه سوال بود که فکر تداوم حرکت برای تشکیل یک ارتش مردمی که قرار بود به کار مبارزه انقلابی بیاید مطرح شد تا با آن بتوان به سه سوال بالا پاسخ مناسب داد .
با تشکیل یک سازمان نظامی مردمی، می توان سلاح های   در دست مردم را شناسایی و سازمان یافته کرد و مردم به هیجان آمده برای مبارزه انقلابی را در یک ارتش مردمی به صورت دسته های چریکی سازماندهی نمود. به این ترتیب کشور صاحب یک ارتش بیست میلیونی برای دفاع در مقابل هر تهاجم خارجی می شد .
مدل هایی چون ویت کنگ ها در ویتنام یا ارتش سوئیس و یا گارد ملی آمریکا مورد مطالعه قرار گرفته بود و در سازماندهی این ارتش مردمی مدنظر بود. اینکار خطر هر کودتای نظامی را هم مرتفع می کرد چون اولاً کشور دارای دو نیروی نظامی می شد که به این سادگی یکی از آنها نمی توانست دست به کودتا بزند و ثانیاً وقتی عامه مردم آموزش نظامی دیده و آماده جنگیدن باشند هیچ فرمانده نظامی دست به کودتا نخواهد زد .
روز بیست و سوم بهمن آقای لاهوتی نزد آقای خمینی رفت و از ایشان حکمی برای جمع آوری سلاح های تهران گرفت. اعلامیه ای هم تنظیم شد که بارها از رادیو تلویزیون ملی کشور پخش شد و از مردم خواسته شد تا سلاحها و اموالی را که از پادگانها برده بودند به باغشاه آورده و تحویل بدهند. من به همراه آقای لاهوتی از دبیرستان رفاه عازم باغشاه شدم و در آنجا ظرف یک هفته ضمن جمع آوری سلاح های شهر، طرح تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را هم نهایی کردیم. این اسم هم پیشنهاد آقای مهندس محمد توسلی بود که کمی بعد در دولت آقای مهندس بازرگان مسئولیت شهرداری تهران را پذیرفت. طرح تهیه شده برای سپاه توسط آقای دکتر یزدی معاون نخست وزیر در امور انقلاب به دولت و شورای انقلاب رفت. ستاد مرکزی این نیروی نظامی تازه تأسیس از باغشاه به عباس آباد و در کمتر از یک هفته به یک ساختمان خالی و تازه ساز متعلق به ساواک منتقل شد که ظاهرا قرار بود اداره چهارم ساواک در آن ساختمان باشد. ساختمان جدا از باغ مهران، مقر ساواک، در چند خیابان بالاتر از آن در انتهای یکی از خیابانهای فرعی سلطنت آباد که امروزه خیابان پاسداران نامیده می شود قرار داشت. فرماندهی سپاه مرکب از آقایان دانش منفرد،غرضی، رفیق دوست، افروز و بنده بود. اندکی بعد که فهمیدیم دو سازمان مسلح دیگر کم و بیش با همین اهداف تشکیل شده اند، به خواهش بنده حاج مهدی عراقی پا در میانی و در واقع ریش سفیدی کرد و جلساتی را تشکیل داد که سازمانهای مسلح و انقلابی دیگر هم همگی پذیرفتند که به سپاه بپیوندند. در جلسات هماهنگی نهایی میان آنها با سپاه، آقای هاشمی رفسنجانی از سوی شورای انقلاب شرکت می کرد و صورت جلساتی تنظیم و امضاء گردید و بدینسان ادغام آنها در سپاه قطعی شد. پس از آن در کمیسونی مرکب از بنده و آقای یوسف کلاهدوز با کمک گرفتن از آقای داودی شمسی، در اساسنامه سپاه هم تغییراتی به عمل آمد و نهایی شد. خاطرم هست حدود یک ماه بعد از پیروزی انقلاب، شبی در مقر سپاه تازه تشکیل، با دکتر مصطفی چمران که به تازگی از لبنان برگشته بود جلسه طولانی و مفصلی داشتم. تمامی فکرهای منجر به تشکیل سپاه را با او در میان گذاشتم. هدفم استفاده از دانش و تجربه او بود . پیشنهادات بسیار مفیدی برای کادرسازی در سپاه و نحوه سازماندهی آن داشت. دکتر چمران کمی بعد، معاون نخست وزیر در امور انقلاب و سپس هم وزیر دفاع شد .
در طرح اولیه سپاه سه حلقه پیش بینی شده بود. حلقه اول مرکب از جمع اندکی کادر چند جانبه (حداکثر تا ۵۰۰ نفر) به صورت ثابت و در استخدام سپاه بود. امور فرماندهی و ستادی سپاه توسط همین ها اداره می شد.کادرهای تربیت شده برای فرماندهی ارشد جنگ های چریکی هم قرار بود از میان همین کادر ثابت باشد. حلقه دوم یک کادر نیمه وقت و حداکثر تا ۵۰۰ هزار نفر بود. این افراد از میان اقشار مختلف مردم و به صورت داوطلب جذب شده و آموزش می دیدند. اینها بصورت فرماندهان دسته های چریکی مردم انجام وظیفه می کردند. اینان می توانستند حقوق مختصری هم بابت این کار بگیرند. درحالی که شغل اصلی ایشان چیز دیگری بود، به صورت منظم، مثلاً یکروز در ماه انواع مهارت ها و تاکتیک های جنگ های چریکی را باید تمرین می کردند. حلقه سوم هم شامل همه مردم می شد، هر چه بیشتر بهتر. در مدارس، دانشگاهها، کارخانجات، ادارات، مزارع و خلاصه در همه جا، هر داوطلبی، می توانست آموزش ببیند و لااقل سالی یکبار در مانورهایی شرکت نماید. اگرچه در آن روزگاران کامپیوتر بسیار نایاب بود، اما قرار شد تمامی این سازماندهی به صورت برنامه کامپیوتری نوشته شود و یکی از افراد واحدتحت نظارت من هم مسئول این کار بود. در واقع با پخش کردن اسلحه خانه در سطح کشور و کد گذاری آنها و تمرین هایی که بعمل می آمد و با نظم و انظباط خاص اینکار در هر زمان که نیاز بود هر فرد از ارتش مردمی می دانست به کجا رجوع   کند و تحت فرماندهی کدام کادر نیمه وقت و در لشکر کدام کادر ثابت سپاه و در خدمت کدام بخش از ارتش چریکی برای دفاع از میهن قرار بگیرد .
به موجب این طرح سپاه از جنس مردم ایران و در کنار آنان بود نه چیزی جدا و یا رودرروی مردم. در صورت حمله خارجی، کنار ارتش کلاسیک و در خدمت دفاع از کشور بود و در هنگام صلح به کار و زندگی اش می پرداخت. ضمن آنکه این سازماندهی در موارد بلایای طبیعی چون سیل و زلزله هم می توانست به عنوان سازمان دفاع غیر نظامی به کار امداد رسانی بیاید. سازمانی اسفنجی و فراگیربود با تشکیلات ثابتی کوچک و محدود. من پس از نهایی شدن اساسنامه و طراحی اولیه سپاه در اردیبهشت سال ۵٨ جای خودم را به آقای بشارتی در شورای فرماندهی دادم و به رادیو تلویزیون رفتم و پس از مدتی هم مدیر رادیو شدم. اما از آنجا که در تولد سپاه نقش داشتم در سالهای بعد همواره تحولات آن را دنبال می کردم .
به نظر من این سازمان در عمر ۲۷ ساله خود، دچار سه انحراف گشته که اکنون هریک از آنها به صورت خطری عمده برای کشور در آمده و ضربات جبران ناپذیری به مملکت زده و می زند. لذا یک به یک به بررسی این سه انحراف می پردازم .
انحراف اول با ورود محسن رضایی و محمدباقر ذوالقدر و دوستان ایشان به سپاه آغاز شد. این افراد قبل از پیروزی انقلاب از اعضای گروه مسلح کوچکی به نام "منصورون" بودند که کارهای عجیب و مشکوکی مثل بمب گذاری در رستوران خوانسالار تهران را در آستانه انقلاب مرتکب شدند و در آن عامل بمب گذاری که کارگری بنام احمدی بود کشته شد. با روحانیی به نام راستی کاشانی که تازه از نجف به قم آمده بود ارتباط داشتند و وقتی هم همین گروه به صورت یکی از گروههای هفت گانه در تشکیل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در اول انقلاب مشارکت کرد خیلی زود با استفاده از آقای راستی کاشانی که پس از مرگ آقای مطهری، او را به عنوان نماینده امام در آن سازمان مطرح کرده بودند، عامل اصلی انشعاب در آن سازمان شدند. آنچنان آن را متلاشی کردند که بعد از گذشت یک دهه بخشهایی از مجاهدین انقلاب توانستند آن را تجدید سازمان نمایند. این گروه پس از ورود به سپاه، بخش اطلاعات و تحقیقات سپاه را که قرار بود به صورت مغز متفکر و برنامه ریز سپاه باشد و حداکثر به صورت واحد اطلاعات نظامی برای سپاه عمل کند بصورت یک سازمان امنیت درآورده و محسن رضایی هم در راس این واحد قرار گرفت و فرمانده اطلاعات سپاه شد. خیلی زود این سازمان امنیت جدید به سایر بخش های سپاه دست انداخت. این گروه پس از فتح خرمشهر در رأس سپاه قرار گرفت و به سرعت شروع به تبدیل سپاه به یک ارتش منظم و کلاسیک نمود. قرار بود پس از بیرون راندن ارتش عراق از ایران، جنگ تمام شود و با اعلام آتش بس یکطرفه هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ نظامی حکومت ایران در مقابل رژیم بعثی عراق دست بالا را داشته باشد. اما اینان به کمک آقای هاشمی رقسنجانی، آقای خمینی را هم قانع کردند که باید برای دفاع از خرمشهر هم که شده به داخل خاک عراق بروند و بصره را فتح کنند. به این ترتیب باید مسئولیت شش سال دوم جنگ که بیهوده و طولانی و بسیار خسارت بار هم بود بر عهده این گروه و باند جدید حاکم بر سپاه دانست. این افراد بعدها با تعبیه سلسله مراتب در سپاه برای خود مناصب ژنرالی هم دست و پا کردند. بدون داشتن دانش و تخصص نظامی، در این سالیان طراح چندین عملیات بزرگ و بسیار خونبار نظیر خیبر و بدر و کربلای ۴ و ۵ شدند که بهای آن، شهادت هزاران نفر از فرزندان ایران بود .
آمار نشان می دهد که از حدود ۲۶۷ هزار نفر شهید و حدود ۵۰۰ هزار نفر مجروح جنگ، کمتر از ده درصد آن در دوره دو ساله اول جنگ و دفاع از کشور یعنی تا زمان عملیات آزادی خرمشهر بوده است. الباقی این تلفات جانکاه حاصل ندانم کاری و تصمیمات اشتباه نظامی بوده که البته مسئولیت اصلی آن بر عهده آقای خمینی و سپس نماینده او آقای رفسنجانی است اما عامل واقعی و اجرایی آن، همین تیمی است که هم اینک هم بر سپاه مسلط است. کسانی که به دلیل تمام ندانم کاریها و خساراتی که بر مملکت وارد کرده اند باید محاکمه شوند اکنون مدعی تمام کشور شده اند. این انحراف در زمانی در سال ۱٣۶۴ کامل شد که سپاه با اخذ مجوز از آقای خمینی مبنی بر تشکیل سه نیروی دریایی و هوایی و زمینی خواست به صورت یک ارتش کلاسیک دربیاید. به صورت یک رقیب در کنار ارتش، اما با دانش و تجربه ناچیز. این ماجرا هنوز هم ادامه دارد. در زمان جنگ، آقای محسن رضایی در سمت فرماندهی کل سپاه،یک بار اعلام کرد که سپاه باید ارگان هایی برای برخورد با مخالفین داشته باشد. در همان زمان در جلسه ای با رئیس وقت قوه قضائیه کشور از او خواستم که جلوی این کار را بگیرد. گفتم که از دل این کار پیراهن قهوه ای های حزب نازی بیرون می آیند. اما ایشان با همان شوخی و خنده همیشگی گفت که چرا نازی ها را بدنام می کنی آنها لااقل یک عده تحصیل کرده دور و بر خودشان داشتند و البته ایشان اقدامی هم نکردند. متأسفانه از دل همان افکار، پیراهن سفیدها و گروههای سرکوب لباس شخصی بیرون آمدند که هنوز هم به هر تظاهرات و تجمع مخالفی حمله می کنند و مردم بیدفاع را مورد ضرب و شتم قرار می دهند. این انحراف اول یعنی انحراف از مأموریت و سازماندهی سپاه، باعث شدکه از ارتش مردمی بودن آن تنها یک اسم ارتش ۲۰ میلیونی و یک نیروی چهارم در کنارسه نیروی زمینی و دریایی و هوایی به نام نیروی بسیج باقی بماند. این نیرو عملاً نه فقط ارتش چریکی کشور نیست بلکه بلای جان مردم شده و اکثرا ًنیز محلی شده برای به دست آوردن پاره ای امتیازات برای برخی اعضای فرصت طلب آن. نیروی بسیج به مخالفین، به خصوص در دانشگاهها حمله می کند و در عمل پایگاهی برای آن گروههای سرکوب خیابانی و لومپن های مذهبی شده است. این انحراف اول نیروی پنجمی را هم در سپاه ایجاد کرده که این یکی انصافاً در سراسر دنیا آبروی ایران را برده و دست به کارهایی می زند که با هیچ دین و اخلاق و انسانیتی سازگاری ندارد. این پنجمی، نیروی قدس است که مسئولیت تمام عملیات برون مرزی را در سپاه بر عهده دارد. این نیرو به صورت بازوی تروریستی   درآمده و می کوشد تا باصرف هزینه های فراوان از جیب ملت ایران در لبنان و فلسطین و یمن و مصر و سودان و بخصوص عراق به قول خودشان هسته های حزب الله و در واقع گروههای تروریستی ایجاد نماید تا بتوان سر میز مذاکره با خرج کردن آنها معامله کرده و امتیاز گرفت .
آقای حسن عباسی از اعضای دفتر مطالعات استراتژیک سپاه در یک میزگرد در دانشگاه صنعتی خواجه نصیر، در مقابل خود بنده و در حضور دانشجویان، استفاده ابزاری از هسته های حزب الله را با افتخار تعریف می کرد. آیا غیرانسانی تر و غیراخلاقی تر و غیر دینی تر از این می توان با جان مردم بازی کرد و سپس هم به آنان خیانت کرد؟ خدامی داند که پشت پرده گروگانگیریهای اخیر در فلسطین و لبنان و خشونتها و خونریزیهای اسرائیل   چه می گذرد و یا در کشتارهای شیعه و سنی در عراق چه دست جنایتکاری توطئه می کند. رئیس جمهوری فعلی کشور هم تمام سوابق سپاهیگریش به کار در قرارگاه رمضان، یکی از قرارگاههای تابعه نیروی قدس و مخصوص امور اطلاعات و عملیات در عراق، بر می گردد. انحراف اول به دست کسانی انجام گرفت که هنوز هم بر سپاه حاکم هستند. بسیاری از فرماندهان ارشد و فداکار و لایق چون داود کریمی، فرمانده سابق سپاه تهران را مشمول تصفیه یا بازنشستگی پیش از موعد و انتقال به سایر سازمانها قرار داده و کنار گذاشته اند. جنگ را هم شش سال اضافه طول داده اند و با ندانم کاریهای خود مسئولیت جان هزاران شهید و مجروح را بر دوش می کشند. آخرین قارچ روییده بر بستر این انحراف اول هم تشکیل یک سازمان مخفی زیر لوای اداره حفاظت قوه قضاییه معروف به سازمان امنیت موازی است که زیرنظر مستقیم مقام رهبری کار می کند. این سازمان برای خودش در گوشه زندان اوین بند ویژه ای بنام ٣۲۵ دارد که امثال بتده و بسیاری از دانشجویان و مخالفین را به آنجا می برند .
انحراف دوم در زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی و به دست ایشان اتفاق افتاد. سیاست غلط آقای رفسنجانی برای این که تمام دستگاههای دولتی به سراغ کسب درآمد بروند، وقتی به وزارت اطلاعات و سپاه رسید، فاجعه خلق کرد. این دو سازمان با اسلحه و دستبند وارد تجارت شدند. امری که در هر جای دنیا مافیا خلق می کند. در شوروی هم چون ک گ ب، وارد تجارت شده بود، بعد از سقوط کمونیست ها، روسیه به سرعت صاحب یکی از قوی ترین تشکیلات جنایتکاری سازمان یافته شد. برخی از افراد این تشکیلات هنوز هم به صورت یک باند مخوف بر اصلی ترین شریان های اقتصاد روسیه حاکم هستند و بر مناصب اصلی قدرت چنگ انداخته اند. ورود با اسلحه به تجارت دو خطر عمده و فوری ایجاد می کند. یکی آنکه رقبای تجاری با زور و دستگیری و زندان از میدان کنار گذاشته می شوند و بسیاری از فعالیتها انحصاری می گردد. دوم آنکه سازمان مسلح تجاری برای کسب درآمد آسان با تکیه بر زور و سلاح وارد حوزه های ممنوعه ای چون قاچاق کالا و موادمخدر و الکل و فحشاء می شود. چرا که کسی نمی تواند و جرأت نمی کند سوالی بکند. در دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی با اصرار وزیر اطلاعات وقت، کوشش بسیاری شد که پای وزارت اطلاعات را از فعالیتهای اقتصادی بیرون بگذارند. فعالین و دست اندرکاران وزارت اطلاعات هم ظاهرا از این کار استقبال کرده و گویا توفیق نسبی بدست آمده است. دقیقاً نمی دانم آقای یونسی وزیر اطلاعات وقت تا چه حد توفیق یافته است اما شنیده ام که توانسته تا حد زیادی شر این خطر را از سر وزارت اطلاعات و کشور کم کند. البته بعضی ها معتقدندکه در این کار هم تقلب صورت گرفته است که خود می تواند موضوع نوشته جداگانه ای در خصوص وزارت اطلاعات باشد .
  اما درمورد سپاه که بیرون از کنترل دولت و زیر نظر مستقیم مقام رهبری بوده چنین اتفاقی نیفتاده و وضعیت بگونه دیگری است. اکنون سپاه بابیش از ۱۰۰ شرکت به شکل شرکت های تعاونی و پیمانکاری و بازرگانی و صنعتی، وابسته به سپاه و یا بسیج در اکثر کارهای اقتصادی کشور حضور دارد، از ورود لوازم خانگی درتمام سالهایی که ورود آن ممنوع بود گرفته تا شرکتهای خودروسازی نظیر گروه بهمن (مزدا)، از پیمانکاری خطوط انتقال نفت و گاز گرفته تا انتقال ترانزیتی نفت قزاقستان از ایران، از قاچاق نفت عراق در زمان تحریم اقتصادی آن کشور توسط سازمان ملل گرفته تا اسکله های غیرقانونی و دهها کارخلاف دیگر. بسیاری از رقبای تجاری را هم به زور زندان و دستگیری از میدان به در کرده اند و روزبه روز هم بیشتر و حریص تر به سراغ تمامی ارکان افتصادی کشور و طرحهای اساسی آن می روند. این انحراف دوم فساد مالی را در میان بخش اندکی در رده فرماندهان سپاه جاری کرده است. در حالیکه بدنه اصلی سپاه، با حقوق اندک و فقر و فاقه دست بگریبان است، کسانی که مرتبط با این فرماندهان هستند گاهی با ثروت های چندین میلیاردی زندگی می کنند. افرادی چون آقای صادق محصولی فرمانده سابق منطقه ۵ (آذربایجان) سپاه و وزیر نفت معرفی شده توسط آقای احمدی نژاد تنها یک نمونه از آن است. یک مثال دیگر دست یافتن این بخش از سپاه به شهرداری تهران است. یک قلم تنها سرنوشت هزینه کردن ٣۵۰ میلیارد تومان از پولهای شهرداری نامعلوم است. اکنون هم که همان شهردار یعنی آقای احمدی نژاد دستش به ریاست دولت رسیده در مدتی کمتر از دو ماه بیش از ۷ میلیارد دلار از کارهای پیمانکاری نفت را بدون برگزاری مناقصه به سپاه بخشیده است. این درحالی است که صدها شرکت پیمانکاری مجرب و قدیمی کشور با خطر بیکاری و تعطیل مواجه هستند. حجم عظیمی از فساد و حمله به منابع کشور در یکی دو سال آینده گریبانگیر مملکت خواهد شد. دولتی که مأموریت و شعارخود را مبارزه با فساد مالی عنوان کرده بود، بزودی به یکی از فاسدترین دولت های تاریخ معاصر از مشروطه تاکنون تبدیل خواهد شد. موجی از دستگیری و به زندان انداختن رقبای تجاری آنهم با اتهامهای مختلف در راه است. این انحراف دوم، عملاً سپاه را به جاده ای انداخته که انتهای آن تولد یک مافیای جدید در کشور است .
اما انحراف سوم در زمان رهبری آقای خامنه ای و در سایه بی تدبیری ایشان اتفاق افتاد. این انحراف وارد کردن سپاه به عرصه سیاست بود. پاره ای فرماندهان سپاه، قبلاً هم جاه طلبی های سیاسی از خود نشان داده بودند اما با تأکید شدید آقای خمینی برای منع فرماندهان نظامی از ورود به سیاست و مراقبت بدنه سپاه از این اصل، در زمان حیات وی چنین امری برای فرماندهان سپاه ناممکن بود. در زمان رهبری آقای خامنه ای انتصابات سیاسی در سپاه شتاب بی سابقه ای بخود گرفت. ایشان در دوره جنبش اصلاحات برای جبران کمبود حمایت مردم از خودش و برای سرکوب مخالفین، پای بخش هایی ازسپاه، بخصوص بسیج را به عرصه سیاست باز کرد. خاطرم هست یکبار آقای رحیم صفوی فرمانده تقریباً هیج کاره سپاه، در یک سخنرانی به روزنامه جامعه حمله کرد و تعابیری چون بیرون آمدن مار و عقرب از سوراخ مطبوعات و بریدن زبان و قطع کردن کله را به کار برد. من نیز در یک نوشته کوتاه در روزنامه جامعه نوشتم که بنده آقای صفوی را در میان بانیان سپاه به یاد نمی آورم و آن سپاهی که ما بنیاد گذاشتیم قرار نبود که رودرروی مردم و آزادی بیان بایستد. بلافاصله از دفتر رهبری برای بنده پیام فرستادند که چطور جرأت می کنم بنویسم که رحیم صفوی را نمی شناسم. چندی بعد هم که   همین رحیم صفوی در یک سخنرانی به مناسبت سالگرد ۱٣ آبان و تسخیر سفارت آمریکا به تحلیل سیاسی پرداخته بود، در یک مصاحبه رادیویی گفتم که اصولا ًایشان و بقیه فرماندهان سپاه به چه حقی به ابرازنظر سیاسی می پردازند. سیاست باید در حوزه کار سیاستمداران باشد. یک فرمانده نظامی هم اگر به سیاست علاقه دارد باید از کسوت نظامیگری و مشاغل فرماندهی قشون کنار بیاید و دیگر دسترسی به قدرت اسلحه نداشته باشد، آنگاه چون بقیه وارد سیاست شود. بعداً که توسط همان سازمان امنیت موازی وابسته به سپاه و تحت فرمان مستقیم مقام رهبری دستگیر شدم، این اعتراض بنده به شکل یکی از شش اتهام من در کیفرخواست تنظیمی توسط دادستان قید شده و ذیل سرفصل توهین به نهادهای انقلابی برایش تقاضای حبس شده است و نمی دانم چه بخش از شش سال حبسی که برایم بریده اند متعلق به این اعتراض ساده است. در سایه این انحراف هم، همچون انحراف دوم، رقبای سیاسی همچون رقبای تجاری با زور و اسلحه و دستگیری با انواع مارک و اتهام از میدان به بیرون رانده می شوند. این انحراف سوم، بخشی از فرماندهان سپاه را به مناصب قدرت در کشور رسانده است و این افراد با ندانم کاری بسیار در دولت و کارهای کشور بیش از همه آبروی سپاه را در میان مردم می برند. جالب است که این ورود با اسلحه به سیاست، در اولین قدم گریبان خود مقام رهبری را گرفته، اما به مصداق "خود کرده را تدبیر نیست" فعلاً چاره ای جز دفاع و پشتیبانی از این دولت غیرکارآمد ندارد. البته مسئولیت طوفانی که در عرصه اقتصادی کشور در پیش است مستقیما ًمتوجه شخص رهبری و سپس هم رئیس جمهوری و آنگاه فرماندهان فعلی و ارشد سپاه است .
به این ترتیب با شکل گیری این سه انحراف، سپاه درحال حاضر تبدیل به سازمان عجیب و غریبی شده که هم نقش ارتش و احزاب کمونیست در کشورهای کمونیستی را بازی می کند، هم نقش ک گ ب و سازمانهای امنیتی در حکومت های دیکتاتوری را و هم نقش تراستها و کارتلهای اقتصادی را آن هم به شکل انحصاری و با استفاده از رانت های حکومتی. سپاه هم نقش مافیا را در کشور دارد و هم همزمان بر پلیس کشور حکومت می کند. برای جاه طلبی سیاسی   حد و مرزی نمی شناسد. هم بر شورای امنیت ملی مملکت و وزارت کشور و مجلس و قوه قضائیه می خواهد چنگ بیاندازد و هم بر وزارت خارجه و مطبوعات و رادیو تلویزیون انحصاری و دولتی ایران. تمامی این کارها هم توسط بخش معدودی از فرماندهانی صورت می گیرد که تنها هنرشان بله قربان گویی ظاهری به مقام رهبری و توطئه چینی در پشت پرده است .
این میلیتاریسم سیاسی و اقتصادی بر اساس ذات نظامی خود دست به ماجراجوئی هایی می زند که کشور را وارد بحرانهای جدی خواهدساخت. گروگانگیری در لبنان و فلسطین و آتش افروزی در این مناطق، تنها یک نمونه آن است. این سازمان عریض و طویل سپاه، باید هرچه زودتر پایش را به گلیم خودش برگرداند. در غیر این صورت مطمئناً با سه موج مخالفت مواجه خواهد شد. اول از درون خودش، دوم از درون حکومت و سومی که بسیار بزرگتر از هر دو خواهد بود، از سوی مردم. هرچه سپاه بیشتر در ارکان اقتصاد و سیاست کشور رخنه کند و بابی لیاقتی های عملی بیشتر مملکت رابه ورطه نابودی بکشاند، ابعاد این امواج مخالفت بزرگتر خواهد شد .


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست