یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نگاهی به نتایج انتخابات در فرانسه


• بهمن خدادادی از نشریه ی خاک به مناسبت انتخابات فرانسه دو گفتگوی زیر را با فرشین کاظمی‌نیا، پژوهشگر و محقق دانشگاهی در دانشگاه ‘پیر و مری کوری’ پاریس و عیسی صفا عضو حزب کمونیست فرانسه انجام داده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۶ ارديبهشت ۱٣۹۱ -  ۲۵ آوريل ۲۰۱۲


بهمن خدادادی از نشریه ی خاک به مناسبت انتخابات فرانسه دو گفتگوی زیر را با فرشین کاظمی‌نیا، پژوهشگر و محقق دانشگاهی در دانشگاه ‘پیر و مری کوری’ پاریس و عیسی صفا عضو حزب کمونیست فرانسه انجام داده است:


مقدمه
برخلاف بسیاری از نظر سنجی ها که سارکوزی را برنده دور اول انتخابات معرفی می کردند. فرانسوا اولاند نماینده حزب سوسیالیست با بیش از ۲٨ در صد در مقام اول قرار گرفت. سارکوزی اولین ریس جمهور فرانسه است که در دومین دوره مبارزه انتخاباتی در صدر قرار نگرفته است. این امر بخودی خود بیانگر دست رد زدن مردم به سیاستهای نئولیبرالی سارکوزی است. حتی تمام تحریکات ضدمهاجرین سارکوزی مانع شکست وی در دور اول نشد و تاکنون تمام نظر سنجی ها از شکست سارکوزی در دور دوم انتخابات (۶ ماه مه) سخن می‌گویند.
اولاند در این مبارزه انتخاباتی با شعار «تغییر هم اکنون» وارد میدان شد و با برنامه اصلاحات اجتماعی، مذاکره با آلمان برای تجدید نظر در سیاستهای مالی اروپای واحد، خروج بلافاصله از افغانستان، اشتغال و… موفق به کسب رتبه اول شد.
اما پدیده نامبارک و نامیمون این دور از انتخابات، عروج حزب نژادپرست و شبه فاشیست «جبهه ملی» به رهبری خانواده لوپن است. مارین لوپن با بیش از ۱۷ در صد آرا در رده سوم انتخابات قرار گرفت. او با شعارهایی از قبیل همه نیروهای سیاسی چپ و راست فاسد هستند و به ملت خیانت می کنند، خروج از پول واحد اروپا و استقرار حاکمیت ملی به این موفقیت دست یافت.
اما در مقابل سورپریز و نقطه روشن این دور از انتخابات را بیشتر از هر چیز می‌توان استقبال از نماینده «جبهه چپ» ژان لوک ملانشون دانست. این جبهه که از حزب وی به نام حزب چپ، حزب کمونیست فرانسه و چند گروه کوچک چپ تشکیل شده است، با ارایه یک برنامه کامل برای تغییرات رادیکال و ضدسرمایه داری توانست به انتخابات جان داده و هیجان عمومی ایجاد کند. وی که سخنرانی برجسته و از این نظر مورد تحسین دوست و دشمن است، با شعار «شورش و انقلاب مدنی»، با شعار مبارزه طبقاتی، با میتینگهای عظیم در فضای باز چهره‌ای مدرن و جذاب از خود ارایه داد. وی که استاد فلسفه و جوانترین سناتور فرانسه است، با کسب ۱۲ درصد از آرا در ردیف چهارم قرار گرفت. جبهه چپ بدون تردید در آینده سیاسی فرانسه نقش انکار ناپذیری را بازی خواهد کرد. برگزاری انتخابات پارلمان در یک ماه آینده نیز معباری برای محک زدن توازن قوا در بین طرفین خواهد بود. در این میان استراتژی جبهه چپ تبدیل به « جبهه مردمی» و انقلاب برای تشکیل جمهوری ششم فرانسه است.
فرانسوا بایرو سانتریست نیز با ۹ در صد رای در جایگاه پنجم قرار گرفت. گروه سبزها با حدود ۲درصد رای و گروهای دیگر چپ نیز حدود ۱ درصد آرا را بدست آوردند.



نگاهی به نتایج انتخابات در فرانسه
گفتگو با فرشین کاظمی نیا

لطفاً درمورد جایگاه ریاست جمهوری در نظام سیاسی فرانسه برای خوانندگان خاک به اختصار توضیح دهید.


در فرانسه ، به عنوان کشوری که اولین بار یک «جمهوری» به معنای واقعی کلمه را در دنیا تاسیس کرده است، کرسی ریاست جمهوری، از جهات متنوعی، کرسی مهمی است. اما در دوره های مختلف که متعاقب تغییر قوانین اساسی، به جمهوری های مختلف معروف شده است (می دانید که مقطع فعلی با عنوان جمهوری پنجم شناخته می شود)، این جایگاه متناسب با افراد مختلفی که بر این مسند تکیه زده اند نمودها ی متفاوتی داشته است. رییس جمهور در افکار عمومی فرانسه به عنوان مدیر و رهبر جامعه شناخته می شود. نقشی که رییس جمهور در فرانسه دارد به مثابه ی دارنده نوعی قدرت متمرکز، بیش از سایر نظام های پارلمانتاریستی است که البته گاه، مثلا در دوره اخیر (در دوره سارکوزی) ریاست جمهوری واجد قدرت بیشتری شده و نقش نخست وزیر کمرنگ شده است. در مجموع، رییس جمهور به عنوان سمبل جمهوری فرانسه هم نزد فرانسویان و هم نزد افکار عمومی دنیا اهمیت دارد. به همین دلیل خیلی ها درفرانسه پرستیژ و پرنسیپ های رییس جمهوری برایشان خیلی اهمیت دارد و یکی از ملاک های انتخابشان، کاراکتر و ادبیات و رفتار رییس جمهور هم هست. رییس جمهور فرانسه، به عنوان کسی که تنها لاییسیته ی واقعی دنیا را رهبری میکند به لحاظ سیاسی و در ساختار قانون اساسی هم واجد قدرت مرکزی ست. به معنای واقعی، ریاست جمهوری در فرانسه رهبر دولت و ارتش و نظام بروکراسی است، البته نه به شکل نظام های سیاسی جهان سومی که رهبرانشان قاهر مطلق اند و قادرند هر کاری بکنند. طبعا در فرانسه احزاب، اتحادیه ها و افکار عمومی در رفت و برگشت و تقابل با رییس جمهور هستند و با مکانیزم هایی که در قانون تعریف شده است قادر به نقد، اعتراض، تصحیح، کارشکنی، یا هم افزایی با او خواهند بود.


انتخابات این دوره، از اهمیت خاصی در جامعه ی جهانی و افکار عمومی فرانسه برخوردار بوده است. با توجه به نقش این کشور در تحولات اخیر موسوم به “بهار عربی” و به طور خاص در کشور سوریه، شما حساسیت های موجود را چگونه ارزیابی می کنید؟

من گمان میکنم حساسیت و اهمیت این دوره از دو زاویه قابل تحلیل باشد. نخست، زاویه ی خارجی ست که رخدادهایی مانند بهار عربی و حمله به لیبی و مسایل مربوط به سوریه در آن نقش دارند. همچنین کارکردی که فرانسه در اتحادیه اروپا، بویژه پیرامون مسایل مربوط به بدهی های کشورهایی چون یونان و اسپانیا دارد، و دیگری زاویه ی داخلی است. نرخ بالای بیکاری و رکودی که کشور را فرا گرفته، وعده های تحقق نیافته سارکوزی و بحران جهانی اقتصاد (که در این زمینه بخصوص برخی سارکوزی را موفق میدانند و برخی ناموفق) از آن جمله است. به همین دلیل خیلی ها اعتقاد دارند که این دوره می تواند اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری در دوران جمهوری پنجم باشد که رییس جمهور حاضر به دومین دوره زمامداری خود راه پیدا نکند. وعده های عجیب و غریب انتخاباتی سارکوزی، کارهای خاصی که جامعه ی فرانسوی به لحاظ فرهنگی و تاریخی از او نمی پذیرند، روحیه ی روشنفکر ستیزی و امریکاگرایی شدید و کارهای مبتذل او (از جمله دروغ گویی های بی پروایش) دست به دست هم داد تا کاراکتر خاصی از سارکوزی در جامعه تعریف شود که واکنش های متعددی طی این سال ها را هم داشته است و این دوره را کمی متمایز میکند. این که کدامیک از پارامترهای خارجی یا داخلی وزن بیشتری دارد وابسته به این است که از چه زاویه ای نگاه کنیم. معمولا برای مردم دنیا بحث خارجی آن مهم تر به نظرمی رسد.


با توجه به نتایج دور اول انتخابات و احتمال قدرت گیری سوسیالیست ها، پیروزی کاندیدای این حزب چه تاثیری بر زندگی روزمره ی مردم فرانسه خواهد گذاشت؟

ببینید! الان که ما در حال صحبت هستیم، یعنی ساعت هشت بعد از ظهر روز رای گیری (یکشنیه ۲۲ آوریل)، هنوز برای اظهار نظر در مورد پیروزی نهایی چپ ها زود است و گمان می کنم کار چپ ها هم دشوار باشد. علی رغم اختلاف مثبت چند درصدی آقای اولاند با سارکوزی، چون هشت کاندیدای دیگری که کاندیدا بودند – مانند ملانشون که چهارم شده و فاصله اش با رقیبش یعنی ماری لوپن قابل توجه است – در رده های پائین تر قرار گرفته اند، در دور دوم انتخابات، به نظر می رسد قدر مطلق چپ ها از قدر مطلق راست ها کمتر باشد مگر اینکه مردمی که رای نداده اند و درصد قابل توجه ای هم در جامعه فرانسوی به شمار می روند، وارد معادله شوند و به سود چپ گرایان به صحنه بیایند. اما اگر پرسش این است که اگر چپ ها پیروز بشوند، چه می شود، باید بگویم که در پنج سال اخیر، همان طوری که اشاره کردم رفتار سارکوزی با افزایش قدرت ریاست جمهوری، به طرز مضحکی شبیه رفتار ناپلئون شده بود و شکلی از اقتدار خاص سیاسی را برای خودش به بار آورده بود. با توجه به همین تاثیر منفی اجتماعی است که آقای اولاند تاکید دارد که مایل است یک رییس جمهور «معمولی» و مطابق آن چه که در قانون اساسی تعریف شده است، باشد و روند دموکراسی نرمالیزه شده بر کارها حاکم باشد و از اقتدار پنهان قدرت، در ساختار طبقاتی آن کاسته شود. در این میانه آقای ملانشون هم حضور داشت که به شکلی نو و رادیکال از چیزی به نام «جمهوری ششم» حرف می زند که صورت بندی حقوقی دیگری با افزایش قدرت پارلمان در آن دیده می شد. ولی به هر حال الان در فرانسه با توجه به مسائلی که مثلا حول بحث مالیات بر ارزش افزوده (TVA) وجود دارد – که در دوره سارکوزی کم شد – گاه شاهد نوعی پوپولیزم فرانسوی هم هستیم. TVA نوعی مالیات چند مرحله‌ای است که در مراحل مختلف زنجیره تولید- توزیع بر اساس درصدی از ارزش افزوده (خرید - فروش) کالاهای تولید شده و یا خدمات ارایه شده اخذ می شود. جالب این جاست که علیرغم این که این مالیات به لحاظ اقتصادی کاملا خنثی است (یعنی بر حجم سرمایه گذاری ها و رکود عملا تاثیری ندارد) سارکوزی، کاهش آن را نوعی موفقیت اقتصادی تلقی و تبلیغ می کند. در حال حاضر، کسبه، تازه به پول رسیده ها و بانک ها، شرکت های کوچک و روستاییان از روند کار سارکوزی تقریبا راضی هستند. از طرف دیگر دانشجویان، کارگران و مزدبگیران به صورت کلی و دانشگاهیان و روشنفکران طبعا ناراضی اند و به اولاند رای می دهند. بوروکراسی امروزی در فرانسه به به حدی رسیده است که به قول ماکس وبر، دیگر «برومانیا» (یا جنون اداری) است و در بسیاری از نهادهای اجتماعی و مولفه های حقوق مدنی (مثل تامین اجتماعی) اخلال ایجاد کرده است. به همه ی این ها می توان سرکوب پیدا و ناپیدای دولتی در رسانه ها و تحقیر گروه های اقلیت اجتماعی را افزود. نشانه های جدی ای از انواع «سانسور» در جامعه به چشم می خورد که شاید در سایر جاهای اروپا کمی طبیعی باشد ولی در فرانسه حیرت آور است. این که وضع جامعه در صورت به قدرت رسیدن چپ ها چطور خواهد شد باید گفت با توجه به این که ما در حوزه ی دموکراسی فرانسوی صحبت می کنیم طبعا نظام سیاسی اجتماعی زیر و زبر نمی شود، شبیه آن چه که در ایران یا کشورهای در حال توسعه با تغییر مدیریت کلان کشور می بینیم. اما به نظر می رسد که در نقطه تاکیدهایی که کاندیدای پیروز آینده، چه چپ و چه راست داشته اند تغییراتی به وجود خواهد آمد. مثلا پیش بینی می شود در صورت پیروزی سارکوزی، قوانین مهاجرت که یکی از نقطه تاکیدهایش در دوره ی قبل و این دوره بود، تغییر کند. در دور گذشته، درسال ۲۰۰۹ هنگامی که سارکوزی وزیر کشور و کاندیدای ریاست جمهوری بود به طرز توهین آمیزی گفته بود که “من حومه ی (پاریس) را با (Karcher) – ماشین شوینده ی قوی – خواهم شست” که منظورش مقابله با مهاجرین و عرب ها بود. همین اظهارنظر منجر به درگیریهای فراوانی شد. طبعا بحث مهاجرت بحث حساسی است و خیلی ها بدان توجه دارند. در مقابل پیش بینی می شود، موسسات مالی در صورت پیروزی اولاند محدود تر شوند. بحث دیگر در مورد مالیات هاست. اولاند معتقد است مالیات ها باید به سمت کاهش ضریب جینی پیش برود. یعنی درصد اخذ مالیاتی از دهک های بالا بیشتر باید بشود. بحث اقتصادی مهم دیگر این است که اولاند گفته است که به میثاق اروپایی که سارکوزی با مرکل به آن متعهد شده اند، پایبند نخواهد بود. میثاقی که در قالب اصلاحات یا نظم اقتصادی اروپایی عملا به همه ی کشورهای حوزه ی یورو تحمیل شده است در حالی که به جای آن که همانا به پایین اوردن مخارج و ریاضت اقتصادی تاکید دارد می توان بی انظباطی های مالی موسسات پولی را کنترل کرد و سطح تولید را بالا برد و از طرفی سطح هزینه های دولتی و بریز و بپاش ها را کم کرد. طبعا چپ ها به بحث های بنیادی اقتصاد سیاسی علاقه ی بیشتری دارند که حالا می باید منتظر بود و دید که چه می شود.


اگر فرض را بر قدرت گیری کاندیدای سوسیالیست بگذاریم، با توجه به شرایطی که به طور مثال دوگانه ی سارکوزی-مرکل بر کشور یونان تحمیل کرده است، در روابط بین المللی فرانسه و نقش آن در اتحادیه ی اروپا شاهد چه تغییراتی خواهیم بود؟

من فکر میکنم قضیه گسترده تر از رابطه آلمان و فرانسه در اتحادیه اروپا است. حتی چپ ها هم در فرانسه گاه به روند اقتصادی سالهای گذشته در یونان انتقاد کرده اند. در یونان سرانه ی مصرف تقریبا به اندازه ی فرانسه است ولی متاسفانه سطح تولید و بهره وری اقتصادی بسیار پایین است و این نشان دهنده یک ساختار غلط پایه ای است. در مورد فشارهایی که بر یونان اسپانیا و پرتغال وجود دارد، بله، طبیعی ست که فشارهای نظام بانکی اروپایی – که طبعا نقطه عزیمت آن ها نئولیبرالیسمی ست که الان دنیا را فرا گرفته و زنگ خطر آن را بسیاری از چپ گرایان و حتی اقتصاددانان بی طرف سال ها پیش به صدا درآورده بودند – ادامه داشته باشد . به نظر می رسد اگر چپ ها به قدرت برسند، در تحلیل نهایی این فشارها به شکل دیگری اعمال خواهد شد ولی برداشته نخواهد شد (شاید نرخ بهره ها، چنان که اولاند وعده داده است تعدیل شود) چون به هر حال آن ها هم تعهدات بانک ها و مراکز مالی را نمی توانند یکسره لغو بکنند (گمان نمی کنم مالیات دهندگان فرانسوی هم با آن موافق باشند). حالا اگر ملانشون بود با توجه به روحیه رادیکالی که داشت شاید می شد معجزاتی از این دست را توقع داشت اما سوسیالیستها تغییر آن چنانی و تکان دهنده در روابط با اتحادیه اروپا ایجاد نخواهند کرد. در صورت پیروزی، در بعد داخلی، آن ها خواهند کوشید به شکلی در بحث بیکاری، بازنشستگی و رکود اقتصادی طی فعال کردن مکانیسم های تولیدی با سندیکاها و اتحادیه های کارگری به توافق برسند که شاید در این صورت قضیه ی یونان بتواند یک راه حل بهتر و انسانی تری از این چیزی که الان شاهد آن هستیم، پیدا بکند.


در صورت قدرت گیری چپ گرایان، با توجه به عضویت فرانسه در ۵+۱ و همچنین نقش فرانسه در اعمال تحریم های بین المللی علیه ایران، رابطه ی فرانسه و ایران دستخوش چه تغییراتی خواهد شد؟

من اجازه می خواهم قبل از اینکه به پرسش شما پاسخ بدهم در مورد عبارتی که در این مصاحبه هم زیاد به کار برده ایم، یعنی «چپ گرایی» اشاره ای بکنم. چون به نظرم می رسد مخاطبان شما در ایران و رفقای دانشجوی ما ممکن است دچار سوءتفاهم بشوند. عبارت چپ گرا را که ما در مورد انتخابات ریاست جمهوری فرانسه به کار میبریم، ضرورتا دال بر یک گرایش رادیکال یا اصالت گرایانه ی مارکسیستی به شکلی که در ذهنیت تاریخی گاه متبلور می شود، نیست. می دانید که طیف گسترده ای در این انتخابات حاضر هستند، احزاب چپ از رادیکال ها و تروتسکیست ها گرفته که خیلی سمبلیک شرکت می کنند تا سوسیال دموکرات ها (مثلا در دور قبل یک آقای پستچی شرکت کرده بود که از قضا کاریزماتیک هم بود. در این دوره یک فیلیپ پوتو از حزب نوین ضدسرمایه داری شرکت کرده است که یک کارگر است و در کنار خانم ناتالی آرتود که آموزگار است فعالیت دارند. این ها اساسا تروسکیست و آنارشیست هستند و میتوان گفت که نه به دنبال ریاست جمهوری، بلکه به دنبال اضافه کردن وزن اجتماعی حزب خود در خلال انتخابات از طریق رسانه ای شدن این جریانات هستند). حالا این که چپ و راست در روند تاریخی و اصیل خود چگونه تعریف می شود بماند برای بعد، ولی خواستم بگویم سوسیالیست هایی که این دوره رقیب اصلی سارکوزی هستند رویه ای همچون میتران دارند و در واقع خلف او هستند. بنابراین با گرایش های کمونیستی امریکای لاتین یا جاهای دیگر نباید آن ها را سنجید. به هر روی خواستم تاکید کرده باشم که تفاوت چپ و راست به شکل حادی که ممکن است تصور شود، وجود ندارد. البته ملانشون کمی فرق میکرد و خیلی ها امیدوار بودند که او پدیده ی این دوره از انتخابات باشد که رای زیادی نیاورد.
اما در مورد ارتباط با ایران باید گفت که همه این ده کاندیدای این دوره با حمله به ایران مخالفت کرده اند. به نظرم در پاسخ پرسشی در نوول ابزرواتور بود که سارکوزی و بقیه ی نامزدها بر راه های غیرنظامی تاکید داشتند. اما فرانسه چنان چه می دانید همیشه رویه ای کج دار و مریز داشته است و همواره «سیاست الویت منافع مستقیم» را دنبال می کند و نوعی مبادله و معامله را در نظر دارند. مثلا در اوج حوادث بعد انتخاباتی در ایران، علیرغم انتفادهای زیاد، سارکوزی یکی از قاتلان بختیار را با کلوتید رایس، در رویه ای کاملا غیرقضایی و نامعمول مبادله کرد. اما در مورد گروه پنچ به علاوه یک گمان میکنم که اگر سوسیالیست ها بتوانند کرسی ریاست جمهوری را بگیرند غیر از مولفه هسته ای که الان در صدر دستور کار آن ها قرار دارد و همه چیز معطوف به آن شده است، شاید، اپوزیسیون ایرانی بتواند طی ارتباطی که با احزاب سوسیالیست انتظار می رود، بحث حقوق بشر را هم به گونه ای در این مباحث وارد کند. اما توقع این که دولت سوسیالیست احتمالی، یکسره در خدمت جنبش دمکراسی خواهی ایران باشد به نظر من توقع خیال پردازانه ای است و اساسا ممکن نیست. علی القاعده بیشتر و بهتر از راست ها، چپ ها باید به مباحث حقوق بشری اقبال نشان بدهند اما همانگونه که گفتم کل این مکانیزم انتخابات در فرانسه به هر حال در قامت نوعی سرمایه داری غربی تعریف می شود و آرمان های چپ گرایان را در معنای عمومی خود پوشش نمیدهد و از این ها هم نمیتوان چنین توقعی داشت و به آن دل بست.


انتخابات و مبارزه طبقاتی در فرانسه
عیسی صفا از اعضای حزب کمونیست فرانسه

قدرت ریس جمهور در فرانسه چگونه است؟


ریس جمهور در فرانسه ریس دولت است. نخست وزیر به وسیله وی تعیین می شود. ریاست ارتش را دارد و سیاست خارجی هم بوسیله وی هدایت می شود. از سال ۱۹۵٨ ما در جمهوری پنجم فرانسه هستیم که قدرت ریس جمهور نسبت به جمهوریهای قبل افزایش یافته است. سارکوزی سعی کرد باز هم برقدرت خود بعنوان ریس جمهور بیفزاید. وی از این که او را با ناپلون بناپارت مقایسه کنند خرسند بود. جبهه متحد چپ خواهان تغییر جمهوری پنجم به جمهوری ششم بر پایه مدرنیزه کردن دمکراسی و نهادهای آنست.


در صورت پیروزی چپ چه تغییراتی در سیاستهای اروپایی و بین المللی فرانسه رخ خواهد داد؟

ما در فرانسه دو نیروی چپ داریم. چپ سوسیالیست و چپ کمونیست. جبهه چپ با ۱۲ در صد رای کلید پیروزی اولاند را در دست دارد. البته ملانشون بدون هیچ مذاکره ای ‘رای به اولاند’ را در دور دوم مورد تاکید قرار داد و موجب تشکر اولاند شد. در یک ماه آینده انتخابات شورای ملی خواهد بود. اگر جبهه چپ با گرایش کمونیستی بتواند تعداد قابل توجهی نماینده بدست آورد، مسیر فرانسه در بسیاری از سیاستهای خود تغییر خواهد کرد. اگر حزب سوسیالیست به تنهایی حکومت کند و جبهه چپ از شرکت در دولت خودداری کند، که احتمال آن زیاد است، تغییرات فوق العاده محسوسی در سیاست کنونی فرانسه ایجاد نخواهد شد. اولاند خواهان مذاکره مجدد با اروپای واحد در مورد سیاستهای مالی است. موضوع مهم این است که احتمالا در آینده نزدیک، یعنی در چند هفته آینده، آژانسهای مالی مانند استاندارد پور و مدیز که بین المللی و آمریکایی هستند، کد اعتبار مالی فرانسه را پایین خواهند آورد. این عمل باعث خواهد شد که دولت فرانسه برای قرض پول بجای بهره ٣درصدی، بهره ۶ در صدی بپردازد. اولاند در صورت انتخاب شدن به ریاست جمهوری در مقابل چنین حمله ای چه خواهد کرد؟ مقابله یا تسلیم؟ خروج از ناتو در دستور کار حزب سوسیالیست نیست. اما خروج از افغانستان بلافاصله شروع خواهد شد. سوسیالیستها در مورد ایران هم تفاوتهایی با دست راستیها دارند. موضع سیاسی آنها علیه جهموری اسلامی تندتر و سخت تر است. جمهوری اسلامی هیچگاه خواهان پیروزی چپ ها در فرانسه نیست. جمهوری اسلامی در فرانسه طرفدار حزب فاشیسهای «جبهه ملی» لوپن است و بر اساس مدارک معتبر به این حزب در انتشار کتابهای ضدیهودی کمک مالی کرده است.


تاثیر حکومت چپ در زندگی روزمره مردم چگونه خواهد بود؟

حزب سوسیالیست برنامه جدی برای مقابله با بحران کنونی سرمایه داری ندارد. زندگی گران و حقوق های پایین، مسکن، بیکاری، بیماری و بی آیندگی بیداد می کند. تجربه احزاب سوسیالیست در کشورهای مانند یونان و اسپانیا نشان می دهد که سیاست ریاضت کشی و پرداخت بحران سرمایه داری از جیب مزدبگیران نسخه مشترک آنها با احزاب سرمایه داری است. حزب سوسیالیست فرانسه تافته جدا بافته احزاب سوسیال دمکرات اروپا نیست و به احتمال زیاد همان سیاست ریاضت کشی را در پیش خواهد گرفت. این روند فقط با تقویت و تاثیر جبهه چپ در فرانسه می تواند تغییر کند. انتخابات مجلس شورای ملی در یک ماه دیگر می تواند جبهه چپ را در رتبه بالاتری از تعادل قوا قرار دهد. هدف جبهه چپ تبدیل به «جبهه مردمی» است. در صورت تشکیل چنین جبهه ای با فشار از پایین می توان به مقابله با سرمایه داری پرداخت.


درسهایی این انتخابات برای چپ ایران چیست؟

چپ ایران باید شکست سرمایه داری در اروپا و جهان را به گوش جامعه ایران برساند. برآمد چپ در فرانسه استثنایی نیست. این روند ادامه رشد چپ در آمریکای لاتین، تحولات دنیای عرب، مبارزه علیه سرمایه داری جهانی شده در سراسر جهان است. در تمام این جنبشها دو شعار دوشاش هم حرکت کرده اند: دمکراسی واقعی برای مردم و عدالت اجتماعی و مبارزه با بهره کشی اقتصادی از دنیای کار. و شاید بزرگترین درس از نظر من این باشد که به گفته مارکس و لنین «هر مبارزه طبقاتی قبل از هر چیز یک مبارزه سیاسی است».


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست