یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

مجـمع الجزایر ایران، سرزمین جنگ ها؟!


ابراهیم فرشی


• اگر ما دانش آموزان برگزیده‌ سال ۱۳۵۴ در رامسر، اندیشمند می بودیم، نه‌ قلدری پیشه‌ می کردیم و نه‌ به‌ لشکرکشی روی می آوردیم. دیالوگ و احترام متقابل و قبول همدیگر را جایگزین جزم اندیشی و تکیه‌ بر ارث پدری می کردیم، من از عمل ناشایست آنزمان خود پشیمانم و از اعمال ناشایست دیگران ناخرسند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۶ ارديبهشت ۱٣۹۱ -  ۲۵ آوريل ۲۰۱۲


آمدید و گفتید" آنها قلدری می کنند، ما سنی و شهرستانی، آنها شیعه‌ و پایتخت نشین، ما را مسخره‌ می کنند!" غیرتمان گل کرد، نه‌ از خود پرسیدیم، نه‌ از شما و نه‌ از آنها، لباس بلوچی سرزمین شما را بتن کردیم و چون شما و همراه‌ شما به‌ جنگ پایتخت نشینان رفتیم... ![اردوگاه‌ تابستانی رامسر (۱٣۵۴/۱۹۷۵)]

" فره‌وه‌رتیش را کت بسته‌ پیش من آوردند. من بینی، گوش و زبان او را بریدم و چشمهایش را درآوردم. او را به‌ زنجیرکشیده‌ ودر بارگاه‌ نگاه‌ داشتم تا همه‌ جنگاوران او را به‌ چشم خود ببینند. سپس دستور دادم که‌ او را در اکباتان (همدان) بر سر نیزه‌ کنند و تمام طرفدارانش را در قلعه‌ اکباتان بر دار کنند." [داریوش بزرگ(۵۲۲پ.م) کتیبه‌ بیستون]

"آنها بعداز کشتن >>گئومات<< و برادرش، سر هر دو را از تن جدا کردند و از کاخ بیرون رفتند و با بلند کردن سر بریده‌ آنها بر روی دست، از مردم خواستند تا با آنها همراه‌ شوند. مردم به‌ دنبال آنها در کوچه‌ و گذرها هر کجا >>مغی<< دیدند، با خنجر به‌ جانش افتادند، این کار تا بدانجا پیش رفت، اگر تاریکی شب فرا نمی رسید، مغها را نابود می کردند. سالگرد این مغ کشی در تقویم پارسها با خط قرمز مشخص شده‌ است و آنها این روز را جشن می گیرند، که‌ به‌ روز مغ کشان[مادکشی] مشهور است. در این روز هیچ مغی جرئت بیرون آمدن از خانه‌ را ندارد."[هردوت مورخ یونانی]

"سلطه‌ای که‌ از دست ما خارج شده‌ بود، دوباره‌ به‌ ما برگردانده‌ شد. آنگاه‌ آن پرستشگاهی که‌ >>گئوماتای مغ<< از قوم ما ربوده‌ بود، به‌ خودمان برگرداندم. اهالی پارس، مادها و کسان دیگر را به‌ سرزمین های خود بازپس فرستادم. بدین ترتیب تمام آنچه‌ که‌ خراب شده‌ بود، به‌ وضع قبلی برگردانده‌ شد. تمام اینها را به‌ یاری اهورامزدا انجام دادم. آنقدر رنج و جور وجفا کشیدم، تا توانستم تیره‌ و طایفه‌ خودرا به‌ پله‌ و پایه‌ قبلی آن برسانم. بدین ترتیب من به‌ یاری و بزرگی اهورامزدا طایفه‌ خود را به‌ پایه‌ قبلی برگرداندم، که‌ گئوماتای مغ به‌ آن دست درازی کرده‌ بود." [داریوش بزرگ کتیبه‌ بیستون (ایران باستان ص. ۵٣٣/٣۴)]

"داریوش بزرگ" در این سنگ نبشته‌ به‌ محوری ترین مشکل و مسئله تاریخ ایران زمین، اشاره‌ دارد. "تیره‌ و طایفه‌ خود را" بر دیگران ارجع شمردن، از راه‌ "جنگ" دیگران را سر جایشان نشاندن! سر را از تن جداکردن، بینی، گوش و زبان بریدن، چشم درآوردن! تو گویی "داریوش بزرگ" از زبان رضاشاه‌ و پسرش و حاکمان ایران اسلامی سخن می گوید.

جنگ تیره‌ها و بکارگیری زور و خشونت در درون سرزمین پارس و ایران امروز، از سویی گزارش رنج بیشمار انسانها و از سوی دیگر بیان تسلط و سیطره متفرعنانه‌ بر این سرزمین و مردمان آن بوده‌، که برخی آنرا‌ "تاریخ پرشکوه‌" نامیده‌ و این سرزمین را "مهد تمدن و فرهنگ ۷۰۰۰ ساله‌" می خوانند! شکستهای پی درپی در جنگ با خارجیان، پرداخت غرامت و واگذاری خاک و شهروندان "ایرانزمین" به‌ آنان، سرکوب مردمان ساکن در جغرافیای "ایران زمین"، چه قرابتی با "تمدن" و "تاریخ پرشکوه" دارد؟

حمله اسکندر (٣٣۴پ. م)، حمله اعراب [جنگ قادسیه( ۱۴ه/۶٣۶م)، جنگ جَلولا (۱۶ه/۶٣٨م )، جنگ نهاوند (۲۱ه/۶۴۲م )، جنگ واجرود]‌، حمله چنگیزخان مغول (۶۱۶ه/۱۲۱۹م)، جنگ چالدران ( ۱۵۱۴ میلادی)، جنگ با روسیه ‌(۱۲۲۹-۱۲۱۹ه/۱٨۱٣-۱٨۰۴م )، جنگ با روسیه ‌(۱۲۴٣-۱۲۴۱ه/۱٨۲۷-۱٨۲۵م) ، جزو نافرجامترین و زیانبارترین جنگهای تاریخ این سرزمین بوده‌اند‌.
آخرین جنگ نافرجام بین ایران و یک کشور خارجی (ایران و عراق-۱٣۵۹ش/۱۹٨۰م) بر اساس آمارهای بین‌المللی بالغ بر ١٢٧١ میلیارد دلار هزینه‌ در برداشته‌ است، شمار کشتهها ۲۶۲۰۰۰ نفر، زخمی و معلول بالغ بر نیم ملیون نفر!
آثار این جنگ و جبران خسارات آن بر چندین نسل از مردمان ایران سنگینی خواهد داشت. همچنانکه‌ آثار جنگهای پیشین هنوز بر جامعه و مردم سنگینی می کند.
در جنگ چالدران( ۱۵۱۴ میلادی) بخش عظیمی از خاک و مردم کردستان به‌‌ دولت عثمانی واگذار شد. در جنگ با روسیه‌ بر اساس پیمان گلستان سرزمین های قَراباغ، شروان، باکو، دربند، لنکران و بخشی از طالش و مردمان این مناطق به‌ روسیه‌ واگذار شد و ایران ازکلّیه دعاوی خود درداغستان، گرجستان، ارمنستان و ابَخاز صرفنظر کرد و حق کشتی رانی در دریای خَزَر را نیز از دست داد، در مقابل همه این امتیازات، دولت روسیه تعهد کرد نیابت‌ سلطنت‌ عباس‌میرزا را به رسمیت بشناسد. با امضای عهدنامه ترکمنچای در جنگ دوم با روسیه‌، ایران‌ ولایات ایروان و نَخجَوان را نیز به روسیه واگذار کرد و غرامتی معادل پنج میلیون تومان آن روز، به‌ روس ها پرداخت نمود. در این معاهده نیز تنها تعهد دولت روسیه تأیید ولیعهدی عباس میرزا و رساندن او به تخت سلطنت بود.
از حمله اسکندر (٣٣۴پ. م)، تا حمله صدام (۱۹٨۰م) بیش از ٢٣٠٠ سال، مردمان و تیرههای این سرزمین درگیر جنگ و خشونت و دیکتاتوری بودهاند‌ و بر این بستر فرهنگ دیگری ستیزی، خشونت پذیر و خشن رویه‌ را ساخته‌اند.

تاریخ ایرانزمین همچنین گزارش شکست قیامهای مردمی، علیه‌ سلطه‌ "بیگانگان" از جمله‌ اعراب، مغول و دیگران می باشد. قیام مردم ری، استخر، خراسان، سیستان و آذربایجان. قیام ابومسلم خراسانی (قرن۱ه)، سِنباد به‌ خونخواهی ابومسلم، اُستادْسیس در هَرات و بادغیس و سیستان و مَرو. قیام سپیدجامگان(المُقَنَّع)، قیام حمزه پسر آذرک شاری در سیستان (۲۱۰ه./٨۲۵م). قیام خرّم دینان به‌ رهبری بابک در غرب ایران (۲۰۱ه/٨۱۶م)، قیام سَربداران علیه‌ مغولها (قرن٨ ه/۱۴م)، سرانجامی جز شکست، قتل رهبران و کشتار مردم به‌ همراه‌ نداشته‌ است.

تلخی این تاریخ در شکست حاکمان در برابر خارجیان از سویی و پیروزی آنان بر مردمان خود از سوی دیگر است. شکست قیام امیرحسین خان حاکم کُرمانج شمال خراسان(۱٨۵٨ تا ۱٨۹٣ م)، انقلاب مشروطه (‌ ۱۲۸۵/۱۹۰۶)، قیام جنگل و جمهوری گیلان ( ۱۲۹۳- ۱۲۹۹/۱۹۲۰)، قیام (سمکو) اسماعیل آقا سمیتقو( تا سال ۱٣۰۱/۱۹۲۲)، قیام مردم قشقایی، بلوچ و دیگران، جمهوری آذربایجان (۱٣۲۴/۱۹۴۵)، جمهوری کردستان ( ۱٣۲۴/۱۹۴۵) جنبش مصدق (۱٣٣۲/۱۹۵٣)، جنبش چریکی کرد (۱٣۴۶/۱۹۶۷)، جنبش چریکی مجاهدین خلق (۱٣۴۴/۱۹۶۶)، جنبش چریکی فدائی خلق (۱٣۴۹/۱۹۷۰) بخشی از تجربه‌ شکست مردمان این سرزمین و پیروزی حاکمان بر این مردمان در صد سال اخیر را نشان می دهد.
خصلت یگانه‌ همه‌ این جنبشها بغییراز جنبش مصدق، نظامی و مسلحانه بودن آنهاست‌، که‌ آنهم منطبق‌ بر اعمال، کردار، بینش و فرهنگ باشندگان جامعه‌ در دو سوی حاکم و محکوم دراین سرزمین بوده است.

انقلاب سال ۱٣۵۷/۱۹۷۹ نیز، با بکارگیری خشونت (آتش زدن، شکستن و خراب کردن) شروع (بویژه‌ از جانب طرفداران خمینی) و با خشونت همگانی در روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن به‌ سرانجام رسید و تا به‌ امروز با تکیه‌ بر‌ جنگ، خشونت، سر از تن جداکردن، گوش و زبان و بینی بریدن، چشم درآوردن و دیگران را سر جای خود نشاندن، پابرجا مانده است‌. در این راه "داریوش بزرگ" "اهورامزدا" را یار خود می دانسته و "خمینی" و آل او به "الله"‌ تکیه داشته و دارند.

مورخان یونان باستان شاهدان و گزارشگران آن دوران، به‌ درستی به‌ مشکل اساسی و بنیادی پارسیان آنزمان و ایرانیان این زمان، پرداختهاند و تفاوتهای بنیادی شرق ذهنیگرا،غریزه‌پیشه‌ وخشمگین و غرب اندیشمند را برشمردهاند.
"زمانیکه‌ فرهنگ جوان و پیشرو یونان رو به‌ رشد داشت، فرهنگ دیگری در شرق در حال گسترش بود. در این دوره‌، آزادیهای فردی در کشور یونان امکان‌ گسترش پیدا کرده‌ بود، لیکن همزمان با آن، پارسها درصدد استحکام بخشیدن به‌ حکومت توتالیتر خود بودند. حاکمیت آتوکرات و نظامی پارس، خیلی زود به‌ دشمن جدی یونان و فرهنگ نوین‌ آن سرزمین که‌ گام در راه‌ دمکراسی می گذاشت، بدل شد۱"

گزارش بالا می تواند شرحی از وضعیت سیاسی امروز ایران و صد سال اخیر نیز باشد. در گزارش پایین می توان به تفاوت اندیشمندان سرزمین یونان، مردمسالاری و قانونمداری آن دیار و حکومتهای توالیتر و حاکمیت آتوکرات و نظامی "سرزمین ایران" پی برد.
"بعداز اینکه‌ شهر میلس توسط پارس ها به ویرانه مبدل شد، شاعری از اهل آتن به‌ نام Phrynichos نمایشنامه‌ای درباره‌ آن تراژدی و ویرانی شهر میلس نوشت و نام آنرا 'سقوط میلس' گذاشت. به هنگام اجرای‌ این نمایش در شهر آتن مردم که بشدت تحت تاثیر قرار گرفته بودند، همه‌ به‌ گریه‌ افتادند. در همین رابطه،‌ مسئولین شهر درام نویس را که‌ موجب ایجاد این حالت ( تاثرهمگانی) شده‌ بود، به‌ پرداخت ۱۰۰۰ دراخما محکوم کردند۲".
سرزمینی که‌ امروز ایران نام دارد، با چنین تاریخ و پشینه‌ای نمی تواند آن سرزمینی باشد، که‌ برخی آنرا "مهد احترام به‌ حقوق انسانها" می پندارند. تاریخ گذشته‌ این سرزمین بازتاب خود را در بهائی، یهودی، سنی، کمونیست،هموسکسیوال،زن، کودک، کرد، بلوچ، ترک، عرب،افغانی، "فارس" و دیگریستیزی نشان می دهد، که مختص حاکمان و جباران در این ولایت نیست.
فرهنگ غالب بر رهبران مذهبی، سیاسی و حکومتی امروز ایران، به‌ تنهائی ارث پدری آنها نیست، بلکه‌ ارث پدری مخالفان آنان نیز هست. شکستن قالب فرهنگ غریزی و تغییر بنیادهای فکری پوسیده‌‌، نه‌ تنها پروسه‌ای فردی، بلکه‌ پروسه‌ای اجتماعی و آگاهانه‌ است، که‌ هر فرد در این سرزمین می بایست خود را در آن شریک بداند.
‌ در این سرزمین در برابر زورمداران، زورمداران دیگری قدعلم کرده‌اند، زورمدار و بی زور در پروسه‌ جایگزینی، همسان عمل کرده‌اند. گفتگو و دیالوگ نیز در تمام طول تاریخ این سرزمین ترفند و حیله‌ای برای بدام انداختن طرف مقابل جهت مرعوب ساختن و یا ازمیان برداشتن بوده‌. احزاب سیاسی داخل و خارج نیز چه منطقه‌ای و سراسری، چه با دین و بی دین، هرچند مخالف حذف فیزیکی دیگری باشند، باز در دیالوگ و گفتگوی آنان ترفند سیاسی جای دارد. در این ملک ۷۲ تیره،‌ رسیدن به‌ زبان مشترک و ساختن سرزمین عاری از جنگ، قلدری و زورمداری، که‌ هر تیره‌ای در سرزمین خود آزاد بیاندیشد و بزیید، کاری است پیچیده‌ و اندیشمندانه‌، اگر این تاریخ و فرهنگ و باورهای آنرا به‌ دوراز فرقه‌گرائی و جزم اندیشی به‌ نقد بکشیم و خودرا از هر تیره‌ای که‌ هستیم مبرا از کج اندیشی و بدکرداری نبینیم، راه‌ را برای آینده‌ای با سعادت همگانی فراهم کرده‌ایم، در غیر اینصورت پیمانهای جدید نظیر گلستان، ترکمنچای و غیرو پایانی بر جنگ تیره‌ها و فرقه‌ها و سرجای نشاندن این و آن خواهد بود و یا آغازی برای جنگهای آینده.
اگر ما دانش آموزان برگزیده‌ سال ۱٣۵۴ در رامسر، اندیشمند می بودیم، نه‌ قلدری پیشه‌ می کردیم و نه‌ به‌ لشکرکشی روی می آوردیم. دیالوگ و احترام متقابل و قبول همدیگر را جایگزین جزم اندیشی و تکیه‌ بر ارث پدری می کردیم، من از عمل ناشایست آنزمان خود پشیمانم و از اعمال ناشایست دیگران ناخرسند.

اردیبهشت امسال – آلمان

۱- (Klassisches Griechenland   C.M.BOWRA und der Redaktion der TIME –LIFE Bücher. Seite ۶۹)
۲- Klassisches Griechenland   C.M.BOWRA und der Redaktion der TIME –LIFE Bücher. Seite ۷۱)


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست