سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

درباره مارکس و هنر (۷)


عباس گویا


• این قسمت را میتوان استنتاج سیاسی و عملی از بحثهای قبلی و به همین دلیل استنتاجی شخصی از بحث تا کنونی در نظر گرفت· در این نوشته عملکرد و برخورد با جمهوری اسلامی یکی از محورهای اصلی بحث خواهد بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۹ ارديبهشت ۱٣۹۱ -  ۲٨ آوريل ۲۰۱۲


ارجحیت موضوع بر هنر
آندرو اشنایدر٬ یکی از سناریستهای قهار آمریکائی٬ این سوال کلاسیک را مطرح و به آن پاسخ داده است: "اگر در خانه ای که در آتش شعله ور است بودید و فقط فرصت نجات گربه یا تابلوی رامبرانت را داشتید٬ کدام را نجات میدهید؟" حال٬ وقتی هواپیمای سریع٬ خوش طرح و خوش رنگ اف ٣٥ از بالای سر مردم عبور کرده بمبی بسرشان پرتاب میکند٬ در آن لحظه‍ی بخصوص٬ آیا ذهن مردم را ظاهر زیبای هواپیما بخود مشغول میکند یا یافتن سرپناهی برای زنده ماندن؟ وقتی آتشفشان غران و خروشان با رنگهائی خیره کننده در حال سرازیر شدن به خانه و کاشانه مان است آیا ما بفکر شعر سرائی در مدح زیبائی آتشفشان میافتیم یا مجنون وار بدنبال یافتن فرزند بجامانده مان میدویم؟ وقتی گردبادی مهیب و زیبا به اتومبیل ما نزدیک میشود حس زیبا شناسی ما گل میکند یا حس بقایمان؟ آیا ما مجسمه خوش طرح هیتلر و خمینی را به خاطر زیبائی کار مجسمه ساز در منزلمان نگاهداری کرده حاضریم هر روز و هر ساعت آن چهره ها را برانداز کنیم؟ آیا ما مخالفین مذهب حاضریم عکسی از تابلوی "شام آخر" داوینچی را بالای سرمان نصب کرده٬ چپ و راست چشمان را به جمال عیسی مسیح روشن کنیم؟ وقتی در یک فیلم سیستم قضائی جمهوری اسلامی مشروع و همان فیلم به ابزاری برای چشمک زدن غرب به جمهوری اسلامی تبدیل میشود٬ آیا ما به فکر تجزیه و تحلیل زیبائی نشان دادن کیف دستی در آینه‍ی بغل دست اتومبیل میافتیم یا به چشمک زدن غرب و مشروعیت بخشیدن به جمهوری اسلامی اعتراض میکنیم؟

جواب آندرو به سوال بالا اینست: "گربه· باید گربه را نجات دهید برای اینکه گربه زنده است· هنر مرده است٬ چیزی بیش از رنگ روی بوم نیست٬ جوهری است روی صفحه کاغذ· زندگی برای هنر نفی زندگی است"· اگر خمینی به معنی واقعی و تاریخی کلمه یک شخصیت قرون وسطائی بود٬ یک آخوندی٬ یک پاپی در قرن ششم میلادی بود و اگر هیتلر یکی از امپراطورهای مغول بود و اگر آشنائی ما با آنها فقط از طریق کتب کسالت آور تاریخ مدارس ممکن شده بود٬ شاید مجسمه های آنها را بصرف زیبائی کار مجسمه ساز در خانه مان نگه میداشتیم چون نه در عالم واقع با آنها سر و کاری داشتیم و نه هیچ ذهنیت دوری از آنها در جامعه وجود نداشت· نه تنها خوشان مرده بودند٬ که هیچ اثر زنده ای از جنایاتشان باقی نبود· اگر مذهب امروز یک صنعت نبود٬ اگر ما خود را در زندگی روزمره جاریمان مقابل خمینی و عیسی و محمد نمیافتیم چه بسا تابلوی شام آخر را بعنوان یک اثر تاریخی در گوشه ای از زیرزمینمان نگه میداشتیم· اگرسیستم قضائی جمهوری اسلامی (سیستمی که خمینی بنیانگزارش بود) ما و دوست و آشنایان ما را بخاطر یک ورق اطلاعیه٬ بخاطر یک رابطه جنسی اعدام نکرده بود٬ اگر بخاطر پاره کردن عکس خمینی تحت تعقیب نبودیم٬ احتمالا به بند و بستهای غرب و جمهوری اسلامی بیتفاوت میبودیم و فیلم بنام خدایِ جمهوری اسلامی را خنثی تماشا میکردیم· اما امروز که عکسهای هنری خمینی و خامنه ای در خیابانهای تهران به نشانه‍ی تثبیت اتوریته‍ی جمهوری اسلامی آویزان اند٬ که چپ نگاه کردن به آن جرم است٬ پاره کردن عکس آنها یک اقدام مشروع سیاسی علیه یک حکومت سرمایه داری متوحش و مذهبی است٬ ربطی به قالب زیبای تصویر او٬ ربطی به هنر ندارد· همین منطق در خارج از ایران نیز صدق میکند· شرکت دادن جمهوری اسلامی در نمایشگاههای صنعتی٬ علمی٬ در نمایشگاهها و وقایع هنری و ورزشی در خارج از ایران تلاشی برای تثبیت سیاسی جمهوری اسلامی در جهان است· عکس خمینی در تهران همان نقشی را دارد که آرم و پرچم جمهوری اسلامی در نمایشگاههای صنعتی و علمی٬ در وقایع هنری و ورزشی در خارج از ایران٬ البته با یک تفاوت اساسی: جمهوری اسلامی در ایران حاکم است٬ نه در خارج از ایران· مخالفین جمهوری اسلامی حق دارند تمام فعالیتهای جمهوری اسلامی را در خارج از ایران به انزوا بکشند٬ جمهوری اسلامی را از جمله در فعالیتهایش تحت پوشش هنر و ورزش طرد٬ منزوی و در یک کلام آفریقای جنوبیزه کنند·(١)

نتیجه: به تصویر کشیدن زیبائی قالب یک پدیده٬ یعنی هنر٬ یک خصلت عام انسان است همانطور که زبان یک خصلت انسان است· خرافات٬ زور٬ قلدری٬ دروغ٬ تهدید را با همان زبانی بیان میکنند که راستگوئی٬ حقیقت٬ مشارکت٬ برابری و آزادی را· بهمین دلیل پدیده های غیر انسانی نیز میتوانند قالب هنری بخود بگیرند بدون اینکه ربطی به قالب زیبایشان٬ ربطی به هنر داشته باشند·(محتوا میتواند مستقل از هنر بیان شود· رجوع کنید به قسمت ٤)· نهایتا وقتی انسان در مقابل انتخاب بین زیبائی قالب و محتوای غیر انسانی قرار میگیرد٬ این دومی است که برجسته و قضاوت میشود·

هنر و مبارزه طبقاتی
اول٬ این یک فاکت عینی است که هیچ فعالیت هنری٬ ورزشی٬ هیچ سیرک و هیچ هالیوودی عامل تغییر روابط اقتصادی٬ سیاسی و اجتماعی در هیچ جامعه ای نیست٬ که اتفاقا برعکس٬ این هنر و ورزش است که با هر تغییر کوچکی در زمینه های فوق باید خود را با تغییرات ایجاد شده منطبق کند· اگر کسی بصرف سرگرمی٬ گیریم تیله بازی باشد یا بازی با شطرنج یا حل جدول روزنامه٬ توانسته باشد عامل تغییر در سیاست شده باشد٬ هنرمندان صنعت سرگرمیها٬ نظیر سینما و تلویزیون و تئاتر و نقاشی و ادبیات و سیرک و فوتبال هم میتوانند·

دوم٬ اغلب محصولات هنری (اساسا ادبیات٬ موسیقی٬ فیلم و بازیهای کامپیوتری) که به اشکال مختلف در یک متن اجتماعی ارائه میشوند٬ در شرایط متعارف یک جامعه٬ عملا به بازتاب فکری روابط حاکم در جامعه تبدیل میشوند· چگونه؟ بتصویر کشیدن روابط اجتماعی از کانال یک زاویه‍ی دید به جامعه صورت میگیرد· دیدی که بنوبه خود متاثر از داده های موجود جامعه است· این داده ها از طریق ارگانها و نهادهای مختلف تربیتی و شغلی جامعه بازتولید میشوند· دیدگاه ناظر بر اداره جامعه٬ دیدگاه طبقه حاکمه است· بنابراین٬ در صورتیکه یک هنرمند خودآگاه از این روابط کنده نشده باشد٬ محصولات هنری او انعکاسی از دیدگاه حاکم بر جامعه٬ بازتابی از فرهنگ طبقه حاکمه است·

سوم٬ هنر بنا بتعریف بیان زیبائی قالب است و سیاست یعنی اداره امور جامعه· فراموش نکنیم که مارکس انسان را حیوانی سیاسی تعریف کرد٬ یعنی اداره امور جامعه اش را آگاهانه بدست گرفت· فراموش نکنیم که عملکرد هنر علاوه بر بیان زیبائی قالب٬ علاوه بر رنگی کردن زندگی٬ سرگرمی است· حوزه‍ی کاری هنر نه تنها به اداره‍ی امور جامعه یعنی سیاست ربطی ندارد که بیان هنری تابعی از شرایط حاکم سیاسی است· هنر و سیاست دو روبنای متفاوت٬ دو فعالیت متفاوت انسان٬ دو فرآورده فکری بشری اند اما عملکرد یکسانی ندارند و قابل تبدیل به یکدیگرنیستند· هنر یک شکل بیان است٬ به این اعتبار میتوان هر متنی را در قالبی هنری مطرح کرد· سیاست٬ مانند هر سوژه‍ی دیگری٬ میتواند بیانی هنری بخود بدهد· این نقطه تلاقی هنر و سیاست است·

چهارم٬ موضوعی که یک اثر هنری خود را در آن مطرح میکند میتواند بیان اعتراضی٬ مثلا اعتراض کارگری باشد· بیان اعتراض از طریق هنر بمعنای عمل اعتراض نیست· سازماندهنده هیچ نوع اعتراضی نیست٬ فعال کننده هیچ کمپین و جنبشی نیست٬ بلکه شکلی از بیان موضوع (در اینجا اعتراض کارگری) است· در غیاب یک جنبش اعتراضی یک فیلم اعتراضی به سرمایه داری نهایتا به بحثی در جامعه دامن میزند٬ که این بنوبه خود بسیار عالی است و باید تشویق شود· اما اگر تصویر عمومی محصولات هنری را در متن مبارزه طبقاتی نگاه کنیم٬ بقول کن لوچ (ملقب به کارگردان طبقه کارگر) در مقابل هر فیلمی که در مخالفت با روابط حاکم ممکن است ساخته شود صدها فیلم و سریال تلویزیونی و تبلیغات تجاری عملا مبلغ وضع موجودند· اگر قرار بود معیار اعتراض و پیشروی سیاسی را با محصولات هنری سنجید طبقه حاکم حاکمیت بلامنازع نود و نه درصدی در جامعه را داشت· از سوی دیگر باید توجه داشت که کار هنری و فرهنگی نه باعث خلق و باز تولید روابط سرمایه داری است و نه با هنر میتوان قدرت دولتی را مستقر٬ تثبیت و اعمال کرد یا آنرا تغییر داد· هنر و سیاست دو عرصه‍ی کاملا متفاوتند٬ هنر شکلی از بیان و در نتیجه آزادی و محدودیت آن تابعی از آزادی و محدودیت سیاسی در جامعه است·

پنجم٬ بیان اعتراضی در قالب هنری عملا از بطن و متن یک جنبش اعتراضی عروج میکند· هنرمند مساوی با هنر نیست· هنرمند یک کارگر هنری است· فعالیت هنرمندان معترض را باید به حساب فعالیت کارگری آنها نوشت· اعتراضات هنرمندان که قالب هنری میگیرد٬ مانند فعالیتهای اعتراضی هنرمندان ضد شاهی دهه ٥٠ ٬ در متن جنبش ضد شاهی دهه‍ی ٥٠ قابل توضیح است· فعالیتهای گسترده‍ی هنرمندان در جنبش ضد جنگ سال ٢٠٠٣ ٬ فعالین هنرمند جنبش ضد آپارتاید آفریقای جنوبی در دهه ١٩٨٠ نمونه های دیگری از دخالت هنرمندان در یک اعتراض اجتماعی اند· خیزش انقلابی سال ٢٠٠٩ و کمپین اعتراض علیه سنگسار سکینه محمدی آشتیانی در سال ٢٠١٠ و بالاخره انقلابات خاورمیانه و شمال آفریقا و جنبش اشغال در سال ٢٠١١ نمونه های دیگری از دخالت فعال هنرمندان در اعتراضات اجتماعی اند· در تمام این موارد٬ بیان هنری اعتراض از دل جنبش اعتراضی سر بلند کرد٬ نه برعکس· هنر ابزار مبارزه‍ی اجتماعی نیست· هنر شکلی زیبا از بیان مبارزه و دربهترین حالت ابزاری برای روحیه دادن در مبارزه ای جاری است·

ششم٬ کاربرد هنر برای حاکمان تلاشی برای روکش دادن به حکومتشان است٬ چه تبلیغات گوبلزی نازیسم در سینما٬ چه پروپاگاندای سینمائی جمهوری اسلامی به هدف بزک کردن حکومتشان بوده است· اما جمهوری اسلامی برای سرکوب خیزش انقلابی ١٣٨٨ در خیابانها بساط فیلم و نمایشنامه پهن نکرد٬ گلوله و گله حزب الله و جهنم کهریزک را براه انداخت· حال٬ سه سال پس از آن سرکوبها در توجیه سرکوبش فیلم سینمائی میسازد· هنر ابزار سرکوب نیست· هنر یکی از اشکال بیان سرکوب است· در بدترین حالت ابزاری برای درهم شکستن روحیه است· اما ابزاری که سیستم سرمایه داری برای سرکوب استفاده میکند قدرت دولتی است·

نتیجه: نه سرمایه داری بطور عام و نه جمهوری اسلامی بطور اخص با فعالیتهای هنری بسر کار نیامدند· ما نیز با محصولات هنری نمیتوانیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم· انتطار از هنرمند در خلق آثاری هنری برای طبقه کارگر و از اینطریق با جمهوری اسلامی و سرمایه داری مبارزه کردن٬ اگر خام خیالی نباشد٬ گم کردن سوراخ دعاست· این هنرمند نیست که موظف است با هنرش مردم را "آگاه" کند٬ برعکس٬ این اعتراضات کارگری است که هنرمند را آگاه میکند· این قاعده عمومی است· اما همیشه طیفی از هنرمندان خودآگاه وجود دارند که کار خود را وقف بیان دردها٬ آرزوها و معضلات جنبش کارگری میکنند· آنها به جنبش کارگری تعلق دارند و به این اعتبار باید حمایت و تشویق شوند· از سوی دیگر فعالیتهای فرهنگی و هنری و ورزشی جمهوری اسلامی که در متن تثبیت سیاسی آن در خارج از ایران صورت میگیرد را باید تحریم کنیم٬ آنرا آفریقای جنوبیزه کنیم·

آزادی بیان
آزادی مقوله ای کنکرت و عینی است· آزادی انسان تابعی از شیوه‍ی تولید اوست· مارکس جامعه‍ی کمونیستی را جامعه ای که در آن انسان فعالیت آزادانه دارد توصیف میکند٬ میگوید "در حقیقت٬ قلمرو آزادی تنها هنگامی به حقیقت آغاز می شود که کار بعنوان ضرورت و ملاحظات [نیازهای] مادی منقضی میشود" حال٬ سیستمی که بر مبنای تعهد به آزادی بیان استوار باشد نظر یک فرد را٬ که ممکن است در محتوای یک کار هنری بیان شود٬ باید بسادگی حق او در بیان نظرش قلمداد کند· این البته دلیلی بر توافق با نظر او نیست· مسئله بر سر حق یک فرد در بیان نظرش است· سه نوع گرایش متفاوت به این پدیده وجود دارد که دو گرایش آن از یک جا ریشه میگیرند·

گرایش اول توسط دو طیف اجتماعی نمایندگی میشود· طیف اول٬ دست اندرکاران صنعت تولید محصولات هنری است که بنابر حرفه اش٬ هنر را همه چیز میداند٬ "هنر هم فرم و هم محتواست٬ هنر کل زندگی" است· با هنری خواندن موضوعی که هنر قالبش را تشکیل میدهد٬ نقد محتوائی یک تولید هنری را نقدی غیر مشروع علیه هنر اعلام میکنند٬ از ما میخواهند که یا از کلیت محصول هنری خوشمان بیاید یا خیر· یک دید صنفی٬ پست مدرنیستی که خلاقیت هنری را در انحصار هنرمند میداند٬ و هر چه او بیان کرد "دید هنری" اوست· از دید آنها ما حق نقد نظر هنرمند را نداریم! واقعیت اما چیز دیگری است· میتوان از کار هنری یک محصول هنری خوشمان بیاید اما منتقد سر سخت دیدی باشیم که در موضوع٬ محتوای محصول گنجانده شده است· نکته اینجاست که من در نقد محتوا٬ یک نظر را بنقد میکشم٬ نه هنر را· (نقد هنری البته مجاز است· در اینجا نکته بر سر تفکیک حوزه هائی ست که هنر و نظر دریک محصول هنری بیان میشوند)· نقد محتوای یک پدیده به همان اندازه حق یک فرد(هنرمند) در بیان نظراوست٬ که حق من در نقد نظرات او· مهم اینست که مغلطه نباید کرد٬ حوزه‍ی ابراز هنر قالب موضوع است و حوزه‍ی ابراز نظر محتوا یا کلیت موضوع است· یکی را بر حسب دیگری نباید قضاوت کرد·

طیف دیگر این گرایش٬ بدون هیچ تخفیفی شارلاتانهای سیاسی هستند· ادعای مشروطی دال بر این دارند که هر چه رنگ هنری گرفت چه در ظاهر و چه در محتوا "هنر" است· مدعی هستند هیچ صفتی نباید موضوعی که هنر به آن پرداخته است را توصیف کند· در بازار سیاست بورژوائی امروز ایران٬ این طیف به دو خردادی پریروز و سبز دیروز تعلق دارد· امروز احتمالا طرفدار احمدی نژاد است و در هر صورت طرفدار جمهوری اسلامی بود٬ هست و خواهد بود· در حمایت از آثار مذهبی سینه سپر میکند و "لیبرال" میشود· اما بمحض اینکه یک اثر هنری ضد مذهبی به بازار آمد٬ ناگهان صدایش بلند میشود که به "دین مردم" توهین شده است· در هر رو٬ خرده جوابی به "منطق" شان آنجائیکه بظاهر "لیبرال" میشوند بدهیم· این طیف٬ بصرف کار هنری در خلق یک اثر (بعنوان یک خصیصه انسانی که هیچ پیشوند و پسوندی ندارد) میخواهند محتوائی که هنر به آن قالبی زیبا داده است را از شر نقد خلاصی دهند٬ مدعی میشوند موضوع هنر نیز از هر صفتی مبراست٬ یعنی آثار مذهبی نداریم! از این گفته درست که هنر مذهبی نداریم مدعی میشوند آثار مذهبی نداریم· فاکتها اما سمج تر از نظرات ایشان است· جالب اینکه موزه‍ی لوور را بما نشان میدهند! جایی که حداقل نیمی از آثارهنری بنمایش گذاشته به قرون وسطی تعلق دارند٬ یعنی محتوای مذهبی دارند! مسجد ایاصوفیه استانبول (که بقولی یکی از عجایب باستانی است) مگر غیر از عبادتگاه اسلامی است؟ آیا تاج محل٬ این اعجوبه‍ی هنر و معماری٬ غیر از یک قصر٬ یعنی محل سکونت شاهان و امپراطوریهاست؟ آیا روضه و اذان چیزی غیر از آواز خواندن متون مذهبی است؟ آیا تعزیه‍ی امام حسین و ܂܂܂ چیزی غیر از تئاتری با محتوای مذهبی است؟ آیا صوفیان با اشعار مذهبی به خلسه نمیروند؟ موضوع شام آخر داوینچی مذهبی نیست؟ انکار موضوع مذهبی ای که یک هنر خود را بر آن سوار میکند٬ برای این جماعت٬ حمایت از هنر یا آزادی بیان هنری( چه موضوعش مذهب و یا ضدیت با مذهب) نیست· دلمشغولی این جماعت حمایت از جمهوری اسلامی و محصولات پروپاگاندائی آن است و بس· شارلاتان بازی سیاسی بمعنی دقیق کلمه!

به موردی دیگر٬ درست عکس مورد بالا هم اشاره کنم٬ برخی از سر اینکه مذهب ارتجاعی است به این نتیجه میرسند که وقتی موضوع هنر مذهب است٬ نمیتوان اثر خلق شده را هنری نامید (توجیه سیستماتیکی که سوسیال رئالیسم در توجیه سرکوب آثار هنری بکار میبرد) یا میگویند وقتی هنر در چارچوب مذهب گیر کرد٬ خلاقیت هنری خود را از دست میدهد٬ کپی برداری میشود· در این دیدگاه نیز هنر به موضوع کارش وابسته میشود· هنر٬ نه یک خصیصه قالب بلکه تابعی از محتوا میشود· در این دیدگاه فراموش میشود که خالق هنر انسان٬ یک فرد است و هنر یک خصلت انسانی است· انسان هر موضوعی٬ از ضد انسانی ترین تا انسانی ترین پدیده را میتواند در قالب هنری تولید کند· هنر انسانی یا غیر انسانی٬ مذهبی یا غیر مذهبی نداریم· اما موضوعی که هنر قالب آنرا گرفته است میتواند صفت انسانی و غیر انسانی٬ مذهبی یا غیر مذهبی را حمل کند· قضاوت محتوا بر حسب ظاهر بهمان نسبت غلط است که قضاوت ظاهر بر حسب محتوا· در هر صورت٬ صرفنظر از موضوع٬ بیان هنری٬ چه بیانی غیر انسانی باشد و چه انسانی٬ صرفا بیان است· تا آنجا که به مقوله آزادی بیان برمیگردد٬ نباید آنرا تحت هیچ عنوانی٬ از جمله محتوای غیر انسانی اش محدود کرد·

دومین گرایش٬ درست مانند گرایش اول٬ هنر را "فرم و محتوا" میداند اما محتوای آنرا مشروط میخواهد· این گرایش چه از نظر سیاسی در اپوزیسیون باشد و چه در دولت٬ تولید هنری را "متعهد"٬ "آگاهی دهنده"٬ "خط دهنده"٬ "ابزار مبارزه" تلقی میکند٬ نه بر عکس· این خط فکری وقتی در حاکمیت قرار داشته باشد٬ عملا محصولات هنری را ابزاری برای مبارزه و در نتیجه به یک پروپاگاندا تبدیل میکند مانند فاشیسم هیتلری و جمهوری اسلامی· هنر در این سیستم ها لایه‍ی تحتانی یک تولید هنری است· علت تولید هنری ارائه هنر نیست· علت تولید هنری حتی کسب بلافاصله‍ی سود نیست· پروپاگاندا هسته‍ی اصلی٬ موتور تولیدات هنری خصوصا در محبوبترین شاخه های هنری یعنی موسیقی و فیلم و ادبیات است· در ثانی٬ در همین سیستمهای حکومتی محصولات هنری٬ در جائی که سرمایه گذار آن دولت نباشد٬ به انگیزه کسب سود تولید میشوند· اگر در کشورهائی که به هر درجه به آزادی بیان احترام میگذارند٬ انگیزه‍ی فروش بالای گیشه باعث سانسور هنری میشود٬ در جمهوری اسلامی٬ بدلیل وجود سانسور سیاسی و حساسیت شدید به تولید هنری اصولا سرمایه داران بخش خصوصی رغبتی به سرمایه گذاری در این بخش ندارند܂سرمایه گذاری در این صنعت در نتیجه یا مستقیما توسط دولت صورت میگیرد یا بلافاصله توسط خود هنرمند یا دست اندرکاران مستقیم هنری· در ایران سازنده‍ی مقروض به بانک یک محصول هنری٬ پس از فیلتر شدن از طرف دولت٬ بعنوان یک سرمایه گذار به سانسورچی هنری محصول تبدیل میشود· در نتیجه٬ خلاقیت هنری به ته لیست تولید هنری رانده میشود·

در مورد نقش دولت در محدودیت آزادی بیان باید قدری مکث کرد· دولت٬ یعنی قدرت سیاسی· قدرت یعنی توانائی کنترل· دولتی که هنر را کنترل میکند در اصل برای آزادی بیان خط و نشان میکشد· نمیتوان هم کنترل بیان را بدست گرفت و هم ادعا کرد که آزادی بیان وجود دارد· اگر آزادی بیان وجود دارد ٬ کنترل چه معنائی دارد؟ در ایران (بجز در مقاطع انقلابات در ١٠٠ سال گذشته) کسی مزه‍ی آزادی بیان را نچشیده است (برای اینکه در آن مقاطع٬ قدرت٬ توانائی کنترل بدست خیابانها میافتد)· جمهوری اسلامی سانسور را به عرش اعلا رساند٬ از جمله در سانسور بیان هنری· بنابراین عناصر دخیل در تولید محصولات هنری در ایران به ترتیب عبارتند از: پروپاگاندا٬ سود و هنر· توجیه نظری این کاریکاتور در قالب قضاوت تولیدات هنری بر حسب محتوای آن جلوه میکند· محتوا باید "متعهد و اسلامی" باشد یعنی بیان صرف هنری نه تنها دلیل کافی برای تولید هنری نیست که اغلب بخاطر محتوایی که در آن خود را مطرح کرده است جرم است· این محتوای تولید هنری است که باید متعهد و اسلامی باشد· یعنی یک نقش پروپاگاندائی برای حکومت بازی کند·

گرایش سوم اولا کنترل دولتی را نقض آزادی بیان میداند٬ آنرا نقطه مقابل آزادی بیان هنری میداند· دوما تنها راه خلاصی از گرداب سانسور(چه به انگیزه‍ی سیاسی اعمال شود و چه سود) را برقراری آزادی بیقید و شرط بیان میداند· آزادی عینی است٬ باید از شر سیستمی که انسان را بانقیاد میکشد و سانسور را با عناوین و بهانه های مختلف الزامی میکند یکبار و برای همیشه خلاص شد· این یعنی نابودی سرمایه داری و برقراری جامعه سوسیالیستی٬ جامعه ایکه "رشد فرد شرط لازم رشد همگان" خواهد بود·

خاتمه

ضمن تشکر از تمام کسانیکه حوصله بخرج دادند و این بحث را دنبال کردند و همچنین کسانیکه در طی اینمدت مشوقم بودند بهیچعنوان ادعا نمیکنم که این بحث حق کامل مطلب را در مورد دیدگاه مارکس به هنر ادا کرده است· این بحث تلاشی بود تا چارچوب نظری مارکس را از لابلای برخی از نوشته های او ترسیم کند· از آنجا که مارکس اشارات مختصری به هنر در حاشیه‍ی آثارش دارد٬ توجه به متنی که او هنر را در حاشیه اش مطرح کرده٬ برای شناخت درک مارکس از هنر اهمیت دارد· بر همین اساس اشاره به متن تاریخی عروج هنر٬ تمایز انسان از حیوان٬ فعالیت انسانی٬ ذات٬ غریزه٬ تولید٬ آگاهی٬ توانائی قالب زیبای گونه ها٬ حواس پنجگانه٬ عینیت و ذهنیت و ܂܂܂ تا حد ممکن در این نوشته گنجانده شد تا بتوان به درک مارکس از هنر رسید· اتکای مستقیم این نوشته به متون مارکس٬ عدم رجوع آگاهانه ام به متونی که توسط مدعیان مارکسیستی بلوک شرق (خصوصا تئوریسینهای سوسیال رئالیسم) و غرب بتحریر درآمده اند٬ تلاشی بود تا نظرات مارکس در مورد هنر را مستقیما و بدون هیچ واسطه ای در معرض دید خوانندگان قرار دهد· البته واضح است که در مسیر معرفی برخوردهای مارکس به هنر با ایده های بنظر تازه ای روبرو میشویم· تازگی این ایده ها نتیـجه‍ی رجوع مستقیم به مارکس است و کاربرد آنها به موقعیت جاری تولیدات هنری٬ تلاشی برای اثبات انسجام فکری و اعتبار نظری او بود· البته از این حرف قرار نیست نتیجه موهومی بنام "هنر مارکسیستی" گرفته شود· چنین هنری وجود خارجی ندارد· نهایتا کاربرد این بحث است که اهمیت دارد· امیدوارم حداقل ثمره‍ی این بحث باز شدن دریچه‍ی جدیدی برای ارزیابی وقایع آتی هنری و سیاسی باشد·܂
پایان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کل این سلسله بحث هفت قسمتی را بازبینی کرده٬ خرده اصلاحاتی برای وضوح بیشتر به آن وارد کردم· این مجموعه که اکنون یک قالب مصور و جزوه مانند پیدا کرده است را میتوانید از همین سایت یا از لینک زیر پیاده کنید·

abbasgoya.com

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زیرنویس

١) مبارزه با این اقدامات جمهوری اسلامی٬ مبارزه ای سیاسی است· فیلم فستیوالیهای جمهوری اسلامی٬ مقنعه بسر کردن فوتبالیستهای زن در خارج از ایران در خدمت همین هدف است· جنبش ضد جمهوری اسلامی ممکن است در مقطعی محصولات تجاری جمهوری اسلامی را هدف قرارداده٬ آنها را تحریم کند· این تحریم دشمنی با آبلیموی شیراز و بادمجان بم نیست بلکه مبارزه ای سیاسی با جمهوری اسلامی است· ما وقتی به نوکیا در فروش دستگاههای استراق سمع اعتراض کردیم٬ در کمک تسلیحاتی جمهوری اسلامی به سوریه و در فروش اسلحه‍ی دول غرب و روسیه و چین به ایران عتراض میکنیم٬ وقتی در بکارگیری انرژی هسته ای اعتراض میکنیم٬ هیچکس بدرست حتی برای لحظه ای فکر نمیکند که ما داریم به فیزیک اعتراض میکنیم٬ که این اعتراضات علیه علم است! برای اینکه نیست· این اعتراضات٬ اعتراضاتی سیاسی است· همین اعتراضات اما وقتی به محصولات هنری و وقایع ورزشی صورت گرفت هزار تا وکیل وصی (اساسا سیاسی و طرفدار جمهوری اسلامی) پیدا میشوند که "نه خیر٬ نباید به هنر و ورزش اعتراض کرد"!

توضیح و تصحیح: در شماره ٦ سعی کردم تا آنجا که ممکن است به اعداد واقعی ساعات کار اجتماعا لازم برای تولید فیلم نزدیک شوم و تئوری ارزش مارکس را در تولیدات هنری با اتکا به آن ارقام نشان دهم· اما آمار و ارقام و فاکتورهای مختلف روی اصل مطلب سایه انداخت که بدینوسیله تصحیح میکنم:

میگویند ارزش کار جمیز کامرون٬ استیون اسپیلبرگ٬ تام هنکز و ܂܂܂ که در درآمدهای ٢٠ تا ١٠٠ میلیون دلاری تبلور یافته را نمیتوان با تئوری ارزش مارکس توضیح داد· میگویند ون گوگ و کندینسکی و دالی و پیکاسو چگونه در یک تابلو توانسته اند ارزشی خلق کنند که دهها میلیون دلار قیمت دارد؟ در ثانی٬ آنها مغلطه ای در مفهوم "موضوع Object" (١٥) بوجود میآورند بطوریکه موضوع را با شی ء فیزیکی برابر کرده٬ میپرسند شی ء در هنر چیست؟ از دید مارکس٬ تعیین ارزش مبادله یک کالا برابر با میزان کار اجتماعا لازم برای تولید کالاست که مقدار آن کمی و قابل شمارش است٬ یعنی تعداد ساعات کار اجتماعا لازم ٬ کار مجرد بکاررفته در تولید کالا·

فرض کنیم کار اجتماعا لازم برای تولید٬ توزیع و نمایش یک فیلم ١٠٠ هزار ساعت باشد·(برای سادگی کار از ژنره‍ی فیلم صرفنظر میکنیم· کار اجتماعا لازم در تولید ژنره های مختلف فیلم میتواند متفاوت باشد که خود را در جذب تعداد کم یا زیادتری از تماشاگران بیان کند)· فرض بگیریم کل ارزش تولید شده ١٠ میلیون دلار باشد· باید بخاطر داشت که مصرف فیلم مانند مصرف اتومبیل نیست که در راندن یک شیء٬ یک عدد اتومبیل٬ خود را تجلی دهد· مصرف فیلم دیدن آن است· هر نفری که فیلم را میبیند یکبار فیلم را مصرف کرده است٬ یکعدد کالا خریداری کرده است· (مگر اینکه تنها یکنفر فیلم را همان دم درب استودیوی فیلم بخرد و آنرا به هیچکس دیگری به ازای پول نشان ندهد· در آنصورت او باید ده میلیون دلار برای تماشای فیلم بپردازد!)· بنابر این ارزش مبادله فیلم ده میلیون دلار است اما قیمت هر واحد کالای فیلم را صندلیهای سینما تعیین میکنند· در عالم واقع محل دیدن فیلم سینما و برای مصرفِ حداقل تعدادی از تماشاگران است· حال٬ اگر توزیع متوسط یک فیلم برای یک میلیون صندلی سینما در طول یکماه نمایش آن در نظر گرفته شده باشد٬ قیمت بلیط یک فیلم در سالن سینمای آمریکا ١٠ دلار تعیین میشود· این قیمتی است که ما برای دیدن یک فیلم٬ یک واحد کالا٬ در سینما پرداخت میکنیم· اگر فیلمی بهر دلیلی مخارج بالاتری داشت و یا پایین تر٬ تاثیری در قیمت بلیط سینما نخواهد داشت٬ چون ساعات کار اجتماعا لازم برای تولید٬ توزیع و نمایش فیلم ١٠٠ هزار ساعت است·

حال٬ سوال اینست که اگر قیمت بلیط سینما با محاسبه کار اجتماعا لازم بدست آمده است٬ چرا فیلمهائی با ارقام نجومی ٢٠٠ تا ٣٠٠ میلیون دلاری ساخته میشوند که در برخی از آنها قیمت یک هنرپیشه و یا یک کارگردان به تنهائی از قیمت کار اجتماعا لازم یک فیلم بیشتر است؟ جواب آن تلاش برای بالا بردن نرخ سود (یا مبلغ سود) از طریق فروش تعداد بیشتر بلیط سینما٬ تعداد بیشتر کالاست· این درست که علاوه بر مخارج بالای اولیه٬ هر چه تعداد فروش بلیط سینما بیشتر میشود٬ کار انجام شده برای نمایش فیلم هم بیشتر میشود(تعداد سالنهای نمایش و سانس های بیشتر و صندلیهای پرتری صرف آن میشود)· اما آیا٬ معنای این حرف بالاتر رفتن ارزش یک واحد فیلم از طریق بکارگیری یک کارگردان یا هنرپیشه خاصی در فیلم است؟ خیر· ارزش یک واحد فیلم٬ که در قیمت بلیط سینما٬ قیمت یک واحد کالا٬ متجلی میشود هنوز همان ١٠ دلار است· کارگردان اعجوبه٬ هنرپیشه محبوب قرار است تعداد فروش کالا٬ یا بعبارتی تعداد بیننده را زیاد کند٬ تاثیری در ارزش یک واحد کالا ندارد· 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست