یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

فراز امواج رهائی و گسست از محور نظام جهانی - ۲


یونس پارسابناب


• در بخش دوم و پایانی این مقاله به پروسه تاریخی پدیده "توسعه ی توسعه نیافتگی" در کشورهای دربند پیرامونی، اصل تبادل نابرابر و تعمیق وابستگی کشورهای پیرامونی به کشورهای مسلط مرکز و به تعریف و مولفه های اصل گسست به عنوان تنها راه رهائی و پیشرفت به سوی توسعه و استقرار جهانی بهتر با چشم اندازهای سوسیالیستی پرداخته شده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۲ ارديبهشت ۱٣۹۱ -  ۱ می ۲۰۱۲


درآمد
در بخش اول این نوشتار به توضیح مختصر پیشینه تکامل نظام جهانی در عصر سرمایه داری انحصاری پرداختیم . در بخش دوم و پایانی به پروسه تاریخی پدیده " توسعه ی توسعه نیافتگی" در کشورهای دربند پیرامونی، اصل تبادل نابرابر و تعمیق وابستگی کشورهای پیرامونی به کشورهای مسلط مرکز و به تعریف و مولفه های اصل گسست به عنوان تنها راه رهائی و پیشرفت به سوی توسعه و استقرار جهانی بهتر با چشم اندازهای سوسیالیستی میپردازیم.

اهمیت تبادل نابرابر در توسعه توسعه نیافتگی
و نقش ملت – دولت ها
۱ – اقتصاد جهانی که زمانی حتی بعد از ظهور و رشد سرمایه داری در برگیرنده شیوه ها و نحوه های متنوع تولیدی بود امروز تحت تسلط و مدیریت یک نظام جهانی واحد و فشرده اداره می‎گردد . در این نظام پدیده استثمار کار برای کسب سود بیش‎تر در سطح جهانی و وجود و بقای دولت ها لازم و ملزوم و مکمل هم بوده و ادامه عمر یکی به ادامه دیگری وابسته است . به عبارت دیگر نظم و سیستم دولت ها در سراسر جهان منبعث و ناشی از گسترش جهانی سرمایه ( جهانی گرائی ) است و در نتیجه وجود و بقای ملت – دولت های فقیر ( پیرامونی در بند ) جداناپذیر از وجود و رشد ملت – دولت های ثروتمند مرکز مسلط هستند .
۲ – در جهان امروز توسعه نیافتگی کشورهای پیرامونی ناشی از فقدان پدیده توسعه نیست بلکه مکمل و لازم و ملزوم توسعه یافتگی کشورهای مسلط مرکز است . کشورهای مسلط مرکز بطور دائم وابسته به پروسه فعال استثمار کشورهای پیرامونی در بند هستند و این در نتیجه کشورهای پیرامونی را توسعه نیافته نگاه میدارد . در پرتو این امر اقتصاد جهانی مالی شده و جهانی تر گشته ، بطور دائم به نفع ثروت زائی کشورهای مسلط مرکز ( شمال گلوبال ) و در جهت ازدیاد تعمیق فقرزائی در کشورهای پیرامونی در بند ( جنوب گلوبال ) عمل کرده و تکامل می یابد .
٣ – در مرحله تاریخی سرمایه داری انحصاری ( از دهه ۱٨٨۰ تاکنون ) صاحبان ثروت و قدرت ( اولیگوپولی ها ) که امروز معروف به " یک درصدی ها " شده اند از طریق اولیگارشی های متنوع ( دولتمردان فرمانبر کشورهای بویژه جی ۷ ) با اعمال مکانیزم " تبادل نابرابر بین مرکزها ، پیرامونی ها به تکامل و رشد خود ادامه می‎دهند .
۴ – " تبادل نابرابر " وسیله اصلی در باز تولید نابرابری ها در سطح جهانی است . اگر روزگاری درگذشته امکان داشت جهان را از نظر تحلیل به جهان های متنوع و متکثر تقسیم کرد امروز روشن و مبرهن است که ما در درون یک جهان که دارای نظامی نابرابر است ، زندگی می‎کنم . این نابرابری در سطح جهانی ناشی از عملکرد مکانیسم تبادل نابرابر می باشد که در صد سال گذشته توسط کشورهای مسلط مرکز بر کشورهای پیرامونی دربند بیش از پیش اعمال گشته است . با جهانی تر گشتن و مالی تر شدن سرمایه ، کشورهای مرکز با ایجاد سیستم تقسیم کار بین المللی بیش‎تر و شدیدتر از گذشته کشورهای دربند پیرامونی را مورد استثمار و تاراج قرار می‎دهند . چه در دوران های پیش از عروج سرمایه داری انحصاری ( دوران استعمار کهن ) و چه در دوران کنونی انحصارگران ثروت و قدرت با اعمال مکانیزم تبادل نابرابر موفق به کسب " ابرسود " هایی می‎گردند که مافوق سطح سود ها در درون " بازارهای رقابتی " است . به کلامی دیگر اولیگوپولی ها با ایجاد " بازار واحد " ی به بزرگی این جهان و با اعمال کنترل بر تکنولوژی ، گردش های مالی ، قدرت نظامی ، رسانه های گروهی و دسترسی به منابع طبیعی موفق می‎شوند که از بروز و رشد " کاهش در صد سودها " از طریق تبادل نابرابر جلوگیری کنند .
۵ – در این چهارچوب جهانی توسعه در کشورهای پیرامونی در جهت " توسعه نیافتگی " به پیش می‎رود . در عین حال که ما شاهد رشد اقتصادی در این کشورها هستیم ولی این رشد به هیچ نحو در خدمت توسعه دراز مدت اجتماعی ( عدالت اجتماعی = کاهش در رصد تفاوت های نابرابر در جامعه ) قرار نمی‎گیرد . بدون تردید روند رشد اقتصادی در کشورهای پیرامونی منجر به کسب ارزش اضافی می‎گردد . ولی این ارزش اضافی و سودهای برآمده از آن به عوض این که در خدمت سیاست های داخلی قرار گیرند توسط اولیگوپولی های متعلق به کشورهای مسلط مرکز غصب گشته و تاراج می‎شوند . امروز یکی از مکانیزم های غصب این انباشت ها اعمال سیاست " تعدیل ساختاری و پرداخت قرض ها " از سوی نهادهای مالی جهانی – صندوق بین المللی پول ، بانک جهانی و..... – است .
۶ – تعمیق وابستگی کشورهای پیرامونی در بند به کشورهای مسلط مرکز توسط نظام جهانی و اعمال سیاست های فلاکت بار تعدیل ساختاری منبعث از پروسه " کمپرادور سازی مجدد " در فاز فعلی گلوبالیزاسیون ( گسترش بازار آزاد نئولیبرالیسم ) است . در دوره " عهد باندونگ " ( ۷۵- ۱۹۵۵ ) تعدادی از کشورهای جهان سوم تلاش کردند که از طریق صنعتی سازی به آن‎ها ( کشورهای مرکز ) برسند " . این تلاشی با این که منجر به صنعتی شدن بعضی از کشورهای پیرامونی گشت ولی هیچوقت شرایط را برای " گسست " قطعی و نهائی از نظام برای مردمان آن کشورها آماده نساخت .
۷ – واقعیت این است که در دوره ( ۹۱ – ۱۹۷۶ ) با فروپاشی و تجزیه سه ستون مقاومت ( سوویتیسم ، جنبش های رهائیبخش ملی در سه قاره و جنبش های کارگری در اروپای آتلانتیک ) نظام جهانی سرمایه موفق شد که دوباره با اشاعه نئولیبرالیسم هر نوع حرکت در جهت گسست از نظام و استقرار اقتصادهای " اتوسنتریک " را در کشورهای پیرامونی در بند نابود سازد
٨ – در دوره ای که سه ستون مقاومت به خاطر محدودیت های تاریخی خود بالاخره از نفس افتاده و صحنه را در مقابل نظام جهانی سرمایه خالی کردند راس نظام ( آمریکا ) نیز به مرحله ای از تکامل و رشد خود رسید که به نام دوره آغاز فرود هژمونی آمریکا در سطح جهانی معروف گشت . امروز با برملاء گشتن و رسانه ای تر شدن بحران ساختاری ( از پائیز ۲۰۰۷ به این سو ) ما شاهد تعمیق بحران ساختاری سرمایه داری و فرود هژمونی آمریکا از یک سو و عروج امواج خروشان بیداری و رهائی در اکناف جهان منجمله در شهرهای متعدد آمریکا علیه کلیت نظام جهانی و قدرقدرتی آمریکا از سوی دیگر هستیم .
۹ – تاریخ معاصر جهان بویژه در صد و اندی سال گذشته تاریخ یک رشته تلاقی های گوناگون بین حامیان منطق حرکت سرمایه ( صاحبان ثروت و قدرت ) از یک سو و نیروهای اجتماعی ( ستمدیدگان کار و زحمت ) ضد نظام از سوی دیگر بوده است . بدون تردید اوضاع متلاطم کنونی نیز مثل گذشته نشان خواهد که چگونه این بار نیز توده های مردم در مبارزه طولانی علیه نظام حق تعیین سرنوشت خویش را بدست آورده و این بار به گسست کامل از محور و بدنه نظام فایق خواهند گشت.

پدیده گسست: تعریف،
مولفه ها و آینده آن
- انگاشت و پراتیک گسست مهم ترین قدم در تضعیف و بالاخره فروپاشی سرمایه داری انحصاری مالی و جهانی شده که در حال حاضر از موقعیت متوفق نظامی – مالی برخوردار است ، می باشد . البته در تاریخ سرمایه داری انحصاری ( امپریالیسم ) در صد و سی سال گذشته ( از ۱٨٨۵ به این سو ) بشریت شاهد تلاش های نیروهای مترقی و تاریخساز ضد نظام در جهت گسست از نظام جهانی سرمایه بود که تجربه اندوزی و درس آموزی از دستاوردهای آن‎ها می‎توانند به پیشرفت و غنای جنبش های گسست که امروز در سراسر جهان در حال شکلگیری هستند ، کمک های فراوانی بکنند . بدون تردید ، انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه نیمه پیرامونی و انقلاب اکتبر ۱۹۴۹ در چین پیرامونی بزرگترین و تاریخساز ترین نمونه های گسست جدی و اصیل از بدنه نظام سرمایه داری جهانی بودند . مضافا در سالهای بعد از پایان جنگ جهانی دوم عروج امواج جنبش های رهائیبخش ملی و دولت های برآمده از آن‎ها شرایط را در کشورهای سه قاره آماده کرد که بشریت زحمتکش در جهت گسست از نظام تلاش هائی را در جهت گسست از نظام به منصه ظهور برساند . ولی این تلاش های بزرگ ، کوچک به عللی که مجال بحث آن‎ها در این جا نیست نتوانستند در پروسه گسست به بدیل و یا بدیل هائی در مقابل نظام تبدیل گردند .
- امروز در میان تلاطمات بحران مجدد ساختاری نظام و در بحبوحه عروج امواج خروشان بیداری و رهائی در سراسر جهان بویژه در کشورهای پیرامونی در بند بشریت زحمتکش در کنار روشنفکران متعهد ( چالشگران ضد نظام ) دوباره به جنب و جوشی در آمده که با انقطاع و گسست از نظام حاکم قدم های موثرتر و کاراتری را در جهت ساختمان " دنیای بهتر " بردارد . بگذارید در این جا به توصیف گسست و مولفه های آن که قدم اول در ساختمان یک بدیل جدی و جهانی در مقابل نظام کنونی جهانی است ، بپردازیم .
- گسست از نظام زمانی به طور جدی آغاز می‎گردد که هر کشوری از حوزه و محور اقتصاد جهانی نظام بریده و با ایجاد توسعه " اتو سنتریک " ( خود مختار = خود گردان ) تلاش کند که ارتباط جهانی و هسته اصلی امور بین المللی خود را در خدمت و عنایت ارجعیت های سیاسی و امور داخلی خود قرار دهد . توسعه خود مختار اجتماعی – اقتصادی ( پیشرفت در عرصه های اعمال عدالت اجتماعی ) که قدم های اولیه و ضروری در رسیدن به " جهانی بهتر " است بدون این گسست تاریخی از محور نظام امکان پذیر نیست .
- گسست و انقطاع از نظام به هیچ عنوان ردَ داد و ستد ( تجارت ) و ارتباطات با جهان خارج نیست بلکه حفاظت از سیاست های امور داخلی از نفوذ قدرت اقتصاد خارجی است . به عبارت دیگر گسست از محور نظام جهانی به معنی ایجاد خود کفائی ( اوتارکی ) نیست بلکه استقرار " قانون ارزش " ملی است که از طریق آن و با گسترش سیاست های " متکی به خود " پیشرفت ها و رشد اقتصادی را در خدمت خواسته های معیشتی و اجتماعی ( عدالت اجتماعی ) مردم آن کشور قرار دهد . در پروسه این گسست است که آن کشور با ایجاد یک اقتصاد ملی و متکی به خود ( و اتخاذ مقررات متفاوت از مقررات حاکم بر اقتصاد جهانی و نهادهای بین المللی آن ) موفق می‎شود که ارجعیت های اقتصادی داخلی را بدون تکیه برتقاضاهای " بازار آزاد " سرمایه جهانی تعبیه و تنظیم سازد .
- در تاریخ معاصر راه حل گسست برای رهائی زمانی مطرح گشت که نظام استعمار کهن در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ از بین رفته و استعمار نوین جای آن را در نظام جهانی پر کرده در دوره استعمار نوین ( از دهه ۱۹۶۰ به این سو ) کشورهای مستقل در سه قاره ظهور کردند که دارای اوتونومی نسبی در نظام جهانی بودند . ولی الگوی کهن و کلاسیک توسعه که منجر به توسعه نیافتگی گشت به قوت خود باقی ماند . پراتیک و عمل گسست یک کشور پیرامونی را قادر می‎سازد که با استفاده از اتونومی خود به عنوان یک اهرم در مقابل قدر قدرتی نظام ایستادگی کند .
- گسست و انقطاع از محور نظام می‎تواند به انهدام نظام جهانی از درون منجر گردد . تحت شرایط حاکم در جهان امروز گسست تنها راه رهائی از قید و شرط نظام جهانی حاکم و استقرار یک نظام جهانی متفاوت است . امروز بیش از هر زمانی در گذشته امکان تغییر جهان نه در شکم و مرکز خود نظام بلکه در درون بخش پیرامونی نظام ریشه پیدا کرده است . در حال حاضر سرمایه داری انحصاری ( امپریالیسم = سرمایه داری واقعاً موجود ) بیش از هر زمانی در گذشته بطور سریع و شدیدتری در کشورهای پیرامونی زیر سئوال قرار گرفته است زیرا تقسیم جهان به دو بخش مرکز و پیرامون و ویژگی های آن به اصلی ترین و یا انفجار آمیز ترین تضاد در درون نظام جهانی تبدیل گشته است .
- پیشرفت پروسه گسست به تضعیف نظام حاکم و لاجرم به گسترش خودگردانی و خودمختاری ملت ها و طبقات استثمار شده نیز منجر می‎گردد . برای استقرار یک نظام جدید جهانی تجزیه نظام حاکم کنونی ضروری است . اندیشه ساختمان یک جهان بهتر و جدید بدون عبور از پروسه گسست توهمی بیش نیست . در کشورهای پیرامونی دربند باید پروسه گسست را با الغاء و منسوخ ساختن شکل های کلان مالکیت خصوصی و اعمال سیاست های ضد خصوصی سازی بویژه در گستره های منابع طبیعی و خدمات اجتماعی اشاعه و رایج ساخت . در این راستا کشاورزی را نباید قربانی پروسه صنعتی سازی در جامعه خود گردان قرار داد .
- امر گسست اگر به استقرار سوسیالیسم منجر نگردد اقلا شرایط را به استقرار یک جامعه برابرتر آماده می‎سازد . این دگردیسی احتمالا در عصر ما توسط قدرت توده های زحمتکش ( در راس آن‎ها کارگران ) و نه ضرورتا بورژوازی به منصه ظهور می‎رسد . این گسست با رد تمامی ارزشی های حاکم بر نظام جهانی سرمایه بالاخره در جاده سوسیالیستی به راه میافتد . در گذشته و بویژه در " عهد باندونگ " پروسه های گسست عموماً در سطح و بَعد ملی و عمدتا تحت رهبری " بورژوازی ملی " کشورهای سه قاره به وقوع می پیوستند . ولی انگاشت و پراتیک گسست در قرن بیست و یکم و در بحبوحه افول فاز فعلی گلوبالیزاسیون ( بازار آزاد نئولیبرالیسم ) توسط نیروی جدید اجتماعی : جنبش رهائیبخش توده ای به پیش برده خواهد شد . این جنبش عظیم توده ای و جهانی در برگیرنده طبقات توده ای : دهقانان فقیر ، کارگران به حاشیه رانده شده و تهیدستان و زاغه نشینان شهرهای بزرگ ( در راس آن‎ها کارگران ) بخش های عمومی و خصوصی = پرولتاریا ) خواهد بود . هم اکنون در آغاز دهه دوم قرن بیست و یکم ما شاهد شکلگیری و رشد این جنبش جهانی رهائیبخش در اکناف جهان از " بهار عربی " در کشورهای خاورمیانه و آفریقای شمالی تا " جنبش فتح وال استریت " در شکم هیولای سرمایه در بیش از ٣۰۰ شهر آمریکا هستیم .
- شرایط ضروری برای پیشبرد پروژه رهائیبخش گسست از نظام سرمایه تعبیه و رشد خواست سیاسی برای ایجاد رفورم در جهت استقرار پروژه های برابر طلبانه ( عدالت اجتماعی ) است . این امر مسلما بدون استقرار و تحکیم یک دولت خود مختار در رابطه با نظام جهانی در آن کشور که حق تعیین سرنوشت داشته باشد ، نمی تواند به وجود آمده و نضج یابد . یکی دیگر از الزامات رهائی از یوغ نظام همانا پیشرفت در گستره های دموکراسی ، حقوق اجتماعی و شرکت وسیع توده ها در تصمیم گیری ها است . رشد دموکراسی دوش به دوش گسترش عدالت اجتماعی در پروسه گسست لازم و ملزوم و مکمل هم بوده و نقش عظیمی در سیاست ها و برنامه های دولت متکی به خود ایفاء می‎کنند . نگارنده برآن هستم که شکلگیری و رشد جهان چند قطبی نیز می‎تواند وسیله ای در خدمت گسست از طرف ملت – دولت ها و نیروهای توده ای در کشورهای پیرامونی باشد .
- سیاست موفقیت آمیز گسست که به حاکمیت ملی و تشکیل یک دولت – ملت مستقل از نظام جهانی منجر می‎گردد بدون استقرار آزادی های دموکراتیک نمی تواند دوام یابد . ولی خود پروسه دموکراسی ( دموکراتیزاسیون ) در تحلیل نهائی وابسته به چگونگی ترویج و رونق مولفه های عدالت اجتماعی در آن واحد " رها یافته " از یوغ نظام سرمایه جهانی است . به معنی دیگر آرمان های استقلال ، آزادی و عدالت اجتماعی سه ضلع مثلث گسست را تشکیل می‎دهند . رابطه دیالکتیکی آن روند گسست و آینده آن را تعیین می‎کند .
- در این جا دوباره باید تأکید کرد که گسست به هیچ وجه " خود کفائی " ( اوتارکی ) نیست . کشوری که موفق به گسست می‎گردد احتیاجی ندارد که تکنولوژی خارج از مرزهای خود را رَد کند . بلکه دولت – ملت " تازه رها شده " باید توازنی بین تکنولوژِی برون مرزی و رشد تکنولوژی درون مرزی اتخاذ کند . گسست در قرن بیست و یکم نباید دوباره به دام مدل های " عهد باندونگ " که عمدتا بر اساس جانشین وارداتی بودند ، بیافتند . آن مدل ها که در آرزوی " رسیدن به آن‎ها " ( کشورهای توسعه یافته مرکز ) بودند چیزی غیر از توهمات متعددی نبودند که گریبان رهبران جنبش های رهائیبخش و دولت های برآمده از آن‎ها را در سال های ۱۹۷۵ – ۱۹۵۵ گرفته بودند . دیدیم که چگونه آن دولت ها با ازدیاد درصد واردات تکنولوژی و سرمایه بالاخره آن کشورها را در بحران های تهاجم مجدد راس نظام به کشورهای پیرامونی در بند بازکرده و شرایط را برای سیاست های کمپرادورسازی آماده ساختند.

نتیجه این که
- امروز متجاوز از بیست سال بعد از تهاجم مجدد صاحبان ثروت و قدرت ( اولیگوپولی های مالی = یک در صدی ها ) علیه طبقات و اقشار مختلف و متعدد استثمار شده و فلاکت زده جهان ( ۹۹ در صدی ها ) بشریت بر سر دو راهی تاریخی سرنوشت خود رسیده است : یا ادامه وضع پر از سبعیت نظام جهانی فعلی و یا استقرار یک " بدیل جهانی بهتر " از راه گسست .
- جنبش ها و خیزش های رهائیبخش در دومین " عهد زیبای " اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم بزرگترین وقایع دنیای معاصر را در ارتباط با پدیده گسست تشکیل می‎دهند . این جنبش ها که دیروز در آسیا ( بطور مثال در نپال ) و آمریکای لاتین ( بطور مثال در ونزوئلا ، بولیوی و... ) و امروز در آفریقا و خاورمیانه ( بطور مثال در مصر ، تونس و.... ) به منصه ظهور رسیده اند هم اکنون تحت نام " اشغال و فتح وال استریت " و دیگر کاخ ها نیز به آن سوی اقیانوس های آرام و آتلانتیک رسیده اند .
- درست است که هر جنبش ، شورش و یا خیزشی ضرورتا به دگردیسی کامل و استقرار " جهانی بهتر " نمی انجامد . ولی تاریخ بما می آموزد که هم انقلابات بزرگ تاریخ معاصر ( انقلاب فرانسه در ۱۷٨۹، انقلاب روسیه اکتبر ۱۹۱۷ و انقلاب چین ۱۹۴۹ ) که جهانگیر و جهان مدارانه بودند و هم انقلابات کشوری ( انقلاب کوبا در ۱۹۵۹ ، انقلاب ویتنام در ۱۹۶۰ و.... ) جملگی از درون شورش ها ، خیزش ها و جنبش ها شکل گرفته و گسترش یافته بودند . خیل عظیمی از توده ها ( کارگران و دهقانان در راس آن‎ها ) به این نتیجه رسیده اند که تا زمانی که از این نظام حاکم فعلی نبریده و گسست از محور آن را انجام نداده اند صاحبان قدرت و ثروت به پروسه فلاکت بار فقر سازی با توسل به جنگ های بی پایان خود ادامه داد, و شکاف های عمودی و افقی خود را در سرتاسر کره خاکی بازسازی خواهند کرد .
- امروز انسان در داخل " تونل طولانی " شورش ها ، خیزش ها و جنبش های رهائیبخش بیداری رهائی و گسست از محور نظام فرتوت و بی ربط و در بستر موت افتاده به پیش می‎رود . او در آخر وقتی که از این تونل طولانی بیرون می آید به جامعه انسانی قدم خواهد گذاشت که مردم در آن با ارثیه " رشد ناموزون نابرابری که ماهیت سرمایه داری است " گسست کرده و در جاده استقرار محیطی به پیش می‎رود که در آن جا انسان ها ( به موهبت رشد برنامه های اجتماعی و اقتصادی با چشم اندازهای سوسیالیستی ) بر سرنوشت خویش حاکم هستند.

منابع و مآخذ
۱ – سمیرامین " قانون ارزش و ماتریالیسم تاریخی " ، نیویورک ، مانتلی ریویوپرس ، ۱۹۷٨ .
۲ – اندرو رابینسون " گسست از دیدگاه سمیرامین "در مجله اینترنتی " آتش بس " .
٣ – وی جی پراشاد ، " تلاش هندوستان برای روایت آمریکائی " در مجله " مانتلی ریویو " سال ۶٣ شماره ۵ اکتبر ۲۰۱۱ .
۴ – اندرو رابینسون ، " قدرت ، مقاومت و تلاقی در دنیای معاصر " ، چاپ لندن ، ۲۰۰۹ .
۵ – استیو براور ، " پزشکان انقلابی در ونزوئلا و کوبا درک و فهم جهان را درباره بهداشت درمانی تغییر می‎دهند " ، چاپ نیویورک ، ۲۰۱۱ .


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست