یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

FREDI
«فرِدی»


علی اصغر راشدان


• - فردی،این آبجو، آبجوی بعدی و بعدیشم مهمون منی، خوبه؟
- میخوای نصف روز واسه ت حرف بزنم، حرف زدن خرج داره، خودتم میگی من بهترین حرفارو میزنم، میگی تو ممکلتت یه عده ازر اه حرف زدن سلطنت میکنن، میرن بالای منبر و چن ساعت حرف میزنن، بعدشم میان پائین، دم در مسجد سوار یه بنز آخرین سیستم میشن و با یه عده اسکورت،میرن قصرشون. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۰ ارديبهشت ۱٣۹۱ -  ۹ می ۲۰۱۲


 
- فردی،این آبجو،آبجوی بعدی و بعدیشم مهمون منی،خوبه؟
- میخوای نصف روزواسه ت حرف بزنم،حرف زدن خرج داره،خودتم میگی من بهترین حرفارومیزنم،میگی توممکلتت یه عده ازراه حرف زدن سلطنت میکنن،میرن بالای منبروچن ساعت حرف میزنن،بعدشم میان پائین،دم درمسجدسواریه بنزآخرین سیستم میشن وبایه عده اسکورت،میرن قصرشون.گفتی یه عده م از بورکینافاسو،کنیا،سومالی ونمیدونم کجاهای آفریقااومدن وتومدرسه های مخصوص درس حرف زدن میخونن، خیلی وقته درباره بردن من تومد رسه حرف زدن مملکتت جروبحث داریم.خودتم میگی من بهترین حرافم،بیخودی بهترین حراف نشده م که،تنهاپسررئیس چن قبیله گنگوی کینشازابوده م.مگه من شیش انگشیتم،بالاخره کی اون وعده دادنتوعملی میکنی ومنومیبری که برم بالای منبروحرف بزنم؟بنزآخرین سیستم واسکورت وقصرداشته باشم؟
- نه فردی،اون حرافی باحرافی توتومنی سی ثنارفرق داره،واسه اون حرافی میباس خیلی پرروباشی!
- تموم بچه ها میگن فردی پررو ترین سیا پوست این شهره،ازمن که ازاین راههاپول درمیارم،پررو ترم یافت میشه؟
- فردی،توشرایط شونداری،بایدعباوعمامه داشته باشی.
- من پسررئیس چن قبیل گنگوی کینشازام،عبا وعمامه باباموباخود م آوردم،خودتم چن دفه دیدی توجشنا پوشیده بوده م.
- عباوعمامه توده رنگه،اوناعمامه یزیدومعاویه وشمره،عباوعمامه حرافای ماسفید،یاسیاس.سیاش مال سیدا وسفیداش مال حرافای معمولیه.
- خیلی خب،منم که دوتاشال گردن بزرگ سیاوسفید خرید م،باهم یه عالمم تمرین عمامه پیچیدن کردیم،کلی یاد گرفته م.واسه چی اینهمه امروزوفردامیکنی؟من میخوام حراف وقصرنشین شم.
- نه فردی،توآفریقائی بت پرستی،اگه بری بالای منبروحرافی کنی وبفهمن بت پرستی،درجاگردنتو میزنن،فقط مسلمونامیتونن اینجورحرافا بشن.
- من واسه بنزواسکورت وقصرداشتن هرکاری میکنم،این که کاری نداره،مسلمون میشم وبعدش حرفه حرافیمو شروع میکنم.میباس چی کارکنم که مسلمون شم؟من همین الان حاضرم مسلمون شم.
- نمیشه فردی،توشرایط شو نداری،اول میباس ختنه ورسما مسلمون شی،تومدارس قم درسشو بخونی،بعدبه مقام والای حرافی برسی.
- کاری نداره، میریم مسجدایرونیاوهمونجاختنه میشم،ختنه شدن یعنی چی؟
- ختنه شدن یعنی چن سانت ازنوک بساط تومیبرن،اگه اشکالی نداره،فردامیریم مسجدایرونیا،کارو تموم میکنیم،بعدش میفرستمت ایرون وبه شغل والای حرافی بپرداز.
- چی گفتی؟من تموم آلاف واولوفموازهمین یکی دارم،بد م ببرنش که مسلمون شم؟به هفت پشتم میخند م!
- از اول گفتم،توالانم کارپردراومدی داری وتوپول غوطه میخوری،خیلیا حسرت شغل تورودارن، برویه لقمه بخوروصد لقمه صدقه بده که یه همچین نعمتی نصیبت شده.راستی،فردی،چی جوری این کارپردراومدو دست وپاکردی؟
- ته آبجوم دراومد،دستوردومیشوبده تامفصل تعریف کنم،فقط هی نپرتوحرفم،سررشته حرف ازدستم درمیره.
- باشه،آخه گاهی وقتاسئوالائی پیش میاد،نمیشه تمومش ساکت بشینم که!مثلاواسه چی روز اولی که اون سالا واردکلاس زبون شد م وخودمومعرفی کردم،زدی زیرخنده؟
- واسه اینکه باخط درشت روتخته نوشته بودانگلیسی حرف زدن ممنوع،توبلن شدی وباصدای بلن خودتوبه انگلیسی معرفی کردی.
- من که اون سال اول یه کلوم آلمانی بلد نبودم،میباس چی کارمیکردم؟به زبون قبیله تویاقبیله خودم،خودمومعرفی میکردم؟راستی فردی، چی جوریه که هرسه زبون آلمانی،فرانسه وانگلیسی روبه این خوبی بلدی؟
- قدیمامستعمره فرانسه بودیم،زبون دوممون فرانسه بود.تنهاپسررئیس قبیله بودم ومعلم سرخونه انگلیسی داشتم.آلمانی رم اینجایادگرفتم.
- ماباهم رفتیم سرکلاس وپهلوهم نشستیم،توچی جوری آلمانی یادگرفته بودی؟
- من پنج سال پیشش اومده بودیم اینجاویادگرفته بودم.
- چی شدکه اومدی اینجاوتواون پنج سال چی کارمیکردی؟
- تنهاپسررئیس چنتاقبیله بودم،رندون قبیله هاروبه جون هم انداختن،قبیله ها هم دیگه رو باکاردوقمه قتل عام میکردن،مایه قبیله رو قتل عام کردیم.اونام یه شب ریختن وتموم کس وکارمنوازدم تیغ گذروندن.تنها من جون سالم دربردم.قاچاقچیاتموم ثروتموگرفتن وتواین شهرازهواپیماپیادم کردن وگفتن اینجابهشت روزمینه.
- تواون پنج سال چی کارمیکردی؟
- تو«هایم »،یه جائی مثل اردوگاه بودم،روزی یازده فرانک واسه همه چیزم بهم میدادن،دوتاساندویچ میشد.همیشه گشنه بودم.گاهی میفرستادنم «سوسیال آربایت»،یعنی کارمجانی،کارگرساعتی بیست فرانکه،روزی سه چار پنج فرانک بهم میدادن،همیشه گشنه بودم.آخرش رفتم سراغ دزدی،بچه های قدیمی یاد م دادن،توآستریه پالتوبلند،یه فویل مخصوصی میدوختم که اشعه های ایکس دوربینای فروشگاههاازش ردنمیشد،جیباموازخوراکیاواجناس پرمیکردم ومیومد م بیرون. اون پنج سال رواینجوری گذروندم.بهم اجازه اقامت ندادن،جوابم « ان » بود،یعنی هرلحظه میتونستن بگیرنم وکت بسته بندازنم توهواپیماوراهی گنگوی کینشازام کنن.
- فردی،تواون «سوسیال آربایت»چی کارائی میکردی؟
- میبردنم بیمارستان،اونجا زمین،توالت وآقادائی مریضای پیروپاتالومی شستم.من تنهاپسررئیس چن قبیله بودم واززیراین کارا درمیرفتم،میرفتم سراغ همون دزدی ابتکاری،که آخرش مچ موگرفتن.
- چی جوری مچ توگرفتن؟بعدش چی شد،فردی؟واسه همین میگم توبهترین حرافی دیگه!
- آبجوی دوم نیومد،آها،اونهاش،داره میاره.هیچی،گرفتنم وتموم جیباموخالی کردن.دستبند بهم زدن که ببرنم فروگاه وراهی گنگوی کینشازام کنن،یه پیرزن ازتوصف پریدجلووگریبونشونوگرفت وگفت:
« کی به شومااجازه این کارو داده؟خودتونم آزاد ترین مردم دنیا میدونین!
«این بابادزدی کرده، اینم جنسای دزدیش،ازاون گذشته قاچاقی اینجاست،اجازه اقامت نداره،میباس برش گردونیم ممکلکتش .»
« شوماخیلی بد میکنین!این وابسته منه،اینم پول تموم این جنسا!»
منوصاف بردکلیساوباهم ازدواج کردیم.کاردیگه ای نمیتونستم بکنم.کت بسته میبردنم فرودگاه
- خیلی خب فردی،روده درازی میکنی،این کارنون وآب داروتوچی جوری دست وپاکردی؟
- دارم میگم دیگه،یه دقیه زبون به کام بگیر،گفتم خیلی نپرتوحرفم،یاد م میره چی میگفتم.
- آبجوی سومم رسید،داشتی میگفتی.
- تاپنج سال برده پیرزنه بودم.شبابهش میرسیدم،روزاخریدونظافت وکارای تموم خونه شو میکردم،دوتاسگشم میباس ببرم بگردونم که شاشونوبیرون بکنن،شاش بزرگشونم میباس وردارم بندازم توسطلای مخصوص.تکونم که میخوردم،گوشی تلفن رو ورمیداشت ومیفگت « همین الان تلفن میکنم پلیس!».
- تاریک میشه فردی،بلویووکناردریا داره خلوت وخطرناک میشه،زودترتمومش کن.
- منوبردتوکلوب شبانه پیرزنای بازنشسته،پیرزناهیکل وبازوهامووارسی میکردن وباحسرت میگفتن
«عجب گردن کلفت پرزوری تورکردی،شبی چند؟» اونم گفت«شبی صدفرانک!»،بعدش هرشب توخونه یه پیرزن بودم،صدفرانکشم پیرزنه میگرفت.تکونم که میخوردم،گوشی تلفنوورمیداشت وسراغ پلیسو میگرفت.پنج سال بردگی ازم کشید.اقامت موکه گرفتم،زدم به چاک.دیگه هیچ کاری ازش ورنمیومد.کلوب شبانه زنای بازنشسته باتوق همیشگیم شد. صدفرانکشم خودم به جیب میزنم!یه عده ازسیاهای آشنای مثل خودمم بردم اونجا،پنجا تاشو خودم ورمیدارم،پنجاچوقشم میدم به اونا.این کارپردراومدواینجوری دست وپاکردم.....


 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست