یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

استاد پرویز شهریاری درگذشت


• پرویز شهریاری چهرهٔ ماندگار، استاد ریاضیات و سردبیر مجله‌های وهومن، دانش‌ و مردم و چیستا و از مبارزین پرسابقه ی اردوی چپ ایران روز جمعه در تهران گذشت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۲ ارديبهشت ۱٣۹۱ -  ۱۱ می ۲۰۱۲



پرویز شهریاری چهرهٔ ماندگار، استاد ریاضیات و سردبیر مجله‌های وهومن، دانش‌ و مردم و چیستا و از مبارزین پرسابقه ی اردوی چپ ایران، پس از ٨۶ سال زندگی پربار علمی و فرهنگی، بامداد امروز، ٢٢ اردیبهشت‌ماه در بیمارستان‌ جم در تهران گذشت.
به گزارش ایلنا، وی که پیش از این نیز، چند بار دچار حملهٔ قلبی و مغزی شده‌بود، ساعت ۵ بامداد امروز، بر اثر سکتهٔ فلبی چشم از جهان فروبست.
پیکر این استاد ریاضیات، امروز، حدود ساعت ١۶ در آرامگاه زرتشتیان تهران در قصر فیروزه به خاک سپرده شد.
پرویز شهریاری، ریاضیدان و چهرهٔ ماندگار زرتشتی، در سال ۱۳۰۵ خورشیدی در کرمان‌زاده شد و نخستین کلاس کنکور ایران را به نام «گروه فرهنگی خوارزمی» ‌در ایران پایه‌گذاری کرد.
وی چندین سال سردبیر مجلهٔ سخن علمی نیز بود، نشریه‌ای که تا فروردین‌ماه ١٣۴٩ منتشر شد.
شهریاری همچنین دبیرستان‌های خوارزمی، مرجان و مدرسه‌ عالی اراک را نیز بنیان‌ گذاشت تا بتواند راه‌گشای دانش‌اندوزی فرزندان ایران‌زمین باشد.
این استاد ، با نگارش کتاب‌های ریاضی در درازای سالهای ١٣٣۵ تا ١٣۵٢ خورشیدی برای دانش‌آموزان و دانشجویان ایرانی، نقش مهمی در آموزش ریاضیات در ایران ایفا کرد.
وی که دکترای افتخاری ریاضیات را در سال ١٣٨١ خورشیدی از دانشگاه کرمان گرفته‏، تاکنون صد‌ها کتاب نوشته و برگردان کرده است وی با سردبیری مجله‌های وهومن و چیستا، سهم بسزایی در گسترش فرهنگ و دانش در سطح هازمان ایرانی داشته است.
پرویز شهریاری، چندین سال در دبیرستان فیروز بهرام، به دانش‌آموزان ایرانی، علم ریاضیات را می‌آموخت.
پرویز شهریاری در سال ١٣۴۵ خورشیدی نشان درجهٔ یک علمی را دریافت کرد و در سال ١٣٨۴ به عنوان چهرهٔ ماندگار علمی در رشتهٔ ریاضیات برگزیده شد.

روزنامه ی شرق در تاریخ شنبه ۲٨ خرداد ۱٣۹۰ ویژه نامه ای را در باره ی استاد پرویز شهریاری انتشار داده بود که در زیر آورده شده است:


پرویز شهریاری؛ نقطه سر خط...
پژمان موسوی


پرویز شهریاری! نامی بزرگ که تعظیم می‌طلبد و پاسداشت؛ افتخار می‌آورد و بزرگی. به رسم پیشینیانش که در دانش ریاضیات سرآمد هم‌عصران خود بودند، سرآمد هم‌عصران خود شد و نامی شد بلند در دانش ریاضیات این کره‌خاکی. مقاله‌ها نوشت، کتاب‌ها تحریر کرد و بسیار گفت تا ریاضی را از علمی در حاشیه به دانشی در متن آورد و پلی شد برای آشتی با ریاضیات برای مردمی که چندان هم نسبتی و علاقه‌ای با ریاضیات نداشتند. فهرست آثار ریاضی «استاد» را که مرور می‌کنی، به‌سختی می‌توانی تا به انتهایش برسی چه برسد به اینکه قصه مطالعه آنها را دانسته باشی. فرقی هم نمی‌کند که اهل فن ریاضی باشی یا نه. طرفه آنکه چه بسیار اساتید ریاضی که تا به حال فرصت مطالعه تمامی آثار استاد را هم نداشته‌اند و همچنان در آرزوی آن هستند...
اما پرویز شهریاری در ریاضیات خلاصه نمی‌شود؛ همو بود که با آگاهی طبقاتی، راه مبارزه سیاسی را از اوان جوانی در پیش گرفت و اجازه نداد که جبر جغرافیایی و خاستگاه طبقاتی، او را همچنان محصور در خود نگه دارد؛ این‌گونه بود که علیه هر آنچه «طبیعی» جلوه می‌کرد برآشفت و وضعیتی «دیگرگونه» را برای خود و مردمانش رقم زد؛ تاوان این کار را هم داد. بارها به زندان افتاد و ستم‌ها کشید. اما از پای ننشست. بر سر اعتقاد خود جانانه ایستاد. اما در این راه تنها یک فعال سیاسی نبود بلکه کتاب‌ها ترجمه کرد و مقاله‌ها نگاشت؛ هم روزنامه‌نگار بود و هم فعال فرهنگی. این‌گونه شد که پرویز شهریاری دیگر تنها برای آنان که دستی در ریاضی داشتند که برای همه مردم، نامی شد آشنا و بلند؛ تاثیرگذار و دغدغه‌مند...
پرویز شهریاری برخلاف بسیاری از هم‌نسلان خود که در سنین بالا، گوشه‌نشینی و انزوا و سرگرمی در زندگی روزمره را ترجیح می‌دهند، هنوز هم کار می‌کند، در متن است نه حاشیه و همچنان هم دغدغه کار فرهنگی دارد. فعالیتی که سال‌ها درگیر آن است و راه سعادت مردمانش را در گسترش آگاهی‌های عمومی از طریق آن می‌داند... پرویز شهریاری با نگارش و ترجمه صدها کتاب و مقاله و فعالیت‌ در عرصه‌های سیاسی، فرهنگی، علمی و روزنامه‌نگاری، بزرگ بوده است، بزرگ مانده است و بزرگ هم خواهد ماند... برماست که بزرگش داریم و پاسدار میراثش باشیم، میراثی بزرگ و ماندگار...


بر لبه تیغ زندگی کرده‌ام
حمید رضا محمدی


شناختم از نام بلند و بزرگ «پرویز شهریاری» تنها به کتاب‌های او محدود می‌شد، تا آنکه موفق شدم برای تدارک پرونده بزرگداشت او با او به گفت‌وگو بنشینم. پیرمرد ریاضیدان که این روزها به خاطر تغییر منزل چندان تمایلی به ملاقات در منزل ندارد، در دفترش در خیابان جمهوری تهران پذیرایم شد. همنشینی با او برایم بسیار لذت‌بخش بود و توانستم از رهگذر این گفت‌وگو بیشتر و بهتر با زوایای وجودی او آشنا شوم. البته در این راه اگر نبود کمک‌های بی‌دریغ رییس دفتر مجله چیستا، قطعا این گفت‌وگو به این شکلش میسر نمی‌شد. متنی که در ادامه می‌خوانید حاصل گفت‌وگوی صمیمانه «شرق» است با ستاره اعداد ایران؛ عنوانی که سیدعلی صالحی در وصف دکتر پرویز شهریاری ابداع کرده است... .

جناب استاد پرویز شهریاری! جنابعالی چهره شناخته‌شده‌ای برای ایرانیان هستید. اما از آنجایی که ممکن است بخشی از مخاطبان ما به خصوص نسل جوان، با جنابعالی آشنا نباشند، به عنوان مقدمه اگر موافقید می‌خواستم از دوران کودکی‌تان بدانم؟ اینکه دوران کودکی و نوجوانی‌تان چگونه گذشت و در چه خانواده‌ای پرورش یافتید؟

در دوم آذر ۱٣۰۵ در محله «دولت خانه» کرمان به دنیا آمدم. روشن‌ترین چیزی که از دوران کودکی‌ام به خاطر می‌آورم، فقر شدید خانواده‌ام بود. پدرم که روی زمین‌های اربابی کار می‌کرد، گهگاهی می‌توانست به خانه سر بزند. ششم ابتدایی بودم که پدرم را که ۴۶‌سال بیشتر نداشت، از دست دادم. او به خاطر برخوردی که با اربابش داشت از کار در مزرعه کنار گذاشته شد و مجبور شد در کارخانه بافندگی خورشید در کرمان کار کند و همین باعث مرگش شد. پس از آن زندگی برای ما سخت‌تر شد. مادرم بار کل خانواده را به دوش می‌کشید و ما نیز برای گذران زندگی ضمن تحصیل کار می‌کردیم.

فکر می‌کنید محیط خانوادگی‌تان در جهت‌گیری‌های بعدی شما در زندگی تا چه حد تاثیر‌گذار بودند؟

هیچ.


از دوران تحصیل‌تان بگویید. انتخاب رشته‌ و ادامه تحصیل در آن؟

من به ریاضی علاقه‌مند بودم اما به ادبیات و فلسفه عشق می‌ورزیدم. رشته ریاضی را انتخاب کردم؛ چرا که کلاس‌های ادبیات خیلی شلوغ بود. من با دشواری‌های مالی به سختی دوره تحصیلاتم را گذراندم. همزمان با تحصیل در رشته ریاضی، در ایستگاه راه‌آهن کارگر حمل و نقل بودم. یک روز پس از کار، در زمان استراحت مساله‌های ریاضی را با چوب کبریت روی خاک حل می‌کردم که یکی از کارکنان ایستگاه مرا دید و از من پرسید شما فالگیر هستید؟! زمانی که متوجه شد دانشجوی ریاضی هستم مرا به کارگزینی معرفی کرد و از آن پس به تدریس خصوصی پرداختم و توانستم مادر و برادرهایم را به تهران بیاورم. البته چون قبل از آن دانشسرای مقدماتی را در کرمان تمام کرده بودم، تعهد معلمی داشتم و پس از فارغ‌التحصیلی باید چند سالی در شهرستان‌ها کار می‌کردم که این داستانی جدا دارد و مربوط به پس از تحصیل من می‌شود.


از چه زمانی به نویسندگی و ایفای نقش در جهت خدمت به فرهنگ ایران علاقه‌مند شدید؟ انگیزه نخستین شما از نویسندگی چه بود؟

نخستین کتابی که نوشتم به نام «جنبش مزدک و مزدکیان» بود که در سال ۱٣۲۷ به چاپ رسید. نخستین مجله‌ای (هفته‌نامه) که سردبیر آن بودم «وهومن» نام داشت که به مدت یک سال منتشر شد. وهومن مجله‌ای در زمینه ایران‌شناسی، فرهنگی و اجتماعی بود. انگیزه من شناساندن فرهنگ و ادبیات ایران کهن و تلاش در راه تحقق عدالت اجتماعی بود و هست.
من چون معلم بودم به دشواری‌های کتاب‌های درسی پی بردم و تلاش کردم کتاب‌هایی ترجمه کنم. در آن زمان در اتحاد جماهیر شوروی سابق جنبش‌های علمی برجسته‌ای به ویژه در ریاضیات وجود داشت و به همین دلیل از اواخر سال‌۱٣٣۵ در زندان قزل‌قلعه زبان روسی را یاد گرفتم و پس از آزادی به ترجمه برخی از این کتاب‌ها پرداختم. البته چون زبان تحصیلی من فرانسوی بود، چند کتابی که در ابتدا ترجمه کردم از این زبان بود که اولین‌اش در سال‌۱٣٣۱ با نام «تاریخ حساب» نوشته رنه تاتون است که ترجمه آن در زندان و در سال ۱٣٣۱ صورت گرفت.


فکر می‌کنید چرا بخشی از نسل جدید ایران از ریاضی رویگردان هستند؟

من اعتقاد دارم ریاضیات آسان‌ترین درسی است که دانش‌آموزان می‌توانند یاد بگیرند. منتها سیستم آموزشی نادرست، بخشی از دانش‌آموزان ما را از ریاضیات گریزان کرده است. دبیرستانی در سر کلاس تنها دنبال نکته تستی است. شاگرد راهنمایی دنبال روش تستی است تا بتواند در امتحان ورودی مدارس نمونه قبول شود. از همه بدتر امتحان ورودی مقطع دکترا را هم تستی کرده‌اند. خب نتیجه‌اش همین می‌شود که می‌بینید. سیستم آموزشی نه‌تنها به دانش‌آموز بلکه به دانشجو نیز القا می‌کند که برای موفق شدن باید حفظ کنی و روش تستی یاد بگیری. روشن است که ریاضیات را باید فهمید و حفظ کردن طوطی‌وار نتیجه‌ای جز گریزانی از ریاضیات ندارد. من کتابی نوشتم به نام «روش‌های جبر»؛ این کتاب تا قبل از کنکور در بعضی از چاپ‌ها تا ۲۲‌هزار نسخه به فروش می‌رفت ولی از زمانی که کنکور فراگیر شده این کتاب کمتر مورد علاقه دانش‌آموزان است. آنها تست می‌خواهند و من به تست تن نمی‌دهم.


جایی در مورد شما خواندم که گفته بودید من در تمام زندگی خود در جست‌وجوی راستی‌ها، برلب پرتگاه حرکت کرده‌ام. معنای این سخن شما دقیقا چیست؟

در راه حقیقت جان انسان‌ها ریش می‌شود. در همین راه من هفت بار گرفتار شده‌ام.


از فعالیت‌های خود در عرصه فیزیک برایمان بگویید؟

در این زمینه چندین کتاب، مقاله، ترجمه و تالیف کرده‌ام که تعدادی از این کتاب‌ها عبارتند از: «سرگذشت حرکت»، «نظریه نسبیت در مساله‌ها و تمرین‌ها» و «در جست‌وجوی هماهنگی».


معمولا روزنامه‌نگاران انسان‌هایی هستند که در حیطه فعالیت‌های خویش کوشا هستند و کم پیش می‌آید که روزنامه‌نگاری استاد ریاضیات هم باشد. این دو را شما چگونه جمع کردید؟

به‌راحتی. من نخستین و آخرین نفر نیستم.


از فعالیت‌های سیاسی خود برایمان بگویید؟ اگر امروز به همان مقطع دهه ٣۰ بر می‌گشتید باز هم به همان شکل عمل می‌کردید؟

در حال حاظر بیشتر مانند همه انسان‌ها نگران هستم. یک قطبی بودن به نفع جهان نبود (به‌ویژه در خاور‌میانه). امروز می‌بینیم که چگونه اتحادیه اروپا و امپریالیسم تلاش می‌کنند بر حرکت‌های «آزادی‌بخش» خاور‌میانه تاثیر بگذارند و بهره‌برداری کنند.
من بارها گفته‌ام از زندگی گذشته‌ام راضی هستم. هرچند بر لبه تیغ زندگی کرده‌ام، هر بار که گرفتار شدم باز همان شیوه علمی و فرهنگی را پیش گرفتم. چطور انسان می‌تواند به گذشته خود پشت کند؟! شما به مجموعه کتاب‌ها و مقاله‌هایی که ترجمه کرده‌ام، نگاه کنید (بالغ بر ۲٨۰ کتاب و هزار مقاله). این مجموعه حاصل عمر من است.


آیا کتاب یا پژوهش دیگری را نیز در دست انتشار دارید؟

بله، امیدوارم فرصت چاپ آن را داشته باشم.


به عنوان یک نویسنده، آمار پایین مطالعه در ایران را چطور می‌بینید؟ فکر می‌کنید ریشه این موضوع بیشتر به مسایل اقتصادی بر می‌گردد یا مسایل فرهنگی؟

چند سال پیش دوستی تعریف می‌کرد برای کارخانه‌ای کتابخانه‌ای تدارک می‌بیند. چند بار هنگام غروب با اتوبوس کارگران عازم شهر می‌شود. پس از چند دقیقه‌ای که آنها با هم گفت‌وگو می‌کنند (آن هم درباره اوضاع بچه‌ها و خانواده و تدارک شام) چرت می‌زنند و می‌خوابند. ما از این مردم چه توقعی داریم؟! ما چند کارخانه تولید کاغذ داریم؟ و آیا آنچه داشتیم حفظ کردیم؟ به زندگی مترجمان و نویسندگان چقدر سامان دادیم؟
چندی پیش به رمانی که در آذربایجان (باکو) چاپ شده بود، نگاهی انداختم. تیراژ آن پنج هزار نسخه بود. همچنین با سردبیر یکی از ماهنامه‌های تاجیکستان با نام آموزگار آشنا شدم که نزدیک به صدهزار نسخه تیراژ داشت و با این وجود نگران به نظر می‌رسید. آنها به مطالعه کردن عادت دارند و این بسیار خوب است.
پس از انقلاب، هم تیراژ و هم عنوان کتاب‌ها بسیار خوب بود. جدا از مشکلات اقتصادی و فرهنگی به نکته دیگری باید اشاره کرد. برای نمونه من برای هر بار چاپ مجله «آشتی با ریاضیات» باید به وزارت فرهنگ و ارشاد مراجعه می‌کردم. آنها پس از بارها بررسی به من گفتند که در زمان جنگ آشتی نداریم. من به ناچار به جای عنوان «آشتی با ریاضیات»، عنوان «آشنایی با ریاضیات» را انتخاب کردم. در این ٣٣سال درباره ممیزی کم صحبت شده است.


با توجه به بازتاب‌های کتاب‌هایتان، فکر می‌کنید مردم ایران مردم اهل مطالعه‌ای هستند؟

نمی‌توان میزان مطالعه مردم را با کتاب‌های من ارزیابی کرد. این جاه‌طلبی است. اگر برای مردم کار می‌کنید هرگز بر آنان فخر نفروشید. من بارها درباره کنکور و کتاب‌های تست کنکور نوشته‌ام. سرانجام این کار را هم گفته‌ام.
پیش از انقلاب نظام آموزشی ما وابسته به آمریکا و غرب بود. با تاسف پس از انقلاب هم این روش ادامه پیدا کرده است. ما تنها از بچه‌ها می‌خواهیم که مطلب را حفظ کنند و این روش از عمومی شدن دانش جلوگیری می‌کند.
با در نظر گرفتن دشواری‌های عبور از کنکور، چگونه می‌شود از جوانان توقع مطالعه بیشتر داشت؟ جوانان به ناچار به بنگاه‌های تست کنکور مراجعه می‌کنند. ما باید روشی سازگار با شرایط موجود کشور را در نظر می‌گرفتیم.


بزرگ‌ترین دغدغه این روزهای شما را چه موضوعی تشکیل می‌دهد؟

با اینکه سردبیر چند مجله علمی، فرهنگی و اجتماعی بوده‌ام هرگز جواز مجله‌ای را نداشتم. امروز می‌خواهم بیشتر به کارهایم سامان بدهم. در اینجا چاپ مجله همیشه با دشواری‌هایی روبه‌رو بوده است. یک روز پیشه‌وری را در خیابان در هوای سرد دیدم که پالتواش را به دست داشت. به پالتو اشاره کردم و او پاسخ داد برای بدهی چاپخانه می‌خواهد آن را بفروشد.
در ضمن علاقه‌مندم چند کتاب علمی که به زبان عربی نوشته شده‌اند، به پارسی پاکیزه برگردان شوند.


مهم‌ترین نگرانی‌تان برای ایران امروز چیست؟

جنگ، نگرانی بشر است و ایران جزیی از جهان و وطنی هست مرا نامش ایران.


اگر امکان دارد یک روز کامل خود را با شرح اتفاقاتی که برایتان می‌افتد و برنامه‌هایی که معمولا در طول یک روز دارید را برایمان شرح دهید.

من هفته‌ای دو بار به دفتر مجله چیستا می‌روم. گفت‌وگو با راننده‌های تاکسی (به ویژه تاکسی‌ نارنجی) برایم جالب است. آنها از وقایع شهر سخن می‌گویند.
به علت مشکل بینایی چشم که سال‌هاست گرفتار آن شده‌ام، در دفتر مجله مقاله‌ها را برایم می‌خوانند و من ترتیب مقاله‌ها را می‌دهم. گاهی اوقات جوانانی که با کتاب‌هایم آشنایی دارند به دیدنم می‌آیند و خوشبختانه می‌توانم به نگارش مقاله‌ها و خاطراتم بپردازم.


حسن صانعی

آرامش استاد پرویز شهریاری آرامش کوه و دریاست. این آرامش ساری‌ست سرایت می‌کند به بیننده، شنونده و خواننده‌ آثارش. نمی‌دانم درون کوه و دریا، چه می‌گذرد. آشکار است پرویز شهریاری به وسعت و استقامت کوه و دریا زندگی‌ساز است و فقر و سیاهی‌ستیز. پرویز شهریاری تلاش خستگی‌ناپذیر و زلال مهربانی را پیش از آموختن، خواندن و نوشتن، از مادر، پدر و مردم محله و شهر خود آموخته است. آموخته است لب به شکایت نگشاید، آموخته است جز در برابر روشنایی و آگاهی سر خم نکند. آموخته است فقر و سیاهی تنها تنگدستی نیست.
پرویز شهریاری پرچمدار روشنایی و آگاهی‌ است. این را رفتار و آثارش می‌گوید. گسترد‌گی و تنوع زمینه‌های تلاش او از دو دو تا، چهار تا آغاز می‌شود و به سیر و سلوک در روابط جادویی عددها و قوانین آن ختم نمی‌شود. درست است استاد پرویز شهریاری ریاضیدان است. اما ریاضیدان سیاره گمنام در کتاب شاهزاده کوچولو نیست که مردها اجازه نمی‌دهند نه شاهزاده کوچولو را ببیند، نه بره گرسنه او را. پرویز شهریاری هر کجا به دیواره خاکی یا بتونی برمی‌خورد، برنمی‌گردد. او بر آن است خراش دادن دیوار با ناخن و مته و تفکر بیهوده نیست. پرویز شهریاری با پند و اندرز به پیشواز سیاهی و فقر نمی‌رود. می‌داند این معما از پیچیده‌ترین مجهولات و معادله‌ها‌ی خطی و غیرخطی پیچیده‌تر است. پرویز شهریاری باور دارد روشنایی و آگاهی زیر چلچراغ و تالارهای غرق نور کمتر به دست می‌آید. به مصداق «این خط را بگیر و بیا» روی خط روشنایی و آگاهی حرکت می‌کند. فقر و سیاهی تنها در بیغوله‌ها و نبود تحصیلات ابتدایی و عالیه خانه نکرده است. پرویز شهریاری تلاش کرده است به ندای چرایی زیستن و چگونه زیستن پاسخ دهد. پاسخ یک نسخه پاک و پاکیزه برای یک بیماری شناخته شده نیست که از داروخانه بگیری و تمام یا ناتمام.
شخم زدن زمین بی‌حاصل گاو نر می‌خواهد و مرد کهن. مرد کهن به شمع و چراغ دست یازیده است و در روغندان آن روغن تازه ریخته است. مشت بر هوا، گرهی نگشوده است. به تقریب می‌توان با اطمینان گفت کمتر دانش‌آموز یا دانشجویی جدی در ۴۰، ۵۰‌سال اخیر پیدا می‌کنی که از شیوه‌های یادگیری و یاددهی پرویز شهریاری بهره نبرده است. هنر استاد پرویز شهریاری، دانش او در زمینه‌ ریاضیات و علوم‌انسانی و اجتماعی، حتی سرگرمی‌ جانانه ریاضی خلاصه نمی‌شود. هنر او استمرار در شیوه نشر و انتقال دانش و آگاهی‌ است. سر و کله زدن با دانش‌آموزان و دانشجویان تیزهوش و ممتاز در مدرسه و دانشسرا البته مهم است اما هنر بزرگ‌تر در بالا کشیدن تنبل‌ترین شاگرد و سر به هوا‌ترین دانش‌آموز و دانشجو ا‌ست. در کارنامه پرویز شهریاری شمار این‌گونه دانش‌آموز و دانشجو اندک نیست. روز و روزگاری اگر قرار باشد به انتخاب دانش‌آموختگان تندیس معلمی فرزانه در وسط میدانی جلوه کند، به گمانم پرویز شهریاری در فهرست سه نفر اول قرار خواهد گرفت. حال پرسیدنی نیست، ما با پرویز شهریاری چه کردیم؟
پرویز شهریاری یاری فروتن است. یک زبان خاموش دارد، ۱۰ گوش شنوا. شنیده‌ها ممکن است با سلیقه‌ او همراه نباشد و آن را نپذیرد اما با حوصله گوش می‌کند. او در گفتن - سخن گفتن - خسیس‌ترین بزرگمردی است که می‌شناسم. در نشست‌های رسمی و غیررسمی کم پیش نیامده است دوستدارانش خواسته‌اند استاد صحبتی بکند. میان کف زدن‌ها، سرش را به احترام پایین آورده است، گفته است: تشکر، متشکرم. پرویز شهریاری بیشتر وقت‌ها جدی است اما اگر دست دهد آستین‌اش از طنز و لطافت خالی نیست. آشنایی، دو جلد کتاب از تالیفات خود را پیش استاد می‌آورد و می‌گوید لطفا بعد از مطالعه نظرتان را بگویید. ظرف دو هفته بعد مراجعه می‌کند. پرویز شهریاری می‌گوید، فرصت نکردم بخوانم. بار دوم به بار سوم و چهارم و چندم می‌رسد. روز موعود پرویز شهریاری به کتاب دوم اشاره می‌کند، می‌گوید این بهتر است، طرف خوشحال می‌گوید: ممکن است بفرمایید چرا؟ پرویز شهریاری می‌گوید دومی حتما بهتر است، راستش فرصت نکردم آن را بخوانم. اضافه کنم پرویز شهریاری لابه‌لای تاریخ و متون گذشته و حال کاوشگر زیبایی‌ها و نشان‌دهند، زشتی‌ها و فجایع است. سوژه شاه باشد یا رعیت، فرقی نمی‌کند. همیشه می‌توان برای بار چندم سخن نخست نشریه چیستا را با عنوان «اشاره» خواند. مختاری لبخند بزن یا مشت بکوبی به دیوار یا نگاهت راه بیفتد برود هر کجا.
به جایی می‌رسم
عقل به قدم نمی‌رسد
چهارپایه و کتاب چاره نمی‌کند
فارسی را از چپ به راست می‌نویسم
حوالی که نوشتن‌اش هم مشکل است
لبخند می‌زنم


مردی از تیره پیشگامان
محمدرضا طاهریان*


زندگی در جامعه مدرن برای عامه مردم واجد اقتضائاتی است؛ در روند رشد تکنولوژی و مدرنیزاسیون جامعه، عامه مردم نیز باید فرهنگ و دانش درخوری جهت استفاده مناسب از امکانات نوین به دست آورند. به ‌عنوان مثال اگر عده‌ای از افراد نیمه بدوی را در یک شهر امروزی و مدرن تنها بگذارند، شاید خیلی طول بکشد و شاید اصلا نتوانند از امکانات موجود در آن بهره بگیرند. فرهنگ‌سازی و ارتقای دانش عمومی برای استفاده بهینه از دستاوردهای دانش و تکنولوژی یکی از وظایف اصلی رسانه‌ها از جمله مجلات علمی است که مخاطب‌شان عموم مردم است. از سوی دیگر عده‌ای از نخبگان علم و فن معمولا در دوران کودکی و نوجوانی انگیزه‌ها، الگوها و اطلاعات اولیه خود را از منابع اطلاعات عمومی به ویژه نشریات کسب می‌کنند. اجرای این وظیفه به راحتی امکان‌پذیر نیست، بلکه با موانع بسیار مهم و جدی روبه‌رو است، اصل و عمده این موانع را با عنوان شبه علم دسته‌بندی می‌کنند. شبه علم بر دو زمینه عمده استوار است. ۱- جهل و سرخوردگی از واقعیت‌های موجود که افراد را به سوی خرافه‌های نوین می‌کشاند. این جعلیات لباس علمی بر تن کرده‌اند اما برای اهل فن قابل شناسایی‌اند. ادامه این راه حتی به خرافات سنتی مثل رمالی و فالگیری می‌رسد که هنوز هم می‌تواند بخشی از مردم را (اعم از دارا و ندار) به خود جلب کند. با توجه به نقش قاطع و تعیین‌کننده علم در زندگی بشر نقش شبه علم و خرافه‌های شبه علمی رو به افزونی است. ۲- اشاعه شبه علم با مقاصد تجاری بسیار رواج دارد. بعضی رسانه‌ها (ازجمله نشریات زرد) که نان خود را در تنور خبرهای داغ برشته می‌کنند، از جمله منابع تولید، انتقال خبرها و مطالب جعلی‌اند. در عین حال در موارد بسیاری حتی نشریات معتبر نیز با توجه به شکل ماهرانه‌ای که برای پردازش مطالب شبه علمی به کار می‌رود، دست به انتشار این مطالب می‌زنند اما عملا در خدمت مقاصد تجاری قرار می‌گیرند. این خبرها گاهی از اساس جعلی و گاهی هیپوتزی است که پشتوانه تحقیقاتی ندارد و معمولا از قول منابع دانشگاهی در کشورهای پیشرفته نقل می‌شود. خبرهایی مثل سرطان‌زابودن آمالگام دندانپزشکی یا تبلیغات بی‌رویه‌ای که توسط مافیاهای دارویی انجام می‌شود تا به مصرف بی‌رویه دامن بزند، اعلام اخبار اغراق‌آمیز و دروغین برای بالا بردن مصرف داروها از جمله موارد بسیار رایجی است که سلامت جسمی و روانی مردم را تهدید می‌کند. البته در مواردی که اثرات شایعه شبه علمی تاثیرگذار و فراگیر می‌شود معمولا انجمن‌ها و نهادهای معتبر علمی مثل سازمان بهداشت جهانی و... شایعات مزبور را تکذیب می‌کنند.
    برای تحقیق و شناخت این موارد راه‌هایی نیز وجود دارد اما برای همه مردم قابل دسترس نیست. بر بستر چنین شرایطی که در جهان موجود است، انتشار نشریه علمی سالم و پربار نیاز به کادرهای قوی و معتقد دارد و در عین حال پشتوانه مالی نیرومندی را می‌طلبد.
    سال ۷۶ بود که با چنین دیدگاهی امتیاز انتشار نشریه دانش و مردم را دریافت کردم. در ابتدای کار از عده زیادی اهل علم و نگارندگان برجسته نشریات علمی گذشته دعوت کردم تا در جلسه‌ای شرکت کنند. هدف من از این جلسه تبادل افکار و جلب همکاری این بزرگان بود. متاسفانه بسیاری از آنان از انجام این کار به ویژه به دلیل تجربیاتی که از عواقب مالی آن داشتند طفره رفتند. اما من کار را شروع کردم. شماره اول اگرچه پربار اما با مشکلاتی مواجه بود. دلم نمی‌خواست نشریه تعطیل شود. در این میان با توجه به سخنان پر امید استاد شهریاری به ایشان زنگ زدم و ایشان قبول کردند تا به عنوان سردبیر به انتشار مجله ادامه دهند. استاد شهریاری در مقابله با جنبه‌ها‌ی تجاری در نشریه تا آنجا پیش رفته‌اند که تاکنون حتی حاضر به انتشار هیچ آگهی تبلیغاتی (تبلیغات کالا) نشده‌اند.
    به راستی انتشار این نشریه بدون اخبار داغ و شایعات شبه علمی بسیار دشوار بود و کار بزرگمردی مثل شهریاری بود که الان قریب به ۱۲ سال است که به خوبی از عهده آن برآمده است؛ کاری که نه انگیزه مادی دارد و نه به کسی چون شهریاری اعتبار می‌دهد، بلکه استاد شهریاری کسی است که به اعتبار او این نشریه منتشر می‌شود. استاد شهریاری در کنار کارهای علمی و اجتماعی متعددی که داشته است و هنوز به آن ادامه می‌دهد. کار روزنامه‌نگاری را از سال ۱٣۲۵ شروع کرد. ایشان در زمینه مطبوعات علمی در نشریاتی مانند وهومن، برهان، دنیای دانش‌آموز، سخن علمی، آشتی با ریاضیات، آشنایی با ریاضیات، نشریه‌های جانبی دانشگاه آزاد، نشریه آشنایی با دانش و بالاخره مجله دانش و مردم در مواردی به عنوان همکار و عمدتا به عنوان سردبیر فعالیت کرده‌اند. این نشریات غیر از نشریات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی (مثل چیستا) است که با همت ایشان منتشر شده است. البته فعالیت‌های شهریاری در این محدوده نمانده است. استاد شهریاری ۲۶۲ کتاب در زمینه‌های مختلف فرهنگی – اجتماعی و عمدتا در زمینه‌های علمی تالیف و ترجمه کرده‌اند. در کنار این همه فعالیت انتشاراتی – فعالیت‌های وسیعی در زمینه‌های سیاسی- اجتماعی و به ویژه آموزشی در مقاطع دبیرستان و دانشگاهی به‌عنوان موسس، مدرس و استاد داشته‌اند.
    استاد شهریاری در خانواده‌ای زحمتکش به دنیا آمد. پدر او کشاورزی سربلند بود که پس از درگیری با مالک مربوطه- کشاورزی را رها کرد و در کارخانه نخ‌ریسی به‌عنوان کارگر استخدام شد و دو سال طول نکشید که در اثر مشکلات ناشی از کار درگذشت. مشقات دوران کودکی شهریاری در زیر سایه بلند مادر فداکارش طی شد و پرویز برای ادامه زندگی و ادامه تحصیل به کارهای بسیار سخت از جمله کارگری ساختمان و کار در کوره‌پزخانه روی آورد. سختی‌های زندگی موجب اعتقادی عمیق او به عدالت اجتماعی شد و به خاطر همین امر از سال ۱٣۲٨ به بعد بارها به زندان رفته است. پنج خواهر و برادر او به خاطر فقر در دوران کودکی جان دادند اما او ماند تا یکی از شارحان و پشتوانه‌های دانش در کشورش باشد. استادشهریاری از جمله کسانی است که به عنوان چهره ماندگار انتخاب شده و از دانشگاه کرمان درجه دکتری افتخاری دریافت کرده است. امید است با حمایت دل‌سوختگان دانش بنیاد پرویز شهریاری برای حفظ و اشاعه دستاوردهای علم سامان بگیرد.
    *مدیرمسوول نشریه دانش و مردم و سردبیر مجله دندانپزشکی امروز


شهریار درآمیزی فلسفه و علم
بهزاد فراهانی


بدیهی است اگر می‌توانستیم حکمت عامیانه را با حکمتی که در فلسفه‌ اشراقی این دیار به کف آورده‌ایم درآمیزیم، روزگار بدین‌ کج مداری بر میهن ما نمی‌گذشت. شاید منظورم آن کاری است که شیخ‌ مصلح‌الدین در گلستان انجام داده است. ما در این دیار هرگز نتوانستیم فاصله‌ روشنگران فکرت و اندیشه را از مردمان برداریم و درآمیزی یگانه‌ای را در میدان ادب و فرهنگ به‌بار آوریم. یکه‌تازان خرمن پاکدانی‌ ما، هر چه افزون‌تر یافتند، به جای نزدیکی به توده‌ها پا به یکه‌تازی فردی گرویدند یا برپای اریکه‌نشینان تکیه زدند و وای بر ما که هر که بر سفره رنج مردمان زانو زد و رفت تا زنجیر رنج از کتفان آنان بگیرد، به خونش کشیدند. فاجعه نخبه‌کشی آن هم با دست خودی‌ها و با اشارات اریکه‌نشینان، گزیده آمد و تیغ تیزش رنگین شد و رفت.شهریاری، شهریار درآمیزی فلسفه و علم با حکمت عام بود و هنوز هم... هرگاه در محضرش به رسم مکتب‌خانه‌ای که دیده‌ام زانو زدم، این معنی دستاورد آن
دو زانونشین بوده است. و شگفتا که هرگاه فلسفه در هم سویی با نسل‌ها کارآمد نیامد، ریاضیات را به یاری خواند. و تازه همه دانشش با درآمیزی تاریخ بود و نقالی سینه‌به‌سینه که خود ابزار هنرمندان تاریخ‌نگار ما بود. لحن مهربان و صدای رسا، با یاری واژگانی که از گاتاها تا امروز، خوشه‌چین بوده است و معماری کلیدش عطر پاک اساطیری گرفته است. بر آن سر نیستم که در سوگش زار بزنم، بل در آن هوایم که پاس بدارم آموزگاریش را و متانت بی‌ادعایش را. فیلسوفی مردم‌خوی و مردم‌خواه که لبخندش خروار و چاشنی دانسته‌هایش به هنگام پیشکشی بی‌مرز است. در سال‌هایی که فرهیختگی را به خوبی پاس نداشتند، هیچ جریده‌ای در حد و اندازه چیستای شهریاری که هر خطش، سنگین سنگین، فرهنگ و دانش و سیاست بود به دست‌مان نرسید و دریغ که دست یاری ما کوته بود. هرگاه که در کنارش بوده‌ام، روز، نه! که ماهی را به سرشاری گذرانده‌ام. احسان طبری را می‌مانست که در کوچه‌پس‌کوچه‌های تهران مخوف، به بود و نبود، داشته و نداشته‌ مردمان از مزدک تا امروز سرک می‌کشد و راه می‌جوید و چاه می‌نماید. و اسفا که نه یاریش دادند و نه بار از دوشش کاستند. مرگ‌شان باد آنان که اگر درب خانه‌اش کوفتند نه برای استمالت بود بلکه برای رنجاندنش بود. چیستاهای شهریاری قابلیت آن را دارد که همچون «پیام نوین» م.الف. به‌آذین زخم‌دیده دوباره و سه باره چاپ گردد و به دست نسل‌های نوین سپرده شود و راه و رسم زندگی و زایندگی به‌پا بیاموزاند. درود و سه‌رود و سیصد درود بر میهنم که هر روزش فراتر از دوش فرزندانی خردورز و فرزانه از این دست می‌پروراند. و همچون گل سرخی در مرداب ناسپاسی این ملک به تماشا می‌گذارد. کوچک‌تر از آنم که ستایشگر خردمندی چون او باشم، اما این چند خط را به نمایندگی از دلباختگان فراهان به رنج و پیکار بی‌امانش پیشکش می‌کنم و می‌بالم که به دوران زیستم که دستم از هم‌سفره شدن با او کوتاه نبود. امید که دلشدگانی چون من و ما را از کاروان مریدانش نکاهد و همچنان میهمان‌گاه و بی‌گاه خرمن دانش و هنر و فضیلتش باشیم.
پایان شهریور۹۰


میزان شأن آدمی
ایرج پارسی‌نژاد منتقد و زبان شناس


من دیده‌ام بسیار مردانی که خود میزان شأن آدمی بودند وز کبریای روح برمیزان شأن آدمی بسیار افزودند
به تعبیر «سایه»، شاعر دانا و دردمند روزگار ما، پرویز شهریاری از مردانی است که میزان شأن آدمی است. من ۴۰سال پیش (سال ۱٣۵۰) به دعوت او به گروه فرهنگی مرجان پیوستم. او برنامه «شهر آفتاب» مرا در تلویزیون دیده بود. در آنجا به سراغم آمد. من در آن برنامه کتاب‌های تازه را بررسی می‌کردم. گفت که دیگر رغبتی به همکاری با «گروه فرهنگی خوارزمی» که خود بنیان‌گذارش بود، ندارد. او که در پی دانش و دانایی بود اغراض سودجویانه همکاران خود را برنتافته بود. می‌خواست گروهی بسازد که همه معلمان در سود حاصل از کارشان سهیم باشند. می‌دیدم که او به راستی به حقوق معلمان باور دارد. می‌خواست که در این راه من همکارش باشم. می‌گفت که معلمان از زحمتکش‌ترین طبقات مردم ایرانند. آدمیزادگانی رنجبر و ساده‌دلند که جماعتی شیاد به نام «گروه فرهنگی» از ایشان بهره‌کشی می‌کنند. کار را معلمان می‌کنند و سود را آن بیکارگان می‌برند. به او گفتم چرا در این «شرکت سهامی مرجان» جز معلمان، دوستان خود را هم فرا نخوانیم؟ پذیرفت. چنین بود که من از دکتر پرویز خانلری، دکتر محمدجعفر محجوب، دکتر حمید عنایت، دکتر حسن مرندی، نجف دریابندری، جهانگیر افکاری و بسیارانی دیگر درخواست کردم که به گروه مرجان بپیوندند.در گروه زبان و ادبیات فارسی از خوش‌فکر‌ترین معلمان که خود همه اهل شعر و سخن بودند به همکاری فراخواندم. از میان ایشان می‌توانم از محمد زهری، محمد حقوقی، منوچهر نیستانی و اصغر واقدی یاد کنم که دریغا هیچ‌ یک از ایشان در میان ما نیستند. برای کتاب جنب درسی ادبیات فارسی جُنگ مرجان را تهیه کردم که در برگیرنده بهترین نمونه‌های شعر و داستان و ترجمه زمانه بود. آوازه این جنگ، که تنها برای مطالعه بچه‌های مرجان تهیه شده بود، چنان پراکنده شد که انتشارات امیرکبیر آن را در شمارگان بسیار نشر کرد.ناگفته نماند که من این کارها را همه با یاری و پشتیبانی پرویز شهریاری می‌کردم که آموزش را تنها در کتاب‌های درسی رسمی نمی‌دید. او «جُنگ مرجان» را وسیله‌ای برای پرورش فکر جوانان می‌خواست. همان‌گونه که در کار خود نیز تدریس ریاضی را وسیله‌ای برای رشد و پرورش فکر تحلیلی و استدلالی و منطقی می‌دانست. شهریاری آفت عقب‌ماندگی جامعه ایرانی را نادانی می‌داند. چنین است که او همه زندگی خود را بر سر دانش و دانایی فرزندان ایران گذاشته است. اگر به مسلکی دل‌بسته و به خاطر آن به زندان رفته و شکنجه دیده تنها برای پیکار با نادانی بوده است. برگ‌‌برگ کارنامه پربار او، که بیش از ٣۰۰کتاب و هزار مقاله را در خود دارد، به این خواست او برای پیکار با نادانی شهادت می‌دهد. پرویز شهریاری آموزگاری است که از ژرفنای رنج برخاسته، با دستانی تهی زندگی‌اش را ساخته و به پایگاه ارجمند دانش و دانایی رسیده است. اما او تنها در بند خود نبوده است. همیشه نگران زندگی و آینده دشوار مردم ایران بوده.بیاموزیم از او بردباری و شکیبایی را، فروتنی و مهربانی را و دل بستن به کارهای بزرگ را. او میزان شأن و شرف آدمی است.


به احترام پرویز شهریاری
شهریاران
سیدعلی صالحی


می‌توانم به رسم بسیاری مثلا بگویم هر صد سال شاید یکی چون «او» در این دیار دیده به دنیا بگشاید و می‌توانم همه عبارت‌های اشباع‌شده پر تعارف و تکلفی از این دست را بر سفیدی این سیاهه احضار کنم. یکی از آن هزار و یک عبارت همین است که «ایشان» را به این روزگار درنیافتند و درک حضور «استاد» آسان نبوده و نیست و «پرویز شهریاری» چقدر از این نوع چیدمان کلمات و حرام کردن واژه‌ها و معانی مستعمل بیزار است. حالا اصلا این مقدمه‌چینی نشکن برای چیست؟! بروم سر اصل علاقه، سر اصل مطلب، مزمور دانایی. اول یک حرفی دارم که دلنشین است به گمانم. چند وقت پیش چند کودک خیابانی دیدم (انگار مثلا برای نخستین‌بار است باز مثلا) دیدم مثل همیشه... یا گل می‌فروشند یا سقز، یا فال، فال حافظ. یادم رفت که این کودکان را باید سرپناهی باشد، حق و حقوقی باشد، درس و مشق و مدرسه‌‌‌ای باشد. فقط رفتم این سمت که عجب، حافظ بعد از اوه... آن همه قرن هنوز نان‌آور عده‌ای است، به این می‌گویند: شاعر...! بعد یاد خودم افتادم که سالیان دور کارم همین بود از شش سالگی: شاگردی، آب‌یخ فروشی، فال، کار و رنج... که اصلا فکر می‌کردم زندگی همان است که من دارم. بعد در دوره دبیرستان، معلم همکلاسی‌های خود شدم، مدرس جبر، هندسه مثلثات. رشته‌ام ریاضی بود و تدریس خصوصی، ساعتی پنج تومان، خیلی بود به سال ۵۱ تا ۵۴ خورشیدی. پنج تا تک تومان برابر با پانصد ریال خالص بود و حرفم این بود که اگر روزی پرویز شهریاری را پیدا کنم دستش را می‌بوسم، زیرا کتاب‌های ریاضی او را که به زبان ساده بود، می‌خواندم و هم به طریق او تدریس می‌کردم. در ریاضیات خروجی درست و نتیجه صحیح و جواب مطمئن و علمی مهم بود، نه راه و مسیر حل مساله. در آن سال‌های دور، در مسجدسلیمان، تنها یک معلم ریاضی وجود داشت که اعداد را با ترکه می‌شمرد و ارقام را با لبه تیز خط‌کش. اما خارج از کادر رسمی، دو نوجوان به یاری دوستان خود می‌رسیدند: اول: حسین دیناروند (همکلاسی‌‌ام که روانش شاد باد تا ابد) و دوم: من! حسین می‌گفت: تو شاعری، روی‌ات باز است، دخترها را تو درس بده! تمام کردن هر کتاب به شرط قبولی در امتحان نهایی، دستمزد ما دویست تومان نقد. گاه از دانش‌آموزان فقیر هیچ که هیچ، لوازم‌التحریر هم برایشان می‌خریدیم و این همه را از آثار ریاضی آسان پرویز شهریاری بزرگ داشتیم. هر دانش‌آموزی که در امتحانات ریاضی قبول می‌شد، در دل و جانم هزاران بار دست این آموزگار عزیز را می‌بوسیدم. ما را نجات داده بود، با آسان‌ترین روش‌ها و شیرین‌ترین کلمات: ساده و عمیق!
من و حسین دیناروند هر سال دو، سه بار می‌آمدیم اهواز و در کتابفروشی‌ها پی نام پرویز شهریاری می‌گشتیم. هر کتاب تازه‌اش، چراغی بود نامیرا، روشن و ماه. شهریار علم! چه می‌دانستم چند سال بعد انقلاب می‌شود، چه می‌دانستم دانشگاه قبول می‌شوم، چه می‌دانستم اسیر خاک تهران؟! و چه اسارت دلنشینی! واقعا چه می‌دانستم یک روز پروفسور پرویز رجبی گرامی... می‌آید دستم را می‌گیرد، می‌گوید کار نکن، همین‌جا فقط شعر بگو! و... شگفتا یک روز گفت: برویم پیش پرویز شهریاری، او هم مثل لیلی (دکتر لیلی هوشمندافشار، همسر پرویز) شعرهای تو را دوست دارد. گفتم: برویم. وسط راه، توی همان فولکس‌واگن استیشن نقره‌ای، جای شاگرد راننده، با تردید پرسیدم: کدام پرویز شهریاری؟ - حالا داشتیم می‌رسیدیم خیابان مژده- گفت: پیر و معلم و بزرگ من است. همان ریاضیدان نامدار.!
باور کنم!؟ چرا هر چه آرزو می‌کنم برآورده می‌شود؟ نسل‌های بسیاری به این آموزگار بی‌همتا مدیون‌ هستند و رسیدیم، هرگز قدرت استتار بغض‌ها و گریه‌هایم را نداشته‌ام. تقصیر پدرم بود، او هم عاطفی مثل شبنم بهار در تکلم طلوع! خودم را کشتم تا بغضم را فرو دادم. دست شهریاری بزرگ را نبوسیدم. در ذهنم به این کار باور داشتم، اما رسم رنج‌آوری است. فقط نشستم و تلاش کردم. برای «آشنا» نوشابه می‌آورد، برای «نزدیکا» چای.
و برای کسانی که دوست می‌دارد «قهوه» و برای همه: من، پرویز و پرویز، قهوه آورد. خودش هم پذیرایی کرد. فقط یک‌بار گفتم آقای شهریاری، من شما را دوست می‌دارم و هیچ نگفتم دیگر. او آموزگار بزرگی است برای بسیاران تا هنوز و همیشه، همچنان که پرویز رجبی و لیلی هوشمندافشار. به خیر و خوبی باد هر نام که منشاء دانایی است، که مأوای محبت است، که خانه‌زاد خرد!


خاطره اولین کتاب پرویز شهریاری در گفت‌وگو با عبد‌الرحیم جعفری
مولف منظم
حمیدرضا محمدی


وقتی در مطالعاتم برای تدارک این پرونده دریافتم که نخستین کتاب ترجمه دکتر پرویز شهریاری به دست استاد عبدالرحیم جعفری بنیان‌گذار انتشارات امیرکبیر طبع یافته است، درنگ را جایز ندانستم و با او تماس گرفتم تا خاطره انتشار نخستین کتاب او را به عنوان ناشر جویا شوم؛ کتابی که شهریاری در سال‌های زندان خود ترجمه کرده و پس از آزادی آن را برای انتشار فرستاده بود. تنها می‌توانم بگویم که یا للعجب به این حافظه! چرا که تمام وقایع مربوط به انتشار این کتاب را با جزییات برایم تعریف کرد و ثابت کرد که هنوز هم حافظه نسل قبل بسیار بیش از نسل به اصطلاح امروز است! نوشته زیر، حاصل همین گفت‌وگو است:


آقای جعفری، ظاهرا اولین کتابی را که پرویز شهریاری ترجمه کرد، شما منتشر کردید. آن کتاب چه بود؟

کتاب «تاریخ حساب» اثر رنه تانون از مجموعه «چه می‌دانم؟» بود که بنا به توصیه دوست بسیار خوبم مرتضی کیوان، آن را به پرویز شهریاری سپردم.


اما اولین دیدار شما با شهریاری کجا بود و چگونه اتفاق افتاد؟

سال ۱٣۲٨ بود که او در یکی از دبیرستان‌های شبانه در خیابان شاه‌آباد تدریس می‌کرد. در یکی از همین شب‌ها به محل مدرسه رفتم و چون هنوز او را از نزدیک ندیده بودم، منتظر ماندم تا از سر کلاس صدایش کنند و وقتی دیدمش، چهره‌ای متبسم و آرام داشت و پس از اینکه کتاب را تورقی کرد، ترجمه‌اش را قبول کرد. جالب است بدانید که در حین ترجمه شهریاری به زندان افتاد و پس از اینکه از زندان و به جرم مبارزه با رژیم شاه آزاد شد، ترجمه را تمام کرد و کتاب را هم همان زمان منتشر کردیم که این کتاب با استقبال زیادی هم مواجه شد.


و آیا پس از آن همکاری‌اش با شما ادامه پیدا کرد؟

بله، او کتاب‌های حل‌المسایلی را تالیف می‌کرد و به امیر‌کبیر واگذار کرد که مجموعا بر ۲۴ جلد بالغ شد. البته کتاب‌هایی را هم به مدد او منتشر کردیم به نام «کتاب‌های سیمرغ» که مجموعه کتاب‌هایی بود جیبی و ارزان در رشته‌های گوناگون علمی و تحقیقی.


ویژگی بارز پرویز شهریاری را که هنوز هم در ذهن شما مانده، به نظر شما چیست؟

شهریاری یکی از منظم‌ترین مولفان ما بود و ما در تصحیح کتاب‌های او هیچ‌گونه گرفتاری نداشتیم و این همان خصوصیت شاخصی بود که هنوز هم پس از سال‌ها از وی در ذهن من باقی مانده است.


گفت‌وگو با میلاد درویش، کارگردان مستند پرویز شهریاری
بیدار شدن برای آغاز امروز زیبا
علی غرضی


وقتی با «میلاد درویش» کارگردان مستند پرویز شهریاری تماس گرفتم و از تدارک پرونده‌ای برای پرویز شهریاری با او سخن گفتم، از ایده ما برای تدارک این پرونده استقبال و برای گفت‌وگو با ما بی‌هیچ درنگی استقبال کرد. آنچه در ادامه می‌آید گفت‌وگویی است کوتاه با او که در دفتر مجله چیستا انجام گرفت.


آقای درویش! برای ورود به بحث از نخستین دیدارتان با پرویز شهریاری برایمان بگویید؟

قبل از هر چیز این را بگویم که من قبل از مطالعه آثار استاد شهریاری، علاقه چندانی به ریاضیات نداشتم و بیشتر از آن گریزان بودم اما وقتی نوشته‌های ایشان را خواندم، بیشتر از اینکه به ریاضیات علاقه پیدا کرده باشم، عاشق شخصیت و منش ایشان شدم و خیلی دوست داشتم که ایشان را از نزدیک ملاقات کنم تا اینکه بالاخره توانستم که به منزل‌شان راه یابم. تاریخش را هم دقیقا به یاد دارم، نهم تیر‌ماه ۱٣۷۹. وقتی وارد شدم به شدت احساس حقارت می‌کردم. زیرا تصور می‌کردم که او آنقدر بزرگ است که باید در مقابلش حقیر بود؛ این احساس طوری بود که من به شدت عرق کرده بودم و می‌ترسیدم. اما اتفاقی برای من افتاد که نظر من را کاملا تغییر داد. همان‌طور که می‌دانید قهوه‌ها و شیر قهوه‌های ایشان بسیار معروف است و وقتی خواستند که برایم شیر قهوه بیاورند، گفتم که استاد من به خاطر عقایدم، گیاهخوارم و شیر نمی‌خورم و ایشان هم به راحتی و با گشادگی به عقیده و تفکر من احترام گذاشتند و این برای من بسیار مهم بود و ارزش بالایی داشت و این‌گونه بود که نخستین دیدار من با استاد رقم خورد.


جرقه ساخت فیلمی مستند درباره زندگی دکتر شهریاری، چطور در ذهن شما زده شد؟

من سابقه روزنامه‌نگاری هم دارم و در روزنامه‌های آفرینش، آیندگان، نسیم صبا و نشریه امرداد قلم زده‌ام. در سال ٨۲ وقتی در روزنامه صبا بودم به آقای منتجب‌نیا که آن زمان مسوولیت روزنامه را بر عهده داشتند، پیشنهاد دادم که مصاحبه‌ای را با پرویز شهریاری انجام داده و در روزنامه به چاپ‌ برسانیم. در ابتدا موافقت نکردند و بسیار رفتم و آمدم که عاقبت راضی به انجام کار شدند. البته متن گفت‌وگو به دلایل سیاسی، با تغییرات فراوان به چاپ رسید و همین جرقه‌ای شد در وجودم که بیایم و زندگی ایشان را به تصویر بکشم.


آیا قبل از این هم فیلمی ساخته بودید؟

البته من به لحاظ کاری، تیزر‌های زیادی ساخته بودم اما اگر منظورتان فیلم مستقل باشد، بله پیش از آن، چهار مرتبه پشت دوربین قرار گرفته بودم.


دقیقا چه سالی مراحل ساخت فیلم آغاز شد؟

سال ٨۲ بود که مطالعات و پژوهش‌هایم را آغاز کردم و بیش از همه از خود استاد در این راه بهره بردم؛ چرا که ایشان با مناعت طبع و بزرگواری از هیچ کمکی دریغ نمی‌کردند و خود یاری‌گر من بودند. البته مراحل اصلی کار در فاصله سال‌های ٨۵ تا ٨۹ به انجام رسید و سه سال‌ پیش از آن، بیشتر تحقیقاتی بود که به شکل انفرادی انجام دادم.


نخستین اکران مستند در کجا بود؟

نخستین اکران ما در دبیرستان فیروز بهرام بود که با حضور خود استاد برگزار شد. جالب و البته تاسف‌برانگیز است که برایتان بگویم که وقتی پیش از ساخت فیلم روزی استاد در دبیرستان به سخنرانی پرداختند، هیچ‌کس از دانش‌آموزان آنجا، استاد را نمی‌شناختند جز یک نفر که او هم به واسطه بدگویی‌های پدرش شناخت درستی از ایشان نداشت و همین عاملی شد که من مقصود اصلی‌مان برای ساخت فیلم را بچه‌های فیروز بهرام قرار دهیم. پس از این، فیلم در دانشکده هنر‌های زیبای دانشگاه تهران، دانشگاه هنر، سینما فلسطین، خانه هنرمندان ایران، تعاونی اهل قلم و اندیشه و آموزش و پرورش منطقه ۱۵ هم به نمایش درآمد.


آیا فیلم‌تان جایزه‌ای را هم دریافت کرده است؟

در سال ٨۶ بهترین فیلم جشنواره فرهنگ و رسانه وزارت علوم و در سال ٨۷ هم نامزد بهترین فیلم جشنواره رشد.


آیا در روند ساخت، با مصایبی هم روبه‌رو شدید؟

بله، جدا از اینکه این مستند ۱۲ بار اصلاحیه خورد و زمانش از ۹۷ دقیقه به ۵٣ دقیقه کاهش یافت، قرار بود در جشنواره‌های سینما حقیقت و جشنواره اوچا (فعالیت‌های انسان دوستانه ملل متحد) به نمایش درآید که با بی‌مهری روبه‌رو شد اما این خبر خوش را هم بدهم که قرار است که در جشنواره امسال‌ اشهین (جشنواره فیلم زرتشتیان سراسر دنیا در ونکوور کانادا) به نمایش درآید.


و در پایان، دکتر شهریاری را در یک جمله تعریف کنید؟

معلمی که ما را به بیدار شدن برای آغاز امروز زیبا دعوت کرد.


نام پر‌افتخار گالوا
بهمن مهری*


نام استاد پرویز شهریاری یکی از چهره‌های ماندگار ایران برای اینجانب نام باناخ ریاضیدان مشهور لهستانی را تداعی می‌کند. همان‌طور که می‌دانیم باناخ استاد ریاضی دانشگاه ورشو در دوران جنگ بین‌المللی دوم بود. زمانی‌که لهستان زیر تسلط آلمان نازی قرار داشت، به باناخ پیشنهاد دادند که چون ریاضیدان مشهوری هستی، بهتر است لهستان را به قصد آلمان ترک کنی و در آلمان استاد دانشگاه بشوی ولی باناخ چون به کشورش علاقه‌مند بود، این پیشنهاد را قبول نکرد و تا آخر عمر در لهستان ماند و در دانشگاه ورشو مشغول تدریس شد. اکنون کشور لهستان به خاطر کارهای علمی باناخ، موسسه تحقیقاتی به نام باناخ تاسیس کرده است.
پرویز شهریاری که بیش از ۵۰سال در ایران کارعلمی از قبیل تدریس، تالیف کتاب و ترجمه کتاب‌های ریاضی کرده است، همواره برای ایرانیان نام پرافتخاری هست و خواهد بود. اینجانب به خوبی به یاد می‌آورم زمانی‌که در سال‌های آخر دبیرستان مشغول تحصیل بودم به طور عاشقانه علاقه‌مند به کتاب‌های ریاضی که ایشان تالیف یا ترجمه کرده بود، بودم. اغلب این کتاب‌ها را جمع‌آوری می‌کردم و اکنون که بازنشسته شده‌ام، از خواندن این کتاب‌ها و یادآوری آن خاطرات جوانی لذت می‌برم. جالب توجه است کتاب‌هایی که استاد شهریاری ترجمه می‌کردند اغلب از بزرگانی بود که علاوه بر رشته‌های علمی‌شان، بزرگ بودند یعنی بسیار مردمی بودند و مردمان خودشان و مردمان دیگر کشورها به آنها عشق و علاقه می‌ورزیدند. مثلا کتاب من یک ریاضیدان هستم. اثر «نوبرت ونیر» ریاضیدان مشهور آمریکایی، استاد دانشگاه‌ ام.آ.تی که ایشان یکی از پیشروان صلح بودند و همیشه برای کارهای صلح پیشقدم بودند.
خانواده پروفسور وینر از کشور روسیه به صورت مهاجر به آمریکا آمده بود ولی این انسان بزرگ هیچ وقت نخواست از کارهای مردمی خود کار دیگری انجام دهد. کتاب زندگی گالوا که توسط پرویز شهریاری ترجمه شد، نوشته یک ریاضیدان مشهور دیگری است که زندگی پرتلاطم گالوای جوان را در دوران انقلاب کبیر فرانسه به رشته تحریر درآورده است و جالب است بدانیم که این جوان نابغه (گالوا) چطور مورد حسد و کارهای غیرقانونی افرادی دیگر به طور اپرتونیست قرار گرفت و این مساله باعث مرگ این جوان بی‌گناه شد.
در هر صورت امروز دانشجوی ریاضی در هر کشوری در این دنیا نام پر افتخار گالوا و قضیه معروف گالوا را می‌داند.
به طور خلاصه اینجانب در مورد پرویز شهریاری جز احترام و علاقه شدید چیز دیگری نمی‌توانم بگویم. امیدوارم که ایشان سال‌های زیادی با سلامتی کامل برای این مملکت خدمت کنند.
* استاد بازنشسته دانشگاه صنعتی شریف
و رییس موسسه غیاث‌الدین جمشید کاشانی


عاشق ایران
محسن باقر‌زاده مدیر انتشارات طوس


سابقه آشنایی من با پرویز شهریاری به دهه ۱٣۴۰ باز می‌گردد؛ زمانی که من در بنیاد فرهنگ ایران به ریاست دکتر خانلری فعالیت می‌کردم و این زمانی بود که مجله ادبی سخن هم منتشر می‌شد و به همین مناسبت چهارشنبه شب‌ها در خیابان حافظ، اعضای نشریه دور هم می‌نشستند و به تبادل نظر می‌پرداختند که من هم به واسطه حضور در بنیاد، در این جلسات حضور داشتم. در یکی از این نشست‌ها دکتر خانلری پیشنهاد راه‌اندازی سخن علمی را به پرویز شهریاری داد که این پیشنهاد با استقبال فراوان او روبه‌رو شد و پرویز شهریاری توانست آن را در سال‌های ۱٣۴۲ تا ۱٣۴۹ نشر دهد. من شهریاری را نابغه‌ای در علوم ریاضی می‌دانم که توانست خود را از طبقات پایین جامعه رشد دهد و به مدارج بالا برساند. او بسیار پر‌تلاش است و در کنار همه این خصوصیات، او ویژگی بارز دیگری هم دارد که تنها در دو کلمه قابل بیان است: عاشق ایران.


«شرق» برای نخستین بار و پس از ۶٣ سال، بخش‌هایی از نخستین کتاب پرویز شهریاری را منتشر می‌کند
«صدای عدالت‌خواه»

متنی که در ذیل می‌آید، بخش‌هایی از نخستین کتاب دکتر پرویز شهریاری با عنوان «جنبش مزدک و مزدکیان» است که در سال ۱٣۲۷ منتشر شد و پس از آن هیچ‌گاه تجدید چاپ نشد، به طوری که امروز نیز در زمره کتاب‌های نایاب به شمار می‌آید. بر این اساس «شرق» برای نخستین بار و پس از ۶٣سال گزیده‌ای از این اثر را که به تایید مولف هم رسیده است، منتشر می‌کند:
«... ابهامی که در فکر شما از جنبش مزدک و مزدکیان وجود دارد، با مطالعه این کتاب بر طرف خواهد شد... این کتاب را که سراسر از مبارزات، کوشش‌ها، سرسختی‌ها و ناکامی‌های عده‌ای از رنجدیده‌ترین افراد این کشور در ۱٣ قرن قبل گفت‌وگو می‌کند، به همه آن کسانی که امروز نیز در راه منافع ملت... رنج‌ها برده و جانفشانی می‌کنند و از پای نمی‌نشینند، تقدیم می‌کنم.»
«خیلی کسان هستند که مبارزه را شروع می‌کنند ولی تنها شروع مبارزه کافی نیست، بلکه ادامه مبارزه مهم است، رنج‌ها و مشقت‌ها که عموما با ناکامی هم توأم است کسانی را از میدان مبارزه بیرون می‌کند؛ تنها پیشروان طبقاتی که منافع اجتماعی خود را به خوبی درک کرده و به رنجش‌ها و کارشکنی‌ها وقعی نمی‌گذارند، می‌توانند به تصمیم و اراده خود پایدار مانده و به پیکار ادامه دهند.»
«... در تاریخ، کشتار‌ها و خونریزی‌های بی‌جا را عدالت می‌نامند... به عنوان مثال سلسله ساسانی را به سبب بسط نفوذ موبدان و ایجاد دستگاه تفتیش عقاید، باعث فخر و مباهات ایران می‌دانند!»
«... مزدک می‌دانست صدا‌های عدالت‌خواهانه را با چه وسیله‌ای جواب می‌دهند، معهذا از پای ننشست... در طبقات زحمتکش نفوذ کرده و در آنها فکری جدید تولید کرد... گرچه دستگاه حکومتی وقت، در ابتدا از ترس جنبش مردم به او روی خوش نشان داد... ولی قباد با تماشای نمایش مردم رنجدیده در جلوی کاخ سلطنتی‌اش، دانست اینها کسانی هستند که فقط در ضمن انقلاب ممکن است زنجیر‌های گردن خود را از دست دهند. پس به خود لرزید ولی نوید داد که تمایلات آنان را اجرا کند... نیرنگ عجیبی که انوشیروان و قباد با کمک موبدان برای نابودی مزدکیان به کار بردند، دلیل این است که آنها از مواجهه مستقیم با نیروی عظیم مزدکیان بیم داشتند... کشته شدن بیش از یک‌صد هزار نفر در یک روز، تایید‌کننده نفوذ تعالیم عدالت‌خواهانه او... است...»
«... بر اساس آموزه‌های مزدک، زن باید آزادانه و همدوش مردان کار کند، از بردگی و بندگی مردان رها شده و رشد اجتماعی خود را نشان دهد...»
«... ما اصراری نداریم که افتخارات خود را لکه‌دار کنیم، بلکه این خورشید حقیقت است که از زیر ابر‌های سیاه سوسو می‌زند.»


استاد شهریاری مردی از تبار عشق و ایثار
حسن گل‌محمدی استاد دانشگاه


گاهی اوقات سخن گفتن از افراد فرهنگی مشکل است. مشکل از آن جهت که نمی‌دانی از کجا شروع کنی. استاد شهریاری از اینگونه افراد است. آنقدر درباره کارهایش و سهم بزرگ او در اعتلای ریاضیات معاصر کشورمان گفتنی زیاد است که نمی‌دانم از کدام‌یک سخن بگویم. از فعالیت‌های فرهنگی و آموزشی او بگویم یا از کارهای تحقیقاتی و ترجمه و تالیف کتب مختلف. استاد شهریاری را از سال ۱٣۴٨ می‌شناسم. هنگامی که در دبیرستان خوارزمی سال ششم ریاضی بودم و او دبیر ریاضیات ما بود. آنچنان شیفته روش تدریس و نحوه آموزش و اخلاق او بودم که دوست داشتم کلاس ریاضی که همه از سختی و مشکل بودن آن صحبت به میان می‌آوردند، ساعت‌ها ادامه داشته باشد. وی برای تفهیم هر نکته‌ای از درس نمونه‌ها، مثال‌ها و روش‌هایی را آموزش می‌داد که در کمترین زمان ممکن به نتیجه می‌رسید. به‌طوری که پس از پایان کلاس احتیاج چندانی نبود که درس ریاضی را چندین بار مطالعه کنی.سجایای اخلاقی و رفتاری این استاد بزرگ موجب شد که پس از پایان دوره دبیرستان ارتباطم را با وی ادامه دهم و برای هر کاری که داشتم همواره از راهنمایی‌ها و نظرهای او بهره بجویم. بنابراین در طول دوران تحصیل در دانشگاه و پس از آن همیشه با استاد در ارتباط بودم و هر گاه که فرصتی پیش می‌آمد به دیدارش می‌شتافتم. به‌ویژه آنکه در دوران دانشجویی با مجله ریاضیات «یکان» همکاری داشتم و او یکی از بزرگان و نویسندگان برجسته آن نشریه بود. به یاد دارم در آن زمان استاد یک‌سری کتاب‌هایی تحت عنوان «مجموعه علوم» تالیف کرده بود که کلید مشکلات دروس ریاضی بودند.بعدها که تحصیلات دانشگاهی را به پایان بردم و وارد کار و فعالیت شدم به‌ویژه هنگامی که همکاری نزدیک با مطبوعات و اهل قلم پیدا کردم، تازه متوجه شدم که استاد شهریاری چه شخصیت برجسته و استثنایی است. انسانی که نه‌تنها در ریاضیات بلکه در بسیاری از جنبه‌های علوم و دانش و حتی ادبیات و تاریخ ید طولایی دارد. درک این مطلب مرا بیشتر شیفته او کرد، به‌ویژه علاقه‌ای خاص به مجله «چیستا» و سایر آثار قلمی او پیدا کردم، تا حد ممکن با چیستا همکاری داشتم و چندین مطلب از من در آن به چاپ رسید. اینک که سال‌های زیادی از آن ایام گذشته است هرگاه که امکان ملاقاتی فراهم شود به دیدارش می‌شتابم و دست او را به‌عنوان استادی که پدرانه به من علم آموخته است و از همه مهم‌تر زندگی کردن با عشق را می‌بوسم. او از زندگی مساله می‌سازد و آنگاه با نظم و انضباط خاصی که روش ابداعی اوست همچون در حل مساله ریاضی، مساله طرح شده از زندگی را حل می‌‌‌کند. کلاس درسش صرفا کلاس ریاضی نبود. بلکه کلاس زندگی بود. کلاس آموزش نظم و انضباط و مدیریت بر زمان بود. کلاس معرفت و شناخت از خود‌باوری‌های انسان بود. در یک کلام کلاس عشق بود. عشق از نظر استاد شهریاری یعنی دیگران را از خود بیشتر دوست داشتن و حق آنها را بر خود مقدم شمردن.


اندیشمندی فرزانه
حسن نیک‌بخت مدیر حروف‌چینی گنجینه


انگار همین دیروز بود که با بقیه بچه‌های شعبه حروف‌چینی چاپخانه رامین، کارهای استاد پرویز شهریاری را حروف‌چینی می‌کردیم. حروف‌چینی کارهای ریاضی، آن هم با حروف سربی و پای گارسه، طاقت‌فرسا و نفس‌گیر بود ولی امروزه با وجود کامپیوتر این کار خیلی آسان شده است.
به خاطر اینکه حدود ٣۰‌سال از زندگی خود را در کنار پرویز شهریاری این اندیشمند فرزانه بوده‌ام خاطرات بسیاری از ایشان دارم. از خاطره فروش فرش زیر پایشان برای تامین هزینه انتشار یک شماره از نشریه «چیستا» تا خاطره تقدیم دکترای افتخاری به ایشان در اردیبهشت سال‌۱٣٨۱ توسط دانشگاه کرمان. استاد شهریاری عادت دارند برای آسان‌تر و درست‌تر خوانده شدن مطالبی که می‌نویسند از ویرگول زیاد استفاده کنند. در آن زمان که تمام کارها با حروف‌چینی دستی (سربی) انجام می‌شد، هنگام حروف‌چینی کارهای ایشان، ویرگول کم می‌آوردیم و باید از پاکت حروف ذخیره استفاده می‌کردیم و پس از چاپ شدن کار و پخش کردن حروف چیده شده کتاب‌های ایشان در گارسه، چندین بار خانه گارسه، مربوط به ویرگول پر می‌شد که باید آنها را در پاکتی جداگانه ذخیره می‌کردیم و فقط برای چیدن کارهای استاد دوباره از آنها استفاده می‌کردیم. استاد، گاهی به شعبه حروف‌چینی ما سر می‌زدند، در پاسخ سلام ما، خیلی جدی اما با لحنی آرام و مهربان به جمله «درود بر شما، روز شما بخیر!» اکتفا می‌کردند و سپس سراغ کارشان را می‌گرفتند. نکته دیگری که یادآوری آن خالی از لطف نیست: بیشتر مردم معمولا با بالا رفتن سن، از بار و فشار مسوولیت‌ها و کارهای روزمره کاسته و به زندگی آرام ویژه آن سن و سال می‌پردازند، ولی استاد شهریاری در بهار سال‌۱٣۷۹، در ۷۴سالگی سردبیری نشریه «دانش و مردم» را نیز برعهده گرفتند و هم‌اکنون هر دو نشریه «چیستا» (اولین شماره آن در شهریور ۱٣۶۰ منتشر شد) و «دانش و مردم» را به طور مرتب منتشر می‌کنند.استاد به خاطر کارهای مطبوعاتی هرگز از وطن دور نشدند و دوری از خانواده نیز هرگز تاثیری در کارهای نگارش، ترجمه، امور فرهنگی و انتشار نشریه‌های ایشان نداشته است.در آن روزها، پرکاری و تلاش فراوان استاد برایم موجب شگفتی بود. همیشه از خودم می‌پرسیدم که چگونه می‌شود این همه نوشته و ترجمه به کوشش یک نفر آماده شود. گاهی اوقات یکی، دو چاپخانه، همزمان، کتاب‌ها و نشریات ایشان را آماده می‌کردند، تا جایی که قادر نبودم کارهای غلط‌گیری و آماده‌سازی کارهایشان برای چاپ را، همگام با استاد پیش ببرم و گاهی هم عقب می‌ماندم. در یکی از روزها که مجبور بودم برای انجام کاری که به مشورت با استاد نیاز داشت، در منزل ایشان بمانم، تا حدودی به رمز و راز پرکاریشان پی بردم. ایشان سه میز در خانه دارند روی یک میز سرمقاله‌های «چیستا»، «دانش و مردم» و نوشته‌هایی برای نشریات دیگر را می‌نویسند. پس از آن روی میز دیگر کارهای ترجمه، برای نمونه ترجمه از زبان روسی به فارسی و میز سوم به تالیفات ایشان اختصاص دارد. استاد پس از حدود یک ساعت کار برای رفع خستگی، فقط از یک میز، سر میز دیگر می‌رفتند و با انجام کاری جدید خستگی کار قبلی را از تن به در می‌کردند و بدون وقفه تا روزی ۱۶‌ساعت یا بیشتر مشغول بودند. در زمان تهیه این مطلب استاد بیش از ۲۰۰ عنوان کتاب (ترجمه و تالیف) و بیش از هزار مقاله نوشته‌اند. صادقانه باید بگویم که با نویسندگان، مترجمان و هنرمندان بسیاری در عرصه نویسندگی در ارتباط هستم؛ ولی هرگز در مقایسه با استاد کسی را نیافته‌ام که در کار و تلاش با او برابری کند.


* با تشکر از سایت انسان شناسی و فرهنگ، که این مجموعه را در آن جا یافتیم!


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست