یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

محمدعلی دادخواه:
به اعتراف های تلویزیونی تن نمی دهم


• زندان را به راحتی می پذیرم اما ننگ اعتراف تلویزیونی به وابستگی و پول گرفتن از سفارت خارجی را نمی پذیرم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۴ ارديبهشت ۱٣۹۱ -  ۱٣ می ۲۰۱۲


نازی عظیما - صدای آمریکا: ۹ سال زندان، ۱۰ سال ممنوعیت از تدریس و ممنوعیت از شغل وکالت. پرداخت دو میلیون و پانصد هزار تومان جریمه و ۵ ضربه شلاق و فشار امنیتی برای اعترافات تلویزیونی. همه این ها مجازات وکیلی ست که رساله دکترای خود را با موضوع "حقوق بشر در ایران باستان" به پایان رسانده، از فعالان سیاسی و دانشجویی و مدنی برایگان دفاع کرده، مدافع پرشور حفظ میراث باستانی و تاریخی ایران زمین و جزو بنیان گذاران کانون مدافعان حقوق بشر است. قرار بوده تا روز شنبه انتخاب کند یا زندان و یا اعتراف تلویزیونی. او زندان را انتخاب کرده. اما روز شنبه به او گفته اند منتظر تلفن و تماس ماموران امنیتی برای مذاکره ای دیگر باشد.
محمدعلی دادخواه، وکیل برجسته مدافع حقوق بشر، استاد دانشگاه، و نویسنده کتاب "نوروز و فلسفه هفت سین" که تاکنون چهارده بار تجدید چاپ شده است، وسایلش را آماده کرده تا به زندان برود. اما می داند و مطمئن است که به تلویزیون نخواهد رفت. او مطمئن است که از ایران هم نخواهد رفت.
در گفت و گویی که با محمدعلی دادخواه دارم از او می پرسم:

ـ آخرین خبر درباره وضعیتتان چیست؟

«امروز ( شنبه) تلفن زدند. گفتم باید بروم زندان؟ گفتند می خواهند دوبار ه مذاکره کنند.»


ـ از شما چه می خواهند؟

«می گویند یا باید بروم پشت دوربین یا بروم زندان. من اعلام آمادگی کردم که به زندان بروم. ایران وطن من است من برای آن زحمت کشیده ام. درباره اش تحقیق کرده ام. می مانم و در همین وطن می میرم. گر سفر در روم باشی یا ختن/ کی تورا ازدل رود حب وطن»


ـ از شما می خواهند که در دوربین چه بگویید؟

«یکی در مورد کانون مدافعان حقوق بشر است. که بگویم کانون وابسته به خارج بوده. مگر می شود؟ کانون را خود ما ، حقوق دانانی که به پاس داشت حقوق مردم و به سرزمین مان عشق می ورزیدیم، بنیاد گذاشتیم. حالا بگویم که وابسته به خارج بوده؟
من از ۳۰ سال پیش به هرکس که نامه نگاری کرده ام، چه رسمی و چه غیررسمی در روی کاغذ و پاکتهایی که می فرستم این جمله را گذاشته ام: "ایران را ازیاد نبرید. ایران را دوست بدارید." چنین آدمی نمی تواند جاسوس و وطن فروش باشد. من درباره فلسفه هفت سین و سنت های ایرانی تحقیق کرده ام. دیگر این که بگویم با سفارت خانه ها تماس داشته و از آنها پول می گرفته ام. مهمان سفارت خانه ها می شدم و آن ها به ما کمک مالی می کردند. این دروغی بزرگ است من پسر وکیل الملک هستم. از نظر مالی نیازی به سفارت خانه ها ندارم. میراثی را که از پدرانم به من رسیده و مبلغ آن را در آن زمان بیش از یک میلیارد تومان تخمین می زدند به موزه کانون وکلای دادگستری تقدیم کردم. با این شرط که تازمانی که کانون وکلا استقلال دارد در آنجا باشد و وقتی استقلال از بین رفت آنها را به موزه چهل ستون در اصفهان بدهند.»


ـ این میراث چه بود؟

«یک قرآن مال زمان سعدی به سال ۵۷۷ هجری قمری. که با آب طلا بر کاغذ ترمه نوشته شده و از پدرم به من رسیده بود. به علاوه یک قلمدان طلا بر روی فولاد که متعلق به آیت الله چارسوقی پدر بزرگم بود. او از اصفهان با مشروطه خواهان به تهران آمد تا در سطح تهران به پیروزی مشروطه یاری کند. و یک ظرف سفالی مغولی متعلق به میرزا محمد جعفر چارسوقی جد پدرم. من با این توصیفات بیایم از سفارت خانه ها پول بگیرم؟»


ـ اگر به شما تکلیف کنند ...

من زندان را براحتی می پذیرم اما چنین ننگی را نمی پذیرم. من پایان نامه ام را با معدل بیست در باره حقوق بشر در ایران باستان گذرانده ام. راه ترقی و توسعه مملکت را توسعه حقوق بشر می دانم. جانم برود این ننگ و بی آبرویی را برنمی تابم. جان را باید داد اما آبرو را ازدست نداد. جالب آن که دولت انگلستان به من برای شرکت در همایش حقوق بشری ویزا نداد. کدام سفارت خانه؟»


ـ دیگر چه می خواهند؟

«که من از کارهایم ابراز پشیمانی کنم. من از فعالیت های خودم نادم و پشیمان نیستم. ما هرچه بدبختی داریم از عدم دمکراسی ست. استبداد نگذاشت مشروطه راه خودش را برود. من به علت علاقه به سرزمینم تلاش برای حمایت از حقوق بشر را درپیش گرفتم. »


ـ چه پیامی برای آن ها دارید؟

«من امیدوارم که آنها سنجیده عمل کنند. سعی نکنند نظراتشان را بر من تحمیل کنند. دل را داور قرار دهند. و از آدمی که عمر مفیدش تمام شده انتظار کاری خلاف پیشینه و گذشته اش نداشته باشند. من محکوم شده ام. به زندان می روم. شاید جانم را در زندان ازدست دادم. اما در زندان می میرم و سرزمینم را ترک نمی کنم. من ایران رادوست دارم.خون خود را گر بریزی بر زمین/ به که آب روی ریزی بر کنار»


ـ چرا حکم شلاق و جزای نقدی به شما دادند؟

«حکم شلاقش قابل خرید است. به ازای ۴۰۰ هزار تومان. خودشان آمدند و این ها را در دفتر من گذاشتند. من نه مواد مخدر داشتم. نه اسلحه، نه کتب ضاله. آقای مرتضوی باید در دادگاهی عادلانه و منصفانه محاکمه شود تا حق از ناحق و داد از بیداد تمیز داده شود. من نه از دیوار مردم بالا رفته ام و نه برخلاف قانون و حق قدمی برداشته ام. هرچه کرده ام برای حق و حقوق مردم و سرزمینم بوده. من با رئیس بانک ملی همکلاس بودم. او متهم به سوء استفاده ۳ هزار میلیاردی و مورد تایید است و من که به این سرزمین خدمت کرده ام باید به زندان بروم.»


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست