سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بیا تا گریه کنیم


جلال رستمی


• بهمن آچاچی در شعر" بیا تا گریه کنیم "همان اندازه که از شعار دور می شود به کلاغ هایی که کاج های زندگی را پر کرده اند بطور واقعی نزدیکترمی شود. او سیاهی یعنی جهل،خرافات، استبداد و نابرابری جنسیتی را که بر زندگی ما چتر انداخته ، نشانه می رود. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۵ ارديبهشت ۱٣۹۱ -  ۱۴ می ۲۰۱۲


 بهانه کم نیست. مرثیه کم نیست. بغض کم نیست! بیا فکر کنیم شانه های ما تحمل این همه باران را دارد. من از سلول های دهه شصت می آیم، تو از زندان چند بستر ساده! من از یک قدمی تیر خلاص در شب های هراس ، تو از بستر آلوده به ارضای توهم و از شعری می آ...یی که وزن آن با آوازهای روحوضی قهر است! گوش تو هنوز هم پر از طنین صدای مردانی است که رگ های غیرت در تورم گردنشان، آلت تناسلی تاریخ را به رخ می کشند. بیا تا گریه کنیم. درختان کاج پارک شهر چرا این همه پر از کلاغ است؟ بیا تا سر بر شانه هم بگذاریم. بهانه کم نیست. تو از آرزوهای بزرگ در خلق های تنگ می آیی. من از آرزوی آزادی در فردای پس از این همه زخم، این همه خون، این همه جنگ می آیم. کنجشک ها چرا جلوی پای ما، خرده نان ها را جمع نمی کنند؟ شانه های ما شاید تحمل این همه زمزمه را نداشته باشند. شاید تحمل این همه غزل را نداشته باشند. شاید تحمل این همه دفن بوسه در نفرین های آسمانی را نداشته باشند. بیا تا دعای تازه ای بنویسیم. بیا تا مذهب ما خالی از درخت های هزار ساله باشد. بیا در گلدان هایمان بوته ای بکاریم که در پژواک نجوا غنچه دهند؛ که برگ هایش تشنه این همه اشک باشد. بیا تا گریه کنیم . گوش ما تحمل این همه هق هق را دارد. بیا تا گریه کنیم.

بهمن آچاچی
ساعت ۲۰/۵ صبح تا ۱۲ ظهر
بیستم اردیبهشت سال ۹۱
متن شعربرگرفته ازفیسبوک بهمن آچاچی


>> None takes pity on thy pain:/Senseless trees,they cannont hear thee<<

هیچکسی دلش برای دردهای تو نمی سوزد/ درختانی که احساس ندارند نمی توانند آوازتور ا بشنوند

Richad Barnfield (۱۵۷۴-۱۶۲۷)                                                                     

گاها در زندگی یک نسل آنچنان نکات مشترکی وجود دارد که احتیاج نیست برای شناختن آنها دست به کشف خارق العاده ای زد، فقط کافی است آنها را به تصویر کشید واز آن طریق با آنها رابطه ای مشترک برقرارکرد .البته اگراین رابطه از طریق"بیان تصویری" شاعرانه صورت گیرد می تواند با "احساس" مخاطب بدون واسطه رابطه برقرار کند. زیرا در بیان "تصویری شعر"ایجازفوق العاده ای نهفته است.

سلول های دهه ی شصت / زندان چند بستر ساده/ یک قدمی تیر خلاص در شب های هراس / بستر آلوده به ارضای توهم .... با این شعروتصاویر آن می توان به راحتی وروانی خود شعررابطه برقرار کرد. با تاریخ وبا درد ورنج های نهفته در پشت آن نیز . قیاس "هم سرنوشتی"، قیاس "درد ورنج مشترک"، همگی اگرچه در شکل متفاوت اند اما ما دراین شعرودر ایجازها، آنهم با تصاویرزیبا، کوتاه ومنسجم، به یک "هم سرنوشتی" می رسیم. هم سرنوشتی که درد و رنج پنهان شده دربطن آن، به ما نشان می دهد: که مای" رنج دیده "چقدر بهم احتیاج داریم تا دردهایمان را بطور مشترک گریه کنیم.
شکنجه و درد وعذابی که انسان ازشنیدن "زدن تیر خلاص در یک قدمی سلول "می کشد با شکنجه ی دردو رنج بیرون آمدن" اززندان چند بستر ساده "،هم سطح دیده می شوند. شکل و نحوه درد ورنج مهم نیست، مهم خود درد ورنج وعذابی است که به شکلی بین ما مشترک است. این دردو عذاب وشکنجه شدن از یک پدیده ی غیر انسانی است که زبان مشترک می آفریندو باعث می شود که شاعر ازکسی که "ازخُلق های تنگ آمده" تقاضا کند تابا اویی که - "از آرزوی آزادی در فردای پس از این همه زخم، این همه خون، این همه جنگ" آمده است،- سربرشانه های هم بگذارند.

این هم سرنوشتی ما دردرگیری با پلشتی های جامعه است که ما را به هم نزدیک می کند.
بیا تا با هم برای درد مشترکمان گریه کنیم بیاتا سر برشانه های هم بگذاریم ودردهایمان را با هم تقسیم کنیم کسی بجزء ما، دردمان را نخواهد فهمید.

"هیچکسی دلش برای دردهای تو نمی سوزد/ درختانی که احساس ندارند نمی توانند آوازتور ا بشنوند"




بهمن آچاچی در شعر" بیا تا گریه کنیم "همان اندازه که از شعار دور می شود به کلاغ هایی که کاج های زندگی را پر کرده اند بطورواقعی نزدیکترمی شود. اوسیاهی یعنی جهل،خرافات، استبداد ونابرابری جنسیتی راکه برزندگی ما چترانداخته ، نشانه می رود.
انسان وبخصوص زنان ودرد ورنج آنها ازنابرابری است که محور قرار می گیرد او با به تصویر کشیدن درد ورنج ناشی از نابرابری ها ی جنسیتی /اجتماعی زنان درجامعه مرد سالار مذهبی است که هم سرنوشتان خودش را انتخاب می کند واز زن و"زن هایی" که اواو ویا آنهارا هم درد خود می داند، می خواهد که تا سرخودرا بر شانه اش بگذارند:" تا هق هق های گریه را با هم تحمل کنند". جنسیت زن برای او نه بعنوان یک زن بلکه به عنوان یک انسان که از نابرابری واجحاف رنج می برد مطرح است اونمی خواهد به شکلی که امروز بین روشنفکران رسم شده خود را مدافع حقوق زنان آنهم از جنس شعاری آن، نشان دهد. بلکه این بی عدالتی وتبعیض تاریخی- مذهبی- جنسیتی است که اورا به زنان نزدیک می سازد اودر جستجوی زبان ویا کلید دنیای این همبستگی است. زبان وکلیدی که می خواهد درب دنیای انسان برابروهم سرنوشت را به روی ما بگشاید دنیایی که فضای مشترکش تبعیض ونابرابری ونبودعدالت است.

بهمن آچاچی بدون اینکه بخواهد تاریخ بنویسد تلاش می کند بخشی ازتارخ معاصر ما را که به شدت تراژدی است به سادگی وروانی به تصویرکشد تاریخ تراژدی که چه برای ما مردان وچه برای زنان دربخش بزرگ آن ،تاریخی هم سرنوشت ومشترک است. شعر اوحزین است ودراین حزن تا آنجا پیش می رود که خودرابه فلسفه ی این غزل حافظ نزدیک می سازد:

کی شعرترانگیزد خاطر که حزین باشد                یک نکته ازاین معنی گفتیم وهمین باشد

اما این خاطر حزین باعث نمی شود که او دعای تازه ای ننویسد که فاقد درخت های( جهل) هزار ساله نباشد ویا بوته ای نکارد که در نجوایی عاشقانه غنچه ندهد ویا با اشک آبیاری نشود و گوشی که تحمل هق هق ها را نداشته باشد.
بیا تاگریه کنیم درحقیقت یک نوع تراپی است برای تخفیف این همه درد وعذاب که مانند رگبارباران برسرو شان آدم ها فرو می بارد. گریه، انسان را سبک می کند ودرد را آرامش می بخشد.

بهمن آچاچی دوست فیسبوکی من است ومن با این قبیل کارهایش از طریق فیسبوک آشنا شده ام .
فضای مجازی ونقش رسانه ای وسرعت ووسعت ارتباطی اش پدیده ای است عجیب که اهمیت وارزش آن برکسی پوشیده نیست. درست به این دلیل است که تاکنون در باره ی سود آن خیلی بیشتر از زیانش نوشته اند،تا جایی که انقلابات همین چند ساله ی اخیررانیزبه همین دنیای مجازی نسبت می دهند.

پیش کشیدن بحث فیسبوک اما، در اینجا از این نظردارای اهمیت است که کسانی که در" فضای مجازی " فیسبوک قلم می زنند ناگزیربه زبان خاصی دست خواهند یافت که مخصوص همین فضای مجازی نیزخواهد بود. کوتاه ، ، خبری وسریع. می توان شاعر فیسبوکی واینترنتی بود وهرروز برای دوستان فیسبوکی خود شعر ومقاله نوشت و طرح ونقاشی کشید وعکس به اشتراک گذاشت عیبی هم درآن نیست پدیده ی "عصرفرا مدرن" وقرن بیست ویکمی است. اما فضا ی مجازی برای ایده وکارهایی بزرگ به نظر می رسد که کوچک باشد کوچک نه از نظر حجم وسرعت مبادله ی اطلاعات، بلکه کوچک بعنوان نداشتن زمان ومجال کافی و در حقیقت عجله برای به روز شدن. تعریف زمان در فضای مجازی سرعت یک "کلیک" است. اما در کاراندیشگی وتولید هنری عامل زمان که نقش بزرگی در بوجود آوردن پدیده های هنری / ادبی پایداردارد با صبر ،استقامت ،ممارست، خواندن،تحقیق کردن ویافتن و کشف کردن همراه است . آینده دوراه را پیش پای تولیدات هنری ما خواهد گذاشت آثار هنری که از فیسبوک به عنوان یک وسیله خبری- ارتباطی وتبلیغاتی استفاده می کند ویا درمجموع آثاری که بطورمشخص برای درج و پخش در فضای فیسبوکی نوشته وتولیدمی شوند. این دونوع شکل استفاده ازهم اکنون با دونوع زبان متفاوت و حتها با دوکاراکتر کاملا متفاوت ازنظرکمیت وکیفیت در فضای مجازی فیسبوک قابل مشاهده است. بطور مثال مقایسه ی قطعه موسیقی که بدون قصدگذاشته شدن درفضای مجازی اجرا وضبط شده وحال به شکلی برای دسترسی بیشترمردم در یوتوپ گذاشته شده با یک قطعه موسیقی که صرفابرای گذاشته شدن در یوتوپ اجرا وضبط شده ، یا مقایسه ی یک شعر که از کتاب یک مجموعه شعر انتخاب ودر فیسبوک گذاشته می شود با شعری که صرفا برای گذاشته شدن در فیسبوک سردوه می شود و...
هنوزبرای من مشخص نیست که سمت وسوی اشعاربهمن آچاچی وگذاشتن آنها در صفحه ی فیسبوکی اش کدام سمت وسویی را نشانه می رود ؟! به نظرم جستجوی زبان وکلید ی که آچاچی به دنبال آن می باشد به عامل" زمان" احتیاج بیشتری دارد ونباید به روزمرگی فیسبوکی فرا بکاهد وخود را به آن محدود سازد.

 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست