یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

همدردان!


دانیال گشایشی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۴ مرداد ۱٣٨۵ -  ۲۶ ژوئيه ۲۰۰۶


تو ای برادر و خواهر لبنانی و اسراییلی…   تفاوتی ندارد که در زیر آتش گلوله های حزب الله قرار گرفته باشی یا در برابر موشک های اسراییل، مهم این است که تو درگیر جنگ هستی   و این نفس عمل جنگ است که مذموم می نماید .   گناه تو چیست که چنین مظلومانه سر بر خاک می سایی و قلب های بی شماری را داغدار خویش می سازی؟   تو به جزای کدامین عمل می بایست شبانگاه مضطرب و پریشان حال چشم در چشمان مادرت بدوزی و در دل بگویی این بار نوبت کدامیک از دوستان من است که طلوع سپیده ی سحرگاه فردا را به نظاره ننشینند؟
نمی دانم که تا به حال نام چند تن از رهبرانی را که اکنون در کاخ های خود بنشسته اند و برای تو تکلیف معین می سازند   شنیده ای اما این قدر می دانم که با نام گلوله و باروت و خون و اشک به خوبی آشنایی .   تویی که تا همین چندی قبل در کلاس درس   نام " صلح " را بر تخته سیاه می نگاشتی امروز با کدامین دست می توانی " جنگ " را بر دیوار های سیاه شهر تصویر کنی ؟   برای تو چه تفاوت دارد که دوستت به آیین یهود خدا را پرستش کند ، در کلیسا از بندگی خویش سخن براند یا در میان مسجد به نماز غرق در شوق معشوق گردد؟   برای تو مهم این است که دوستت   یک انسان است و انسان آزاد آفریده شده . برای تو مهم این است که در میان بازی های کودکانه ی خویش مهر و محبت همواره در برابر عداوت و کین پیروز است. داستان هایت سخن از ستایش مادر دارند و ترانه هایت حکایت از عشق پدر .
این روزها و در کشاکش رقص گلوله ها نمی توان سخن از عشق گفت . نیک آگاهم که قلب کوچک تو همچنان لبریز از عطوفت کودکانه است اما چگونه می توان از شادی کلامی بر زبان راند هنگامی که همسایه ات در غم از دست دادن عزیزی داغدار است ، دوستت برای خانه ی ویران شده اش می گرید ،چشمان پدرت ملتمسانه در انتظار تکه نانی است که برای تو بیاورد و مادرت پریشان سلامتت که مبادا گزندی بر فرزندم رسد .
دیگر این روزها نیازی نداری که بر عزای عزیزانت رخت سیاه بر تن سازی چرا که درد و دوده خود به قدر کافی تو را سیاه ساخته اند . اما…اما چرا تو باید رویت سیاه گردد هنگامی که روسیاهان جهان در ردای راهبر و مقتدا کوشش می کنند خواسته ها و مطامع خود را با تحمیل مرارت سنگین جنگ بر تن نازک تو به دست آورند؟ نامردمانی که هماره پیروزی را بازتاب تصمیمات خردمندانه ی خود می دانند و شکست را ناشی از عدم مقاومت تو و دوستانت در جبهه های جنگ!! کدامین یک از کسانی که هزاران متر دورتر از تو فرمان آتش باران صادر می کنند حاضرند برای ثانیه ای رخت جنگ بر تن سازند و دلیرانه برای آنچه که خود داعیه آن را دارند به مبازره بپردازند؟ حتی اگر چنین هم نمی کنند و می گویند که کشور به وجود آنان محتاج است آیا حاضرند تنها برای لحظه ای   در آنچه بر تو می گذرد زندگی کنند؟ …به خدای مهربانی و عطوفت سوگند که هرگز چنین نمی کنند. برای ایشان نبرد یک روزه و یک ماهه و یک ساله تفاوتی ندارد چرا که آنانی که از این چنین کارزارهایی به منافع سیاسی و اقتصادی دست می یابند،رهبر مسلمانان جهان و مبارز خط اول جهاد می شوند،به سود سرشار فروش تسلیحات می رسند و… دیگر به تو و خانواده و دوستانت نمی اندیشند .
آری ای دوست همدرد من…من نیز چون تو شب را نگران به صبح می رسانم و برای خانواده و دوستانم نگرانم. هرچند که دغدغه ی من جنگ نیست اما دل آزردگی من نیز از جنس توست. درست است که شاید نتوان دل مشغولی مرا با تو یکی دانست اما هر دویمان در یک چیز مشترکیم و آن تشویش است. چه تفاوتی دارد که تشویش تو از برای عروسک هایت باشد یا توپی که با آن بازی می کردی، به خاطر خودت باشد یا خانواده و دوستانت   و نیز چه توفیقی دارد که بدانی اضطراب من به خاطر کشورم و آینده ی آن است یا به دلیل سرنوشت دوستانی که از آنان بی خبرم و یا به خاطر صدها مساله ی دیگری که هر روز در برابرم روی می دهد و یا حتی…و یا حتی غم تو ؟ مهم این است که من و تو هر دو آشفته ایم   و با آشفته گران بر کین .
بدان که من نیز چون تو از کوبیدن طبل جنگ بیزارم و در دل بر کسانی که چنین مستانه بر اسب قدرت و سرکشی می تازند نفرین می فرستم. باور کن تمامی اجدادم اهل ادب و فضیلت بوده اند و از خونریزی بیزار، پدرانم کوروش و زردشت بوده اند و وام داران آنان سعدی و فردوسی. در مکتبم از پوریای ولی آموخته ام و در مرامم از کاوه. با رستم رشد کرده ام   و با آرش بالیده ام. مرا به نبرد   تنی چند که تنها به علت دستیابی به اهداف خود تو را درگیر جنگ کرده اند چه کار است که بخواهم از ستم آنها حمایت کنم؟ اگر امروز شاهد آن هستی که کسانی در وطن آبا و اجدادی ام از ادامه ی جنگ سخن می رانند بدان که آنان را در نزد من و هم میهنانم اعتباری نیست و آنچه که ایشان می گویند تنها عقاید منفعت طلب خودشان است وبس .
گمان مبر که هموطنانم قصد عزیمت به جبهه ی نبرد شما را کرده اند تا تیری و ترکشی بر تو ای خواهر و برادرم بریزند چرا که نیک آگاهم قلب تمامی آنان سرشار از بوسه های مادرانه و نوازش های پدرانه است. هیچ گاه به یاد نمی آورم که جز عده ای اندک که تو گویی مگسان گرد شیرینی اند فرد دیگری بخواهد از به خاک و خون غلتیدیدن تو و دوستانت خشنود گردد از این رو در من و هم میهنانم به چشم یاغی و عصیانگر منگر که من نیز چون تو ددمنشی را چشیده ام .
اگر امروز دستی نداری که بنویسی، چشمی که ببینی، زانوانی که راه بروی، زبانی که فریاد بزنی و یا حتی قلبی که زندگی کنی بدان که تمام وجود من از آن توست تا با آن بتوانی خواب خفتگان آشفته را آشفته تر سازی چرا که حتی وجود بی تحرکت نیز سرشار از میل تحرک و پویایی است. بر تن نحیفت نظاره مکن چرا که در آن روحی   بلند دمیده گشته است و به تنهایی ات نگاه مکن چرا که من و تمامی مردمان جهان با تو هستیم تا تو بتوانی دوباره بالیدن را آغاز نمایی و ترنم   قد کشیدن را زمزمه.
پس بیا... بیا تا با یکدیگر فارغ از زنده باد و مرده باد گفتن دست در دست هم نهیم و کوشش خود را در جهت رویارویی با کسانی که حقوق من و تو را پایمال ساخته اند به کار بندیم و بدانیم که در این راه تنها نخواهیم بود چرا که تنهاترین انسان ها نیز خدا را همواره در دل خویش می یابند. برخیز و همین امروز عزم خود را برای پایان جنگ جزم کن و بدان جنگ به هر نوعی که باشد مذموم است و شکست خورده ی آن در هر حالتی مردم اند .
پس بر خیز و بشتاب ….


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست