سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

خنده، کارناوال و سرمایه داری


نسیم روشنایی


• باختین معتقد است که زندگی و فرهنگ مردم عامه در سه حیطه متجلی می شود: کارناوال ها، جشن ها، طنز پردازی ادبیات و زبان کوچه و بازار. از نظر باختین آنچه این سه حیطه را با هم یکی می کند هستی انسان است که خود را در رئالیسمی گروتسک و به خصوص بدنی گروتسک بازنمایی می کند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۴ خرداد ۱٣۹۱ -  ۲۴ می ۲۰۱۲


 
 باختین معتقد است که زندگی و فرهنگ مردم عامه در سه حیطه متجلی می شود: کارناوال ها، جشن ها، طنز پردازی ادبیات و زبان کوچه و بازار. از نظر باختین آنچه این سه حیطه را با هم یکی می کند هستی انسان است که خود را در رئالیسمی گروتسک و به خصوص بدنی گروتسک بازنمایی می کند. اغراق در برجستگی های بدن، تاکید بر غذا و مدفوع، سوء استفاده های جسمی در قالب کتک زدن و ادبیات تحقیر آمیز، همه فاکتورهایی از درک عام و پیچیده ی زندگی انسان هستند. بدن گروتسک فردیت ندارد؛ بدن فناناپذیر تمام مردم است که به طور طنزآمیز به سخره کشیده شده است به این امید که از طریق فستیوال دوباره زاده شود. برخلاف بدن ساخته شده و کامل که از بدن های دیگر متمایز می شود، بدن گروتسک ناتمام است، گشوده و تکثیرپذیر است. تمام فاکتورهای شوخ طبعی عامیانه دوسویه هستند؛ تمسخر و سوء استفاده همیشه سویه ی دیگر ستایش و جشن و سویه ی دیگر مرگ، تولد است. باختین این جنبه از فرهنگ عامه را در کتاب" مقدمه ای برای رابله و دنیایش" به بحث می گذارد.

از نظر باختین فرهنگ عامه در قرون وسطا و رنسانس می تواند به سه دسته تفکیک گردد:۱- صحنه ی آیینی: رژه های کارناوالی و نمایش های کمدی در کوچه بازارها. ۲- قطعات هنری طنز شفاهی: نقیضه یا پارودی های شفاهی یا کتبی که به لاتین یا زبان های محلی نوشته می شد. ٣- انواع مختلف زبان رکیک: نفرین ها، سوگندها. این سه فرم از شوخ طبعی عامه هستند. اروپا در قرون وسطا سرشار از کارناوال های مردمی بود که آیین خنده و شادی و شوخی توده ها بود. این کارناول ها و جشن ها از کارناوال های رسمی، فئودالی، کلیسایی و سیاسی کاملا مجزا بودند و جهان مضاعفی را برای مردم برمی ساختند تا مردم بتوانند در آن روابط انسانی شان را بازنمایی کنند.

باید خاطرنشان شد که این کارناوال ها و جشن های مردمی به قرون وسطا محدود نمی شود بلکه در زندگی بدویان نیز وجود داشته است. توهین به مقدسات و محارم، لودگی، خنده، شکستن تابوها، عیاشی و باده گساری، افراط در لذت بردن و شادی در این مراسم، همواره به طور موقت فضای زندگی اجتماعی را برای مردم می گشود و به آنها جان دوباره می داد؛ مردمی که در روزهای عادی محکوم به کار و بیگاری، اطاعت از قوانین الهی و حکومتی و سرسپردگی به سنن و عرف مسلط جامعه ی خود بودند. اما آنچه در کارناوال های جوامع بی طبقه می توان یافت این است که جنبه ی هزل آمیز و عیاشانه ی زندگی، همانقدر جدی و مقدس و مهم و رسمی بود که جنبه ی الهی. اما وقتی جامعه ی طبقاتی شکل گرفت به تدریج برابری این دو بخش از زندگی ناممکن شد. به طوری که طنز و خنده و شوخی به سطح غیررسمی جامعه منتقل شد. این کارناوال ها به واسطه ی نمایش و بازی، هنر و زندگی را به هم پیوند می زدند. مرز بین تماشاگر و بازیگر در این کارناوال ها از بین می رفت. اعضا در حین کارناوال آن را زندگی می کردند، که دنیایی غیررسمی، آزاد، برابر، سرشار از خنده و شوخی و فراوانی بود، بهشتی موقت روی زمین. بنابراین کارناوال، زندگی دوم مردم و ایستادن بر نقطه ی تلاقی هنر و زندگی بود که با خنده سازماندهی می شد.

تمام کارناوال های قرون وسطا به کلیسا مربوط بودند اما همزمان در فستیوال های کشاورزی پاگانیستی ریشه داشتند، بنابراین اگرچه ممکن بود نام یک قدیس را یدک بکشند اما عملا از محتوای متفاوتی برخودار می شدند. کارناوال های شهرهای بزرگ هر سال، سه ماه به طول می انجامیدند. این کارناوال ها رهایی موقتی از نظم موجود با تمام سلسه مراتب ها، درجات، امتیازها، نرم ها، عادت ها، ارزش ها و نابرابری ها، و به جشن تبدیل کردن زندگی و تغییر و نوزایی آن بودند. برخلاف کارناوال ها و مراسم رسمی که در آنها بر سلسله مراتب و درجات و رده های اجتماعی تاکید بسیاری می شود، کارناوال ها وقفه ای موقتی بودند که حد فاصل های طبقاتی و تمام سلسله مراتب اجتماعی به رابطه ی برابر انسانی تبدیل می شد. آنها علاوه بر نفی وضعیت موجود از طریق طنز، طعنه، شادی و خنده، به آن تازگی و زندگی دوباره نیز می بخشیدند. خنده ی کارناوال فردی نیست، همگانی است و مخاطب آن فردخاصی نیست بلکه کل جهان است. دوسویه است؛ همزمان تصدیق و انکار می کند. تمام جهان توسط شرکت کنندگان کارناوال به سخره گرفته می شود. این خنده همزمان حامل شادی و طعنه است؛ طعنه ای سرخوشانه و همگانی به جهان.

شرکت کنندگان کارناوال خود را جزئی از جهان می دانستند، نه موجوداتی مجزا از هم. افراد به پیکره ای جمعی تبدیل می شدند و بدن ها در طی کارناوال به هم می پیوستند. در چنین ساعاتی بود که بدن فرد به پیکره ی جمعی پیوند می خورد و پیوندی حاصل از وحدت بدن ها بین مردم ایجاد می شد؛ پیکری که به وحدت خود آگاه بود. آنها با خنده های جمعی کارناوالی نه تنها بر ماورالطبیعه، مقدسات و مرگ چیره می شدند، بلکه خنده شان اعتراضی عیاشانه، بی شرمانه و رکیک به قدرت و ثروت طبقه ی برتر بود که مردم را سرکوب و بر آنها ستم می کرد. خنده ای جمعی که سعی داشت سراسر فرهنگ عامه ی مردم قرون وسطا را سرشار کند، تلاشی بود برای رهایی از وحشت هولناک آنها از کیهان و ارتجاع مذهبی آن دوران. مردم از طریق برپایی کارناوال ها و جشن های غیررسمی، هزلیات و ادبیاتی غنی از طنز و طعنه، دلقک ها و نمایش های کمیک، به سخره کشیدن تمام مقدسات و محرمات، هم بر ترس و ارعابی که بر زندگی شان سایه داشت، فائق می شدند و هم به خود، زندگی دوباره می دادند. آنها از طریق خندیدن و به زمین کشاندن کیهان، مذهب، امور مقدس، زندگی پس از مرگ و امور ماورایی و الهی، به طرزی گروتسک و واقع گرایانه، سعی داشتند آگاهی و امیال جمعی خود را که در چنگال ارتجاع و مذاهب و طبقات حاکم سرکوب و نابود می شد، بپرورانند و زنده نگاه دارند.

اکنون می خواهم به طرح و بررسی این پرسش بپردازم که آیا کارناوال ها و جشن ها و خنده ها در جامعه ی سرمایه داری معاصر ( البته نه در کشورهایی همچون ایران که ارتجاع و سرمایه داری، نان و شادی را از مردم فرودست گرفته اند!) کماکان قادرند همان کارکردی را داشته باشند که در قرون وسطا داشتند؟ آیا می توان کارناوال ها و جشن های امروزی را مکان و وهله ای دانست که بدنی جمعی با سوبژکتیویته ای جمعی ساخته می شود تا برای رهایی از استثمار، سرکوب و آزادی و برابری تمام انسان ها مبارزه کند؟

خیر. کارناوال ها، جشن ها و خنده های جامعه ی سرمایه داری معاصر به دلایلی که ذکر خواهم کرد چنین قابلیتی ندارند. سرمایه داری برخلاف شیوه های تولید پیش از خود، فی النفسه خواهان سرکوب شادی و سکس و لذت جنسی نیست بلکه آن را مدیریت و کنترل می کند. از این رو، خنده، سکس و میل و لذت جنسی را نیز کالایی کرده و در چرخه ی سرمایه گنجانده است. کم نیستند مسابقات و برنامه های به اصطلاح خنده دار و برانگیزاننده! و فرصت هایی که مردم می توانند شادی و سکس را خرید و فروش کنند تا سرمایه داران سودهای کلان حاصل کنند. همچنین، این شیوه ی تولید در حالت پیشرفته ی خود، شرایطی حداقلی را برای کارگران مهیا می کند که قادر باشند علاوه بر بازتولید نیروی کار خود (هشت ساعت کار روزانه و دو روز تعطیل درهفته و ...)، در طی هفته زمان اندکی را نیز به سکس و تولید مثل و شادی بپردازند. البته این امر مشمول واقعیت زندگی روزمره ی خیل عظیمی از کارگران ( نژادها و جغرافیاهای گوناگون) امروز جهان نیست. کماکان بسیاری از کارگران بخش های مختلف تولید و خدمات در شرایطی به سر می برند که به دلایل فشارهای جسمی و روانی و فقدان استطاعت مالی به ندرت می توانند لحظاتی شاد و لذت بخش داشته باشند.

از سوی دیگر، برپایی جشن ها و کارناوال ها در کشورهای پیشرفته علاوه بر ایجاد اعتبار و پز سیاسی در حیطه ی بین المللی، فرصتی است که در آن مبادلات بسیار صورت می گیرد و کالاهای بسیاری فروخته می شود و برای چرخه ی سرمایه و سرمایه داران بسیار مفید و سودآور است. به علاوه، حکومت ها همواره این نکته ی مهم را نیز مدنظر قرار می دهند که کارناوال و جشن و شادی جمعی، باعث تجدید قوای جسمی و روانی مردم و بازگشت پرانرژی آنها به بازار کار است.

یکی از ویژگی های درخشان کارناوال های قرون وسطا، از بین بردن سلسله مراتب قدرت بود. مردم به طور خودجوش در این کارناوال ها بر سلسله مراتب می شوریدند و ثروت و قدرت و سلطه ی طبقات برتر را به سخره می گرفتند. در جوامع پیشاسرمایه داری تفاوت چشمگیری بین طبقات برتر و مردم عادی چه از نظر سبک زندگی شخصی و چه از نظر نهادهای رسمی اجتماع وجود داشت. امکان نداشت که یک اشراف زاده با یک دهقان اشتباه گرفته شود. اما بورژوازی برخلاف اشراف بیشتر اوقات مانند طبقات دیگر رفتار می کند، خود را می آراید، وارد جامعه می شود و کارخانه و شرکت خود را مدیریت می کند ( البته مواهب و لذایذ و فراغتی که بورژوازی امکان برخورداری از آنها را دارد، به هیچ وجه با لذایذی که یک کارگر ممکن است از آنها بهره برد، قابل مقایسه نیست). اما یک کارگر هم اگر به هر طریقی پول کافی به دست آورد می تواند لباس هایی بپوشد که یک بورژوا می پوشد، ماشینی را سوار شود که بورژوازی سوار می شود و خانه ای را صاحب باشد که بورژوا صاحب آن است، اما این بسیار به ندرت اتفاق می افتد. ولی به هر حال، این اتفاق که یک کارگر با دزدی، کلاه برداری، شیادی، آدم فروشی و غیره به جایگاه یک سرمایه دار دست یابد، در جامعه ی سرمایه داری ممنوع یا غیر ممکن نیست. اما در جوامع پیشا سرمایه داری، یک برده، همواره یک برده بود و یا یک دهقان همواره دهقان بود و این امکان وجود نداشت که دهقان زاده به اشراف زاده تبدیل شود. بنابراین کارناوال های معاصر فاقد ویژگی به سخره کشیدن سلطه و ثروت و سلسه مراتب قدرت هستند و برای توده ها صرفا کارکردی سرگرم کننده دارند.

از سوی دیگر، جامعه سرمایه داری مدرن بر اساس اصل آزادی بیان به افراد این امکان را می دهد که عقاید خود را بیان کنند. ابراز آزادانه ی عقیده در قالب طنز، هزل، به سخره کشیدن و شیوه های گوناگون نقد، از دستاوردهای جامعه ی مدنی مدرن هستند؛ بنابراین امروزه این ضرورت که افراد پنهانی، خودجوش و به اشکال مختلف جامعه را به نقد بشکند، به آن حدت و شدت که در جوامع پیشاسرمایه داری ایجاب می کرد، از نظر عینی وجود ندارد. بنابراین کارناوال ها و جشن ها و خنده ها از سویه ی انتقادی و برسازنده و آلترناتیوساز خویش تهی شده اند. نکته ای که در سال های اخیر ملموس تر شده است پدیده ی مراسمیزه شدن و کارناولیزه شدن کنش سیاسی نیز هست. به همان نسبت که کارناوال ها از ماهیت مردمی و انتقادی و عصیانگر خود تهی شده اند و به مراسمی صرفا تفننی و بی خطر تبدیل شده اند، سرمایه داری به طرق گوناگون کنش سیاسی را نیز در قابل مراسم ها و جشن ها و بزرگداشت ها کانالیزه، عقیم و از معنا تهی کرده است.

بدن اشتراکی که در این کارناوال ها و جشن ها ساخته می شود برخلاف بدن گروتسک که بدنی درحال شدن و تغییر مداوم، عاصی، بازسازنده و بدن تلخ و تکثیرشونده ی فرودستان بود، بدنی است تثبیت شده، کنترل شده و مهار شده که تنها قصد دارد مدت زمان کوتاهی را به مصرف کارناوال کالایی شده بپردازد و برقصد و جیغ و داد کند و آبجو بخورد. این بدن از پیش می داند که باید فردا به سر کار بازگردد و در حین کارناوال به خوبی بر این واقف است که همان کارگر یا کارمندی است که باید نیروی کار خود را به کارفرما بفروشد و گرنه به ارتش ذخیره ی کار خواهد پیوست و قادر نخواهد بود قبض ها و اقساط خود را بپردازد. او با حضور خود در کارناوال ها و جشن ها، خودآگاه و ناخودآگاه هیچ آرزو و هیچ مطالبه ای را در کارناوال بازنمایی و متجسم نمی کند و هیچ دنیایی دومی را نمی آفریند بلکه صرفا می خواهد ساعاتی سرگرم باشد.

و در پایان، خنده ای جمعی که در کارناوال ها و جشن های مردمی فضا را برای توده های قرون وسطا می گشود و سرشار می کرد، خنده ای زهرآگین و افسارگسیخته که سلطه و ارتجاع و سلسله مراتب قدرت را به سخره می کشید، امروز خنده ای است سترون، بی مایه، بی افق، پوچ و عاری از عصیان و به سخره کشاندن طبقه ی حاکم؛ خنده ای زامبی وار که طبقه ی حاکم در تولید آن سهیم است.

۱۹/۰۵/۲۰۱۲



اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست