سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

«شازده کوچلو»
و نگاهی به چگونگی فهمِ زبان و تعابیرتصویری


ناصر پسانیده


• محتوایِ روایتِ «شازدهء کوچلو» به لحاظ داشتنِ مفاهیم مانده گار در پویایی ارتباطات تصویری تواناست و از همین روست که ازهمان ابتدای ظهوریا چاپ و نشر بیرونی، می تواند مکان و جایگاه خود را درمیان مخاطبانش پیدا کند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۶ خرداد ۱٣۹۱ -  ۲۶ می ۲۰۱۲


 محتوایِ روایتِ «شازدهء کوچلو» به لحاظ داشتنِ مفاهیم مانده گار در پویایی ارتباطات تصویری تواناست و از همین روست که ازهمان ابتدای ظهوریا چاپ و نشر بیرونی، می تواند مکان و جایگاه خود را درمیان مخاطبانش پیدا کند.
آنتوان دو سنت‌اگزوپری Antonie de Saint Exupery   ۱۹۰۰ـ ۱۹۴۴ نویسنده و در حقیقت خالقِ «شازده کوچلو» است. زبان متفاوت و مفاهیمِ تصویری نهفته در ورای اثر توجه بسیاری را چه پیش و چه پس از مرگِ اگزوپری به خود جلب می کند.
اگزوپری نویسنده و در حقیقت؛ روای تصاویری است که با آنها زندگی و او را همراهی می کنند، واز اینروست که روایت او در قالب نوشته، زنده ، جذاب و همچنان پابرجاست.   
بیش و پیشتر«شازده کوچلو» ـ ی اگزوپری تنها یک داستان یا روایت و همچنین پردازشی برای کودکان نیست، که گویی مخاطبش بیشتر و پیش تر کسانی هستند که مشکل ارتباط با «مفاهیم» و «تصاویر» را دارند، هست. بزرگسالان یا مردمانی که در قالب چهره های گوناگونِ «متخصص»یا «کارشناس» و با عناوین متفاوت در طولِ روایت وارد صحنه می شوند.
اگزوپری با ظاهر وزبانی ساده و عامه فهم به تصویرِ وقایع در کتابِ «شازده کوچلو» می پردازد. وقایع در اساس با فرودِ اجباریه هواپیمای راوی در صحرای مراکش آغاز می شود، ولی پیش تر او با روایت و ارائه ی تصویری از کودکی که با ترسیم یا نقاشی خود بر روی کاغذی در جستجو و صدد ارتباط با بزرگسالان است،می پردازد.
تولد و ورود کودک در جلوه یه «شازده» نمادو سمبلِ پیامی از جهانی متفاوت در زمین خاکی است که توام با چالش هایی هست. «شازده کوچلو» در اصل بعنوان سمبل و نماد تننده و رشته ی سرشته شده و پیوندگر، جوهر و اصل با پوسته و تن و به اصطلاح ؛ انسان با کیهان و «من واقعی» را به تصویر می کشد.
از آنجا که جنس و نوع کره ی خاکی متفاوت از سیاره یا «سیارک» شازده ی کوچلوست و از اینروست که شازده کوچلو خویش را در مقابل پدیده هایی متفاوت و از نوع دیگر از جهانِ خویش و خود می بیند. ودر حقیقت جنس و نوعیت دیگرگونه ی کره ی زمین کنش و مطالبه به دیگرگونگی متفاوت از آنچه شازده کوچلو آن را می شناسد می کند.
در نوعیت یا جنسِ صورتِ ماده ـ در هر شکل و شمایل متفاوت ـ، همواره پیوند گیری و کنش مادی یا شدن و هم افزایی و حجم گیری فیزیکی یکی از ویژگی های طبیعی است . ویژگی یا خواص مادی نیز طبیعتا از جسمی به جسم یا از جنسی به جنس دیگر متفاوت است و فرق می کند. و لذا «شازده کوچلو»ـ ی سیارک « ب ۶۱۲» در بدو ورود یا تولدِ زمینی با نیازو جبر نوع و جنسیت زمینی پیوند خورده و با قرار گرفتن در فضای زمین با هستی و جبریت وجودی آن آمیخته و به جستجو جهت پیوند و پیوستِ ارگانیکی بوسیله و واسطه ی پرسش، به ارتباطات جهت یافتن همنوع و هم جنس وهم اندیش، و به خوانش و بیانی دیگر؛ به ظهورو حضور ویافتن «هویت زمینی» می پردازد.
«شازده کوچلو» با جوهر آسمانی و از نماد و سمبل سیارک «ب ۶۱۲»در پوسته ی زمینی یعنی در شکل و شمایل و نام «انسان»، به سراغ پدیده های کره ی خاکی می رود، و از آنجا که برخوردار از جوهر دیگرگونه ای از سیاره ای دیگر واز دور دست های نا شناخته ی انسان زمینی است، در پوسته و «تنِ خاکی» و مادی خود برای فهم جهت پیوند، بخصوص با «انسان اگو شده» با مشکل مواجه می شود.
جنسِ فهمِ «شازده کوچلو» از نوعی است، که کره ی خاکی در پروسه ی دگرگونی ودراجزاع و با انواع خود او را برنمی تابند.
اگزوپری با زبانی متفاوت در جستجو وبدنبال روزنه هایی است که از پیش بسیاری از فلاسفه و هنرمندان بدنبال و بواسطه ی آن سعی در بوجود آوردن پیوند و ارتباط مفهومی و ارگانیکی با پدیده های پیرامون ـ مادی ـ بودند. با این ویژه گی و شاید تفاوت که او کودک را بعنوان پل ارتباطی بین جوهر و اصل می انگارد و بدآن وسیله به تصویرپردازی مفهومی در شکل و از میان«شازده کوچلو» به مقصود و مقصد خود می پردازد.
کودک در حقیقت مسافر راه های درازی است که هنوز دل و جان از آن نکسسته، که به زعم اگزپری بواسطه ی آن تنِ آسمانی انسان با تن خاکی پیوند می خورد و در حقیقت رشته و واسطه یا وسیله ی پیوندِ جوهر با اصل واقع می شود.
روایت و هنربی نظیر اگزوپری درکتاب «شازده کوچلو» آفرینشی از ابعاد و گوناگونی،ـ در عین پیوستگی و توالی هستی شناسانه اش، در وسعت و دامنه ی ارتبا طات و نوع یا متدودولوژی مفهموم گرایانه ، در گزینش شخصیت های داستانی در موضوع وبا مفهومِ اندرونی که صورت واصل را به نمایش می گذارد،ـ است.

صورت و اصل:
هرآفرینش هنری در ابعاد و سطوح گوناگون و متفاوت، در حقیقت و بزعم و فهمِ، فلسفه ی هنری و هنرمند فیلسوف؛ همآیشی از «ذاتِ حقیقی» و «جاویدان» در نمایش یا آیشِ بیرونی در شکل و شمایلِ ـ اثرهنری ـ است.
درنگاه و باور یاده شده ، هنرمند وسیله و پلی است که با توان «ذاتی» و «تربیتی»، وبا استعداد و زمینه ی دسترسی بر«امواجِ فضایی»، در زمان و مکانِ فیزیکی و تنی شده، در ظهور؛ از بُعد و زاویه ی تصاویر و پردازش ــ هنری ـ (موسیقی، شعر، نثر، پیکر تراشی، و...) خواسته یا «آگاهانه» چون گوته یا مولوی و اگزوپری و... و ناخواسته یا نا آگاهانه چون ... ( برای اجتناب از سوء تفاهم و تعبیر، از آوردن نام هنرمندی خاص خوداری می کنم.) به پیوند ـ گزینی/زایی متوسل می شود.
در ساخته مان و بافته مانِ ایده ها و تصاویر در آفرینش و اثر هنری، می توان اجزاع و ترکیباتِ شکل و شمایل یافته درجلوه ی بیرونی و اثر هنری را به شکل علمی و معقول برای رسیدن به خِرَد و خودآگاهی تصویری و فهم برای پیوند گیری، مورد تجریه و تحلیل قرار داد.
آثار هنری جبرن و به نسبت زمان و مکان و در پروسه ی شدن و دگرگونی ، فرم ها و کارآکترهای متفاوت و با ویژه گی دیگرگون به خود می گیرند. زبان و جنس گوناگونِ اشکال هنری نیز و همچنیین، قابل بازبینی وپردازش ـ علمی ـ است.
مقوله ی هنر و هنرمند نیز در این گرودار و تنگناهای فهم و پیوند، به گفتمان ، بحث و مقوله ی دیگری چون: «اثرهنری و هنرمند» یا «جدایی هنر از هنرمند و آفریننده» تبدیل می شود.
با توجه به بررسی وداده های متعدد و گوناگون آثار هنری و عرفای فیلسوف، می توان به نتیجه ی معقول و مورد قبول صاحبان فکر و پژوهشگران رسید که، الزامی بر وجود همخوانی بین اثرهنری و هنرمند نیست و هنرمند در اصل رساننده و یا وسیله و پیام آور پیامی از جهانی متفاوت است.
چیزی که بیشتر در این میان مورد توجه و کنش زاست، در واقع اثر هنری است تا هنرمند. هنرمند چه آگاه و چه ناخودآگاه به زوایا و ابعادی از تصاویرــ ایده ها ـ دسترسی و سپس آفرینش و بقولی«مامایی» می رسد که پردازش و تجزیه و تحلیل اجزاع و ابعاد و قانونمندیهای پدیده و اثر مورد نظر منجر به کشف رشته های فهم و پیوند تا پیوستگی های «من» این جهانی انسان یا «من کیهانی» را فراهم می آورد.

وهمچنیین هست که روای «شازده کوچلو» نه تنها ذاتن و آگاهانه، بلکه و نیز، بواسطه شغل خلبانی که به او امکان سفر در ورای خاک و مشاهده و تجربه ی گونه ها ی متفاوت زیست در روی نکات مختلف زمین برای شناخت و شناسایی را فراهم میآورد، به فلسفه ی هستی شناسانه و ظرافت های گفتمانِ خودو همچنیین در رودررویی با چالش های متعددی چون مرگ نابهنگام و زود رس پدر و بعد برادر و مصادفت دورانی از زندگیش با جنگ جهانی دوم وغیره که به گوهر فوقانی شخصیت یا «من خود آگاه و متعالی»او شکل و بُعد می دهد، دست می یازد.
در روایت یا داستان «شازده کوچلو» واقعیتی که کودک و به بیانی دیگر «عارف فیلسوف» و«هنرمند» با آن مواجه است ـ که در طول داستان به کرات و در در صحنه سازی ها و پردازش های نمادینِ مختلف و گوناگون بدآن پرداخته می شود ـ در نگاه «مردم عادی» یا «روشنفکران» و «متخصصین» و غیره؛ آنگونه نیست و دیده و پردازش نمی شود، که «درواقع» ،و به زعم اگزوپری و هنرمندان یا فیلسوفان عارف ازاین دست می بینند وبا آن مواجه هستند، هست.
مردمان مذکوربیشتر درگیر صورتهای بیرونی و بوقول مولوی «برون و قال» هستند تا «درون و حال».
اگزوپری با تصویرپردازی کودکانه و رودرو کردن«برون و قال» با «درون و حال» در روایت و داستان «شازده کوچلو»، چالش بزرگ و دیلمای Dilemma انسان عصرنوین را به نمایش می گذارد.

زبان ارتباطی و پیوند هنرمند با موضوع، و روشنفکر با موضوع و هنر:
این واقعیت که راوی یا نگارنده ی «شازه کوچلو» با علم به مشکل روشنفکری در عرصه های گوناگون؛ «آگاهانه» و خود خواسته به پردازشی ازاین نوع و جنس پرداخته، شاید و بزعم عده ای نکته ی ناروشن و مورد مجادله باشد، ولی اینکه اثر با پیدایش وجود ودر نوع خود با توجه به استقبال جهانی و موجبات پیش و پسِ آن در مرکز توجه فلاسفه، جامعه شناسان، سیاستمداران، هنرمندان، روانشانسان، و غیره قرار گرفته / بوده، جای تردید نیست.
چگونه گی تشخیص مشکل عمومی روشنفکری و بخصوص از نوع ایرانی در اثرهنری بطور عام و در «شازده کوچلو» خصوصن، و بازخوانی آن، ارتباط به چگونه گی ارتباط موضوعی دارد. یعنی؛ پیوندهای ارگانی اجزاع وترکیب و ترتیبات موضوعی، از پیش تا بحال را شامل می شود، یعنی، چگونه گی ترکیب و ترتیبات شکل گرفته و نظامند و حجیم و کارآکتریزه شده و به بیانی اندیویدوآل گشته و منیت یافته و گشته سِرِشته از رشته ها و موجها و به اصطلاح کنش های سلسله وار تاریخی که موجب شکل گیری و به خوانشی دیگر؛ کسست یا دفورمه Deformation شدن و از ریتم کسستن رشته های فکر از روشنفکررا ـ فراهم آورده ـ شامل می شود.   
در حالی که هنرمند زبان تصویری است که بخش یا بُعد و لایه ای از حقایقِ پوشیده و روح جاودانه را منعکس می کند، روشنفکرِـ فیلسوف ـ باید و در حقیقت ـ پدیده ها را درمیان دندانهایش و از زوایه وصافی نگاه و پوستش عبور دهد وبگذراند تا بداند، چرا و چگونه این گونه هست که هست(؟!) در حقیقت این(تولید سئوال و جستجو و شاید جواب و سئوالی دیگر) رسالتی بود که تاریخن بر دوش روشنفکرِ فیلسوف ـ گذاشته شد، ولی اندک هنرمند یا روشنفکریا فیلسفوف و دانشمندی توانست چون گوته و... پیوند و ارتباط میان هنر و دانش بشری را دریابد و بدآن وسیله مرز بین عرفان ، فلسفه، علوم گوناگون و هنر را با روشن کردن، گشوده و سبب ساز تبادل اندیشه و نظررا فراهم آورده و تسهیل کند.
اگزوپری کوشش و جستجویی از نوع و جنسِ نگاه گوته را در اثر جاودانه اش «شازده کوچلو» در نظر داشته و پی گیری می کند، با این تفاوت که گوته عرصه ی وسیعی را برای مقصود خود انتخاب می کندولی اگزوپری تنها با ادبیات داستانی از پی مقصودخود است.



       بُعد فلسفی و تربیتی
روزی مولانا جلالدین بلخی برای فهمِ مقصودِ تصاویر ومفاهیم خود به دیگران، فضای محدودِ "تاریک" و "فیلی" در آن میان با "هندویانی" را کنار هم قرار داد و متخصصان تن و جسم در تاریکخانه ی محدود و مسدودِ فضا و خویش به تجزیه و تحلیل اوضاع پرداختند و این شد که بوقول مولانا "از نظرگه دیدشان شد مختلف، این یکی دالش لقب داد آن الف و..." فضایِ تاریک و محدود و وابستگی انسان بواسطهء ارتباطات ارگانی یا فیزیکی بزعم مولانا او را از دیدن "فیل" یا کل و بقولی «جوهر» یا «حقیقت» محروم و یا محدود می کند.
بُعد مادی یا صورت در پارادایم مولوی با ماده و فضای تاریک و سیاه که مانع نفوذِ نگاه به حقیقت می شود، می آمیزد. مولوی حقیقت بُعدفیزیکی نگاه و گفتمانِ مسلط روز را با ارائه و تصویر نمادین فضا یا صورت غالب در جلوه ی سیاه و مغلوبیت اصل در ورای آن را با تعبیری به نمایش می کشد.
در پارادایم اگزوپری نماد و صورت سیاهِ فضایِ گفتمانی مولوی در بُعدی زخیم تر وحجیم تر و در شکل "کلاه" پدیدار می شود. نمادِ غالب گفتمانِ روز در حقیقت تسلط و غلبه ی «صورت» هست که «اصل» را به باور ودر نگاه هر دو اکولتیست Okkultist تحت الشعاع خود قرار میدهد.   
بزعم اگزوپری صورت قضیه روشن است. چه "کلاه" باشد یا تاریکخانه ی مولوی و یا هر شیئی دیگر در شمایل متفاوت که همه شاهد و ناظر برآنیم حاکی و راوی صورتند و ما از اصل یعنی و بقولی از «فیل ـ ی» فیل یا «محتوا» و «اصل» غافل هستیم.
روزی مولانای ایرانی دست به دامان «پیل و هندوان» می شود تا مقصود خود را بیان کند و روز دیگر اگزوپری فرانسوی یا گوته و برادران گریم آلمانی و یا کارلو کلودی ایتالیایی و صدها و شاید هزاران نمونه های دیگر که هر یک با زبان خود و در قالب داستانها و حکایتها به فهمِ تصویریه ورای صورت می کوشند.

در بُعد تربیتی:
آن چیز که بزرگسالان در مواجهه و رودرویی با «شازده گوچلو»ـ ها می بینند و می دانند و ارائه می دهند ودر نهایت به آن باور می کنند، در بیشتر موارد از ساختمان و ساختار فکری معین و مشابه و مشترکی که باور و ناظر بر «کودکی کودک» یعنی «کم فهمی کودک» یعنی «نادانی کودک»و بقولی «کم تجربه گی» و... حکایت می کند، دلالت دارد.
بزرگسالان در مقابل «کودکان» و«کوچک سالان» و در اساس و بطور کل در مواجهه با کم سن و سالهای خوداتفاق نظر دارند و با توسل به همین باور است که سیستم آموزشی و پرورشی که باید خوانده و گفته شود: ـ سیستم و ساختار نظارت دولتی ـ بینان مدارس یا موئسسات و یا به اصطلاح «آموزش» و «پرورش» خود را می گذارد.      
اگزوپری با این تصویر در ابتدای داستان خواننده و مخاطبِ تیزبین را به مواجهه ومقابله ی تصاویرو تعابیر مختلف و درحقیقت دگمِ «زندگی زمینی» با یکدیگر و و همدیگر و با «کودک» در نقش «شازده کوچلو» در ادامهء داستان دعوت می کند.
انتخاب نام پرنس    Prinzیا شازده برای تصویر و بیان منظور نویسنده، بنظر می رسد خواسته یا ناخواسته ناظر بر باور و اندیشه ای است که پیشینه ای به قدمت حیات و تاریخ انسان، در طول روایت را در خود جای می دهد، که بیشتر گویی ناظر بر خواست و اراده ی آگاه نگارنده و اشراقیت او برمی گردد تا به فقدان خودآگاهش . باور و اندیشه ای که ـ همانطور اشاره شد ـ به گفتمان سیرَتمدار، اصل اندیش و جوهرنگر در مقابله و رودرویی با اشکال صوری و فرع نگر می پردازد.
«شازده» در اصل نماینده ی «جوهر» ـ یست که در پی وصل و اصل و پیوند ارگانی است.

«چشم اسفندیار» و «پاشنه ی آشیل» روشنفکر:


تصویرو توضیح مشکلِ «فهم روشنفکری» و به تعبیر فلسفی «اگویسم روشنفکری» در نوع زمینی یا کره ی خاکی، درصحنه سازی و پردازش یا رودرویی و گفتگوی «شازده کوچلو» ابتدا با روییدنی ها(گلهای رُز) وسپس حیوانات(روباه ، مار) تا به انسان (متخصصان وروشنفکران )، پروسه وپردازشی؛ آگاهانه و هدفمند، نه تنها ـ جهت یافتن زبان فهم مشترک، بلکه ـ برای ـ درک چگونه گی فهم انسان زمینی از پدیده ها را نیزشامل می شود.
پروسه و روند صحنه پردازی و شخصیت سازی همانطور که اشاره شد آگاهانه، وسو یا جهت تکامل پدیده ها از «نباتی ، حیوانی ـ تا انسان» را به زیر ذره بین توجه و نگاه می کشاند.
پروسه ی تکامل و تعالی دردیالوگها و شخصیت پردازی های نباتات و حیوانات، بدون مشکل وپیش رونده و برای شخصیت اصلی داستان یعنی «شازده کوچلو» همراه و توام با پیام مثبت و آموزه های متفاوت و دلپذیر است.
ولی بعد از پروسه ی گذار از حیوان، روند تکاملی این موجود یعنی «انسان» گویی توام با اختلالات و چالش های جدی است. داستان با بیانی کودکانه و زیبا انسان عصر نوین را با پردازش های قابل تعمل و منحصر به خود، به چالش و کنش فکری، و جستجو می انگیزد.

چشم نابینا و پای لنگ و گوهر هستی :

تیری که به «چشم اسفندیار» و یا به «پاشنه ی آشیل» اصابت می کند، پیکانی هست که بواقع و در حقیقت هدف گرفته شده یعنی ازپیش روشن و دانسته از کمان رها می شود و می داند که به کدام سو می رود. پیکان با نوک زهرآگین خود به آنجا می خورد که باید بخورد. «چشم اسفندیار» و «پاشنه ی آشیل» در حقیقت نماد و سمبل ضعف یا ناتوانی یا ناتوان شدن ـ در دیدن و رفتن ـ بواسطه ی فقدان تماس با آبِ معجون و حفظ کننده، و بقولی؛ هستی بخشِ توان زا، که امکان دریافت و پرداخت و گذار را میسر می کند، درنظرگرفته و اکولتیزه شده. و از همین روست که در عرفان شرق و غرب مشکل انسان زمینی و به اصطلاح روشنفکر، ناتوانی در «دیدن» و «رفتن» و «گذشتن» بخاطر فقدان ارتباط با «جوهر»است.

در علوم عرفانی آب نماد و سمبل رونده گی و جاری شدن یعنی «روح» و «روان» است. سروده های زیادی از شعرا و عرفا و همچنیین آهنگسازان بنام و هنرمندان شناخته شده به تصویر جوهر یا روح انسان در ارتباط با« آب» «دریا» See-le را حکایت می کنند.

گوته و بسیاری از جاودانه ها با باور به جوهرو اصل حقیقی، و ارتباط خودآگاه آدمی با آن Seele (روح) به آفرینش و تعالی هنری و شخصیتی دست یافتند.

تلاش اگزوپری با ادبیات داستانی و درروایت «شازده کوچلو» تلاش و کوشش وفراخوانی است همه جانبه؛ که در آن سیاستمدار، فیلسوف و هنرمند تا متخصصین و پژوهشگربه فهمی دیگرگون، برای نجات کره ی خاکی وانسان دعوت می شود.


ناصر پسانیده


 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست