سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

به دیدن ات چو می آیم ، چو باد چالاک ام
غزل


اسماعیل خویی


• به دیدن ات چو می آیم ، چو باد چالاک ام،
چو می رسم به تو، چون سایه ی تو بر خاک ام.

به شوقِ بوسه که، چون جام، گیرم از لبِ تو،
چو نوشخنده ی گلگونِ می، طربناک ام. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۶ خرداد ۱٣۹۱ -  ۵ ژوئن ۲۰۱۲


 به دیدن ات چو می آیم ، چو باد چالاک ام،
چو می رسم به تو، چون سایه ی تو بر خاک ام.
به شوقِ بوسه که، چون جام، گیرم از لبِ تو،
چو نوشخنده ی گلگونِ می، طربناک ام.
خوشا که روی تو آرایه ی هر آیینه ست:
چنانکه مهرِ تو پیرایه ی دل پاکم
شراب کهنه ی آیندگانِ میکده ام:
که سال هاست نهانجوش در رگِ تاک ام.
سوار خنگِ زمین رندی ام، پس از خیام،
که می برم مه و خورشید را به فتراک ام.
چه گویم؟! این چه دروغ است و ژاژ و لاف و گزاف؟!
که پیرم، اما بیناست چشم ِ ادراک ام.
مرا ز کاوه یکی بی خرد نبیره شناس
که، از خطاکنشی، باز اسیر ضحاک ام.
چرا نه تُندرِ پُر نعره باشم، ای دمِ عمر!
که در برابرِ مرگ، آذرخشِ بی باک ام؟!
یگانه بهره ام از عمر این بود، به یقین،
که از دروغ رها گشت جانِ شکاک ام.
خوش ام به عزلتِ خود"، لاک پشتِ پیری گفت:
"ز ترس نیست اگر سر فروست در لاک ام."


بیست وهشتم فروردین ۱٣۹۰،
بیدرکجای لندن

 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست